ترانه جنجالی و نفی خشونت و اهانت

ترانه جنجال بر انگیز شاهین نجفی دریچه ای جدید بر روی وضعیت بحرانی جامعه ایران گشود.جامعه ایران اکنون حکم جامعه ای ازهم گسیخته را دارد که در برزح میان سنت و مدرنیته گرفتار است و هرج و مرج ناشی از طولانی شدن دوران گذار رفتار بهنجار و قاعده مند را به حاشیه رانده است.عملکرد مخرب حکومتی که مدعی بسط اصول دیانت و ارزش های مذهبی است و اعمال استبدادی مخوف در زیر پوشش دروغین دین بخشی از جامعه روشنفکری رادر پنداری غلط به سمت ارزش تلقی کردن دین ستیزی کشانده است. گویی به سخره گرفتن ارزش ها و باور هایی که بخشی مهم از مردم به آنها معتقدند عملی ساختار شکن و مترقی است و جامعه را به ساحل رهایی رهنمون می سازد!
از سوی دیگر سنت گرایان ، ینیاد گرایان و اصحاب قدرت ، بسط دیانت و حفظ کیان تشیع را در سلب آزادی دیگران ، توهین به ارزش های آنان و اعمال روش های اقتدار گرایانه جستجو می کنند. از دید آنان ایران ملک اختصاصی باورمندان به برداشت متعارف از شیعه است و دیگران هیچ حقی جز تبعیت محض ندارند.
این فضای دو قطبی روز افزون سلامت فرهنگی و همبستگی اجتماعی را به خطر انداخته و پسامد های منفی آن بیش از پیش خطر فروپاشی اجتماعی و تبدیل تفاوت های فرهنگی و هویتی به تضاد های آشتی ناپذیر را گوشزد می سازد.
متن ترانه شاهین نجفی توهینی مستقیم به امام هادی ندارد و در چهارچوب کار های خواننده حتی همدلانه نیز است. او امام نقی (ع) را به زبان خودش خطاب قرار می دهد تا برخورد های انتقادی اش از رفتار های جو گیرانه جامعه در عرصه های مختلف را مطرح سازد. اما سیاق و فضایی که او در این اهنگ امام را خطاب قرار می دهد در عرف دینداران قابل پذیرش نیست. از دید جمع بزرگی از شیعیان این آهنگ توهین آمیز است.
او امام را قسم های موهنی می دهد که نه تنها زیبنده پیشوای مورد تکریم شیعیان دوازده امامی نیست بلکه حتی هیچ شخصیت فرهیخته ای نیز نمی پسندد با چنین الفاظی مورد خطاب قرار گیرد.
از نظر من به عنوان فردی معتقد و مذهبی ، ترانه فوق چون مرز مشخصی با تمسخر واستهزاء ندارد و عرف جامعه در خصوص مقدسات را رعایت نکرده است ، مشکل آفرین است و نظری منفی نسبت به این آهنگ دارم .همچنین چون باعث آلام و درد و رنج مومنان و شیعیان معتقد شده است به لحاظ اخلاقی نیز ایراد و اشکال دارد.
پیامد آن دامن زدن به فضای تخاصم و ستیز و تنش در جامعه است و از منظر کارکرد گرایی آرامش جامعه را مختل می سازد . در سرمشق مدرنیته احترام به فرهنگ و مقدسات فرق ،ادیان و آئین ها معیار مدنیت و رفتار متمدنانه بشمار می رود. بنابراین ترانه فوق می تواند عملی غیر مدنی نیزتلقی شود .
اما برخورد غیر قابل پذیرش برخی از شیعیان در خصوص تهدید به قتل و بهره برداری از فتوی آیت الله گلپایگانی که قبل از خواندن این ترانه صادر شده است ، به مراتب مشکل ساز تر است. تهدید به قتل و صدور جوازمرگ کسی که به هر دلیلی ترانه ای خوانده که با باور های شیعیان تعارض دارد ، عملی غیر انسانی ، مغایر با اصول مذهب ،غیر مدنی و تبهکارانه است.
