آیت الله بهشتی و تحکیم استبداد دینی ( قسمت آخر )

در مجموعه مطالبی که تا کنون ارائه شد کوشش گردید از ابعاد مختلف دلایلی در خصوص انطباق عملکرد آیت الله سید محمد حسینی بهشتی با پارادایم استبداد دینی ارائه گردد. قطعا مجموعه نظرات و استشهاداتی که آورده شد سخن آخر نیستند و داوری جامع نیازمند تحقیقات بیشتر و دسترسی به منابع و اطلاعات جدید است.


در بخش پایانی چند نمونه از برخورد های دکتر بهشتی با مخالفین ذکر می گردد که نشان دهنده روحیه غیر دموکراتیک او است. بهشتی بر خلاف دیگر همفکرانش و پایگاه اجتماعی طرفدارش قدری اهل صبر و شکیبایی بود. ظاهر خوش رویی داشت. اما این دو نمونه نشان می دهد صبر و تحمل وی از جنس مدارا و پذیرش حق آزادی مخالف نبود بلکه می کوشید از این طریق مخالفین را یا جذب کرده و یا مخالفت آنها ر ابی اثر ساخته و مسیر خنثی کردن آنها را هموار سازد. وی کاملا سیاستمدارانه برخورد می کرد و در این مسیر از فریفتن و برخورد دو گانه نیز پرهیزی نداشت و چه بسا سنت تقیه ، توریه و کتمان در فقه شیعه را به شیوه ای جدید بازسازی کرده بود تا نیت اصلی خود را در تعاملات سیاسی بسته به مصلحت ها پنهان سازد و کار هایش را مرحله مرحله با اغفال مخالفین جلو ببرد. از این رو یکی از روزنامه نگاران کانادایی به نام کرول جروم (معشوقه صادق قطب زاده ) به او لقب آیت الله کسینجر داده بود. نوع مواجهه وی با سازمان فدائیان خلق در این خصوص روشنگر است.
فرخ نگهدار با توصیه ابوالقاسم سرحدی زاده همراه با مصطفی مدنی با دکتر بهشتی در منزلش در زمستان ۱۳۵۹ ملاقات می کنند. این ملاقات پس از بروز انشعاب در سازمان فدائیان خلق و تقسیم آنها به دو دسته اقلیت و اکثریت است. آنها در این دیدار می خواهند نظر مساعد مقامات نظام را در خصوص پذیرش حق فعالیت سیاسی این سازمان جلب نمایند .
موضوع اصلی گفتگو چگونگی پایان دادن به نا آرامی ها در کردستان بود. ظاهرا پس از این دیدار برخی از گروگان های حکومت در کردستان آزاد می شوند . میر اصغر موسوی از نزدیکان بهشتی روایت می کند که بهشتی حاضر نشد هیچ امتیازی به نمایندگان فدائیان اکثریت بدهد. روایت او چنین است :
