رمز گشایی از جعبه سیاه گروگانگیری و تسخیر سفارت آمریکا ،بخش دوم

در ادامه دلایل و مستندات مرتبط با ابطال ادعای دانشجویی و خود جوش بودن حرکت تسخیر سفارت آمریکا تشریح می گردد:
زمینه سازی از قبل
بر خلاف تصور رایج ، حمله به سفارت آمریکا به یک باره انجام نشد و نخستین بار نیز نبود. حد اقل دو بار سفارت در بهمن و دی ماه ۱۳۵۷ مورد حمله قرار گرفته بود که یک بار آن نظامی بود . اما در هر دوبار نیرو های شهربانی و کمیته انقلاب اسلامی مهاجمین را بیرون کردند. تقریبا در سال ۱۳۵۸ هر چند روز یک بار مقابل سفارت آمریکا تجمع و راهپیمایی برقرار بود اما به داخل سفارت تعرضی نمی شد.

1585s
در ۲۹ مهر ماه ۱۳۵۷ دولت آمریکا اجازه داد شاه وارد خاک این کشور شود. این موضوع با اعتراض دولت موقت مواجه گشت.
وزارت خارجه دولت موقت نحوه اعتراض و شکایت به اتفاق فوق را این چنین شرح می دهد :
« در تاریخ ۲۹ مهر ماه کاردار سفارت آمریکا در تهران در ملاقاتی با جناب آقای نخست وزیر و حضور وزیر خارجه ایران اطلاع داد که شاه به بیماری سرطان پیشرفته ای مبتلا است و اطباء وی توصیه کرده اند که در بیمارستان های آمریکا معالجه شود. البته معین نکرده اند که چه زمانی این سفر صورت خواهد گرفت. به کاردار آمریکا گفته شد مردم ایران نسبت به نقل و انتقال و فعالیت های شاه شدیدا نگران خواهند شد. و بیماری شاه را بهانه ای برای رفتن وی به آمریکا و دسترسی داشتن به انجام اقدامات بر علیه انقلاب اسلامی ایران خواهند دانست. شاه اگر واقعا بیمار است می تواند به مراکز درمانی کشور های اروپایی که مراکز طبی آنها به همان اندازه آمریکا است برود. به هر حال دولت ایران هیچگونه موافقتی در این زمینه ننمود. در این زمینه ۲۴ ساعت بعد دولت آمریکا ورود شاه را به خاک آمریکا اطلاع داد. لازم به توضیح است وزارت خارجه تمام پاسپورت های شاه و همراهانش را ابطال نمود. اما به موجب اطلاع واصله اجازه سفر شاه به آمریکا روی برگه های مخصوص داده شده بود. پس از اطلاع از ورود شاه به خاک آمریکا ، دولت ایران خواستار معاینه شاه توسط دو تن از اطباء مستقل ایرانی شد. وزارت خارجه آمریکا ابتدا پذیرفت و لی بعدا نه تنها اجازه معاینه داده نشد حتی اطبای معالج شاه در آمریکا حاضر نشدند جلسه ای با پزشکان ایرانی داشته باشند . از اینرو. وزارت خارجه مراتب عدم رضایت و اعتراض خود را نسبت به اجازه ورود شاه و عدم اجازه معاینه وی از طرف پزشکان ایرانی طی دو یادداشت شدید اللحن در تاریخ های هشتم و دوازدهم آبان ماه به سفارت آمریکا در تهران ابلاغ کرد. و به موازات آن طی تماس هائی که با کاردار سفارت آمریکا در تهران و توسط سفارت جمهوری اسلامی ایران در واشنگتن با مقامات وزارت خارجه آمریکا گرفته شد مکررا خواسته شد تا ترتیب معاینه شاه توسط پزشکان ایرانی بدهند . اما جوابی که دادند این بود که پزشکان ایرانی فقط می توانند پرونده شاه را مطالعه نمایند. » (۱)
آیت الله خمینی در سخنرانی در دوم آبان ۱۳۵۸ گفت :
« “اخیرا هم که شاه رفته امریکا و پذیرفتند او را منتهی به اسم اینکه سرطان دارد و انشاءالله صحیح باشد این، منتهی دیروز که آقای [دکتر ابراهیم] یزدی اینجا بودند و گفتند یک همچو کاری شده است و ما هم شرایطی کردیم لکن بردند او را به اسم اینکه در مریض خانه باید بخوابد و دیگر هم قابل علاج نیست من به ایشان گفتم که خوب پس پول های ما چه می شود، خوب او بمیرد پول های ما چه می شود؟ ایشان گفتند که باید در محاکم اینجا پرونده ها جمع بشوند و در محاکم اینجا محکمه تشکیل بشود و تعیین بشود، این پرونده هایشان رسیدگی بشود تا آن پرونده ها را در خارج که ببریم دادگستری آنجا رسیدگی می کنند و آنوقت ممکن است ما بدست بیاوریم »
در این سخنرانی آیت الله خمینی فقط به تشکیل پرونده حقوقی برای محاکمه شاه اشاره نمود و از مردم دعوت کرد هر کس اطلاعی دارد هر بنگاهی و وزارت خانه ای که اطلاعی دارد برای تشکیل پرونده و دادگاه ارائه دهد اما بر استرداد اموال شاه تاکید کرد نه بازگرداندن خود شاه.
وی چند روز بعد بحث بازگرداندن شاه به ایران را مطرح نمود و موضع خود را تغییر داد. سپس در روز های متعاقب در جلسه ای که با دانشجویان دانشگاه شهید سعیدی داشت حمله شدید اللحنی به آمریکا نمود. بخش هایی از سخنان وی برای روشن شدن بحث به شرح زیر ارائه می گردد:
« ابتدای هر چیزی مهم این است که گرفتاری ما چیست. در این پنجاه سال ما را از اینکه بفهمیم گرفتاری ما چیست، اغفال کرده بودند. ما آن میکروب های فاسد و مفسد را برای خودمان درمان می دانستیم . ما آنهایی که ما را به تباهی می کشیدند برای خودمان معالج می دانستیم. ما را اینطور درست کرده بودند. آن تبلیغات دامنه دار شان. به ما این طور حالی کرده بودند که شما باید هر چیزی که می خواهید هر تمدنی که می خواهید ، هر فرهنگی که می خواهید از غرب باید بدست آید ، خودتان ندارید.
این افکار پوسیده ای که اینها بوسیله قلم های فاسد و بوسیله گفتار های منحرف کننده تزریق کردند. اینها ما را چنین بار آوردند و جوان های ما را چنینی بار آوردند که آنکه زهر مهلک برای جامعه ما بود خیال کند دوای دردش است. الان هم بعضی از همین فاسد ها در جامعه هستند در همه جا هستند در دانشگاه هم هست. توقع این را نداشته باشید که یک درد پنجاه و چند ساله چند روزه و چند ساعته معالجه شود.
… ما تا خودمان را پیدا نکنیم تا شرق خودش را پیدا نکند، تا آن گمشده پیدا نشود، نمی توانیم سر پای خود مان بایستیم . باید از مغز های ما اسم غرب زدوده شود. در مقابل آنوقت که هر خیابانی را که می خواستند بیشتر ترویجش کنند خیابان روزولت ، خیابان نمی دانم زهر مار ، هر دواخانه ای که می خواهند بیشتر مشتری پیدا کنند یک اسم خارجی رویش می گذاشتند.
شرق باید در غرب را به روی خودش ببندد. تا غرب به اینجا راه دارد شما به استقلال خودتان نمی رسید و تا این غربزده هایی که در همه جا موجودند از مملکت نروند یا اصلاح نشوند شما به استقلال نخواهید رسید. اینها نمی گذارند. غرب به ما یک چیزی که مفید به حال ما باشد نخواهد داد و نداده است. غرب هر چه به این طرف فرستاده ، آنهائی بوده که برای خودش مفید نبوده است. حالا مضر به حال ما باشد و یا نباشد مهم نیست. من این را مکرر گفته ام و از بس متاثر شده ام این را باز مکرر می کنم که در چند روز پیش از این در مجله و یا روزنامه خواندم که دواهایی در آمریکا قدغن شده است که در آنجا استعمال کنند ، مجازند که به دنیای ثالث بفرستند. شما ببینید این ها با ما چه نظری می کنند. شما ببینید ما با چه موجودات کثیفی در آمریکا مواجه هستیم. آمریکا ( ملت را نمی گویم) دولت های ابر قدرت با ما چه معامله می کنند و ما باز خاضع آنها هستیم. بشکند قلم هایی که برای اینها دارد کار می کند. بشکند زبان ها و زبان هایی که به نفع اینها صحبت می کند.
تمام گرفتاری های شرق از این اجانب است. از این غرب است. از این آمریکا است الان. تمام گرفتاری ما از آمریکا است . تمام گرفتاری مسلمین از آمریکا است. از این آمریکائی است که آنطور صهیونیزم را تقویت کرده است و آنطور دارد تقویت می کند.
… این مملکت تصفیه می خواهد. و البته تصفیه وقت می خواهد. باید بشود اما یکشبه نمی شود.» (۲)

