آیت الله بهشتی و تحکیم استبداد دینی (بخش سیزدهم)

تشکیل حزب جمهوری اسلامی فصل مهمی از زندگی سیاسی بهشتی پس از انقلاب را تشکیل می دهد. در عین حال عملکرد این حزب که آیت الله بهشتی در تصمیم گیری های آن نقش کلیدی داشت ، روشن کننده دیدگاه های تمامیت خواهانه وی است. غلط نیست اگر بگوئیم بدون بهشتی ، حزب جمهوری نمی توانست موقعیت تاریخی خود ر ابدست آورد کما اینکه پس از مرگ آیت الله بهشتی ، حزب جمهوری اسلامی جایگاه سابق خود در بلوک قدرت را کاملا از دست داد و به تدریج در محاق تعطیلی فرو رفت.


بهشتی پس از نا امید شدن از کسب نظر موافق آیت الله خمینی با تشکیل حزب “سامان”( “سازمان آزادی بخش مردم مسلمان ایران”) پیش از انقلاب بحث را برای مدتی رها کرد. اما آنگونه که موسوی خوئینی ها می گوید او همان اساسنامه را برای تشکیل حزب جمهوری اسلامی استفاده کرد. (۱۰۰)

بهشتی اعتقاد زیادی به تشکیل حزب منسجمی از میان نیروهای همسو داشت و آنرا برای حفظ نظام سیاسی آینده در چارچوب تفکر مورد نظرش ضروری می دانست. البته این کار را در پوشش حفظ انقلاب توجیه می کرد. همانطور که سید علی خامنه ای در انتخابات ریاست جمهوری دوره نخست گفته بود اگر جلال الدین فارسی انتخاب نشود ، تضمینی برای تداوم انقلاب وجود ندارد ! در حالی که جایگاه جلال الدین فارسی در انقلاب ایران اصلا چنین نبود اما شکست وی منجر به تضعیف موقعیت حزب جمهوری اسلامی می شد.
مرتضی داستانی از پرسنل روزنامه جمهوری اسلامی واز نزدیکان بهشتی می گوید : « یادم می آید که وقتی شهید بهشتی قصد داشتند که حزب جمهوری را تشکیل دهند، گفتند که اگر فعالیت های اجتماعی ما انقلابیون در گردونه یک تشکیلات منسجم حزبی جمع نشود، تضمین موفقیت فعالیت ها، غیر ممکن است.»(۱۰۱)
شنیده ها حاکی است آیت الله خمینی نظر موافقی نسبت به تشکیل حزب جمهوری اسلامی نداشت و نماینده ای نیز هیچوقت در آن حزب تعیین نکرد و سرانجام نیز با نظر وی حزب جمهوری اسلامی تعطیل شد.
سید هادی خسرو شاهی می گوید در ملاقاتی که همراه با حجت الاسلام گلسرخی با آیت الله خمینی داشته اند جویای نظر وی در خصوص تشکیل حزب جمهوری خلق مسلمان شدند. آیت الله خمینی در پاسخ تلویحا نا خرسندی خود را قریب به مضمون بدینگونه اعلام کرد . الحمدالله آقایان هر کدام این روز ها یک حزب سیاسی درست کرده اند. (۱۰۲)
دفتر آیت الله خمینی و نزدیکان وی از جمله مرحوم شهاب اشراقی ، سید احمد خمینی و آیت الله پسندیده نیز میانه خوبی با حزب جمهوری اسلامی نداشتند.
این حزب در اسفند ۱۳۵۷ اعلام موجودیت کرد. بنیانگزاران آن عبارت بودند از آیت الله بهشتی ، عبدالکریم موسوی اردبیلی ، محمد جواد باهنر ، سید علی خامنه ای و علی اکبر هاشمی رفسنجانی. البته تروئیکای هاشمی رفسنجانی ، خامنه ای و بهشتی حلقه اصلی تصمیم گیر بودند. باهنر و موسوی اردبیلی با آنها فاصله اندکی داشتند.
بهشتی ابتدا نظر داشت برخی از چهره های نو گرای مذهبی نظیر بنی صدر ، عزت الله سحابی ، صادق قطب زاده ، حبیب الله پیمان ، معین فر و … نیز در حزب باشند. البته برایند نیرو ها بگونه ای بود که اکثریت را نیرو های سنتی بر عهده داشتند.
