آیت الله بهشتی و تحکیم استبداد دینی ( قسمت ۲۲)

آیت الله بهشتی پس از حمله دانشجویان خط امام به سفارت آمریکا و گروگانگیری در مجلس خبرگان قانون اساسی به دفاع از حرکت دانشجویان پرداخت.
هنری پرشت که بعد از ملاقات ذهنیت خوبی از بهشتی پیدا کرده بود مدعی است :« بعد از آن که سفارت اشغال شد، من به بهشتی تلفن زدم و از او برای آزادی گروگانها و بازگشت اموالمان کمک خواستم. او گفت حداکثر تلاشش را می کند. اما مجبور بود گفت و گویمان را به خاطر شرکت در شورای انقلاب پایان دهد. من دیگر از بهشتی چیزی نشنیدم.»(۱۴۵)

صادق قطب زاده در یاداشت هایش نوشته است : « پس از اشغال سفارت امریکا ، مهندس بازرگان در جلسه شورای انقلاب اعتراض کرد و خواستار افدام از سوی شورای انقلاب برای اخراج دانشجویان شد. به باور وی این کار خلاف قوانین بین الملل و یک جرم مشهود بود. آیت الله بهشتی به وی می گوید : ” محکم بایستید و دولت کنترل ماجرا را در دست بگیرد و بحران را پایان ببخشد. چون ما نمی دانیم گروگان گیر ها چه کسانی هستند؟ “
قطب زاده رو به بهشتی می کند و می گوید :”ولی ما می شناسیم . آنها سید محمد موسوی خوئینی ها و دانشجویان نزدیک به وی ( باندش) هستند. آنها نه فدائی هستند و نه مجاهدین خلق. ” بهشتی باز بر روی موضعش پافشاری می کند و می گوید دلایلی بیشتری وجود دارد که ما باید کنترل سفارتخانه را در دست بگیریم. ما واقعا موسوی خوئینی ها را نمی شناسیم . ما باید روی موضع مان بایستیم”
ولی مهندس بازرگان پیشنهاد بهشتی را رد می کند تا دولت به جای دانشجویان تسخیر سفارت آمریکا را در دست بگیرد بلکه با تاکید بر وجه مجرمانه این عمل خواهان صدور حکم از سوی آیت الله خمینی برای تخلیه سفارت از سوی دانشجویان خط امام می شود. بهشتی می گوید این کار به سادگی که شما می گوئید شدنی نیست.
پس از پایان جلسه قطب زاده به مهندس بازرگان توصیه می کند حرف های بهشتی را نا دیده بگیرد. موضع خوئینی ها و دانشجویان تسخیر کننده سفارت قوی است و در واقع آیت الله خمینی پشت سر انها است. چن دروی صبر کند تا تب گروگانگیری فروکش نماید. اما مهندس بازرگان پیشنهاد قطب زاده مبنی بر عدم موضع گیری منفی در خصوص اشغال سفارت آمریکا را نپذیرفت. » ( منبع : کتاب مردی در آینه نوشته کرول جروم ، ص ۱۳۶)

دکتر نوید بازرگان پسر مهندس مهدی بازرگان نیز قریب به مضمون روایت می کند پس از ماجرای گروگانگیری و موضع گیری های تند دانشجویان پیرو خط امام پدرش وی را به دفتر دکتر بهشتی می فرستد تا میانجیگری کند. او خود شنیده است که بهشتی طی تماس تلفنی با سید محمد موسوی خوئینی ها می گوید قرار ما چنین نبود و خواستار تعدیل مواضع گروگانگیر ها می گردد.
همچنین کاردار سفارت آمریکا به همراه دو تن دیگر از اعضای سفارت که در موقع گروگانگیری در ساختمان سفارت نبودند به وزارت خارجه رفتند. وزارت خارجه نظر به حفظ امنیت و حراست از آنان داشت. در این خصوص از چند نفر از مقامات و از جمله آیت الله بهشتی کسب نظر شد و وی موافقت کرده بود که افراد فوق تحویل گروگانگیر ها نشوند و دولت از آنها حفظ و حراست نماید.
روزنامه جمهوری اسلامی وحزب جمهوری اسلامی از مدافعان سرسخت دانشجویان پیرو خط امام و گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا بودند. با توجه به نقش محوری بهشتی در این مجموعه ها می توان نتیجه گرفت بهشتی مدافع نظریات حمایتی حزب متبوعش بوده است.