« اینکه شهید بهشتی در این میان، از همه سو مورد هجوم و حمله بوده، یعنی هم از سوی رییس جمهور، هم از سوی گروه‌های داخلی و هم از طرف هواداران نظام که ما همه به خوبی می‌دانیم. خیلی عجیب اینکه ایشان وقتی وارد مذاکره با این آقایان می‌شود برخلاف یک سیاستمدار حرفه ای که در چنین شرایطی در پشت درهای بسته تلاش می‌کند تا یارگیری کند، اساسا یارگیری را رد می‌کند و امتیازی که چریک‌ها می‌خواهند به ایشان پیشنهاد بکنند را رد می‌کند و نه امتیاز می‌گیرد و نه امتیاز می‌دهد. هر دو نکته خیلی مهم است. یعنی امتیازی که چریک‌ها در اصل به عنوان صلح کردستان پیش آوردند و می‌خواهند تقدیم کنند نمی‌پذیرد. امتیازاتی که از ایشان می‌طلبند؛ اینکه چریک‌ها بتوانند یک دفتر علنی داشته باشند و افرادی که به عنوان فروش نشریه کار و کارهای دیگر چریک‌ها بازداشت شدند آزاد شوند و روزنامه‌شان هم بتواند مجوز بگیرد که شهید بهشتی همه را به مراحل اداری کار (وزارت ارشاد) حواله می‌کند. در رابطه با دفتر هم می‌گوید شما به هر حال مساله ساختید. مردم با شما مساله دارند یعنی شما به این راحتی نمی‌توانید با مردم ارتباط برقرار بکنید. بارها تاکید می‌کند (همانطور که آقای محمدی گفتند) اگر واقعا می‌خواهید در عرصه سیاسی باشید باید صداقت داشته باشید در عمل و زبان راستگو باشید. از اول تا آخر تاکید می‌کند در عمل صداقت پیشه کنید و در گفتار راستی و اگر چنین بکنید جامعه شما را می‌پذیرد و اگر می‌خواهید بیایید که با ما کار کنید من هم از شما حمایت می‌کنم اما دوباره بر نکته دیگری تاکید می‌کند که ما به حمایت شما نیازی نداریم. اگر بخواهید بیایید از شما حمایت می‌کنیم و عمل شما را هم قدر و اجر می‌نهیم ولی بدانید که نیازی به حرکت و کمک شما نداریم.» (۱۵۴)