مسئله ارتداد و مجازات مرگ برای آن که بنا به قولی امری متعلق به دوران اولیه بعثت پیامبر بوده وسپس منسوخ شده است وبه باور دیگری احادیث و روایات مربوط به آن ضعیف بوده وقابل استناد نیستند ،صد ها برابر ترانه شاهین نجفی و یا توهین هایی به اسلام می شود برای تشیع و آینده آن خطرناک است.
مسلمانان واقعی و علماء روشن بین باید اراده جدی برای پایان دادن به مسئله ارتداد نشان دهند. تهدید به قتل کسانی که مخالفت با دین می پردازند و یا به رعایت خطوط قرمز شیعیان توجه نمی کنند و جایزه برای کشتن آنها تعیین کردن هم با آزادی های اساسی انسان تعارض دارد و هم با باور های اصیل دینی مطابق نیست. تاریخ اسلام روایات متعددی را از برخورد رئوفانه و روشنگرانه اولیای دین با کسانی می کند که به توهین و تخریب معتقدات دینی پرداخه بودند. ارتداد به معنای تعارض دیانت با آزادی است . یعنی حیات دین اسلام وابسته به ترساندن مخالفان و غیر معتقدان از خشونت عریان است و توانایی در عرصه منطق و استدلال ندارد تا بتواند حقانیت خودش را اثبات کند. شخصیت و جایگاه امام نقی آنقدر ضعیف نیست که با یک ترانه طنز و یا غیر محترمانه به متزلزل شود . این اعتقادات ریشه های چند صد ساله دارد .
در دنیای نوین نمی توان افراد را در چهارچوب های خاص محصور کرد. دسترسی آزاد به رسانه های مختلف باعث می شود کسانی پیدا شوند که به صورت افراطی یا از چیزی دفاع می کنند یا به آن حمله می نمایند. دیدگاه هایی مطرح می شود که ممکن است از منظری برخورنده باشند یا توهین آمیز قلمداد شوند .راه این نیست هر کسی تعریضی به دین اسلام کرد فورا با شمشیر و اسباب قتل او را سر جابش نشاند.این راه ضمن اینکه غیر انسانی است نتایج به مراتب بدتری برای دین دارد.
به جای این کار می توان روشنگری کرد. کمپین مخالفت راه انداخت تا مردم را از شنیدن این اهنگ بازداشت و به شیوه ای مدنی مقابله کرد . گاهی بایکوت و تحریم اثری که توهین امیز تلقی می شود به مراتب کارساز تر است. برخی مواقع سکوت می تواند راه حل باشد . استدلال و برهان و پاسخگویی های صریخ ، منطقی ومحکم به مراتب بازده و کارایی بیشتر دارد.
اما در شرایط کنونی ایران در وهله نخست با هر صدایی که به هر نحوی از انحاء و به هر بهانه ای بر تنور خشونت می دمد باید مقابله کرد. سزا نیست آیت الله صافی گلپایگانی و هر فقیهی دیگر بخواهد با تهدید و خشونت طلبی از دین دفاع کند. این کار دفاع از اسلام نیست بلکه جنایت است. نیرو هایی که می خواهند از راه قتل و ناسزا اسلام را حفظ کنند در نهایت به متعصبینی بدل می شوند که قدرت درک پیام اصلی دین را نخواهند داشت. تاریخ پس از انقلاب، مضرات و خطرات گروه های فشار و جماعت قلدری که به عنوان شمسیر اسلام سازماندهی شدند را به خوبی نشان داده است که چگونه آسایش خلق و سعادت کشور را بر باد دادند ، حقوق ملت را تضییع کردند وجز بد نامی چیزی دیگری برای دین و مذهب باقی نگذاشتند.