بهشتی همچنین پس از تسخیر سفارت آمریکا حملاتش به دولت موقت و جریان های به زعم وی لیبرالی مسلک را آغاز کرد و به مرور تشدید نمود. وی آشکارا تفکر امثال مهندس بازرگان را به عنوان التقاط با غرب رد می نمود. همچنین از این مقطع به بعد بهشتی ضدیت با عوامل وابسته به آمریکا و التقاط با بینش های لیبرالی را به عنوان یکی از ویژگی های خود و جریان خط امام و اصیل انقلاب معرفی می نمود.
به عنوان نمونه سخنان وی چند ماه پس از گروگانگیری و در جریان مذاکرات دول خارجی برای حل قضیه ارائه می شود:
« . یک چیز را من از شما می خواهم که خود هم به آن عمل می کنم. هیچ کس مرا در این دوره‌ی نشیب و فراز انقلاب در سخت‌تزین شرایط نتوانسته است با قیافه‌ی افسرده ببیند، چرا افسرده باشیم؟ ما که به دنبال «احدی الحسنیین» هستیم (شهادت یا پیروزی) دیگر چرا افسردگی؟ افسرده نباشید، چهره‌ها شاداب باشد، نشاط داشته باشید، آن وقت شعارتان همین است که آمریکا و مزدورانش هیچ غلطی نمی تواند بکنند…. چند روز قبل سفیر انگلستان آمده بود و می گفت خوب بفرمایید تا کی می خواهید این گروگان‌ها را نگه دارید؟ گفتم تکلیف این ها را روشن کرده ایم چند بار می‌پرسید؟ تکلیف این‌ها با نمایندگان ملت و مردم در مجلس شوراست و آیا از این به‌تر هم می‌شود؟ چرا؟ مگر به این‌ها بد می‌گذرد؟ این جا شما که جوان های ما را در زندان های آمریکا می کشتید این ها که این جا در هتل سفارت زندگی می کردند دیگر چه مرگتان است؟ …سفیر انگلستان گفت: ولی دولت آمریکا دیگر نمی تواند صبر کند. تا دو ماه دیگر.. به او گفته شد: این ها خودشان می توانند صبر کننند یا می توانند صبر نکنند. ولی ملت گفتند ما تصمیم را از خودمان می گیریم. آن ها تصمیم خودشان را دارند می گیرند. گفت: خیلی غیر واقع بینانه با مسائل سیاسی برخوورد می کنید. گفتیم: همین جورهاست ما آرمان طلبانه قرار است با مسائل برخورد کنیم، انقلاب ما انقلاب آرمان هاست نه سر تسلیم در برابر واقعیت ها… صحبت از تشکیل محاصره اقتصادی کرد، گفتم ما همان نان و پنیر خودمان که توی این مملکت به دست می آید بخوریم. خدا هم توی این دو ساله برکت داده است، مژده باد بر اام ، تا الان محصول گندم ایران نسبت به سال گذشته بسیار عالی تر شده. ان شاء الله سیاست ما بر این است که اگر قرار شد روزی همه مردم نان خالی نوش جان کنند ولی با آمریکا بجنگند، بجنگند… آخرین بار سفیر انگلیس اوقاتش تلخ شد و گفت: آمریکا دخالت نظامی خواهد کرد. گفتم: ما از خیلی وقت پیش برای دخالت نظامی آماده ایم. خلاف انتظار ما نیست ولی هر سرباز آمریکایی که به داخل مرزهای ایران بیاید یک جا برایش توی ایران هست آن هم گور زیر خاک»

در جریان آزادی گروگان ها چون مسئولیت کار از سوی آیت الله خمینی بر عهده مجلس شورای اسلامی گذاشته شد، بهشتی دیگر نقش آفرینی خاصی نداشت.

البته او با میانجیگری رمزی کلارک دادستان سابق آمریکا موافقت کرد ولی سفر وی به ایران با مخالفت آیت الله خمینی مواجه گشت.