در واقع بهشتی در این صحبت فقط خواسته یکطرفه به نفع نظام امتیاز بگیرد. وی طرفداران خود و جریان خط امام را به کل مردم تعمیم می دهد. برخورد او با انها که دست دوستی به سوی نظام دراز کرده بوند کاملا با تکثر گرایی سیاسی و تفاهم با مخالفین تعارض دارد. سازمان فدائیان اکثریت علی رغم اتخاذ مشی آشتی جویانه با نظام و کمک به جناح خط امام در برخورد و حذف نیرو های مخالف رادیکال و هواداران بنی صدر و حمایت از تجهیز سپاه پاسداران به سلاح های سنگین ، خود در سا ل ۱۳۶۱ همراه با حزب توده زیر ضربه حکومت رفت. در همان زمانی که رهبران این سازمان به دنبال مصالحه با حکومت و پذیرش فعالیت سیاسی در چارچوب قانون اساسی بودند اما با تجمعات آنها برخورد می شد و از امکانات متعارف یک حزب سیاسی محروم بودند. البته در زمان برخورد نهائی با آنها بهشتی زنده نبود. ولی بین نوع مواجهه وی با نگهدار و مدنی با دلایلی که بعد ها دستگاه قضائی و امنیتی جمهوری اسلامی در توجیه برخورد بیان کردند ، شباهت های در خور اعتنایی وجود دارد.
ماجرای مشابه دیگر حضور آیت الله بهشتی در مناظره های تلویزیونی با رهبران حزب توده است. عنوان این مناظره ها که تنها با پاسخ مثبت حزب جمهوری اسلامی ،جنبش مسلمانان مبارز ، حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت مواجه شد ، آزادی ،هرج و مرج و زورمداری بود. خود این عنوان تا حدودی روشن کننده هدف بانیان این جلسات است. بهشتی ابتدا تعریف از آزادی را طبق دیدگاه های حزب جمهوری اسلامی چنین توضیح می دهد:
« در ﺟﻬﺎنﺑﻴﻨﻰ اﺳﻼم، اﻧﺴﺎن ﺷﺪﻧﻰ اﺳﺖ ﻣﺴﺘﻤﺮ و ﭘﻮﻳﺸﻰ اﺳﺖ ﺧﻮدآﮔﺎه، اﻧﺘﺨﺎﺑﮕﺮ و ﺧﻮدﺳﺎز. ﻣﺎ ﺑﺮ اﻳـﻦ ﭼﻬـﺎر ﻋﻨـﻮان ﺗﺄﻛﻴـﺪ دارﻳـﻢ. در ﺟﻬﺎنﺑﻴﻨﻰ اﺳﻼم، اﻧﺴﺎن ﺷﺪن اﺳﺖ؛ ﺷﺪﻧﻰ اﺳﺖ ﻣﺴﺘﻤﺮ. ﻫﻤﻮاره ﻳﻚ ﺷﺪن اﺳﺖ؛ و ﭘﻮﻳﺶ اﺳﺖ؛ ﺗﻼش اﺳﺖ. ﭘﻮﻳﺸـﻰ اﺳـﺖ ﺧﻮدآﮔـﺎه و اﻧﺘﺨـﺎﺑﮕﺮ. اﻧﺘﺨــﺎبﻛﻨﻨــﺪه، و ﺧﻮدﺳــﺎز. در ﻧﻬــﺎد و ﻧﻬــﺎﻧﺶ، ﻛﺸﺸــﻬﺎ، ﺧﻮاﺳــﺘﻬﺎ و اﻧﮕﻴﺰهﻫﺎﻳﻰ آﻓﺮﻳـﺪه ﺷـﺪه ﻛـﻪ او را ﺑـﻪ اﻳـﻦ ﺣﺮﻛـﺖ و ﭘـﻮﻳﺶ ﺧﻮدﺳـﺎز واﻣﻰدارد. و او ﺑﺮ اﺳﺎس آﮔﺎﻫﻴﻬﺎﻳﻰ ﻛﻪ در ﻓﻄﺮﺗﺶ زﻣﻴﻨﻪ دارد، و در ﭘﺮﺗـﻮ ﺗﺠﺮﺑﻪ و ﻋﻤﻞ، ﺑﺎرور ﻣﻰﺷﻮد، و ﺑﺎ ﻗﺪرت ﮔﺰﻳﻨﺸﻰ آزاد ﻛﻪ ﺑﻪ او داده ﺷﺪه، ﺟﻬﺖ اﻳﻦ ﭘﻮﻳﺶ ﺳﺎزﻧﺪه را آﮔﺎﻫﺎﻧﻪ و آزاداﻧﻪ ﺑﺮﻣﻰﮔﺰﻳﻨﺪ و در ﺟﻬﺘـﻰ ﻛـﻪ ﺧﻮد اﻧﺘﺨﺎب و اﺧﺘﻴﺎر ﻛﺮده اﺳﺖ، رﺷﺪ ﻣﻰﻛﻨـﺪ، ﺟﻠـﻮ ﻣـﻰرود و ﺳـﺎﺧﺘﻪ ﻣﻰﺷﻮد. وﻳﮋﮔﻰ اﺳﺎﺳﻰ اﻧﺴﺎن ﻫﻤﻴﻦ ﺧﻮدﺳﺎزى و ﻣﺤﻴﻄﺴﺎزى آﮔﺎﻫﺎﻧـﻪ و آزاداﻧﻪ اوﺳﺖ. ارزش او در ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻰﺗﻮاﻧﺪ آزاداﻧﻪ ﺑـﻪ راه ﺧﻴـﺮ و ﻓﻀﻴﻠﺖ درآﻳﺪ، ﻳﺎ آزاداﻧﻪ ﺑﻪ راه زﺷﺘﻰ و ﺷﺮ و ﭘﺴﺘﻰ و ﻧﺎﭘﺎﻛﻰ ﻓﺮو ﻏﻠﺘﺪ. و اﻳﻦ اﺳﺖ آزﻣﻮن ﺑﺰرﮔﻰ ﻛﻪ در آن ﺷﺮﻛﺖ دارد. » (۱۵۵)
