رمز گشایی از جعبه سیاه گروگانگیری و تسخیر سفارت آمریکا، بخش سوم

دکتر ابراهیم یزدی وزیر خارجه وقت مدعی است پس از حادثه گروگانگیری عصر همان روز طبق روال معمولا ملاقات هایش با آیت الله خمینی دیدار کرده تا گزارش سفر الجزیره را بدهد. آقای خمینی با شنیدن اینکه سفارتخانه اشغال شده ‌است، گفت اینها که هستند؟ زود بریزید شان بیرون…(۴)

1 (3)
اما سید محمد موسوی خوئینی ها روایت متضادی را تعریف می کند : « طبعا این دانشجویان مایل بودند اول بفهمند که امام اگر موافق است این کار انجام بشود. آمدند پیش من که شما بروید با امام صحبت کنید و ببینید نظر امام چیست، من گفتم که به نظرم این کار درستی نیست که با امام در میان بگذاریم، تصور کنید من به امام گفتم؛ اگر امام بفرمایند نه کار غلطی است و این کار را نکنید در این صورت مشکلی نداریم؛ اما اگر فرض کنید که امام این کار را می‌پسندند، همانطور که شما هم فکر کردید کار خوبی است، چون برای اعلام اعتراضمان به امریکایی‌ها هم این تنها راه است و راه دیگری نداریم، فرضا امام اگر مثل شما این کار را بپسندد، در جایگاه رهبر یک کشور و رییس یک مملکت آیا این درست که به کسی بگوید برو سفارت امریکا را بگیر و افرادی که آنجا هستند را هم نگه دار؟ این کار درست است؟ امام بر فرض هم اگر در دل این کار را پسندیده بداند به لحاظ عرف سیاسی ناگزیر است بگوید نخیر چنین کاری نکنید. پس با این فرض که این کار، کار پسندیده‌ای است چرا برویم و امام را در مقابل سوالی قرار دهیم که ناگزیر باشد جواب منفی بدهد؟ چه این کار بد باشد و چه خوب؛ شما این سوال را نکنید و من هم از امام نمی‌پرسم. مگر شما می‌خواهید چه بکنید که نمی‌شود جبرانش کرد؟ شما که نمی‌خواهید کسی را بکشید یا جایی را خراب کنید، می‌خواهید وارد سفارت امریکا شوید، خب اولین لحظه‌ای که این کار را کردید، امام مطلع می‌شود؛ اگر نظرشان این بود که کار غلطی است بلافاصله اطلاع می‌دهند که بیایید بیرون و کار درستی نیست، یا خود ایشان اعلام می‌کنند و یا به دولت می‌گویند؛ شما هم می‌آیید بیرون. این هیچ ضرری ندارد بلکه این مزیت را هم دارد که یک قشر دانشجوی مسلمان کاری را که خود می‌پسندید، چون رهبرش گفت نه آن را کنار گذاشت، و این بد هم نیست، امریکایی‌ها هم بفهمند که در ایران و در درون مردم این ظرفیت وجود دارد که هر لحظه علیه امریکا قدمی بردارند اما رهبر مملکت جلویش را گرفته. اما اگر کارتان خوب بود و امام هم پسندید، نمی‌گوید بیایید بیرون، حرفی نمی‌زند؛ هم کار خوب انجام شده و هم به پای امام نوشته نشده، چرا ما کاری کنیم که در عرف بین‌الملل درست نیست این کار به نام امام ثبت شود؟ در این صورت همه خواهند گفت که خب اگر شما این سفارت را قبول نداشتید می‌گفتید آن را ببندند و تعطیلش کنند.» (۵)
وی چگونگی اطلاع رسانی به آیت الله خمینی پس از اشغال سفارت آمریکا را چنین توضیح می دهد : « وقتی وارد آنجا شدم، اولین کاری که کردم تلفن زدم به دفتر امام در قم؛ عرض کردم که مرحوم حاج سید احمد آقا بیایند پای گوشی، گوشی را گرفتند و گفتم من الان داخل سفارت امریکا هستم، همراه دانشجویانی هستم که آمده‌اند وارد اینجا شده‌اند و شما به اطلاع امام برسانید؛ اگر اصل این کار را کار نادرستی می ‌دانند همین حالا جواب دهید و اینها می‌ روند بیرون، ولی اگر با اصل کار مخالف نیستند ولی نمی‌ دانند این دانشجویان چه کسانی هستند (به خاطر‌‌ همان نکته‌ای که گفتم آن موقع در دانشگاه‌ها همه جور گروه‌های سیاسی بودند) گفتم اگر امام نسبت به خود دانشجویان اطلاعی ندارند و نمی‌ دانند اینها کی هستند، خدمت شان بفرمایید که من اینها را می‌ شناسم و تاییدشان می‌کنم، اینها همه هم مطیع شما هستند و هم مقلد شما هستند و هرچه شما بفرمایید انجام می‌دهند، چه حالا بروند بیرون و چه هر وقت دیگر و از طرف من به امام نسبت به دانشجویان اطمینان بدهید؛ مرحوم حاج احمد آقا – پشت تلفن نمی‌دانم شاید هیجان ‌زده شدند و یا تعجب کردند، و یا هر چیز دیگری ـ گفتند گوشی را نگه دار تا من بروم و برگردم؛ من هم گوشی را نگه داشتم، ایشان رفت، نمی‌دانم دو، سه یا پنج دقیقه طول کشید و برگشتند. این چند دقیقه که مرحوم حج احمد آقا رفتند تا بر گشتند اگر بگویم که تمام نفس‌ها در سینه‌ها حبس شده بود و همه میخکوب شده بودند (منظورم کسانی هستند که اطراف من و اطراف اتاقی که از آنجا تلفن می‌زدم جمع شده بودند) چندان مبالغه نیست.