آیت الله بهشتی و تحکیم استبداد دینی (بخش دهم)

تشکیل دولت بازرگان
بازگشت آیت الله خمینی به ایران نقش سیاسی بهشتی را افزایش داد. وی از کسانی بود که در رفع موانع سفر آیت الله خمینی به ایران فعال بود. در تشکیل تحصن روحانیت در دانشگاه تهران حضور موثری داشت و هر شب به همراه آیت الله طالقانی سخنرانی می کرد.
همزمان در امر سازماندهی روحانیت انقلابی و هوادار آیت الله خمینی و انسجام بخشیدن به آنها فعال بود.وی به همراه دیگر روحانیون اکثریت شورای انقلاب را در دست داشتند. هاشمی رفسنجانی به صراحت می گوید در تمامی مقاطع حیات شورای انقلاب گروه آنان مدیریت شورا را در کنترل خود داشت و مصوبات بر اساس خواست آنها تصویب می شد و نیرو های نهضت آزادی و موسوم به لیبرال در اقلیت بودند.

(۸۸) بهشتی در اصل جمع کننده و هدایت گر تیم روحانی و در نتیجه کلیت شورای انقلاب بود.
او در زمینه تشکیل وسازماندهی ستاد استقبال از آیت الله خمیین نقشی کلیدی داشت. اکثر نیرو های وابسته به موتلفه و خط امام سال های بعد توسط وی و مطهری وارد ستاد شدند. البته او در عین حال قائل به مشارکت نیرو های وابسته به نهضت آزادی به صورت تبعی و دنباله رو نیز بود .
همچنین گروهی انشعابی از سازمان مجاهدین خلق به رهبری لطف الله میثمی را نیز در ستاد بکار گرفت و مسئولیت حفاظت از مدرسه رفاه و اقامتگاه اولیه آیت الله خمینی را به آنها سپرد . این مساله مورد اعتراض نیروهای سنتی مذهبی قرار می گیرد. حمید رضا نقاشان نخستین محافظ آیت الله خمینی پس از انقلاب توضیح می دهد که به آیت الله بهشتی اعتراض کرده که چرا کار به این مهمی را به این گروه سپرده است که به آنها اعتمادی وجود ندارد(۸۹)
بهشتی ظاهرا حساسیتی نسبت به حضور آیت الله خمینی در مدرسه رفاه نداشت که نیر وهای نزدیک به نهضت آزادی مدیریت مسائل اجرایی آن را بر عده داشتند. اما با پیگیری آیت الله مطهری و منتظری ، موسس جمهوری اسلامی به مدرسه علوی می رود که مدیریت همه کار ها با روحانیت بود.بهشتی با معرفی مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر موافقت کرد . برخی از دانشجویان سیاسی مذهبی می گویند وقتی پیش از انقلاب از بهشتی سئوال می شد که چه کسی می تواند دولت اسلامی را اداره کند معمولا پاسخ می داد مهندس بازرگان.
اما بر خلاف ادعای هاشمی رفسنجانی و فرزندان آیت الله بهشتی موافقت وی از سر اعتقاد و یا همکاری دائمی با مهندس بازرگان نبوده است. بلکه بر عکس جنبه مرحله ای و ابزار گرایانه داشت.
اساسا بهشتی در برخورد با نیروها و استفاده از آنها به صورت مطلق برخورد نمی کرد. بلکه سعی می کرد به صورت نسبی در چهارچوب طرح خود از آنان بهره بجوید . البته مرزبندی هایش را حفظ می کرد و با یکسری از نیرو ها که آنها ر ا دارای بینش اسلامی خالص و مکتبی می دانست اتحاد استراتژیک داشت.
خود بهشتی در سخنرانی که پس از انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری در جلسه مجمع عمومی حزب جمهوری اسلامی ایراد داشت به وضوح توضیح می دهد که وی و دیگر نیرو های خط امام از سر ناچاری نخست وزیری بازرگان ر اقبول کردند و بازرگان از دید بهشتی واجد خصائل لازم برای ایفای ریاست دولتی که در خط انقلاب اسلامی باشد ،نبود.
