ضرورت توجه به معنای عام زندانی سیاسی

ترویج گفتمان حقوق بشر و دفاع از قربانیان نقض حقوق بشر در دو دهه گذشته در عرصه عمومی ایران روند رو به رشدی داشته است. فعالان اجتماعی و سیاسی علی رغم اختلاف نظر ها و تفاوت مسلک ها کوشیده اند تا از حقوق شهروندی و آزادی های اساسی افراد دفاع کنند. این روند در مقایسه با فضای پیش از انقلاب و دهه شصت به نحوی انکار ناپذیر رشد محسوسی را به نمایش می گذارد. مرز های ایدئولوژیک که دفاع از حقوق افراد را منوط به همسویی سیاسی و عقیدتی می نمود در حال حاضر سست شده است.


البته وجود روند تکاملی بدین معنا نیست که در این زمینه مشکلی وجود ندارد. این پیشرفت هنوز نسبی است و به حالت مطلوب خود نرسیده است. در واقع هنوز معضلاتی چون پررنگ بودن مرز های خودی و غیر خودی در دفاع از حقوق افراد به صورت عام و سکوت در خصوص مواردی چون اذیت و آزار همجنس گرایان ،معتقدان به سبک های زندگی غیر متعارف و پیروان به ادیان جدید و مکاتب عرفانی نو ظهور وجود دارد.
اما به موازات افزایش توجه و حساسیت نسبت به آزادی زندانیان سیاسی در سپهر عمومی ایران ، هنوز گره های جدی در این خصوص مشاهده می شود. نخست تفاوت بین سطح حمایت از زندانیان مشهور و گمنام است. البته نمی توان انتظار داشت توجهات یکسان باشد ، اما توقع توجه به همه ولی با اختلاف درجه معقول منطقی است. بخصوص فرصت یکسان دسترسی به رسانه ها و نهاد های حرفه ای حقوق بشری اهمیت دارد.
مراد در اینجا دفاع از آزادی زندانیانی است که به دلایل سیاسی و عقیدتی در حبس بسر می برند. مسئله دفاع از آراء سیاسی و قهرمان سازی از زندانی سیاسی متفاوت است. نفس حضور در زندان از منظر مقاومت در پای عقیده و دیدگاه و همچنین پرداخت هزینه برای خیر عمومی در خورد تقدیر و سپاس است. اما حضور در زندان موجب فضیلت جایگاه فرد زندانی در حوزه های نظری و سیاسی نمی شود. به عبارت دیگر نفس تحمل حبس سیاسی لزوما موجب حقانیت دیدگاه و یا تحصیل موقعیت خاص در فضای سیاسی نمی شود. افراد بر پایه توانایی ها ، ظرفیت ها ،شایستگی ، تناسب نوع دیدگاه ها با منافع ملی و مصلحت همگانی ، پای بندی به ارزش های اخلاقی و مردم مداری باید در عرصه عمومی مورد داوری قرار بگیرند. اما تقدیس زندانی سیاسی و جایگزین کردن آن با دفاع از حقوق و آزادی غیر مشروط زندانی سیاسی بیراهه ای است که سلامت و تعادل در فضای سیاسی و عمومی را تهدید می نماید.
در کنار این مساله نگاهی در بین برخی از جریان های سیاسی وجود دارد که به نوعی تمایز و تفکیک در بین زندانیان سیاسی از منظر جایگاه نقش زندانی سیاسی و نه باور و دیدگاه فرد دامن می زنند. گویی زندانی سیاسی درجه یک و درجه دو وجود دارد.
مهمترین نمود این رویکرد نادرست در فرقه گرایی و قبیله گرایی است. گروه های سیاسی معمولا می کوشند وضعیت زندانیان وابسته به خود را برجسته تر سازند و یا فعالیت های حمایتی خود را بیشتر حول آنها سازمان دهند. برخورد یکسان با همه زندانیان سیاسی کمتر مشاهده می شود. در این راستا حتی کوشش می شود منابع موجود برای حمایت نیز به نحوی تخصیص یابد که سهم زندانیان وابسته به گروه بیشتر باشد.
شق دیگر تاکید بر دفاع از زندانیان خاص به گونه ای است که گویی تاریخ زندان سیاسی و مقاومت در برابر استبداد و اقتدار گرایی با حضور آنان شروع شده است. این برخورد بیشتر در بین جریان اصلاح طلب وجود دارد. شخصیت سازی که از سوی برخی تریبون های رسانه ای این جریان برای زندانیان سیاسی اصلاحات طلب و یا جنبش سبز می شود برخوردی تنگ نظرانه ، جناحی و خلاف واقع را نشان می دهد. در حالی که پای این گروه و نیرو های وابسته به آن در دهه های هفتاد و هشتاد به زندان باز شد ولی تاریخ زندان سیاسی پیش و بعد از انقلاب بسی دراز تر از این حرف ها است. توجه به این واقعیت برای پایان دهی به پدیده حبس سیاسی به صورت کلی در ایران ضرورت دارد.
در واقع فضای زندان ها و برخورد های امنیتی پس از سال ۱۳۸۸ واجد هیچ خصیصه ای نیست که در دوران قبل از آن وجود نداشته است. توجه به این مسئله که در میهن چه اتفاقات سیاهی در زندان ها رخ داده است و تنظیم رویکرد حمایتی با ملاحظه این واقعیت و احترام به همه قربانیان قبلی ضرورت دارد.