ولی بهشتی در جریان حضور هیات نمایندگی سازمان ملل در تهران برای حل مشکل گروگانگیری همکاری نکرد. این طرح  با ابتکار صادق قطب زاده آغاز شد. ادیب دئودی عضو سوریه ای این شورا پس از گفتگو با بهشتی گفته بود تا زمانی که قدرت اصلی در دست وی است امیدی به حل مسئله آزاد سازی گروگان های آمریکائی نیست.(  منبع : کتاب مردی در آینه نوشته کرول جروم ، ص ۱۸۰)

صباح زنگنه از نمایندگان مجلس اول می گوید ، بهشتی نظر صریح و مستقیم نمی داد و بیشتر سوال می کرد ولی در مجموع بر تسریع حل مشکلات تاکید داشت.
صادق طباطبایی مدعی است شمس اردکانی نماینده وقت ایران در سازمان ملل ، با نظر موافق آیت الله بهشتی به دنبال باز کردن مسیر مذاکره با دولت کارتر بود. وی توانسته بود نظر موافق دولت وقت آمریکا را جلب کند تا با محمد علی رجایی در حین شرکت در اجلاس سازمان ملل مذاکره کرده و بدینگونه فتح بابی برای حل مشکل گروگان ها شود. اما صادق طباطبایی می گوید بهزاد نبوی یک شبه نظر رجایی را تغییر داد و وی حاضر به ملاقات نشد.
اما از همان ابتدای تسخیر سفارت آمریکا زمزمه ای در فضای سیاسی ایران پیچید که اسنادی دال بر ارتباط آیت الله بهشتی با دیپلمات های امریکایی در سفارت آمریکا وجود دارد. دانشجویان پیرو خط امام نه در این خصوص افشاگری کردند و نه تکذیب نمودند. سازمان مجاهدین خلق سند مبنی بر دیدار بهشتی با دیپلمات های آمریکایی در ۵ آبان را در دی ماه ۱۳۵۹ منتشر نمود. (۱۴۶)
شیخ علی تهانی نیز که به مدت چند هفته در داخل سفارت برای دانشجویان کلاس های عقیدتی برگزار می نمود ، در نامه ای علنی فاش ساخت که دانشجویان مدارک ارتباط دو عضو شورای انقلاب و از جمله بهشتی را به وی نشان داده اند. بعد از این ماجرا حزب جمهوری اسلامی خواستار اعلام نظر دانشجویان پیرو خط امام در این خصوص شد. اما آنها نه تایید کردند و نه تکذیب. البته در جلسه افشاگری بعدی گفتند روزنامه جمهوری اسلامی از دید لینکلن ضد آمریکائی معرفی شده است. این مسئله باعث شد تا برخی دانشجویان خط امام را به طرفداری و تطهیر حزب جمهوری اسلامی متهم سازند.
دکتر ابراهیم یزدی مدعی است بهشتی با سولیوان آخرین سفیر ایران بدون اطلاع شورای انقلاب جلساتی داشته و دانشجویان خط امام گزارشات این جلسات را در سفارتخانه امریکا پیدا کردند اما آن را منتشر نکردند. وی چنین می گوید: « من در مناظره‌ای که در اردوی تابستانی سال ۱۳۷۸ انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر با آقای مهندس عباس عبدی داشتم به او گفتم که سفارت آمریکا را گرفتید، خب اسناد مذاکرات بهشتی با آمریکایی‌ها کجاست؟ آن جا آقای عبدی جواب روشنی به این پرسش نداد ولی بعدها در جای دیگری جواب داده و گفته است:آن چه فلانی می‌گوید درست است؛ ما اسناد مذاکرات آقای بهشتی با سولیوان را بدست آوردیم، ولی آنها را به آقای خمینی ارایه دادیم. آقای خمینی به آنها نگاه کرد و گفت آقای بهشتی عضو شورای انقلاب است و حالا لازم نیست آن‌ها را پخش کنید. این مهم است که ببینیم مضمون آن گفت‌و‌گوها چه بوده و چه چیزی در آن سندهاست. بالاخره بعد از بیست و چند سال، آقایان باید بیایند و بگویند که محتوای آن مذاکرات چه بوده‌است؟ ضمنا مذاکراتی که دکتر بهشتی با سولیوان داشت بدون اطلاع شورای انقلاب بود» (۱۴۷)