اما در بخش مربوط به محدودیت های آزادی می گوید :
« ﻣﺤﺪودﻳﺘﻬﺎى ﻗﺎﻧﻮﻧﻰ ﻛﻪ در ﻧﻈﺎم اﺳﻼﻣﻰ ﺑﻪوﺟـﻮد ﻣـﻰآﻳﻨـﺪ دو رﻳﺸﻪ دارﻧﺪ. ۱) اﻳﻨﻜﻪ آزادى ﻳﻚ ﻓﺮد ﺗﺎ آﻧﺠﺎ اﻋﻤـﺎل ﺷـﻮد ﻛـﻪ ﺑـﻪ آزادى دﻳﮕﺮان ﺿﺮﺑﻪ ﻧﺰﻧﺪ. اﻳﻦ ﻗﻴﺪ در آﻧﺎرﺷﻴﺴـﻢ وﺟـﻮد ﻧـﺪارد، وﻟـﻰ در آزادى اﺳﻼﻣﻰ وﺟﻮد دارد. اﻳﻦ ﻗﻴﺪ ﺣﺘﻰ در آزادى ﻟﻴﺒﺮاﻟﻴﺴـﺘﻰ ﻫـﻢ وﺟـﻮد دارد. ﻟﻴﺒﺮاﻟﻬﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ را ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ. آﻧﺎن ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ، ﻣﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪﻳﻢ ﻛـﻪ آزادى ﻓـﺮد در ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻟﻴﺒﺮال ﺑﺎﻳﺪ ﺗﺎ ﺣﺪى ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ آزادى دﻳﮕﺮان ﻟﻄﻤـﻪ ﻧﺰﻧـﺪ. اﻟﺒﺘﻪ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ وﻟﻰ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﻰﻛﻨﻨﺪ. ﻋﻤﻞ ﻛﺮدن ﺑﺤﺚ دﻳﮕﺮى اﺳـﺖ؛ وﻟـﻰ در ﻣﻘﺎم ﮔﻔﺘﻦ و در ﻣﻘﺎم ﺑﻴﻨﺶ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ. ۲) آزادﻳﻬﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻣﺤﻴﻂ را ﻓﺎﺳـﺪ ﻣﻰﻛﻨﺪ و زﻣﻴﻨﻪﻫﺎ را ﺑﺮاى رﺷﺪ ﻓﺴﺎد در ﺟﺎﻣﻌﻪ آﻣﺎده ﻣﻰﻛﻨﺪ، اﻳـﻦ آزادﻳﻬـﺎ ﻫﻢ در ﻧﻈﺎم اﺳﻼﻣﻰ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﻰﺷﻮد. ﻳﻌﻨﻰ ﺑﻪ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ اﺟﺎزه داده ﻧﻤـﻰﺷـﻮد ﻛﻪ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻣﻴﻞ و ﻫﻮا و ﻫﻮس ﺧﻮدﺷـﺎن و ﻫـﺮ ﺟـﻮر دﻟﺸـﺎن ﻣـﻰﺧﻮاﻫـﺪ زﻧــﺪﮔﻰ ﻛﻨﻨــﺪ. ﻣـﺜﻼ ﺑﻴﺎﻳﻨــﺪ در ﺧﻴﺎﺑــﺎن، ﻳــﻚ ﺗﺮاﻧــﻪ ﺑﺴــﻴﺎر ﭼﻨــﺪش آور ﻓﺎﺳﺪﻛﻨﻨﺪهاى را ﻛﻪ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ را ﺑﻪ ﺳﻮى اﺑﺘﺬال ﺗﺤﺮﻳـﻚ ﻣـﻰﻛﻨـﺪ ﺑﺨﻮاﻧﻨـﺪ. ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ آﻗﺎ، ﻣﺎ اﻳﻦ ﺗﺮاﻧﻪ را در ﺧﻴﺎﺑﺎن ﻣﻰﮔﺬارﻳﻢ، ﻣﻰﺧﻮاﻫﻴﻢ ﮔﻮش ﻛﻨـﻴﻢ، ﺰﻧﻴﻢ و ﺑﺮﻗﺼﻴﻢ؛ آزادى اﺳﺖ! ﻧﻪ؛ اﻳﻨﺠﺎ در ﻧﻈﺎم اﺟﺘﻤـﺎﻋﻰ اﺳـﻼﻣﻰ ﮔﻔﺘـﻪ ﻣﻰﺷﻮد ﻛﻪ در اﻋﻤﺎل آزادى ﻣﺸﺨﺺ ﺧﻮد ﺗﺎ اﻳﻨﺠﺎ ﻧﻤﻰﺗﻮاﻧﻴﺪ ﭘﻴﺶ ﺑﺮوﻳﺪ. اﻳﻨﺠﺎ ﺑﺮاﻳﺘﺎن ﻣﺮز ﻣﻌﻴﻦ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ. ﭼﺮا؟ ﺑﺮاى اﻳﻨﻜـﻪ اﻳـﻦ ﻧـﻮع آزادى زﻣﻴﻨـﻪ اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ را ﺑﺮاى آﺳﺎﻧﺘﺮ ﺷﺪن ﻧﻔﻮذ ﻓﺴﺎد در اﻧﺴﺎﻧﻬﺎى دﻳﮕـﺮ و ﺑـﻪ ﺑﻴﺮاﻫـﻪ ﻛﺸﺎﻧﺪن اﻧﺴﺎﻧﻬﺎى دﻳﮕﺮ آﻣﺎده ﻣﻰﺳﺎزد. ﭼﻴﺰى ﻛﻪ ﺑﻨﺪه ﺑﻪ دﻧﺒﺎل اﻳﻦ اﺻﻮل، ، ﻣـﻰﺧـﻮاﻫﻢ ﺑـﺎ آﻗﺎﻳـﺎن ﻛـﻪ از ﻣﺒﻨﺎى ﻣﺎرﻛﺴﻴﺴﺘﻰ ﺑﺤﺚ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ، ﻣﻄﺮح ﻛﻨﻢ، ﭼﻴﺰى اﺳﺖ ﻛـﻪ ﺑـﻪ ﻋﻨـﻮان ﻳﻚ ﺳﺆال ﻣﻰﭘﺮﺳﻢ ﺗﺎ آﻗﺎﻳﺎن ﺑﻪ آن ﺟﻮاب ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺳﺆال اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛـﻪ آﻳـﺎ در ﻳﻚ ﻧﻈﺎم ﻣﺎرﻛﺴﻴﺴﺘﻰ، ﻛﻪ آﻗﺎﻳﺎن در ﺻﺪد ﺑﻪوﺟـﻮد آوردن آن ﻫﺴـﺘﻴﺪ، ﺑﻪ اﻓﺮاد در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻣﺴﺎﺋﻠﻰ ﻛـﻪ در ﺑﺤـﺚ ﺟﻠﺴـﻪ ﮔﺬﺷـﺘﻪ ﻣﻄـﺮح ﻛﺮدﻳـﺪ ﭼﻘﺪر آزادى ﻣﻰدﻫﻴﺪ؟ آﻳﺎ در ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺎرﻛﺴﻴﺴﺘﻰ ﻣﺬﻫﺐ آزاد اﺳـﺖ؟ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﻣﺬﻫﺐ آزاد اﺳﺖ؟ ﺗﺒﻠﻴﻎ اﻓﻜﺎر ﺿﺪ ﻣﺎرﻛﺴﻴﺴﺘﻰ، ﻣـﺜﻼ ﺳـﺮﻣﺎﻳﻪدارى، آزاد اﺳﺖ؟ ﺗﺸﻜﻴﻞ اﺣﺰاب ﺿﺪ ﻣﺎرﻛﺴﻴﺴﺘﻰ آزاد اﺳﺖ؟ ﺗﺎ ﭼﻪ اﻧﺪازه ﺷـﻤﺎ در ﺟﺎﻣﻌﻪاى ﻣﺎرﻛﺴﻴﺴﺘﻰ ﺑﻪ آزادى ﻣﻌﺘﻘﺪﻳﺪ؟» (۱۵۶)
وی بر همین مبنا نتیجه می گیرد که در جمهوری اسلامی به دلیل حاکمیت اصول اسلام امکان دادن تریبون برای تبلیغ و ترویج دیدگاه های کمونیستی و لیرالیستی وجود ندارد. البته نظرات دیگر افراد شرکت کننده در میزگرد فوق نیز با معیار های متعارف آزادی بیان و موازین بین المللی و تثبیت شده حقوق بشری سازگار نیست و هر یک رویکردی ایدئولوژیک را مطرح کرده و آزادی ر ادر چارچوب ارزش های انقلابی مد نظر خود محصور می نمایند.
