ارزش شادمانی در تحکیم جامعه مدنی

شادی و سرور از مسائل مهم جامعه و هم یکی از مسائل چالشی در شرایط کنونی جامعه ایران نیز محسوب می شود. تفاوت در سبک شادی و نحوه ابراز خوشحالی شکافی بین بخش هایی از جامعه و دولت پدید آورده است.


از این رو به رسمیت شناختن حق تفریح و شادی و تنوع سبک های بروز آن یکی از مطالبات اصلی طبقه متوسط ایرانی است. در عین حال یکی از حوزه های دخالت حکومت در حوزه خصوصی ممانعت از بروز انواعی از شادی است که با الگو و ارزش های رسمی تعارض دارد.
این مساله موجب بازداشت ها ، توقیف خود رو ها ، پلمپ برخی از رستوران ها و کافی شاپ ها ، جریمه های نقدی و در برخی موارد معدود موجب مرگ کسانی شده است که از شدت اضطراب و ترس برای فرار از گرفتاری در دست پلیس و اطلاع یافتن خانواده های شان از حضور آنها در مراسم پارتی خود را در موقعیت های مرگ بار قرار داده اند.
اخیرا مقاومت در این خصوص از حالت فردی و ” بد فرمانی ” به صورت کنش های اعتراضی نمادین جمعی سوق پیدا کرده است. مراسم آب پاشی سال گذشته در یکی از پارک های تهران که بر اساس یک فراخوان در شبکه های مجازی برگزار شد از مصادیق این نوع کنش ها است.
بنابراین در فضای کنونی جامعه لذت و شادی ارزش محسوب می شود. درست بر خلاف گفتمان ارزشی حکومت که شادی به خودی خود ارزش ندارد بلکه باید در چهارچوب اسلام و باور های تشیع بگنجد. در واقع حکومت برداشت ایدئولوژیک از شادی را قبول دارد .
در بینش سنتی از اسلام و آئین تشیع معمولا غم و اندوه بر شادی رجحان دارد و به نوعی رستگاری در پشت پا زدن به لذات دنیوی است. قرائت بنیاد گرایانه جمهوری اسلامی اگر چه مانند بینش سنتی به غم بها نمی دهد اما کماکان با درجاتی کمتر این سرمشق را ترویج می کند. در سنت مذهبی ایران و ریشه دار بودن مناسک عزاداری که تاثیرات غیر قابل انکار بر بخش های غیر مذهبی نیز دارد ، شادی در خودآگاه و یا نا خودآگاه افراد نوعی حس گناه را بر می انگیزد.
حال با توجه به مقدمه فوق ، این یاداشت به نقد دیدگاهی در بین مخالفین می پردازد که با عنایت به فضای اختناق و اذیت و آزار زندانیان سیاسی هر نوع شادی جمعی را سرزنش می کند . بار ها شنیده شده است که انتشار عکسی شاد ، یا حضور در میهمانی و نمایش خوشحالی از سوی فعالین سیاسی و اجتماعی منتقد مورد حمله برخی قرار گرفته است حال که زندانیان سیاسی با مشکلات زیادی دست به گریبان هستند چه جای شادی وجود دارد ؟ و از این منظر کسانی را شماتت اخلاقی می کنند که به طرب و شادمانی پرداخته اند .
این حساسیت و اعتراض فقط ناظر به نمایش شادی های فردی و یا گروهی نیست که مربوط به عرصه خصوصی است بلکه خوشحالی از رویداد های ملی مانند موفقیت در رویداد های ورزشی و یا فستیوال های هنری و … را نیز شامل می گردد.
به باور نگارنده این برخورد منفی غیر منطقی است و ریشه در نظام فرهنگی دارد که شادی را عیب می داند و به نوعی غم را به جوهری حقیقی انسان نزدیک تر می پندارد. شادی معادل گناه محسوب می شود و غم گساری و عزاداری را ارزشی مطلق می بخشد .
در حالی که چنین نیست شادی یکی از وجوه مهم زندگی انسانی است و نیروی شگرف برای رشد و پیشرفت انسان را بازتاب می دهد . این شادی فقط زندگی فردی را در بر نمی گیرد بلکه تاثیری مثبت در رشد عرصه عمومی و بالندگی جامعه نیز دارد. شادی اکسیری است که توانایی های یک ملت را ارتقاء می دهد و موجب غلبه آنها بر ناملایمات می شود.
البته مراد شادی معقول و موجه است. و گرنه بدیهی است غم و اندوده نیز بعدی دیگر از زندگی آدمی است. برقراری توازن بین این دو در تعادل آدمی و جامعه نقش مهمی دارد. در جایی که ابراز ناراحتی موجه است نباید به شادمانی پرداخت. مانند آنچه در هنگام زلزله رخ می دهد. البته پرهیز از شادی حالت موقتی دارد. و گرنه شادی ، بذله گویی و تفریح ویژگی تعطیل نا پذیر سرشت آدمی است.
