سوریه و دموکراسی خواهان ایرانی

نوع مواجهه با مسائل سوریه یکی از بحث های چالشی و مجادله بر انگیز در فضای سیاسی ایران است. اهمیت فرجام منازعات سوریه در وضعیت سیاسی ایران باعث شده تا فعالان سیاسی ایران و افکار عمومی با حساسیت بالا اتفاقات سوریه را دنبال کنند.
اما دیدگاه های مختلفی در این خصوص وجود دارد. در این یادداشت کوشش می شود تا معیارهایی تشریح گردند که شایسته است مبنای تصمیم گیری نیرو های دموکراسی خواه ایرانی واقع شوند.


نخست باید مسائل سوریه را با توجه به واقعیات خود این کشور تحلیل نمود وبر آن اساس موضعگیری کرد نه اینکه با مسئله سوریه برخورد ابزار انگارانه داشت. حال این ابزار انگاری بخواهد در خدمت دیدگاه های استکبار ستیز و ضدیت با امپریالیسم باشد یا روشنفکری ایدئولوژیک و شیفته باور های جزمی را یاری رساند ،یا از سر ضدیت با جمهوری اسلامی باشد و یا صرفا منافع ایران در آن کشور را در نظر بگیرد.
خود سوریه به خودی خود واجد اهمیت است. عمده موضع گیری های که در سپهر سیاسی ایران پیرامون سوریه اتخاذ می شود یا موقعیت ایران و جمهوری اسلامی را مبنا قرار می دهند ویا غرب و کشو رهای منطقه را در نظر می گیرند و می پندارند موضعگیری های بازیگران جهانی و منطقه ای در سوریه بخشی از رویکرد آنان در مقابل جمهوری اسلامی است. در واقع از دید آنان سوریه خودش مهم نیست بلکه بهانه ای برای تعیین تکلیف با حکومت ایران است.
اما رصد کردن موضع گیری های معطوف به سوریه بطلان خوانش” ایران محورانه” از تحولات سوریه را نشان می دهد. اگر چه رویداد های سوریه تاثیرات مشخصی بر ایران دارد و موضعگیری های خارجی نیز یکی از اهداف خود را واکنش به جمهوری اسلامی می دانند و یا رقابتی بین محور ایران و محور عربستان سعودی در آنجا در جریان است. اما هیچیک از این مسائل سبب نمی شود تا خود سوریه را از محور ارزیابی ها بیرون آورد. جایگاه ایران در جنگ داخلی کنونی سوریه هر چه باشد ،مسئله ثانویه است. مساله اولیه تغییر سیاسی در سوریه ، دموکراسی در این کشور و موقعیت آینده آن در معادلات سیاسی منطقه و جهان وبخصوص منازعه فلسطین و اسرائیل است .
به باور نگارنده سه ملاک مهم را می توان مبنای موضعگیری قرار داد. موازین دموکراسی ،حقوق بشر و محکومیت خشونت نا موجه و سپس منافع ملی کشور ایران نه حکومت .
به عبارت دیگر حمایت جنبش دموکراسی خواهی ایران از جنبش اعتراضی سوریه باید مشروط به معیار های فوق باشد.
یعنی فارغ از برخورد های ایدئولوژیک و ضدیت با جمهوری اسلامی باید از هر تلاشی که هدف گذار به دموکراسی در سوریه را دنبال می نماید و یا مسیر تحقق آن را هموار می گرداند ، دفاع کرد. طبیعی است با توجه به فجایع انسانی رخ داده توسط حکومت سوریه دیگر جایی برای بشار اسد در نظام جایگزین سوریه چه انتقالی و دائم وجود ندارد. اما هر رویکرد دیگری که بتواند به شکل گیری دموکراسی کمک کند در خور حمایت است. در این خصوص نباید مطلق انگارانه و جزمی برخورد کرد. تحول مثبت در سوریه می تواند از طریق گسترش انقلاب و سرنگونی حکومت صورت گیرد ویا می تواند از طریق دولت وحدت ملی برای مدیریت دوران گذار تحقق یابد. اعضاء این دولت می توانند متشکل از نیرو های مستقل ، اپوزیسیون و جناح های معتدل حکومت سوریه باشند که نقشی در جنایت ها و سرکوب خشن معترضین نداشته اند.
اما تا زمانی حمایت از مخالفین سوری موجه است که چشم انداز امیدوار کننده برای تحقق دموکراسی در این کشور وجود داشته باشد . و گرنه اگر به نحو قانع کننده ای روشن شود که بردار تحولات به سمت فضایی غیر دموکراتیک می رود ، دیگر حمایت در شکل سیاسی اش توجیهی ندارد و فقط توقف خشونت از سوی طرفین به عنوان یک اصل اخلاقی و انسانی طرح گردد.
