معمولا در صحنه سیاسی ایران تغییر از دریچه اپوزیسیون و مخالفین قابل حصول به نظر می رسد. در ذهنیت کثیری از نیرو های سیاسی جامعه و افکار عمومی منازعات و درگیری های درون قدرت بی معنا است یا امری است که امتیازات آن کاملا نصیب حکومت گران شده و نصیبی از این رویارویی شامل حال جامعه نمی شود. البته ذهنیتی ریشه دار نیز وجود دارد که این دعوا ها را ساختگی و جنگ زرگری می پندارد.به سخنی دیگر در جنگ گرگ ها یا باید فرار کنی و یا باید چون گرگ باشی تا خود را نجات بدهی.
اما بررسی گذار های موفق به دموکراسی و تجربیات تاریخ معاصر نشان می دهد این ذهنیت با واقعیت تعارض دارد. در شرایطی مشخص دعوای جناح های حکومتی و اصحاب قدرت می تواند فضا را برای تغییر مساعد نماید. در واقع تحول سیاسی ناشی از منازعات قدرت، پسامد نا خواسته است نه اینکه هدف رویارویی ها باشد.
بنابراین بدیهی است اختلافاتی که در حوزه قدرت رخ می دهد با هدف بقاء نظام سیاسی و تقویت جناح های حکومت و در درون پارادایم قدرت مستقر صورت می گیرد. اما از دل این دعوا ها بحرانی شکل می گیرد که کلیت ساخت قدرت را تحت الشعاع قرار می دهد و فرصت عمل سیاسی به مخالفین می بخشد.
برخی از تحولات سیاسی مثبت در دنیا از دل پیامد های نا خواسته منازعات اصحاب قدرت متولد شده اند. در مواردی دعوا ها باعث توزیع قدرت شده و روند واگرایی امکان تداوم اقتدار گرایی و اتوریته استبدادی را از بین برده و بدینترتیب نوعی تکثر سیاسی در حکومت ایجاد شده است. در تجاربی بخشی از قدرت برای استفاده از نیروی جامعه در مصاف با بخش های دیگر به طرف مخالفین آمده و سعی کرده از نیرو های آنها استفاده نماید. این اتفاق باعث تاثیر گزاری متقابل مخالفین شده و در نهایت به استحاله و دگرگونی جریانی از حکومت انجامیده است. جنبش اصلاحی دوم خرداد و جنبش سبز تا حدودی چنین روندی را نشان داد. جناح خط امام و رهبران نمادین جنبش سبز بخشی از کارگزاران سابق حکومت و جناحی از نظام سیاسی بودند که در دل جنبش اعتراضی متحول شدند.
بنابراین تحت شرایطی مشخص منازعات قدرت می تواند نتایج مثبتی برای جنبش دموکراسی خواهی داشته باشد. البته لزوما چنین حالتی برقرار نیست. درگیری هایی هستند که شامل این اصل نمی شوند. ولی شماری وجود دارند که نیرو های مخالف در صورت شناخت درست و موضع گیری صحیح می توانند از این فرصت ها استفاده کنند. به عبارت دیگر کنش سیاسی انتقادی و اعتراضی لزوما به بازیگری در عرصه اپوزیسیون محدود نمی شود. گاهی اوقات می توان از فرصت های خلق شده در رویارویی های داخل حکومت استفاده نمود.
یکی از مثال های مفید در این خصوص درگیری بیت رهبری جمهوری اسلامی و دفتر هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۷۲ است. این درگیری به جایی انجامید که سید علی خامنه ای با صدور پیامی به نشست دفتر تحکیم وحدت دست هایی را لعنت کرد که می خواهند دانشگاه ها غیر سیاسی شود. اشاره ضمنی وی به سیاست های دولت سازندگی بود که می خواست دانشگاه ها را غیر سیاسی نماید و دانشجویان را به سمت فعالیت های فرهنگی و هنری خنثی سوق دهد.
با توجه به پیشینه اختلافی بین دفتر تحکیم وحدت و سیاست های دولت هاشمی رفسنجانی ، طبیعی بود که منتقد اصلی دولت سازندگی ، یعنی اعضاء انجمن های اسلامی دانشجویان در سراسر دانشگاه های کشور مخاطب خامنه ای قرار بگیرند . خامنه ای خواست از این شکاف بهره بگیرد و نیروی دانشگاه ها را بر علیه جریان هاشمی رفسنجانی بسیج نماید.
در میدانی دیگر نیز اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویی به رهبری حشمت الله طبرزدی بر علیه هاشمی فعال بود و در هفته نامه پیام دانشجو مدعی افشاگری مفاسد اقتصادی دولت وی بود. بیت خامنه ای از این حرکت نیز حمایت می کرد.
اعضاء وقت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت از این فرصت استفاده کردند و تشکیلات تحکیم و انجمن های اسلامی دانشجویان که پس از رهبری خامنه ای و تهاجم حکومت از هم پاشیده بود را سامان بخشیدند. برای اولین بار پس از چند سال شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت به عنوان مرکزیت انجمن های اسلامی دانشجویان رسمی شد و تعداد دانشگاه های شرکت کننده به حد نصاب لازم رسید .
فعالیت مستمر در چارچوب نقد اصولی عملکرد رفسنجانی و اعتراض به گسترش فقر ، اجرای غلط نسخه های توسعه ، افزایش بی عدالتی و اختلاف طبقاتی و مصونیت از اقدامات ایذائی نهاد های امنیتی به دلیل سیاست حمایتی خامنه ای منجر به قدرت گرفتن دفتر تحکیم وحدت و به تبع جنبش دانشجویی شد. این روند تاثیر غیر قابل انکاری در شکل گیری جنبش اصلاحی دوم خرداد داشت. تشکیلات دفتر تحکیم وحدت و اوج گیری دوباره آن در قالبی متفاوت با گذشته باعث شد تا جنبش دانشجویی احیا گردد. در کمتر از دو سال سمت گیری دفتر تحکیم وحدت و فعال شدن دانشجویان علاوه بر هاشمی رفسنجانی گریبان خود خامنه ای را گرفت . از سال۱۳۷۴ به بعد تضاد اصلی جنبش دانشجویی انحصار طلبی سیاسی حکومت و اعمال ولایت مطلقه فقیه از سوی خامنه شد و انتقاد به دولت سازندگی به مساله ثانویه بدل گشت.
این تجربه به خوبی کارکرد اختلافات درون حاکمیت برای بهره برداری فعالان مخالف و مستقل را نشان می دهد. بنابراین نیرو های سیاسی خواهان تغییر و بخصوص جنبش های اجتماعی که داعیه سیاسی مشخصی ندارند مانند جنبش دانشجویی ، جنبش زنان و جنبش کارگری ضرورت دارد از شکاف های درون بلوک قدرت در چهارچوب اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود استفاده کنند.
در حال حاضر درگیری بین جریان احمدی نژاد با حاکمیت از یک سو و چند پارگی های داخل اصول گرایان فرصت هایی را برای استفاده نیرو های جامعه مدنی و اپوزسیون ایرانی مهیا می کند. در این خصوص باید هوشیار بود و تنزه طلبی پیشه نکرد.
این مطلب در سایت عرصه سوم منتشر شده است.