حاج احمد آقا وقتی برگشتند فقط این جمله را گفتند: امام فرمودند «بگویید خوب جایی را گرفتید محکم نگه دارید.
….بعدا مرحوم حاج احمد آقا به من گفت که «آقای موسوی برای من چیز عجیبی بود، من وقتی رفتم به امام موضوع را اطلاع دهم دیدم امام سلام آخر نماز را می‌دهند، با خودم گفتم منتظر بمانم و بپرسم؛ همین که نماز امام تمام شد نشستم و گفتم که آقای موسوی پشت خط است و این موضوع را می‌گوید؛ امام بلافاصله این جمله را گفتند که به فلانی بگویید خوب جایی را گرفتید، محکم نگه دارید.» حاج احمد آقا می‌گفت «من بعدا فکر کردم که چطور امام این تصمیم را گرفت و مثلا به من نگفت به آقای موسوی بگویید کمی صبر کند و من هم نمازم را بخوانم و شما هم در این فاصله با شورای انقلاب تماس بگیر، یا مثلا با دولت تماس بگیر، یا با چند نفر از شخصیت‌های درجه یک سیاسی کشور تماس بگیر و از آنها بپرس تا من هم نماز دومم را بخوانم و فکر کنم و بعدا جواب دهم»(۶)
البته ابراهیم اصغر زاده مدعی است موسوی خوئینی ها پیش از ماجرا گفته بود : « از قول من بروید بگویید که امام در جریان است.»
از روایت موسوی خوئینی ها می توان این برداشت را داشت که آیت الله خمینی از کار مطلع بود ولی به مصلحت نبوده که موضوع علنی شود. رابطه نزدیک موسوی خوئینی ها و سید احمد خمینی پوشاندن این مسئله و اقناع دانشجویان را نیز راحت تر می کرده است. البته ابراهیم اصغر زاده ، محسن میر دامادی و عباس عبدی از تصرف کنندگان سفارت امریکا نیز روایت مشابهی دارند و اینگونه استدلال می کردند که لازم نیست قبل از حرکت به آیت الله خمینی اطلاع داده شود. روی همین موضوع نمایندگان دانشگاه علم و صنعت ( محمود احمدی نژاد) و تربیت معلم تهران حاضر به همکاری در حرکت فوق نشدند.
گروگانگیر ها بعد از گرفتن سفارت آمریکا طی پیامی که به آیت الله خمینی دادند ، بر این واقعیت تاکید می کنند که بر اساس رهنمود های آیت الله خمینی به تصرف سفارت آمریکا مبادرت ورزیده اند. بخشی از این پیام برای روشن شدن ادعا ذکر می شود:
« آری ای امام دیگر تاب تحمل نداشتیم. آخر تو خود فریاد بر آورده بودی که به دانش آموزان ، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده تا آمریکا را وادار به استرداد شاه مخلوع نمایند و این چنین بود که جهت اجرای فرمان تو گامی هر چند کوچک بر داریم و با اشغال سفارت مزدوران آمریکائی در ایران بیانگر خشم خداوندی تو خلق مسلمان مان باشیم. خشم ملتی که وجود لانه جاسوسی آمریکا و مرکز توطئه های سیا را در قلب انقلاب خویش تحمل نتواند کرد.» (۷)
ابراهیم اصغر زاده از رهبران حرکت تسخیر سفارت آمریکا نیز تایید می کند که در حین برنامه ریزی مرتب پالس هایی از آیت الله خمینی می رسید که موافق حرکت است. ( منبع : http://revolution.shirazu.ac.ir/?p=1067)
عجله آیت الله خمینی در اعلام حمایت که ظرف چند دقیقه و بدون هیچگونه بررسی اعلام می شود نیز این برداشت را تقویت می کند که او از قبل از ماجرا مطلع بوده است. البته آیت الله خمینی در سخنرانی بعد از اشغال گفت دانشجویان تسخیر کننده به من گفته اند در سفارت امریکا کار های جاسوسی می شده است. اما در روایت موسوی خوئینی ها چنین چیزی نیست . اساسا امکانش هم نبوده که به این سرعت اسناد جاسوسی کشف بشود.
