سلول انفرادی، دیالکتیک رهایی بخش فشار زنده به گوری

سلول انفرادی ،گورستان زندگان یا اتاقکی به وسعت تنهایی ، تجربه ای است که انسان را به دو سویه متضاد می کشاند. نخست رویارویی با انزوای وحشتناکی است که اعصاب و روان زندانی را به هم می ریزد . مقاومتش را به چالش می طلبد تا در برابر اراده بازجو به نمایندگی از قدرت خودکامه سر به آستان تسلیم فرود آورد.


زندانی کردن فرد در پستوی کوچکی که معمولا ۳ تا ۴ متر مربع است و دست ها و پا ها به دیوار های سلول برخورد می کند و نمی شود آنها را به صورت کامل باز کرد ، ابزار دست حکومت های سرکوب گر است تا بتوانند شخصیت متهم را خرد کرده و وی را آماده قرار دادن در نقش در نظر گرفته شده قرار دهند.
البته جوهره انفرادی تنهایی طاقت فرسای آن است و گرنه وسعت سلول مسئله ای فرعی است. چه در اتاقکی اسیر باشی ، چه در داخل یک آپارتمان ،فرق خاصی نمی کند اگر مجبور باشی سکوت دائمی و بی کسی را تحمل کنی.
زجر انفرادی در آنجا است که با قطع ارتباط با محیط ، دوستان ،خانواده و کلا ارتباطات ماهیت انسانی آدمی در معرض فروپاشی قرار می گیرد. چرا که انسان ذاتا موجود اجتماعی است و در غیاب ارتباط با دیگری ، هویتش را از دست می دهد. این سخن درستی است که انسان تنها به دنیا می آید و تنها نیز بر آن چشم می بندد. اما در حد فاصل بین این دو تنهائی ، ارتباطات زیادی را از سر می گذارند و بدینترتیب شخصیت و هستی اش شکل گرفته و قوام می یابد.
حال اربابان قدرت می خواهند به زندانی گرفتار در ایزولگی تحمیلی و مشقت بار سلول انفرادی ،حالی کنند که تداوم حضور اجتماعی و زیست انسانی اش در دست آنها است . صد البته مسیری که آنها القاء می کنند و یا زندانی اسیر در برهوت تنهائی را مجبور به پیمودن آن می نمایند ، در نهایت شاکله هویتی او را به هم می ریزد و او دیگر آن انسان قبل از پا گذاشتن به سلول انفرادی نخواهد بود .
عذاب انفرادی هنگامی بیشتر می شود که هیچ وسیله ای در دست نداشته باشی ، فرش زیر پایت کثیف و متعفن باشد ، اندک لباسی که داری کفاف سرمای گزنده داخل سلول را ندهد ، از وسایل شخصی جز مسواک چیز دیگری نداشته باشی ، سکوت سنگینی بر فضای سلول حاکم باشد ،رنگ دیوار های سلول تیره و کدر باشد ، نور از پنجره به داخل نتابد ، دستشویی کثیفی در داخل سلول باشد ،چراغی همیشه در بالای سرت روشن باشد و چشم هایت مجال خستگی در کردن پیدا نکنند و …
اما انفرادی سویه دیگری نیز دارد که می تواند کاخ آرزو های بازجو ها و عمله استبداد را واژگون سازد. انفرادی در عین حال دعوتی است برای بازگشتن به درون خویش و در اعماق دریای وجود فرو رفتن. حساب کشی کردن از خود در زمانی که فراغت لازم را داری. در تنهایی انفرادی می توان چهره خود را در آئینه واقعیت های شخصیت فردی دید. دیگر ازدحام اجتماع و ارتباط با شخص دیگر نمی تواند حجابی بر شناخت خود و پرداختن به خویش باشد.
سلول انفرادی و گسست از دنیای بیرون ، خویشتن آدمی را عریان می سازد. این عریانی اگر چه می تواند تکان دهنده باشد و شوک آور اما در عین حال می تواند نقطه عزیمت اصلاح خویشتن باشد یا بهبود توان فردی.
تنهایی سلول انفرادی می تواند به تنهائی مثبت بدل شود. تنهائی مثبت چون اکسیری کمک می کند تا زندانی خود واقعی اش را باز یابد .
این خودشناسی که پایه خود سازی است می تواند تاثیری شگرف در زندگی آدمی بگذارد و وی را به سمت جهش های بزرگ در اندیشه ، شادی و آگاهی رهنمون سازد. در انزوای شدید سلول انفرادی ، هیچ چیز غیر از خود نیست تا ذهن را اشغال کند و فرد می تواند آگاهی اش را متمرکز سازد و این تمرکز برداشت ، هستی درونی و بیرونی اش را ارتقاء می بخشد.
در چنین شرایطی است انفرادی که مقرر بود سرازیری سقوط و آغاز در هم شکستن شخصیت عصیانگر زندانی باشد بر عکس به رشد و اعتلای وی منجر می گردد. تحمل آدمی نا محدود است. عبور از سختی های اسارت در زندان مجرد بمانند هر دشواری دیگر زندگی ،فنونی دارد.
فشار و بی قراری روند صعودی دارد و ساعت به ساعت و روز به روز بیشتر می شود اما این روند فزاینده موقت است و در جائی می شکند و از آن نقطه به بعد دیگر زندانی با شرایط سلول انفرادی تطبیق پیدا می کند و به آن خو می گیرد. اگر چه باز سپری کردن ایام در سلول انفرادی سخت است اما دیگر تحمل نا پذیر نیست . راز عبور موفقیت آمیز از فشار سلول انفرادی آگاهی از این مسئله و تلاش برای رسیدن هر چه زود تر به نقطه توقف افزایش تدریجی فشار است.
عواملی چون تجربه قبلی ،روحیه شخص از لحاظ درون گرایی یا برون گرایی، نوع روش بازجویی ، تصادف، شرایط محیطی ، امکان یا عدم امکان شنیدن و حس حضور دیگر زندانیان ، در دسترس داشتن کتاب ، شدت درجه امنیتی بازداشتگاه ، آمادگی قبلی برای بازداشت ، پذیرش پرداخت هزینه و ایمان و یا تردید در مبارزه باعث می شوند این نقطه شکست قبض و بسط یابد.
در کل سلول انفرادی اگر چه مجازاتی قرون وسطایی و بی رحمانه است. اما پایان کار نیست و می توان آن را تحمل کرد و به سکوی رشد بدل ساخت . تز فشار سلول انفرادی و آنتی تز مقاومت هوشمندانه ، دیالکتیک اعجاز آوری را خلق می کند تا فرد نه تنها اسیر حصار بسته و تنگ سلول انفرادی نگردد بلکه وسعت آگاهی و فراخنای هستی خود اتکاء اش اعتلا یابد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.