سخنان او در این خصوص بدین شرح است: « … اولین ضعف آمادگی که در جامعه ما وجود داشت، نبودن یک چهره یا گروه سیاسی که بتواند پس از سقوط رژیم در ایران حکومت کند و جامعه را اداره کند. اگر پس از سقوط رژیم هرج و. مرج می شد که راه برای یک دیکتاتوری سیاه خیلی زود هموار می شد و اگر قرار بود هرج و مرج نشود خوب باید چیکار کنیم باید یکی مملکت را اداره کند. من در تجربه و تحلیل واقع بینانه می گویم پس از سقوط رژیم و در آستانه سقوط رژیم ما چنین فرد و گروهی را مطابق با استاندارد و معیار های انقلابی مان نیافتیم. با امام مکرر صحبت شد. چهره های موجود که افراد مختلف به ایشان صورت داده بودند بررسی شد ،با دوستان خودمان مکرر گفتگو داشتیم ،چهره ها و گروه های موجود بررسی شد. دیدیم هیچکدام در حد نصاب معیار های حکومت پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیستند. آنچه امام عمل کردند و ما عمل کردیم این بود که در میان امکانات موجود انکه از همه نزدیک تر به نظر می رسید او را انتخاب کنیم و انتخاب مهندس بازرگان بدین شکل صورت گرفت. آقای مهندس برای ما بعنوان یک چهره پیشتاز در بسیاری از فعالیت های فرهنگی و اسلامی و بعنوان یک چهره ارزنده در بسیاری از فعالیت های سیاسی اسلامی مطلوب و مورد علاقه بودند و هستند ، همین حالا هم هستند. ولی بعنوان یک فرد و یک شخصیتی که بتواند انقلاب و جامعه انقلابی را پس از سقوط رژیم روی خطی که انقلاب انتخاب کرده بود اداره کند از همان موقع هم مورد اعتقاد نبودند ، نه برای امام و نه برای ما. منتها خوب می گفتیم مهندس بازرگان نه پس کی؟ حالا هم که با هم نشسته ایم همین بحث است بخصوص که ما با یک مسئله دیگر هم روبرو بودیم و آن اینکه معرفی آقای مهندس یا هر فرد دیگر در موقعی باید صورت می گرفت که هنوز بختیار بر سر کار بود. بنابراین چهره ای که معرفی می شد از نظر داشتن پایگاه اجتماعی می توانست به سقوط سریعتر بختیار هم کمک کند. ، بنابراین انتخاب مهندس بازرگان با این کیفیت صورت گرفت، از یکسو با توجه به وضع خاص اینکنه حکومت موقت نخست وزیرش باشد باید قبل از سقوط بختیار معرفی شود، چون این معرفی سقوط بختیار را سریعتر می کرد، و از سوی دیگر کسی که در این زمان معرفی می شود ،معرفی او جناح دشمن را تقویت نکند. اگر چنین فردی داشتیم با این خصلت که در خط انقلاب بود بصورت مطلوب ایده آل بود، ولی چنین فردی نداشتیم . همچنان حالا هم که بنگریم می بینیم در آن تاریخ فردی نبوده است که از دید امام و دوستان ما دور مانده باشد وبگوئیم ای کاش او را معرفی کرده بودیم. با روی کار آمدن چنین دولتی خطر انحراف انقلاب از مسیر بیشتر شد. برای اینکه دولت موقت تمی توانست مون و نگهبان نسبت به همه معیار هایی که خط انقلاب را مشخص می کرد باشد.
مردم انقلابی بطور کلی (حزب جمهوری اسلامی یکی از آنهاست) در برابر این انتخاب باز بر سر دو راهی قرار گرفت. خوب با این دولت باید چکار کرد؟ …. ما می دانستیم دولت موقت در خطر سقوط به دام امریکا قرار دارد اما راه مقابله با آمریکا تضعیف حکومت موقت نیست. ما فکر می کردیم این حکومت را مدامی که امام تایید می کند ما باید به او کمک کنیم . هر وقت توانستیم حکومت دیگری را به جای او بیاوریم آنرا کنار می گذاریم. در آن حدود نه ماهی که حکومت آقای مهندس بازرگان مسئولیت اداره کشور را بر عهده داشت ما همواره با این مشکل مواجه بودیم . ما می فهمیدیم که علاج تنها تضعیف حکومت ایشان نیست. چون اگر حکومتی سر کار باشد و ضعیف باشد زود تر در دام دشمن سقوط می کند . علاج تغییر حکومت ایشان است ولی این تغییر با آگاهیهایی که ما داشتیم میسر نبود» (۹۰)
بررسی کارنامه دولت موقت نشان می دهد که این دولت هیچگاه دارای اختیارات نبود و مسئولیت غیر متناسب با اختیارات تفویظی از علل مهم ناکامی آن بود. دخالت اعضاء شورای انقلاب و بخصوص آیت الله بهشتی در همه امور و فعالیت های موازی نهاد های انقلابی و اعمال خود سرانه گروه های خط امام که یا مورد حمایت بهشتی قرار داشتند و یا دستکم در برابر اقدامات آنها سکوت می کرد نقشی غیر قابل انکار در زمینگیر شدن دولت موقت ایفا کرد.