اما ابراهیم اصغرزاده طراح تسخیر سفارت آمریکا روایت متضادی دارد : « ما معیارها و مکانیسمی داشتیم تا مشخص شود که یک سند چقدر دارای اهمیت است و ارزش انتشار را دارد. بعد از اینکه دانشجویان اسناد را پیدا و ترجمه می‌کردند، آن را به شورای مرکزی می‌فرستادند تا درباره انتشار آن تصمیم‌گیری شود. مطابق معیارهای مشخص‌شده، اسنادی که درباره شخصیت‌های داخلی بود پیش از انتشار به نوعی حتما باید به اطلاع امام می‌رسید و آقای موسوی‌‌خوئینی‌ها هم در میان بچه‌ها، در این زمینه نقش انتقال‌دهنده و تصمیم‌گیرنده را داشتند… البته تفاوت داشت که مطابق اسناد، خود فرد به دنبال رابطه با آمریکایی‌ها بوده یا آنکه آمریکایی‌ها به دنبال برقراری ملاقات با او بوده‌اند. یا اگر شرح جلسه ملاقات به جلسه بازجویی شبیه می‌شد و از حد مذاکرات دیپلماتیک و رسمی فراتر می‌رفت، تحلیل ما این بود که در آن جلسه، تخلیه اطلاعاتی و کار جاسوسی انجام شده است. حساب چهره‌هایی که عامل جاسوسی بودند مشخص و جدا بود. اما درباره چهره‌های سیاسی مساله متفاوت بود. برخی از آنها از موضع وادادگی مذاکره می‌کردند و برخی افراد اما از موضع اصولی و ملی.مثلا سندهایی که به آقای امیرانتظام مربوط بود،‌ حکایت از یک ملاقات رسمی و دیپلماتیک نداشت که وقتی آنها را در اختیار دادستانی گذاشتیم هم دادستانی یکسری ترتیباتی را برای دستگیری ایشان اتخاذ کرد. اما برخی ملاقات‌ها مثل همین ملاقات آقای بهشتی و اعضای سفارت بوده است. آقای بروس لینگن که کاردار سفارت بود تقاضای ملاقات با آقای بهشتی می‌دهند و این ملاقات صورت می‌گیرد. صحبت‌ها در این ملاقات در حد مذاکره دیپلماتیک است و طرفین شان ملی برای خودشان قائل هستند. صحبت‌های آنها اگرچه ظاهرا محبت‌آمیز است اما کاملا دیپلماتیک است.» (۱۴۸)
وی می گوید بین گروگانگیر ها بر سر انتشار و یا عدم انتشار سند مذاکرات بهشتی اختلاف نظر وجود داشت. وی اختلاف را این چنین شرح می دهد :« معتقد بودم که سند آقای بهشتی باید منتشر شود چون ضربه‌ای به ایشان نمی‌زند. حال آنکه برخی دوستان معتقد بودند که انتشار این سند به ایشان ضربه می‌زند. آقای بهشتی به اعتقاد من در آن ملاقات خیلی موضع اصولی داشتند.اما به عنوان مثال آقای شیخ علی تهرانی که برای درس اخلاق از ایشان دعوت شده بود و به سفارت می‌‌آمد و با من هم ارتباط نزدیکی در آن زمان داشت خیلی اصرار داشت که اسنادی درباره آقای بهشتی و اعضای حزب جمهوری در لانه وجود دارد و ما باید آنها را منتشر کنیم. اما من همان زمان به آقای تهرانی گفتم که شما اشتباه می‌کنید و برعکس انتشار این اسناد به نفع آقای بهشتی است ولی آقای شیخ علی تهرانی معتقد بود که ما پرده‌پوشی می‌کنیم و این را یک بار در نامه‌ای هم نوشت و مدعی شد که دانشجویان اسناد مربوط به آقای بهشتی را منتشر نمی‌کنند.» (۱۴۹)
جریان غالب دانشجویان پیرو خط امام نظر مثبتی بر روی حزب جمهوری اسلامی و شخص دکتر بهشتی نداشتند. اما در قیاس با گروه های غیر خط امام آن را به خود نزدیک تر می دیدند تعلل و عدم اقدام دانشجویان پیرو خط امام در خصوص تکذیب و یا برائت بهشتی موجب اعتراض حزب جمهوری اسلامی و شخص بهشتی شد.