ابراهیم اصغر زاده می گوید آیت الله خمینی به آنها گفت که اسناد را به اطلاع عموم مردم برسانید. بنا به ادعای وی آنها قصد افشاگری از قبل را نداشتند( پیشین)
در عین حال دکتر یزدی دلیل چرخش نظر آیت الله خمینی را چنین توصیف می کند: « شاید به این خاطر که ایشان خیلی به افکار عمومی حساس بود و وقتی دید همه گروه‌ها از این اشغال حمایت کرده‌اند و رادیو تلویزیون هم پیوسته تظاهرات حمایتی مردم را جلوی سفارت نشان می‌دهد، تغییر عقیده داد.»(۸)
موسوی خوئینی ها تلویحا می گوید دانشجویان برای آیت الله خمینی نا شناس هستند. محسن میر دامادی مدعی است در تابستان ۱۳۵۸ اعضاء انجمن های اسلامی دانشگاه های بهشتی ، تهران ، امیرکبیر و شریف حول ضرورت انسجام دانشجویان هوادار نظام و جلوگیری از افتادن دانشگاه در دست هواداران گروه های چپ و سازمان مجاهدین خلق دو جلسه با آیت الله خمینی داشته اند. وی در پاسخ به تقاضای آنها سید علی خامنه ای را ابتدا به عنوان رابط به معرفی کرده است . اما در ادامه شورایی مرکب از سید علی خامنه ای ، ابوالحسن بنی صدر ، حسن حبیبی، سید محمد موسوی خوئینی، محمد مجتهد شبستری به عنوان نمایندگان آیت الله خمینی برگزیده شدند. این افراد مدتی در دانشگاه پلی تکنیک کلاس هایی برای معرفی خط امام برای دانشجویان داشتند. اما تسخیر کنندگان سفارت فقط با موسوی خوئینی ها مشورت کردند و دیگران را در جریان قرار نداده بودند. بنابراین چهره های فعال در تصرف سفارت آمریکا برای آیت الله خمینی شناخته شده نبودند. لذا منطقا دشوار بتوان قبول کرد وی وقتی کسانی را نمی شناخته به این فوریت از حرکت دفاع کرده و آن را انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول بنامد!
دانشجویان فوق پس از اشغال سفارت آمریکا به عنوان دانشجویان پیرو خط امام شناخته شدند و این عنوان پیش از آن در دانشگاه ها وجود نداشت. مهدی کروبی به این واقعیت اشاره داشت و به طعنه می گفت ما یک عمر شاگرد و پیرو امام بودیم ، صفت خط امام نگرفتیم، اما این دانشجویان یک شبه با بالا رفتن از میله های درب سفارت آمریکا لقب خط امام گرفتند! (۹)
اما زمینه سازی محدود به سخنان آیت الله خمینی نیست. در راهپیمایی که با فراخوان حزب جمهوری اسلامی تحت عنوان وحدت امت و امام برگزار شد ، آیت الله بهشتی سخنرانی کرد . وی در فرازی از سخنانش اظهار داشت :
« … هم اکنون ما مراحل سهمگین و حساس را پشت سر گذاشتیم. تا جاییکه فکر می کنم لا اقل مراحل چند سال اخیر در خاطره همه شما مانده باشد. در طول قیام ملت ما چه رنج ها، شکنجه ها ، تنگناها و اعتصاب هایی را پشت سر گذاشت. و در برابر سختی ها ایستادگی کرد تا در بهمن ماه دشمن اصلی را از ایران بیرون کرد. . در این چند روز آمریکا دشمن سر سخت ما ، او را در آغوش خود جا داده و نمی دانم واقعا مریض شده و یا خود را به تمارض زده است. انشاء الله که بیماریست که دیگر در برابرش مقاومتی نخواهد داشت. البته اگر می شد او را زنده به ایران بیاوریم بهتر بود. …
دولت آمریکا بایستی وضع خود را در برابر ملت و دولت ایران هر چه زود تر روشن کند مبادا این دولت جهانخوار تصور کند که ملت ما بخاطر مسائل اقتصادی در برابر این اهانت بزرگ به آرمان های ملت ما سکوت می کند.