دولت موفت تنها به اسم مدیریت کشور را در دست داشت. قدرت اصلی در اختیار جریان بهشتی در شورای انقلاب با اتکاء به حمایت آیت الله خمینی بود. این امر حتی در گزارش های سفارت های امریکا و انگلستان هم ذکر شده بود.
از اینرو مهندس بازرگان نظر منفی نسیت به عملکرد سیاسی بهشتی داشت. کیومرث صابری روایت می کند که وقتی محمد علی رجایی در دوران نخست وزیری برای عیادت مهندس بازرگان به بیمارستان می رود ، مهندس می گوید انحصار طلبی بهشتی کار را به اینجا کشاند. (۹۱)
مهندس بازرگان در دیداری که در سا ل۱۳۵۹ در منزل آیت الله خمینی با حضور سران سه قوه برگزار شده بود راه حل مشکلات کشور را کنار گذاشتن توامان بهشتی و بنی صدر عنوان کرده بود.
رویکرد بهشتی و برتری طلبی وی باعث شد تا نهضت آزادی وی را در فهرست انتخاباتی خود برای مجلس خبرگان قرار ندهد.
اما روایت بهشتی از دلایل پذیرش نخست وزیری دولت بازرگان ضمن اینکه متناقض است منطقی نیز به نظر نمی رسد. اگر به زعم وی تشکیل دولت به ریاست مهندس بازرگان خطر انحراف انقلاب را بیشتر کرده بود، پس این کار نقض غرض جلوه می نماید . البته منظور از انقلاب در واقع بینش و سلیقه خاص وی بود که بعد ها در قالب دیدگاه های جناح خط امام منعکس شد و می خواست حکومت جناح خاصی از روحانیت را به منزله حکومت اسلامی جا بیندازد.
از سوی دیگر این سخنان تناقضی آشکار را نیز منعکس می سازد . کسانی چون محمد علی رجایی ، جلال الدین فارسی و … در زمان انتخاب مهندس بازرگان نیز مطرح بودند پس اگر از منظر آقای بهشتی آنها نیز در آن مقطع واجد استاندارد های لازم انقلابی نبودند ومهندس بازرگان بر آنها ارحجیت داشت چرا این همه تلاش از سوی حزب جمهوری اسلامی وشخص بهشتی برای کناره گذاشتن مهندس بازرگان و روی کار آوردن دولت موسوم به ” مکتبی” کشیده شد ؟
در واقع می توان گفت در آن مقطع بهشتی و جریان متبوعش توان و امکان انتخاب فردی دیگر را نداشتند و اقتضاء ان موقع مهندس بازرگان و یا فردی شبیه وی بود . آنها مجبور به پذیرش مهندس بازرگان شدند . اما می خواستند پس از عبور از مرحله انتقالی پروژه سیاسی خود شان را جلو ببرند.
ازاین رو یهشتی و دیگر کسانی که نظام ولایت فقیه را سازمان دادند به مهندس بازرگان به دید یک پل می نگریستند. البته درمیان آنها افرادی بودند که از اول نیز با نخست وزیری مهندس بازرگان سر به مهر نبودند و معتقد بودند یک دولت انقلابی از جمع خود شان باید تشکیل بشود .
آیت الله طالقانی در مقام مخالفت با نخست وزیری مهندس بازرگان این مساله را به وی گوشزد کرده بود که آقایان [ منظور طیف روحانی شورای انقلاب و حامیان شان] وفا ندارند.
بهشتی در جریان تایید وزرای دولت موقت نیز فعال بود و جداگانه با وزرای پیشنهادی آن دولت گفتگو و تعیین شرط و شروط می نمود. کریم سنجابی در خاطراتش اورده است که بهشتی ومطهری به وی پیشنهاد عضویت در شورای انقلاب را داده اند اما وی نپذیرفته است.