به عنوان مثال روزنامه جمهوری اسلامی در مطلبی تحت عنوان در حاشیه رنجنامه دانشجویان که از اتهامات موجود شکایت کرده بودند، نکاتی را نمود و ضمن انتقا د از دانشجویان اشعال کننده سفارت آمریکا توصیه هایی را نیز بشرح زیر مطرح ساخت :
« … اکنون بد نیست لختی به زمینه ایجاد افکاری دانشجویان درون سفارت سابق را به اتهامات باطل مذکور در متن رنجنامه متهم می کنند بیندیشیم:
۱- جو مشکوک حاصل از ابهام در افشاگری ها ، ابهامی که از طرفی به دلیل اعتراض هاست و از طرف دیگر به دلیل عدم تایید بعضی مقامات از متن افشاگری ها و حتی در بعضی موارد اعلام صریح مبنی بر عدم صحت آنها
۲- عدم افشای بموقع اسناد مربوط به کاندیداتوری ریاست جمهوری که می توانست از مدت ها پیش در معرض افکار عمومی ، و قضاوت آنان قرار گیرد ،تا هم در خروج چهره های ناصالح از صحنه سیاسی موثر واقع شود و هم هزینه های گزاف تبلیغاتی که تحمیلی بر بیت المال است به هدر نرود.
….
۳ – روزنامه جمهوری اسلامی را بر آن می شود تا پس از نامه آقای علی تهرانی ، که در آن نام سه تن از اعضاء حزب جمهوری اسلامی آورده شده از دانشجویان خط امام در کمال خلوص بخواهد تا اگر بر علیه حزب و روزنامه مدارکی دارند، افشاء نمایند که متعاقب آن دانشجویان در یک جلسه افشاگری که به مل مطبوعات معرفی می شود روزنامه جمهوری اسلامی را از فول لینگن ضد آمریکائی معرفی نمایند . در همین جا ذکر این نکته ضروری است که چون افشاگری ها متناوب و به اصطلاج یک خط در میان است، و از طرفی همزمان با خواست بحق روزنامه جمهوری اسلامی انجام می شود در ذهن برخی ا سازمان ها و گروه ها این ذهنیت ا تقویت می کند که دانشجویان خط امام به طرفداری از خط امام پرداخته اند تا انجا که نشریه مجاهد علنا دانشجویان را تحت تاثیر حزب می داند. مجاهد البته در اثبات این خیال واهی ابایی از دروغ بستن به دانشجویان ندارد. با تهمت ها و افترا های خود عملا دست دانشجویان را در افشای حقایق بعدی می بندد. و جای تاسف است اگر دانشجویان در انتخاب راه خود تحت تاثیر این ترهات قرار بگیرند؟
۴- آقای علی تهرانی در نامه خود اشاره دارد بر اسنادی که دانشجویان بر علیه دو نفر از اعضاء شورای انقلاب به ایشان نشان داده شوند و دانشجویان که طی یک اعلامیه دو سه سطری صحت یا سقم این ادعا را می توانستند به اطلاع ملت برسانند تا هنوز از این کار خودداری کرده اند؟
ما می پرسیم چرا ؟ بار ها و بار ها و از تاریخ درج نامه آقای تهرانی طی چند سرمقاله روزنامه این را تکرار کرده ایم.
۵- انتخابات شورای ملی نزدیک است. چنین جوی آیا بهترین وقت برای افشای اسناد احتمالی نیست؟(۱۵۰)

خود آیت الله بهشتی نیز در چندین مورد همین گلایه و شکایت را مطرح می کند و از داشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا می خواهد سلبا و یا اثباتا هر چه بر علیه وی در سفارت آمریکا وجود دارد منتشر کنند. اما این تقاضا تا زمانی که وی در قید حیات بود اجابت نشد.