تهدید به خشونت ،جماعت بی مایه ، زورگو و قلچماقی را پرورش می دهد که به شهادت تاریخ جز ظلم ، بیعاری و مردم ستیزی اثری از خود باقی نمی گذارند . آنهایی که احمد کسروی را با آن شکل فجیع و غیر انسانی کشتند جز گسترش افکار مخرب چه گلی بر سر جامعه زدند. افکار کسروی که از بین نرفت . مقابله کلامی با وی به مراتب ارزش بیشتری داشت و دستکم حس شهید داده برای پیروان آئین وی ایجاد نمی شد.
خطر ارتداد و زمینه سازی برای قتل معصیتی است که مضرات آن صد ها بار بیشتر از ترانه شاهین نجفی است.
جنایت هایی چون شکنجه های رخ داده در کهریزک را هیچگاه نمی توان با ترانه شاهین نجفی در یک کفه گزارد . اینها اصل اصلا مقایسه نیستند . اما در عین حال باید توجه داشت ترانه ها و مواضعی از این دست بهانه به دست جریانات واپسگرا و خشونت طلب دینی می دهد تا ادعای شان در تعارض بین آزادی و دین را درست جلوه بدهند و برای توده های مذهبی این انگاره غلط را جا بیندازند که آزادی معادل توهین به مقدسات است.
به جای توهین متفابل و بهره برداری های سیاسی باید فضای تساهل و رواداری را تقویت کرد. آزادی بدون مرز نیست و قواعدی دارد. آزادی هرج ومرج نیست .اما تعیین حدود آن نیز کار ساده ای نیست. این امر اراده گرایانه محقق نمی شود .نیازمند گفتگو و بحثهای جدی بین پاره های مختلف جامعه ایران است.
وضعیت بحرانی کنونی مشوق واگرایی و تشدید تضاد ها است که دورنمایی سیاه و تاریک را ترسیم می کند . دلسوزان جامعه از دو طیف دینداران و خدا ناباوران باید خطر را دریابند . پرهیز از رفتار ها و گفتار هایی که جو بدبینی و خصومت را تشدید می کند اولویت کنونی ماست. جامعه مدنی ایران می تواند با مشارکت نیرو های آگاه بر این بحران فائق شود ومرز های آزادی بیان و رعایت احترام به مقدسات را تعریف نماید .
بدیهی است که همگان ملزم به عایت مقدسات شیعیان نیستند و می توانند و حق دارند که دیدگاه های انتقادی و مخالفت شان ر ابیان دارند. مسئله نفی توهین و کاربست واژه های تحریک کننده است. هر جامعه ویژگی های خاص خودش را دارد. تحمل هم امری نسبی است و در طول زمان تغییر می کند اما در هر مقطعی باید حساسیت های جامعه را در نظر گرفت.
همچنین باید توجه داشت اگر توهین به باور های مقدس شیعیان عملی غلط است . توهین و تمسخر شخصیت ها وباور های اهل سنت نیز چنین حکمی را دارد. توهین به عقاید مسیحیان ، یهودیان ، بهائیان ، زرتشتی ها و لائیک ها نیز مطرود است. همچنین افترا و فحاشی به اصحاب فرهنگ و هنر این کشور اعم از متقدمین و متاخرین نیز عملی خطا است.
توافق بر سر رعایت نقاط حساس طرفین و عدم توهین و جسارت به باور های مورد ارزش هر یک از ادیان جامعه و بخصوص به آنهایی که پیروان بیشتری دارند جامعه ایران را از برخورد های خشونت بار عقیدتی می رهاند. این تحمل نیاز به تمرین و مداومت دارد . ضدیت بی ملاحظه و کور تحت عنوان مطلق کردن ارزش ساختار شکنی آن روی دیگر سکه حفظ ساختار های موجود به هر قیمتی است و هر دو رهزن حقیقت هستند.
اما استفاده از خشونت برای متوقف کردن نظرات مخالف و اجرای حکم ارتداد برای مجازات توهین و تمسخر باور های شیعیان بزرگترین خطر برای مردم ، فرهنگ و دین است و مهار آن اولویت بیشتری نسبت به تعیین محدوده های آزادی بیان دارد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.