اما در کنار دموکراسی که هدف فعالیت های موجه ر اتشکیل می دهد روش ها نیز مهم هستند. از این رو به هر قیمتی نمی شود دموکراسی را محقق ساخت. دموکراسی روش های خاص خود را می طلبد. خشونت های نا موجه و عدم رعایت موازین حقوق بشر نه تنها ره به دموکراسی نمی برد بلکه مسیر را برای نوع دیگری از اقتدار گرایی و جباریت سیاسی هموار می سازد.
قطعا منشا اصلی خشونت های نفرت بر انگیز و استفاده از زور بر علیه اعتراضات مسالمت امیز مردم ، حکومت بشار اسد است. این حکومت به جنگ بر علیه مردم خود بر خاست و ناگزیرفضا را به سمت جنگ برد.
طبیعی است در مواجهه با سیاست حمام خون و کشتار بی رحمانه دولت ، فضای مقابله نظامی شکل می گیرد. اگرچه برخورد های خشن از طرف کسانی که قربانی سبعیت و توحش نیرو های حکومتی بوده اند و شاهد کشته شدن اعضاء خانواده و دوستان خو دبوده اند ،قابل درک به نظر می رسد اما به هیچوجه موجه نیست. نیرویی که به اصول دموکراسی و مولفه های حقوق بشری معتقد است این اصول را در مورد سرسخت ترین دشمنانش نیز بکار می برد.
بنابراین هر نوع خشونت بر علیه کسانی که در منازعات شرکت ندارند ، اعدام های صحرایی وفرا قضایی ، بد رفتاری با اسیران ، گروگانگیری و عدم رعایت قوانین ژنو از سوی هر کس صورت بگیرد در خور محکومیت است.
نفی اشکال نا موجه خشونت و بخصوص قتل و کشتار خودسرانه افراد استثناپذیر نیست. تکلیف حکومت سوریه در این خصوص روشن است. دستان آلوده این حکومت به قتل عام مردم بیگناه ، مشروعیت آن را به شکل کامل زایل کرده و دیر و یا زود در یک محکمه صالح باید پاسخگوی اعمال نفرت برانگیزش باشد.
اما در صفوف مخالفین نیز گروه هایی هستند که از موازین حقوق بشری و وقوانین جنگ عدول کرده اند.نیرو های دموکراسی خواه ایرانی شایسته است در کنار محکومیت اعمال حکومت سوریه با این رفتار ها نیز مخالفت نمایند.
البته خشونت های نا موجه و جنایت بر علیه بشریت از سوی معدودی گروه های سلفی تند رو در سوریه صورت گرفته است و اکثر مخالفین مسلح سوری و ارتش آزاد این کشور نقشی در این قساوت ها نداشته اند.
لذا این محکومیت نباید به طور یکسان شامل هر دو طرف شود. این نگاه که تحولات سوریه را به جنگ قدرت بین دو گروه خشونت طلب تقلیل می دهد نه با انصاف سازگاری دارد و نه با واقعیت.
رصد کردن دقیق تحولات سوریه آشکار می سازد که خشونت دولتی اصلا قابل مقایسه با خشونت مخالفین نیست. معدود خشونت نا موجه مخالفین نیز ازتباطی با کلیت جنبش اعتراضی سوریه ندارد. وقتی فضا به سمت درگیری و تشنج می رود طبیعی است که عده ای نیز در این میان سوء استفاده می کنند و یا هرج و مرج پیش می آید و گروه هایی مثل القاعده نیز امکان تحرک پیدا می کنند . ولی دستکم تا کنون این نوع فعالیت های غیر انسانی در فضای اپوزیسیون سوریه حداقل بوده است .
دولت اسد با تشدید خشون تنفرت برانگیز فضا را برای واکنش متقابل مساعد ساخت. بنباراین جهت اصلی سرزنش ها باید به سمت حکومت باشد.
همچنین باید توجه داشت نقد صریح مخالفین مسلح سوریه و مخالفت با کشتار خود سرانه و تخطی از موازین حقوق بشری ضمن اینکه یک برخورد اصولی است در عین حال کمکی برای اصلاح رفتار این جنبش و جلوگیری از رفتن آن به بیراهه نیز هست.
این نقد و مخالفت باید رویکردی سازنده و متعهدانه نسبت به جنبش دموکراسی خواهی در سوریه داشته باشد نه اینکه فرصتی برای بهانه جویی جهت تخریب و تخطئه مخالفین سوری باشد.
در هدف و نوع برخورد انتقادی ،تفاوت ماهوی وجود دارد بین افرادی که از ابتدا با جنبش اعتراضی مردم سوریه همراهی نموده وبا اعلام همبستگی با آنها حساب مردم ایران را از حکومت جدا کردند با کسانی که از روز نخست ساز بدبینی را کوک کرده و به مخالفین سوری حمله کرده اند.