در این سخنان وی تمام گرفتاری ایران را از آمریکا می داند. بنیانگزار جمهوری اسلامی به عنوان کسی که خواهان حاکمیت تفسیر ایدئولوژیک از اسلام فقاهتی در نظام سیاسی است ، مفاهیمی چون آزادی ، حقوق انسان ، دموکراسی را مزاحم می پندارد و در این راستا به صورت منطقی باید مدرنیته را نفی کند. این مساله او را جایی می رساند که تمامیت غرب را رد نماید. آیت الله خمینی استقلال کشور را مستلزم بستن درب های کشور به روی غرب می داند. همچنین از ضرورت تصفیه کسانی سخن می راند که شیفته و یا اعتقادی به استفاده از مظاهر غربی دارند. اما وی می گوید این تصفیه باید به صورت مرحله ای انجام شود و به یکباره ممکن نیست.
بنابراین بین خطوط اصلی این سخنان و حوادثی چون ماجرای تصرف سفارت آمریکا ، قطع رابطه و وقایعی که بعدا رخ داد شباهت در خور اعتنایی وجود دارد. به عبارت دیگر ممکن است این سخنان در حکم دادن چراغ سبز برای حمله به سفارت ایالات متحده بوده باشد.
پیام آیت الله خمینی بمناسبت سالگرد حمله به دانشجویان و دانش آموزان در ۱۳ آبان با صراحت بیشتری دانشجویان و طلاب را تحریک به اقدام بر علیه آمریکا می کند. این پیام در ۱۰ آبان ۱۳۵۸ صادر شد. در بخشی از پیام آمده است:
«بر دانش آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام، حملات خود را علیه امریکا و اسرائیل گسترش داده و امریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند و این توطئه بزرگ را بار دیگر شدیدا محکوم کنند.»(۳)
بنابراین بین این مواضع و ادعای بی خبری آیت الله خمینی تعارض وجود دارد.
منابع :
۱- روزنامه کیهان دوشنبه ۱۴ آبان ،ص۳
۲- روزنامه کیهان مورخ ۳ آبان ۱۳۵۸
۳- http://www.jamaran.ir/fa/NewsContent-id_12991.aspx

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.