ولی حزب سیمای یکپارچه ای از ابتدا نداشت و بیشتر جبهه ای بود از نیرو هایی که رهبری آیت الله خمینی و حکومت دینی با روایت اسلام فقاهتی را قبول داشتند. جلال الدین فارسی می گوید : « کل اعضای شورای مرکزی تصویب کردند که از من دعوت شود. قبل از من از بنی صدر و قطب زاده هم دعوت کرده بودند. قطب زاده که رئیس رادیو و تلویزیون بود و قبول نکرد. بنی صدر هم شرط کرده بود که تا مرحوم آیت را اخراج نکنند، نمی آید که البته این شرط او قبول نشد.
… به هر حال شهید بهشتی تصور می کرد که حالا که بنی صدر جواب منفی داده، من هم خودم را پایین نمی آورم و جواب مثبت نمی دهم، ولی من بدون هیچ پیش شرطی این دعوت را پذیرفتم.
وقتی من وارد شورای مرکزی شدم، کفه این شورا به زیان دار و دسته بنی صدر، مجاهدین، چریکها و ملی گراها سنگین شد»(۱۰۳)
ترکیب حزب بیشتر از دو جناحی تشکیل شد که بعد ها چپ و راست در جمهوری اسلامی نامیده شدند. حزب موتلفه با کل مجموعه نیرو هایش وارد حزب گشت . بخشی از بقایای حزب ملل اسلامی نیز پیوستند. بهشتی کلا نیرو هایی را که در طول سال ها پرورش داده بود و یا با آنها همکرای کرده بود در حزب جمع کرد. شخصیت هایی چون میر حسین موسوی از نو گرایان مذهبی و جوانان طرفدار شریعتی را نیز جذب نمود. ولی به طور نسبی اکثریت با راست گرایان سنتی بود.
نیرو های چپ گرای نیرو های خط امام میانه خوبی با حزب نداشتند برخی از آنها در جناح چپ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بودند و برخی نیز با محوریت سید احمد خمینی در اندیشه تشکیل خط سوم بر آمدند که به صورت توامان حزب جمهوری اسلامی و جناح موسوم به لیبرال را رد می کردند.
شخصیت هایی چون حجت الاسلام حسن لاهوتی و شیخ علی تهرانی که در آن زمان جزو شخصیت های روحانی انقلابی مطرح بودند نیز جهت گیری منفی نسبت به حزب نشان دادند. شیخ علی تهرانی در ماه های بعد شخصیت و صلاحیت سه تن از چهره های اصلی حزب وبخصوص تقوی سید علی خامنه ای را زیر سئوال برد .
نهضت آزادی نیز با توجه به برخورد های جناح روحانی شورای انقلاب و بخصوص خصلت رئیس مآبی بهشتی نظر مثبتی به حزب جمهوری اسلامی نداشت. در انتخابات خبرگان قانون اساسی ، نهضت آزادی بهشتی را در فهرست انتخابی خود در تهران قرار نداد.
در ابتدا جامعه روحانیت مبارز تهران و جامعه مدرسین نیز نگاه خاص و یا همسویی استراتژیک با حزب جمهوری اسلامی نداشتند.
جناح اکثریت دفتر تحکیم وحدت و انجمن های اسلامی نیز نظر مثبتی به حزب فوق نداشتند.
البته لازم به ذکر است در هنگام تشکیل حزب جمهوری اسلامی هنوز شکاف و برخورد بین نیروهای انقلابی به شکلی که بعدا رخ داد بوجود نیامده بود. چه بسا بهشتی و دیگر بنیانگزاران حزب در آن موقع در فکر همزیستی با دیگر گروه های مذهبی و در عین حال اعمال هژمونی خود بودند.
یعنی فکر می کردند می توانند نظم شورای انقلاب را با تشکیل یک جبهه بزرگی از نیرو های مذهبی طرفدار انقلاب تداوم بخشند که ضمن حضور دیگران محوریت از آن آنها باشد.