اما موقعیت و منافع ایران در سوریه از ابتدا چون مانعی برای حمایت از اعتراضات مردم سوریه بوده است. عده ای فکر می کنند تداو م حکمرانی بشار اسد به دلیل روابط خوب با ایران و کمک هایی که در زمان جنگ با عراق کرده است ،بهتر به منافع ملی ایران کمک می کند. یا عده ای نگران هستند ، سقوط بشار اسد به تقویت اسرائیل و تضییع حقوق بیشتر فلسطینی های بیانجامد.
این نگرانی ها اگر چه قابل فهم هستند اما به هیچوچه دلیل بر سکوت در مفابل فجایع حکومت سوریه نمی شود. سوریه در اصل مردم سوریه هستند. وجود دموکراسی و برخورد داری مردم سوریه از حق تعیین سرنوشت مقدم بر تمامی منافع اقتصادی و سیاسی و امنیتی ایران در سوریه است. این برخورد هم از منظر اخلاقی و انسانی است و هم در دراز مدت منافع بیشتری برای ایران دارد.
بشار اسد حتی اگر بتواند بر بحران غلبه نماید که خیلی بعید است اما دولتش پایداری نخواهدداشت. گره زدن منافع ایران با حضور بشار اسد در قدرت عملی غیر عقلانی و بسیار مخاطره آمیز است. بر عکس همراهی با خواست های مشروع اکثریت مردم سوریه ،به رسمیت شناختن حق انها برای تغییر سیاسی در کشور شان و عدم دخالت در امور داخلی سوریه به مراتب ظرفیت بیشتری برای تحقق منافع ملی ایران در سوریه دارد.
البته باید توجه کرد اهمیت کنونی روابط ایران وسوریه بیش از آنکه ناشی از معادلات ژئوپلتیک ، ژئو استراتژیک ، سابقه تاریخی و مزیت های خاص باشد ، ناشی از سیاست خارجی ستیزه جوی جمهوری اسلامی در منطقه است و گرنه از دید معیار های متعارف سیاسی خارجی مسالمت جو و عقلانی ، کشور های دیگری در منطقه هستند که حسن روابط با آنها به مراتب بیشتر از سوریه برای ایران مزیت دارد.
اما حتی با علم به این واقعیت باز منطقی است ایران منافعی را که در سوریه دارد حفظ نماید. ولی تلاش برای حفظ این منافع باید در چهارچوب گذار به دموکراسی در سوریه و دفاع از حق مردم سوریه برای تغییر سیاسی صورت بگیرد.
از این رو باید مراقب تحرکات عربستان سعودی و متحدین عربی اش و ترکیه در سوریه بود. این نیرو ها می کوشند تا جایگزین ایران در سوریه بشوند. رعایت منافع ملی کشور ایجاب می کند که در این رقابت سرسختانه حضور داشت وصحنه را خالی نکرد. به عبارت دیگر ضدیت با جمهوری اسلامی نباید دلیلی شود که نیروهای اپوزیسیون و دلسوز میهن از این رقابت غفلت کنند و یا به عدم مرزبندی با کشور هایی بپردازند که رقابت آنها نه با حکومت بلکه با اصل کشور ایران است.
انگیزه عربستان سعودی ،بحرین و قطر جز تحکیم موقعیت شان در منطقه و جبران تصعبف موقعیت شان در عراق نیست. در اصل نزاع بین شیعه و سنی و شکاف عرب – عجم و تضعیف ایران در منطقه محرک اصلی دخالت آنها در سوریه است. مشکل بتوان باور کرد عربستان سعودی که در داخل مرز های سیاسی خود یک نظام استبدادی است و بدون هیچگونه شرمندگی در سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز مردم بحرین شرکت کرد و حکومت غیر دموکراتیک آل خلبفه را تثبیت نمود ، از سر دغدغه های بشر دوستانه در سوریه موضعگیری می نماید!
می توان باور کرد که مسائل بشر دوستانه و ملاحظات دموکراتیک در تصمیم گیری های ترکیه ، مصر ، و غرب در کنار منافع سیاسی و اقتصادی آنها نقش داشته باشد اما چنین چیزی برای عربستان ، قطر و بحرین صدق نمی کند.
بنبابراین سمت گیری نسبت به تحولات سوریه امر آسانی نیست و ابعاد مختلفی را در بر می گیرد. به باور نگارنده معیار های سه گانه ، دموکراسی ، حقوق بشر و منافع ملی ایران اعم از ابعاد سیاسی ، اقتصادی و امنیتی در مجموع راهنمای خوبی برای اتخاذ موضع هستند که باید آنها را توامان و در کنار هم در نظر گرفت.

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.