مهدی فتاپور از رهبران سازمان فدائیان اکثریت تعریف می کند در جلسه آخر مناظره ها بعد از اتمام گفتگو ، آیت الله بهشتی با آنها خیلی گرم برخورد کرد. او در همان موقع به اعضاء سازمانش می گوید به احتمال زیاد دیگر جلسات مناظره تلوزیونی ادامه نخواهد یافت و نوع برخورد بهشتی به منزله پایان مذاکره و برخورد نرم نظام سیاسی با گروه آنها است. پیشبینی فتاپور به واقعیت پیوست. اگرچه به قطعیت نمی توان گفت منظور آیت الله بهشتی همان بوده که فتاپور برداشت کرده است.
نماینده سازمان فدائیان خلق همچنین تعریف می کند همزمان با جلسات فوق ؛ تجمع این سازمان در میدان آزادی با حمله گروه های فشار به خشونت کشیده شد و یکی از هواداران که زنی حامله بود جان باخت. آنها این موضوع را به بهشتی اطلاع می دهند و از وی به عنوان رئیس قوه قضائیه می خواهند تا موضوع را پیگیری کند ولی اتفاقی در این خصوص نمی افتد. فتاپور همچنین تعریف می کند در آسانسوری که با آن در ساحتمان صدا سیما بالا می آمدند پاسدار های محافظ بهشتی نیز حضور داشتند. آنها قریب به مضمون می گویند دیروز با هوادارن تان برخورد کردیم و فردا نوبت خود تان خواهد بود. آنها به نزد بهشتی از حرف های تند و نیش و کنایه پاسداران فوق شکایت می نمایند.
اما نمونه آخر نوع موضعگیری بهشتی با ابوالحسن بنی صدر پس ازپیروزی در انتخابات ریاست جمهوری است. بهشتی و حزب جمهوری اسلامی حد اکثر تلاش خود را کردند تا وی پیروز نشود. این امر ایرادی ندارد. طبیعی است نمی خواستند رقیب شان به ریاست جمهوری انتخاب گردد. اما موازین دموکراسی و اعتقاد به حاکمیت مردم ایجاب می کرد که بعد از پیروزی ، ریاست جمهوری وی ر ا به رسمیت بشناسند و حقوق متعارف یک رئیس جمهور را بنا به احترام به حقوق ملت برای وی قائل شوند. اما بهشتی چنین نکرد. سخنرانی وی در جمع اعضاء رده بالای حزب جمهوری اسلامی پس از انتخاب بنی صدر بسیار روشن کننده است. پیش از آنکه فرازی از سخنان وی ذکر شود ، این تذکر را بدهم که غرض از این مثال حمایت و جانبداری از ابوالحسن بنی صدر در رویارویی با بهشتی نیست. به باور نگارنده عملکرد هر دو طرف نزاع در خور انتقاد است. اما در مجموع مواضع و عملکرد بنی صدر به موازین دموکراسی نزدیک است در حالی که بهشتی در تقابل با اصول مردمسالاری ایستاده بود.
« سئوال اینکه وقتی رئیس جمهور انتخاب شد چه خواهیم کرد ؟معلوم است چه خواهیم کرد . کشور ، کشور ما است جامعه جامعه ما است، این رئیس جمهور هم با انتخاب این جامعه سر کار آمده ما در این رابطه با او موضعمان خیلی روشن است تا جائی که در خط انقلاب اسلامی با حفظ هویت اسلامی اش باشد مورد تایید ماست. هر جا از این منحرف شد تذکر می دهیم ، انتقاد می کنیم، اگر پافشاری کرد جلویش می ایستیم. تکلیف ما را اسلام روشن کرده. تازه رئیس جمهور خیلی کاره ای نیست. مسئولیت ها به عهده دولت و مجلس شورا است. دولت را هم رئیس جمهور معرفی می کند که باید با رای مجلس شورا باید سر کار بیاید. مسئله مهم مجلس شورا است. اتفاقا خدمت امام هم که صحبت می شد. ایشان هم این را تایید می کردند که مسئله ریاست جمهوری مسئله مهمی نیست. حزب و روحانیت برای مجلس شورا تلاش کنند، مسئله مهم برای شما در هفته های آینده فعالیت سرسختانه و جدی بر پایه برخورد مکتبی در زمینه انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی، انتخاب نمایندگان شورا های استان ، شهر ، بخش و روستا ، شورا های کارگاه ها ، کارخانجات و ادارات و موسسات ، مدارس و دانشگاه ها است.