سپس بهشتی با اشاره به نامه سرگشاده ای که انجمن های اسلامی دانشگاه ها خطاب به شورای انقلاب تحت عنوان ” آقایان چرا با ما حرف نمی زنید ؟ چرا سکوت کرده اید؟ ” اشاره کرده و اظهار داشت: ” من می خواهم امروز در این مرکز علم و مبارزه و ایمان و تقوی به دانشجویان عزیز بگویم : باور کنید مسئولیت های سنگین انقلاب برای ما فرصت نشستن با شما باقی نگذاشته . برادران و خواهران ما آماده هستیم تا جلسات هفتگی با شما داشته باشیم و به شما پاسخ روشنگر بدهیم.» (۱۰)
در این سخنان هم هشدار به آمریکا وجود دارد و هم اشاره به نامه دانشجویان می شود که به احتمال زیاد همان دانشجویانی بودند که بعد ها به پیرو خط امام معروف گشتند. اما در قطعنامه این راهپیمایی ذکری از ضرورت استرداد شاه نمی شود.
البته دکتر بهشتی در روز ۵ آبان ۱۳۵۸ حدود یک هفته قبل از تسخیر سفارت آمریکا دیداری خصوصی با دو دیپلمات آمریکایی به نام های هنری برشت و بوریس لینگتن داشته است. فضای حاکم بر این دیدار دوستانه و تفاهم آمیز بوده است. بهشتی ضمن انتقاد به آمریکا در خصوص پذیرش شاه ، بلوکه کردن اموال و ایجاد محدودیت در زمینه های تجاری تاکید می کند که رهبری انقلاب خواهان سیاست در های باز است و معتقد نیست که باید دور مملکت حصار کشید.(۱۱) جهت گیری سخنان بهشتی در این دیدار که کاملا رسمی و دیپلماتیک است با سخنانش در مجالس عمومی تفاوت صریحی دارد
در مراسم نماز عید قربان ۱۳۵۸ در ۱۱ آبان ، آیت الله منتظری خطبه ها را خواند و سید عبدالکریم هاشمی نژاد سخنران قبل از خطبه ها بود. هر دو در صحبت ها به آمریکا حمله کردند. بخشی از سخنان آیت الله منتظری بشرح زیر است :« … ما ملت مسلمان ایران، جنایات امپریالیزم شرق و غرب و آمریکا و صهیونیزم را محکوم می کنیم. ما این جنایت دیگر آمریکا را که به شاه مخلوع پناه داده است، و از او میزبانی می کند بشدت مورد تقبیح قرار می دهیم ما جنایات اسرائیل و حمایت آمریکا را از آنان محکوم می نمائیم.»(۱۲)
آیت الله منتظری جزو اولین کسانی بود که بلافاصله در حمایت از تسخیر سفارت آمریکا پیام داد که این مساله خود می تواند علامتی دال بر اطلاع وی از ماجرا باشد.
پس از پایان نماز ، راهپیمایی با سازماندهی نیروهای خط امام برگزار شد. در قطعنامه این راهپیمایی چنین آمده است:« ما ضمن محکوم کردن امپریالیسم جنایتکار آمریکا که با انقلاب اسلامی ، ادامه غارت منابع ملی را غیر ممکن می بیند و با پناه دادن به محمد رضا پهلوی ، این سفاک خون آشام آواره ، در صدد توطئه جدیدی علیه انقلاب اسلامی ماست از ملت آمریکا می خواهیم که از دولت خود بخواهد قبل از عکس العمل شدید ملت ما هر چه زودتر این جنایتکار فراری و سایر عمال خون آشام رژیم سابق را برای محاکمه به ایران تحویل بدهد .» (۱۳)
بدینگونه با توجه به موضعگیری های فوق معلوم بود تهدید ها عملی خواهد شد و اتفاقی بر علیه دولت آمریکا در این بوقوع خواهد پیوست. برخی از دیپلمات ها و مقامات آمریکائی نیز پیشبینی می کردند سفارت آمریکا مورد حمله واقع می شود.