اما موقعیت زندانیان سیاسی و سختی که آنها تحمل می کنند دلیل نمی شود که ابراز شادی فردی و جمعی مذموم دانسته شود . هدف زندانیان سیاسی رهایی و آزادی ملت است. آنها بر خود سخت گرفته اند تا جامعه روی شادی ببیند و مانعی پیش روی طراوت و نشاط مردم نباشد. آنها نمی پسندند که افراد شادی و خوشحالی شان را خود سانسوری کنند.
همدردی با آنها از طریق رفتن در لاک اندوه و ماتم حاصل نمی شود بلکه باید از هر فرصتی برای طنین افکنده نام بلند آنها و تقاضا برای آزادی شان استفاده کرد و از همه مهمتر آرمان ها و خواسته های آنان را در جامعه طرح نمود.
یکی از خواسته های آنان و مطالبات جامعه مدنی ، آزادی شادی و نشاط در سبک های متنوع مورد نظر بخش های مختلف جامعه است. این مساله یکی از مصادیق مهم آزادی های اجتماعی است. علاوه بر اهمیت وجودی این مساله و تعلق آن به حقوق شهروندی اما ابراز شادی و فرخندگی نیرو خلق می کند و بدینترتیب کارزار برای دموکراسی و حقوق بشر را تقویت می نماید.
افرادی که رو به غم داشته و حاکم کردن مناسبات سوگوارانه بر فضای مبارزه را دنبال می کنند نا خواسته چالش می آفرینند. دوری جستن از شادی رفته رفته تند خوئی و عصبیت را در آدمی شکل می دهد. تجارب گذشته نشان داده کسانی که خود را وقف روایتی از مبارزه کردند که تمامی آن به سختی و مرارت گذشته و جایی برای شادی و تفریح موجه نبوده است ، عمدتا حامل های خوبی برای سازندگی و مردمسالاری نمی شوند.
بررسی زندگی زندانیان سیاسی در ادوار مختلف تاریخ معاصر و بخصوص پس از انقلاب نشان می دهد آنها حتی در بد ترین شرایط از هر فرصتی برای شاد کردن خود و دیگران استفاده کرده اند. در تلخ ترین روز ها اجازه نداده اند تا غم و اندوه بر آنها چیره شود چرا که می پنداشتند این مسئله نوعی ضعف است . زندانی مقاوم با شادی و لبخندش به حکومت خودکامه این پیام را منتقل می کند که روح او در بند نیست و فارغ از همه محدودیت ها و آلام و رنج ها سرشار از شادی و سرور و رهایی است.
در زمانی که در زندان بودم خود از نزدیک شاهد این برخورد بودم. هر موقعیتی که پیش می آمد زندانیان سیاسی و همچنین زندانیان عادی به خوشحالی می پرداختند. تفریح می کردند و در مناسبت های شادی جامعه مشارکت می ورزیدند.
در ایام نوروز اطاق ها و محبس شان را خانه تکانی می کردند. شادی سال تحویل و دید و باز دید ها برقرار بود. حتی در انزوای کشنده سلول انفرادی نیز به طور غیر مستقیم شادی ها و اراده برای تفریح در محیط بند پخش می شد. خوشحالی ،تفریح و شاد بودن در چهارچوب امکانات موجود لازمه گذراندان آرام ایام حبس است و یکی از مهارت هایی است که در سپری شدن موفق ایام حبس و عدم گرفتاری در دام افسردگی ضرورت دارد.
مطالعه خاطرات زندانیان سیاسی صحنه های با شکوهی از شادی های دسته جمعی و نمایش اراده برای زندگی را ترسیم می کند. البته صحنه های ناراحت آور و تکان دهنده زیادی نیز وجود دارد . اما شادی نیرویی بود که نمی گذاشت آن غم های سنگین شخصیت زندانیان سیاسی و عقیدتی را ویران سازد.
حتی در دوره سیاه دهه شصت در زندان ها نیز میل به ابراز شادی و سرخوشی وجود داشته است. این شادی در روزگار سخت، خصلتی را در زندانیان سیاسی به نمایش می گذارد که چه بسا شاملو آنان را بر این اساس “زنده ترین زندگان ” نامید.
شادی جامعه و مردم در بیرون از زندان انگیزه به زندانیان می دهد. آن چیزی که مشکل ساز است فراموشی است. زنده نگه داشتن نام و یاد زندانیان و پافشاری بر آزادی بدون قید و شرط آنان منافاتی با ابراز شادی فردی و جمعی در عرصه عمومی ندارد.
گسترش شادمانی ،تفریح و نشاط برای تقویت جامعه مدنی در ایران ضروری است.
بدیهی است منظور شادی واقعی است نه شادی کاذب که نسبت به مبارزه برای دموکراسی ، رعایت حقوق بشر، گرامیداشت کرامت انسانی و توسعه کشور بی اعتنا است و بیشتر شادی مبتنی بر خود خواهی فردی ، خوشحالی بی بنیاد و زندگی جزیره وار را بازتاب می دهد که اعتنایی به درد ها و رنج های دیگران ندارد. نوعی از شادی ارزشمند است که شادمانی را برای همه بخواهد. اما پیش نیاز گسترش چنین شادمانی ،ارزش تلقی کردن خوشحالی و توجه شایسته به آن در هرم مطالبات اجتماعی است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.