… بنابراین در برخورد با آقای بنی صدر هم همین است. ایشان پس از انکه وزارت کشور رسما اعلام کرد بر طبق انتخابات انجام گرفته حائز اکثریت آراء است. باید طبق قانون اساسی از طرف امام برای ایشان حکم صادر شود. و بعد ایشان رئیس جمهور این کشور میشود. همه از او خواهیم خواست که در انجام وظایف ریاست جمهوری صدیق و پایبند قانون اساسی و موازین اسلام و در خدمت ملت باشد، و مراقب اعمال او خواهیم بود. هر قدر تشکیلات شما منسجم تر ، آگاه تر و و قوی تر باشد، این مراقبت بهتر و کاملتر صورت می گیرد.» (۱۵۷)
این سخنان نشان می دهد که بهشتی بنای همکاری با بنی صدر به عنوان رئیس جمهور منتخب ملت را نداشته است. با همین روحیه وی و حزب متبوعش در مسیر فعالیت های بنی صدر کارشکنی کردند و حاضر به تفاهم و تعامل با وی نشدند. نزاع بین بنی صدر و بهشتی نزاع اسلام و خدا ناباوری نبود. بلکه رویارویی دو تلقی از اسلام در اندیشه سیاسی بود. وقتی مردم دیدگاه بنی صدر را برگزیدند دیگر از منظر مردم سالاری معنی ندارد کسی و جریانی خود را قیم اعتقادی مردم بیانگارد و منحصرا مدعی حفاظت از اسلام در برابر اقدامات رئیس جمهوری شود. برخورد بهشتی مشابه کارشکنی و مقاومت جناح محافظه کار ، ولایت مداران و فرماندهی سپاه بر علیه سید محمد خاتمی بود.
نامه مشترک سر بسته دکتر بهشتی با موسوی اردبیلی ، مجمد جواد باهنر ، علی اکبر هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنه ای به آیت الله خمینی در اول بهمن ۱۳۵۸ نیز نشان می دهد که آنها حاضر نشدند به رای مردم تمکین کنند و رای آوردن بنی صدر و قدرت گرفتن وی را به منزله انحراف از انقلاب و تکرار مشروطه تلقی کرده اند. در اصل آنها با برخورد قیم مآبانه با ملت خود را در جایگاه معیار اصالت خط انقلاب و مصلحت کشور قرار دادند. امری که از اساس با بنیاد های مردم سالاری در تضاد است. بخش هایی از این نامه برای روشن شدن بحث ارائه می گردد:
« … ۳٫ پیش از پیروزی و بعد از آن و امروز معتقد بودیم و هستیم که نظام اسلامی در ایران بدون پشتوانه‌ای از تشکیلات مذهبی – سیاسی تضمین دوام ندارد و به همین جهت با مشورت با جنابعالی و جلب موافقت و گرفتن وعده حمایت غیرمستقیم از شما با همه گرفتاری‌ها از همان روزهای اول پیروزی، مسئولیت تأسیس «حزب جمهوری اسلامی» را به عهده گرفتیم و در ماه‌های اول موفقیت‌های چشم‌گیری به دست آوردیم.
۴٫ دشمنان و مخالفان به عمق و عظمت اقدام پی‌ بردند و برای تضعیف حزب و رهبران حزب دست به کار شدند. غرب و شرق در خارج و راستی‌ها و چپی‌ها و بعضی از خودمانی‌ها در داخل عملاً در این خصوص هماهنگ گردیدند؛ کار را با ترور اشخاص و شخصیت‌ها شروع کردند و هنوز هم کشتن‌ها و پخش شایعات و رواج دادن اتهامات ادامه دارد.