جواد منصوری از بنیانگزاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از رهبران اولیه این نهاد نظامی- سیاسی می گوید آیت الله بهشتی در ابتدا نظر منفی نسبت به رهبران سازمان مجاهدین خلق نداشت و در پی جذب آنهابود. اما آنها یعنی اعضاء حزب ملل اسلامی و دیگر گروه های مذهبی سنتی که سابقه درگیری با سازمان مجاهدین در داخل زندان پس از انشعاب سال ۱۳۵۴ را داشتند ، ذهنیت وی را تغییر دادند. (۱۰۴)
این سخن علی رغم جنبه اغراق بر انیگز آن ولی بخشی از واقعیت را نمایان می سازد. نیرو های سنت گرای مذهبی که بعد ها سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ، حزب موتلفه اسلامی ، سازمان فجر اسلام ، حزب الله تهران و … را تشکیل دادند به دلیل سابقه درگیری قبلی با سازمان مجاهدین خلق حساسیت شدیدی نسبت به حضور آنها در مصادر حکومتی پس از انقلاب ایجاد کردند و رویکرد حذفی نسبت به آنان را تبلیغ می نمودند. آنها نقش زیادی در منفی کردن نظر رهبری جمهوری اسلامی و دیگر روحانیون انقلابی نسبت به رهبران سازمان مجاهدین خلق ایفا کردند. البته آیت الله مطهری نیز در این خصوص فعال بود و هم این نیروها را تحریک می نمود.
اما در عین حال خود کارگزاران ارشد جمهوری اسلامی نظر مثبتی نسبت به مجاهدین خلق نداشتند ولی به اندازه این گروه ها نیز نظر منفی وبخصوص لزوما قصد تقابل نداشتند.
علیرضا اسلامی از نزدیکان شیخ محمد منتظری می گوید : « شهید بهشتی در مورد مجاهدین‌ خلق در مقایسه با شهید منتظری موضع آرامی داشت،در حالی که شهید منتظری موضع تندی داشت»(۱۰۵)
علی مطهری نقل می کند پدرش پس از فوت مصطفی خمینی و در جریان صدور بیانیه مشترک جامعه روحانیت مبارز تهران و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در خصوص اهداف نهضت اسلامی پیشنهاد می کند که صریحا اعلام جدایی با سازمان مجاهدین خلق شود ولی آیت الله بهشتی مخالفت می کند و می گوید :” این خلاف وحدت و به نفع رژیم شاه است و اکنون، زمان اعلام این مشی نیست و باید بعد سراغ این مباحث برویم” (۱۰۶)
محمد رضا بهشتی پسر آیت الله بهشتی نیز می گوید : « ایشان خودش به من گفت که اگر من فرصت می‌داشتم می‌توانستم غالب بچه‌های مجاهد را با این حرکت هماهنگ و همراه بکنم. ممکن بود بعضی افراد نپذیرند اما به نظر می‌رسید که غالب اینها افرادی هستند که قابل اصلاحند.» (۱۰۷)
فرشاد مومنی نیز اظهاراتی مشابه بیان می دارد : « من یادم هست که آقای بهشتی می‌گفتند من رجوی را هم اصلاح می کنم. من با یک حالت تعجبی به ایشان گفتم آقای بهشتی رجوی هم؟ ایشان دوباره خندیدند و گفتند آره، من رجوی را هم اصلاح می‌کنم. به قاعده چیزهایی که از آدم‌های خیلی نرمال – مثل آقای دکتر شیبانی که خیلی بعید است راجع به یک نفر حرف منفی بزند – درباره ویژگی‌های نامناسب و ناهنجار رجوی شنیدیم که در خاطرات زندانشان راجع به رجوی خیلی منفی صحبت کردند که این آدم زیاد اهل صدق و راستی نیست، من این چیزها تو ذهنم بود. بعد آقای بهشتی به من گفتند فلانی من اهل رجزخواندن نیستم ولی یک توده‌هایی را نمازشب خوان کردم که رجوی و امثال او از هیچ نظر به گرد آنها نمی‌رسند.» (۱۰۸)
محمد پیشگاهی فرد از نزدیکان بهشتی مدعی است پس از فوت آیت الله طالقانی ، مسعود رجوی به ملاقات بهشتی می رود و ماجرا را بدینگونه شرح می دهد : « در اینجا از ملاقاتی پرده بر می دارم که شاید تا به حال در جایی گفته نشده باشد. این ماجرا را خودم از زبان شهید بهشتی شیدم. چند ماهی از انقلاب نگذشته بود که پس از فوت آیت الله طالقانی، مسعود رجوی از آیت الله بهشتی تقاضای ملاقات کرد و آیت الله [بهشتی] او را در منزلش پذیرفت و آن طور که خود شهید بهشتی می گفت جلسه مفصلی با مسعود رجوی داشته است.