به عنوان مثال حرکتی در میان برخی رسانه های حامی جنبش سبز قابل تشخیص است ، که هر زندانی بعد از سال۱۳۸۸ را بدون توجه به اینکه فرد در چه حوزه ای فعالیت کرده و متعلق به چه گروه و تباری است را به جنبش سبز منتسب ساخته و به نوعی تلقین می کنند که آنها همسو با میر حسین موسوی و مهدی کروبی بوده اند! به عنوان مثال نوع پوشش خبری این رسانه ها در خصوص ستار بهشتی روشنگر موضوع است. در حالی که از مطالب ستار بهشتی در وبلاگش معلوم است که وی حامی جنبش سبز بوده ولی به هیچ وجه دیدگاه های او در چارچوب باور های رهبران نمادین جنبش سبز نبوده است.
اما در قطب متضاد این جریان برخی از وابستگان به گروه های سیاسی رادیکال و انحلال طلب قرار دارند. این افراد که برخی از زندانیان دهه شصت هستند نیز با درجه بندی کردن زندانیان ، هم بندان دوره خود را در جایگاه برتر قرار می دهند و شرایط حاکم بر دهه شصت را میزان و شاقول تعریف هویت زندانی سیاسی معرفی می کنند. این نحو برخورد و غلبه نگاه ایدئولوژیک در آنان باعث شده تا این افراد که از زاویه ای خود و هم کیشان آنها قربانی تبعیض در قربانیان نقض حقوق بشر بوده اند ،این تبعیض را به گونه ای دیگر باز تولید کنند. برخی از آنها مرتب می کوشند تا شماری از زندانیان سیاسی موجود را به دلیل عدم تحمل فشار های شبیه دهه شصت بی اعتبار سازند. اما این ذهنیت از تغییر شرایط در زندان ها و فضای سیاسی کشور غفلت می کند. دیگر شرایط دهه شصت در زندان های ایران برقرار نیست و این امر واقعیت زمانه است نه توطئه و یا تفاوت در ویژگی زندانیان سیاسی.
همانطور که مقایسه شرایط زندانیانی که دوره تاریخ قدیم ایران را تجربه کرده اند و یا شکنجه های قرون وسطایی چون فرو کردن چنگال در منخرین ، بریدن زبان، گوش، بینی ، کندن تدریجی پوست، کشیدن میل سرخ به چشم، شمع آجین کردن و …. با شرایط زندانیان در دهه شصت دلیل نمی شود تا آنها را در انتساب عنوان زندانی سیاسی محق تر دانست ، چنین برخورد مضیقی را نیز نمی توان در خصوص رجحان زندانیان سیاسی دهه شصت بر دهه های هفتاد و هشتاد از منظر شایستگی اطلاق عنوان زندانی سیاسی اعمال نمود.
همچنین آنها با تبلیغ برای زندانیان هم مسلک آنان را در موقعیت ناب قرار می دهند گویی زندانیانی از تبار ویژه هستند. در حالی که موازین حقوق بشر بر حق فرد تاکید دارد نه ایده وی . زندانی سیاسی نیز از این منظر شایسته تجلیل است که این حقش سلب شده و وی علی رغم پرداخت هزینه برای وصول این حق مبارزه می کند و ساختار سلطه را به چالش طلبیده است
زندانی سیاسی کسی است که به خاطر بیان آراء و یا انجام عمل در چارچوب حقوق سلب ناشدنی انسانی و رویارویی با ساختار سلطه و خودکامگی به زندان افکنده شده و آزادی اش سلب شده است. باور و ایده خاص این زندانی اهمیتی ندارد بلکه هر انسان دارای گوشت ، پوست و خون را در بر می گیرد که حبس ، وی را از برخورداری از حقوق انسانی اش محروم کرده است.
شدت تعارض و میزان فاصله وی با نظام سیاسی سرکوبگر نقشی در اطلاق زندانی سیاسی ندارد. البته انتظار می رود وی در مخالفت و چالش با حکومت خودکامه صادق باشد.
حال وی قبلا پستی دولتی داشته و یا اینکه در گروه های برانداز فعالیت می کرده است تفاوتی در اطلاق عنوان زندانی سیاسی ندارد و در این حوزه نه توجیه کننده فرا دستی است و نه موجب فرو دستی.
جایگاه وزن کشی و موضعگیری موافق و یا مخالف در خصوص پیشینه و دیدگاه های زندانی عقیدتی و سیاسی ، عرصه عمومی است تا نظر وی مورد نقد و یا دفاع قرار گیرد. ولی نوع دیدگاه او تاثیری در برخورداری اش از شان زندانی سیاسی ندارد .
عبور از این برخورد های غلط چه سهوی باشد و یا عمدی و مورد توجه قرار دادن زندانی سیاسی در معنای عام ، غیر ایدئولوژیک و خارج از رویکرد فرقه گرایانه ، نقشی مهم در تکامل کنش های حقوق بشری خواهد داشت .

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.