حسین مهدیان مدعی است : « یک روز شهید بهشتی به من تلفن زدند و گفتند، «به کریم آقا بگویید بیایند منزل شما.» من می دانستم که منظور ایشان، کریم سنجابی، رئیس جبهه ملی است. زنگ زدم و با کریم سنجابی قرار گذاشتم که به منزل ما بیاید. در آن زمان شهید بهشتی عضو شورای انقلاب بود و قصد داشتند در مورد وزرای دولت آینده، رایزنی کنند و پست وزرات خانه را به کریم سنجابی بسپارند. آن دو با هم صحبت کردند و نهایتاً آقای سنجابی مجموعه تعهدات مطرح شده از سوی شهید بهشتی را پذیرفت. شهید بهشتی با همان نظم و اصولی همیشگی خود، به تعهد شفاهی اکتفا نکردند و همه شروط و تعهدات را مکتوب و هر دو امضا کردند. البته کریم سنجابی همین که روی کار آمد، همه آن قول و قرارها را زیرپا گذاشت.» (۹۲)
بدینترتیب بهشتی در آن مقطع کوشید تا دولت موقت را تحت نفوذ قرار دهد و همچنین با استفاده از قوه نظارتی شورای انقلاب و فشار گروه های سیاسی همسو پروژه تبدیل انقلاب به حکومتی ابدئولوژیک بر مبنای فقه سالاری را جلو ببرد.
دیدگاهی معتقد است اصرار بهشتی بر دعوت از مهندس بازرگان به شورای انقلاب پس از استعفای دولت موقت علی رغم مخالفت اولیه آیت الله خمینی دلیل بر حسن نظر وی به مهندس بازرگان است.
اما بررسی مسائل و بخصوص رفتاری که در شورای انقلاب شد خلاف این مساله را نشان می دهد. در اصل هدف بهشتی مهار مهندس بازرگان با حضور وی در محیطی بود که امکان تاثیرگزاری و عمل موثر وجود نداشت .
روزنامه جمهوری اسلامی و جریانات نزدیک به بهشتی در همان زمان به مهندس بازرگان حملات تندی می کردند .بدینترتیب از اعتبار مهندس کماکان استفاده می شد و حضور وی جنبه تشریفاتی داشت.
اظهارات مسیح مهاجری از نزدیکان بهشتی در این خصوص روشنگر است: « هنگامی که دولت موقت و نهضت آزادی معروف به ملی گراها ، وسط کار اعتراض کردند و استعفا دادند ،آقای بهشتی و کادر مرکزی حزب که در جاهای مختلف مصدر امور مهم بودند ، خدمت امام در قم رسیدند و مسائل نهضت آزادی ، دولت موقت و اعتراضات انها علیه اصلا ولایت فقیه را مطرح کردند. امام گفته بود انها را کنار بگذارید و خود تان دولت تشکیل دهید . ولی شهید بهشتی گفته بود بهتر است از آنها هم استفاده بشود امام مقاومت کرده بودند ،اما شهید بهشتی ایشان را متقاعد کرده بود. من از شهید بهشتی پرسیدم چرا چنین اصراری کردید من خودم جزو مخالفین بودم و علیه انها مطلب می نوشتند و چاپ می شد . مرحوم بهشتی گفتند اگر اینها داخل کادر تصمیم گیری نباشند ، مرکز توطئه درست می کنند و عده ای هم کنار آنان جمع می شوند. پس بهتر است آنها را داخل جمع داشته باشیم تا کانون فتنه نشوند» (۹۳)
بنابراین همانگونه که توضیح داده شد بهشتی از ابتدا اعتقادی به مهندس بازرگان نداشت و برخورد وی از سر ابزار انگاری و مصلحت طلبی مقطعی بود . به نظر او تفکر مهندس بازرگان و جریان ملی- مذهبی در جمهوری اسلامی نباید نقش موثری پیدا می کردند اما به ناچار و از سر مصلحت و تاکتیک با آنها همکاری مقطعی و موقت داشت.
ادامه دارد
منابع :
۸۸- مصاحبه روزنامه همشهری با هاشمی رفسنجانی
http://hamshahrionline.ir/news-43896.aspx
۸۹- امام خمینی به روایت محافظش
http://www.moolaabasi.blogfa.com/post-132.aspx
۹۰- روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۹ بهمن ۱۳۵۸ ،ص ۳
۹۱- http://www.beheshti.org/?p=1950
۹۲- مصاحبه با حسین مهدیان
http://edalat-s.org/pages/?id=3616
۹۳- مصاحبه با مسیح مهاجری ، ماهنامه شاهد یاران ، شماره ۸
http://shahedmag.com/official/shahed/showpdf.asp?no=336347

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.