رجوی در آن ملاقات تقاضا کرده بود: “با توجه به مجموعه ای که درمملکت داریم، به لحاظ سابقه مبارزاتی و اشراف بر مسائل سیاسی و اقتصادی و موقعیت اجتماعی شما، در نظر داریم با شما ارتباط برقرار نموده و بیعت نماییم. منتهی شرایط و نظریاتی داریم.” و آقای بهشتی گفته بودند: “اختلافات ما با شما یک اختلافات صوری و سطحی نیست بلکه اختلافات عمیق بوده و از اعتقادات اصولی سرچشمه می گیرد.”
آن طور که خود شهید برایم تعریف کرد، ایشان در باره اسلام شناسی با رجوی بحث کرده بود؛ به ویژه مباحثی که بعد از جدایی اپورتونیست ها به وجود آمده بود و رجوی رهبری آن جریان را به عهده داشت. البته ایشان فرمودند که من در مباحث اسلامی به دلیل عدم تسلط رجوی چندان وارد نشدم؛ اما به او گفتم آقای رجوی، اشکال من بر شما در این است که حتی مارکسیسم را هم نشناخته اید. این سخن تعجب او را برانگیخته و از این رو در این زمینه با من وارد بحث شد. به او گفتم: “شما این زیربنای اقتصادی مارکسیسم را از چه کتابی گرفته اید؟” گفت: “از کتاب کاپیتال مارکس.”
گفتم: “از کدام نسخه است؟ متأسفانه اشتباهات زیادی در ترجمه نسخه آلمانی به زبان انگلیسی وجود دارد و اگر شما به کتاب اصلی به زبان آلمانی مراجعه کنید، متوجه می شوید که خیلی اشتباهات اساسی در تعریف اقتصاد مارکس وجود دارد. من این تفکر اشتباه رادر تحلیل های شما دیده ام.”
سپس از رجوی تعریف ارزش اضافی در اقتصاد را خواسته بود. رجوی تعریفی ارائه داده بود که شهید بهشتی گفته بود: “اشکال ما همین جا است. شما اصلاً مارکسیسم را نشناخته اید و تعریف ارزش اضافی این نیست. این تعریف از ترجمه شده کتاب کاپیتال به زبان انگلیسی گرفته شده است، ولی من اصل آن را برایتان می خوانم.”
سپس کتاب آلمانی کاپیتال مارکس را آورده و آن را خوانده و ترجمه کرده بود. آنگاه رو به او کرده بود . گفته بود: “اختلاف ما با شما این است که شما هنوز اصول را نمی دانید. شما با یک سری شعار آمده، مبناهایی را به عنوان اسلام شناسی، اقتصاد اسلامی و اقتصاد مارکسیستی با هم خلط کرده و آن را مبنای ایدئولوژیک خود قرار داده اید. ما به طور کلی اینها را قبول نداریم. شما باید همه اینها را زمین گذارده و اسلام را از منظر اصول خودش شناخته و به آن عمل کرده، تبلیغ و تبیین کنید. در این صورت ما حاضریم با شما صحبت و بحث کنیم و این رویه را ادامه بدهیم تا به یک نقطه ای برسیم.» (۱۰۹)
برخی از نزدیکان بهشتی مدعی هستند که وی گفته است : ” قدرت اجرایی و مدیریتی مسعود رجوی به درد نخست‌وزیری می‌خوره. حیف که التقاط و نفاق داره، اگر نداشت مناسب بود.” ( منبع: کتاب صد دقیقه تا بهشت)
همچنین نقل است هنگامی که سید علی خامنه ای پیشنهاد دعوت از مسعود رجوی برای عضویت در شورای انقلاب را مطرح می کند، بهشتی مخالفت نمی کند.