به عنوان نمونه بهشتی در جلسه سخنرانی اش در دانشگاه ملی در پاسخ به یکی از سئوال ها در این خصوص می گوید :
« … در لانه جاسوسی آمریکا علی القاعده راجع به همه چهره ها و گروه هایی که در این جریان بوده اند ورقه هائی پیدا می شود ،باید دید آن اوراق چه نشان می دهد؟ من گفتم خط دوم سازش خطی است که با دشمن مذاکره می کند تا از او برای پیروزی کمک بگیرد که خط امام این را نفی می کند. تا آنجا که به من مربوط می شود ، من تا قبل از تشکیل شورای انقلاب که در حدود آذر ماه سال گذشته (آذر ۱۳۵۷) تکشیل شد ،هیچ مذاکره و گفتگویی با سیاستمداران خارجی نداشتم. سیاستمدارهای گوناگون که از خارج آمدند و یا اینجا بودند ، داخلی و خارجی و سران ارتش و دیگران بدون اینکه بدانند در شورای انقلاب چه کسانی هستند و فقط اجمالا خبر داشتند که چند نفر هستند که در رابطه با پاریس اند ،تقاضای ملاقات می کردند ، در برخورد با این تقاضا ها دو دید وجود داشت، و الان نیز وجود دارد، یکی اینکه باید به تمام این ملاقات ها جواب نفی داد ، و هیچ نوع ملاقات و صحبت را با نمایندگان دشمن نپذیرفت. دوم اینکه باید مطالب دشمن را مستقیما از زبان نمایندگانش شنید و از این نوع مقابله با نمایندگان دشمن خودداری نکرد و بلکه از این ملاقات بعنوان وسیله ای برای دو چیز استفاده کرد.
الف- برای خواندن دست دشمن از نزدیک
ب- برای نشان دادن آگاهی های سیاسی و قدرت روحی و اعتماد به نفس در صف خودمان از نزدیک
من بعنوان فرد خودم طرفدار دوم بودم و هنوز هم هستم. من معتقدم اگر دشمن می خواهد کسی را بفرستد و با ما صحبت کند ما یکسره نه نگوئیم، ببینیم در چه اوضاعی هستیم و اگر برای پیشبرد مبارزه مان باید از این مقابله با دشمن مطلبی ر ابدست آورد ، باید بدست بیاوریم اگر باید به دشمن نشان بدهیم که ما از توطئه ها و تهدید هایش نمی ترسیم ،این نترسیدن ما را رویارو لمس کند. … من در چند مرودی که پیش آمد بدون استثنا وقتی تقاضای ملاقات می کردند گاهی نمی پذیرفتم و اگر مکرر می شد می گفتم فقط در منزل خودم و یا منزل یکی از اعضاء شورای انقلاب ملاقات می کنم. ولی اوراقی که در لانه جاسوسی است بیشک گزارش هائی در تقاضای این ملاقات ها ،پذیرفتن ها و نپذیرفتن ها و مطالبی که گفته شده وجود دارد. …. به دلیل اینکه بعضی از گروه ها حتی بعضی از چهره ها در این زمینه ادعا هایی داشته اند ، چندین بار اعلام کرده ام که این اوراق را منتشر کنید . البته امانت به خرج داده و هر چه را هست منشتر کنید و مردم هم با حوصله و بردباری و نه با هوچیگری همه را بخوانند و بعد جمع بندی کنند » (۱۵۱)
وی در پاسخ به سئوالی در خصوص اطلاع آیت الله خمینی از مذاکرات او و مهندس بازرگان با سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران چنین می گوید :
« روابط بنده و سولیوان یادم نمی آید که در این دیدار ها آیا سولیوان هم آمده و با من دیداری هم داشته یا نه ،ولی همینطور که گفتم ،اگر داشتم مثل دیگران فرقی نمی کند برای من، بله ما با اینکه آن موقع تماس با پاریس ساده و ممکن نبود، برای اینکه معتقد بودیم تصمیم درباره مذاکرات اگر با کسب نظر رهبری باشد ، از نظر رهبری نهضت صحیح تر است. بوسیله تلفن و یا مسافر به پاریس می گفتیم فلان گروه از ما تقاضای ملاقات دارد ، نظر شما چیست؟ البته نام گروه را در تلفن نمی شد بگوئیم ،می گفتیم یک گروه خارجی و یا سران ارتش، ایشان یا رد می کرد یا تایید می کرد و یا تصمیم را به خودمان واگذار می کرد. » (۱۵۲)
بهشتی در این سخنان قبول می کند مذاکرات متعددی با دیپلمات های آمریکایی بعد از آذر ۱۳۵۷ داشته است. در مورد دیدار با سولیوان وی نه تایید می کند و نه رد. تلویحا مدعی است دیدار هایش با نمانیدگان دولت های خارجی با موافقت و یا عدم مخالفت آیت الله خمینی مواجه بوده است. اما دلایلی که در این باره ارائه می دهد برای صدق این ادعا کافی نیست. چون گروه خارجی مصادیق متنوع و متضادی دارد و نمی تواند تنها در بر دارنده نمایندگان دولت آمریکا باشد.