دستور جنابعالی در خصوص حمایت از رئیس جمهور منتخب که کاملاً بجا و لازم بود و ما خود بدان معتقد و پایبندیم مورد سوء استفاده در جهت پیشبرد اهداف خاصی قرار گرفت و می‌گیرد ” و ما در شرایطی نبوده و نیستیم که بتوانیم جلو سوء استفاده را بگیریم، ” زیرا هرگونه اظهار و عمل مستقلی برای جلوگیری از انحراف به عنوان کارشکنی و تخلف از دستور امام و قدرت طلبی معرفی می‌‍شود” و ” متأسفانه این خطر به طور جدی وجود دارد که انتخابات مجلس شورای ملی تحت تأثیر همین جو ناسالم منجر به انتخاب شدن افرادی که تسلیم رئیس جمهورند بشود و از داشتن مجلسی مستقل و حافظ اسلام در مقابل انحراف احتمالی مجریان محروم گردیم. ”
۱۲٫ طرح «کنگره وحدت» برای انتخابات که تبلیغات یکجانبه آن را مصداقی برای اجرای دستور امام در مورد همکاری با رئیس جمهور ادعا میکند، و حمایت بی‌پرده و صریح برادر و بعضی منسوبان بیت شما از آن، این ادعا را تقویت می‌نماید، وسیله‌ای برای به مجلس رفتن افرادی خواهد شد که به عاقبت آن خوشبین نمی‌توان بود و مخصوصاً با توجه به این که رئیس جمهور بارها گفته‌ است که اگر مجلس با من هماهنگ نباشد ایران منفجر خواهد شد و یا من کنار می‌روم، که می‌خواهند مجلس تابع ایشان باشد و نه ایشان تابع مجلس.
ای کاش افرادی که اثر قابل توجه در برانگیختن این جریانات داشته و دارند بتوانند مسئولیت عظیمی را که تا به امروز بر دوش ما بوده به عهده بگیرند و یا لااقل ما مطمئن شویم که خود جنابعالی به صلاحیت آنان ایمان دارید و به عواقب آن خوشبین هستند که تشخیص و درک شما که صحت آن را آزموده‌ایم می تواند برای ما مایه آرامش باشد.
۱۶٫ خلاصه: علائم تکرار تاریخ مشروطه به چشم می‌خورد. متجددهای شرق زده و غرب زده علی‌رغم تضادهای خودشان با هم در بیرون راندن اسلام از انقلاب همدست شده‌اند. (نمونه جلسه‌ای که از مذهبی های چپ‌گرا و محافظه‌کاران غرب‌گرا یا ملی‌گرا برای همکاری در مقابله با حزب جمهوری اسلامی در انتخابات اخیر تشکیل شده بود.) » (۱۵۸)

در مجموع بررسی مواضع و عملکرد بهشتی نشانگر اعتقاد وی به حکومت دینی اقتدار گرا بر مبنای دیکتاتوری صلحا است. در این مجموعه مطالب کوشش شد شواهد و دلایلی در اثبات این مدعا ارائه گردد. البته نگارنده ادعا ندارد که نتیجه گیری وی حتما و کاملا منبطق بر واقعیت است.بحث و تضارب آراء کمک می کند تا شخصیت واقعی آیت الله بهشتی بهتر شکافته گردد . شخصیتی که در واقع معمار سیاسی جمهوری اسلامی و مدل حکمرانی مبتنی بر نظریه ولایت فقیه است.

منابع :
۱۵۴- بازخوانی مذاکرات سران چریک‌های فدایی خلق با شهید دکتر بهشتی– جلسه اول

بازخوانی مذاکرات سران چریک‌های فدایی خلق با شهید دکتر بهشتی– جلسه اول


۱۵۵- کتاب آزادی ، هرج و مرج وزور مداری ، بنیاد آثار بهشتی
http://www.teribon.ir/files/azasdi.pdf
۱۵۶- پیشین
۱۵۷- روزنامه جمهوری اسلامی ، مورخ ۹/۱۱/۱۳۵۸ ، ص ۳
۱۵۸- http://www.khabaronline.ir/detail/188996

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.