آیت الله بهشتی پس از سال ۱۳۵۴ روابطش با سازمان را محدود کرد و بعد از انقلاب نیز روابط خوبی در ابتدا با جناح انشعابی لطف الله میثمی داشت. اما در مجموع وی مخالف نظر سازمان مجاهدین خلق و معتقد به ضرورت اصلاح و تغییر مواضع آنها بود. در اصل تفاوت بین وی و چهره هایی نظیر منصوری در این بود که وی در ابتدا سازمان مجاهدین خلق را اصلاح پذیر می دانست ولی آنان چنین نظری را نداشتند و از آغاز به ضرورت برخورد و سرکوب آنها معتقد بودند.

نام حزب خود گویای جهت گیری انحصارطلبانه آن است امری که از ابتدا مورد اعتراض قرار گرفت. این اسم پیامی را منتقل می کند که گویی حزب جمهوری اسلامی در ارتباط با نظام جمهوری اسلامی و نماینده اصلی آن است. امری که رهبران حزب تا آخر این تصور را مستقیم و غیر مستقیم تبلیغ کردند و حزب را مساوی نظام سیاسی قرار می دادند. این تصور هم برای جامعه پدید آمد هر کس اگر بخواهد مسئولیتی در نظام بر عهده بگیرد باید عضو حزب جمهوری اسلامی باشد. در حالی که هیچ ارتباط سازمانی و مفهومی بین انقلاب و نظام با حزب فوق وجود نداشت . بنیانگزاران بخشی از نیرو های انقلابی بودند که حتی سوابق انقلابی خیلی برجسته ای نیز نداشتند.
رصد کردن مواضع حزب جمهوری اسلامی نشان می دهد که بیشترین نقش در تعیین سیاست ها و خط مشی حزب جمهوری اسلامی تا تیر ماه ۱۳۶۰ را بهشتی بر عهده داشت. این حزب از پاییز ۱۳۵۸ به صورت آشکارا مشی انحصار طلبانه سیاسی و قصد خود برای یکپارچه سازی حاکمیت را اعلام کرد. مقاله “رجعت به فطرت الهی” که نیرو های مذهبی دگر اندیش را به کفر چپ و راست منتسب کرد و تداوم انقلاب را مستلزم طرد کامل آنها از عرصه سیاسی نمود نقشه راهنمای حذف نهضت آزادی ، بنی صدر ، جنبش مسلمانان مبارز و سازمان مجاهدین خلق و دیگر گروه های منتقد بود.
بهشتی همواره بعد از چاپ این مقاله از این رویکرد دفاع کرد و دیدگاه های فوق را به انحراف و یا عدم پایبندی به خلوص دیدگاه مکتبی از اسلام متهم می کرد. انحصار طلبی و تمامیت خواهی سیاسی حزب جمهوری اسلامی فقط در حوزه تبیین نظری دیدگاه های حذفی محدود نماند بلکه با استفاده از تسخیر مراکز اصلی قدرت ، رانت قضایی و رسانه ای ، برخورد امنیتی با مخالفین ، دستکاری در انتخابات ها و تخطی از قوانین انتخابات آزاد و منصفانه ،تبدیل برخی از حوزه های رای گیری به ستاد های تبلیغاتی حزب ، فریب و … برنامه تسخیر کامل قوای سه گانه را پیش برد و رقبا را به شکل غیر دموکراتیک ، خشن و خونین حذف کرد.
منابع :
۱۰۰- ر.ک. ۵۲
۱۰۱- خبر آن لاین-
http://khabaronline.ir/detail/223819/politics/parties
۱۰۲- ر.ک. ۱۰
۱۰۳- مصاحبه با جلال الدین فارسی
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=934&articleID=715160
۱۰۴- مصاحبه با جواد منصوری
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=87148
۱۰۵- مصاحبه با علیرضا اسلامی
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/24727/81/text
۱۰۶- مصاحبه با علی مطهری
http://oral-history.ir/show.php?page=interview&id=122
۱۰۷- بازخوانی مذاکرات سران چریک‌های فدایی خلق با شهید دکتر بهشتی– جلسه اول

بازخوانی مذاکرات سران چریک‌های فدایی خلق با شهید دکتر بهشتی– جلسه اول


۱۰۸- پیشین
۱۰۹- در ملاقات رجوی با بهشتی چه گذشت؟
http://www.tabnak.ir/fa/news/104774/%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%DA%86%D9%87-%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.