سولیوان در کتاب خاطراتشمدعی رابطه مستمر یکی از اعضاء سفارتخانه آمریکا با بهشتی در روز های قبل و بعد از پیروزی انقلاب است. اما صحبتی در خصوص دیدار و مذاکره مستقیم نمی کند. بنابراین ادعای دکتر ابراهیم یزدی در خاطرات سولیوان وجود ندارد.
در سندی از مجموعه اسناد سفارت آمریکا آمده است:« روز ۲۸ اسفند ۱۳۵۷ و در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب، “جی. بی. لامبراکیس”،مسوول بخش سیاسی سفارت آمریکا در تهران به همراه دو عضو دیگر سفارت در منزل شهید بهشتی با وی دیدار کردند.
در این دیدار راجع به مسائل مختلف انقلاب و روابط خارجی ایران پس از سقوط شاه و از جمله روابط آتی با آمریکا که دغدغه مقامات واشنگتن بود سخن به میان آمد. ویلیام سولیوان،سفیر آمریکا پس از این ملاقات در نامه‌ای به وزارت خارجه کشور متبوع خود بهشتی را اینگونه توصیف می‌کند: او به وضوح سیاستمداری خبره است. زبان انگلیسی را خوب می‌داند.
او متفکری قوی و روشمند و مدیری توانا است. سخنانش متمرکز است و از شاخه‌ای به شاخه دیگر نمی‌پرد. بهشتی می‌گوید تلاش می‌کنیم به مردم خود بیاموزیم که شکیبا باشند و سعی کنند کسانی را که تاریخ گذشته ایران، آنان را لایق نمی‌شناسد درک کنند. او این سخنان را در پاسخ به سئوالی درباره روابط ایران و آمریکا مطرح کرد. او گفت: سیاستهای آمریکا برای مخالفان اسلامی، دردسرهای زیادی ایجاد کرده و همه مردم جهان از این سیاست ها متنفرند.»(۱۵۳)

بدینترتیب نقش بهشتی در ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا بمانند ماهیت روابط وی با دیپلمات های آمریکائی هنوز در هاله ای از ابهام است. اما موضعگیری های او در حمایت از این حرکت و سوق دادن آن برای پاکسازی نظام از نیر وهای غیر خط امام و به تعبیر وی خارج از خط اصیل اسلام و انقلاب روشن و مشخص است.

به نظر می رسد وی با اصل گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا مخالف نبوده ولی در عین حال در نظر داشته کنترل و امتیازات این حرکت در دستان وی و جریان متبوعش باشد. رهبری این حرکت توسط موسوی خوئینی ها و دانشجویان همسو برای وی خوشایند نبوده است.
نظر بهشتی در خصوص موضعگیری پیرامون آمریکا با تحولاتی مواجه شده است. اما از ابتدا درونمایه های ضد آمریکائی دارد. لحن ملایم و دیلماتیک وی در مواجهه با مامورین آمریکائی بیشتر به تاکتیکی در خدمت استراتژی تقابل با آمریکا است. بعد از تسخیر سفارت آمریکا وی نظرات اصلی اش در مورد امریکا را علنی نمود. اتهام وابستگی به دولت آمریکا در خصوص وی با توجه به مدارک موجود بی اساس است. اما رفتار دوگانه حکومت در برخورد با مذاکرات بهشتی و عباس امیر انتظام در خور نکوهش است.

منابع :
۱۴۵- مجله شهروند امروز، شماره ۶۷، مورخ ۲۱/۰۷/۱۳۸۷
۱۴۶- نشریه مجاهد مورخ ۲/۱۰/۱۳۵۸
۱۴۷- گفت و گوی ابراهیم یزدی با سایت ایران گلوبال درباره نشست گوادلوپ،۲۶/۰۹/۱۳۸۶
۱۴۸- هفته نامه شهروند امروز، شماره ۴۵،۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۷
۱۴۹- پیشین
۱۵۰- روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۱۴/ ۱۱/۱۳۵۸ ، ص۲
۱۵۱- روزنامه جمهوری اسلامی ، مورخ ۲۳/۱۱/۱۳۵۸، ص ۱۰
۱۵۲- پیشین
۱۵۳- اسناد لانه جاسوسی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، بهار ۱۳۸۷

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.