در دولت کارتر در خصوص پذیرش شاه اختلاف نظر جدی وجود داشت. برژینسکی موافق حضور شاه بود و این مسئله را امری استراتژیک برای حفظ متحدین آمریکا در منطقه می دانست. اما سایروس ونس وزیر خارجه وقت مخالف بود و بر اساس نظر کارشناسی سولیوان و بوریس لینگون اعضاء ارشد سفارت آمریکا در تهران معتقد بود حضور شاه در آمریکا موجب بالا گرفتن خشم علیه آمریکا شده ، روابط با حکومت جدید را تیره ساخته و سفارت مورد حمله قرار خواهد گرفت. از دید آنان در مناطق دیگر دنیا نیز امکانات لازم برای درمان سرطان شاه وجود داشت . کارتر در وضعیتی سخت سرانجام با حضور شاه به مدت محدود و صرفا برای درمان پزشکی موافقت کرد و قرار شد موضوع از قبل به اطلاع دولت موقت در تهران برسد. . کسینجر و راکفلر نیز پافشاری زیادی بر دادن اجازه ورود به شاه داشتند.
البته دو تحلیل وجود دارد که مدعی هستند طراحی و تصمیم گیری برای تسخیر سفارت آمریکا و قطع رابطه سیاسی با این کشور در امریکا انجام شد و در داخل عده ای فریب داده و غیر مستقیم به سمت گروگانگیری هدایت شدند . نخستین ادعا را روبرت پاری، روزنامه‌نگار و پژوهشگر آمریکایی کرده است . وی مدعی است که طرح گروگان‌گیری در آمریکا، در جمع سه نفره‌ای مرکب از راکفلر، کیسینجر و اشرف پهلوی تهیه شد. ابوالحسن بنی صدر بر این مبنا شکل گیری ریگانیسم در آمریکا و ولایت فقیه در ایران را اهداف سفارت امریکا بر می شمرد.
در خصوص ولایت فقیه باید گفت ادعای وی درست نیست چون قبل از تسخیر سفارت آمریکا اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان تصویب شده بود. در مورد ریگانیسم نیز نمی توان با قطعیت چنین نظری داد. اطلاعاتی که اخیرا منتشر شده این فرضیه را تقویت می کند که تصمیم مشخص و روشنی در خصوص تحویل گروگان ها پس از کارتر وجود نداشته است. بلکه بی تصمیمی و رقابت جناح های حکومتی منجر به تاخیر در آزاد سازی گروگان ها شد.
نظریه دوم را دکتر ابراهیم یزدی مطرح می کند. اخیرا صادق طباطبایی نیز این ادعا را تکرار کرده است. بر اساس نظر آنها برخی از بانکداران آمریکایی چون وام های بزرگی به شاه داده بودند و این وام ها در مجلس تصویب نشده بود و لذا قابل وصول از دولت ایران نبود ، لذا این غائله را راه انداختند تا بتوانند مطالبات شان را از طریق بلوکه اموال ایران پس بگیرند! اما ریسک این کار انقدر زیاد بوده که بعید است بانکداران که سرمایه داران محافظه کاری هستند تن به چنین طرح پر مخاطره ای بدهند. همچنین شاه اموالی در آمریکا داشت که بعد از ناامیدی از وصول مطالبات از دولت جدید ایران می توانستند سراغ آنها بروند. از آنجائیکه هر دو تحلیل مبتنی بر تئوری توطئه هستند و مدارک مستند و محکمی نیز ندارند و بر اساس استنادات آنها جور دیگری هم می توان قضایا را دید ، لذا با توجه اطلاعات ارائه شده ، نظریات فوق اعتبار لازم را ندارند و نمی توان آنها را درست دانست.

منابع :

۴- http://www.sarkhat.com/fa/news/13537302
۵- http://www.parsine.com/fa/news/52785/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%D9%88%D8%B5%DB%8C%D9%81%DB%8C%E2%80%8C%E2%80%8C%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%B3%D8%AE%DB%8C%D8%B1-%D8%B3%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7
۶- پیشین
۷- روزنامه کیهان دوشنبه ۱۴ آبان ،ص۲
۸- پیشین
۹- گفتگوی شخصی نگارنده
۱۰- روزنامه کیهان مورخ ۵/۰۸/۱۳۵۸ ص ۳
۱۱- http://mtq.ir/pdf/ew212816417.pdf
۱۲- روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۱۲/۰۸/۱۳۵۸ ، ص ۸
۱۳- پیشین

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.