در حاشیه رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری یازدهم ، نوعی کشمکش بین چهره های روحانی مدافع نظام سیاسی قابل مشاهده است. البته روحانیت حضور پر رنگی در متن رقابت ها ندارد. ولی همچنان فاکتوری مهم است .
با حضور هاشمی رفسنجانی به احتمال زیاد قطب مقابل وی را اصول گرایان تند رو و لایه های سپاهی تشکیل خواهند داد . رفسنجانی اگرچه روحانی است و از حمایت مجمع روحانیون مبارز برخوردار است اما پایگاه اصلی حامی وی در این انتخابات هم بردار با روحانیت نیست.
در آن سوی میدان نیز اصول گرایان حامی گفتمان سوم تیر نیز به دنبال اقتدار فردی یک روحانی هستند نه اهمیت یافتن نوع و جایگاه روحانیت. از این منظر فقها و اصحاب عمامه نگران تحولات اخیر حکومت هستند که بیش از گذشته از حوزه های علمیه و ولایت صنف روحانیت فاصله می گیرد. از این منظر هاشمی رفسنجانی برای بازدارندگی این روند مفید است. اما پیروزی هاشمی جریانی را تقویت می کند که موضع موافقی با روحانیت حکومتی و امتیاز ویژه فقها در عرصه سیاسی ندارد.
جامعه روحانیت مبارز تهران و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در صدد بودند تا محوریت اجماع اصول گرایان برای انتخابات و تعیین کاندید واحد را در دست بگیرند. اما تجزیه اصول گرایان مانع میدان داری آنها شد. جامعه مدرسین که نزدیکی بیشتری به خامنه ای دارد با حضور رفسنجانی ، سمت گیری اش را تقابل با وی قرار داده است. این سیاست از لابلای سخنان شیخ محمد یزدی دبیر جامعه مدرسین در خصوص ضرورت عملکرد محکم شورای نگهبان ، پیدا بود. اما گروه های مختلف اصول گرایان ،دیگر بمانند سابق نقش برتر برای جامعتین قائل نیستند. اما هنوز وزنه جامعیتن آنقدر است که حمایت آنها برگ برنده ای محسوب می شود.
آیت الله مهدوی کنی علی رغم رتبه پایین ابوترابی در بین اصول گرایان سنتی ، وی را بالا کشید و وقتی در جلسه حکمیت ، رای یکی دیگر از کاندیدا ها با ابوترابی برابر شده بود، گفته بود در این شرایط یک روحانی انتخاب شود بهتر است !
اما حضور غیر مستقیم آیت الله مهدوی کنی محدود به ابوترابی نیست. سعید جلیلی از حلقه فارغ التحصیلان دانشگاه امام صادق است. او رابطه خوبی با مهدوی کنی دارد. بنابراین جلیلی نیز پیوندی با رهبر معنوی جناح راست سنتی دارد. با توجه به این واقعیت ، چه بسا اصرار مصباح یزدی بر باقی ماندن لنکرانی در صحنه و اصلح خواندن وی ، ریشه در رابطه مهدوی کنی و جلیلی داشته باشد.
صحنه سیاسی کشور در سال های اخیر شاهد رقابت نمادین دو روحانی بلند مرتبه حاکمیت بوده است. مهدوی کنی رهبری جبهه متحد اصول گرایان و بخش های قدیمی آن را بر عهده دارد و می کوشد جلوی حاشیه ای شدن این جریان قدیمی حکومت را بگیرد. اما مصباح یزدی هدایت و پشتیبانی بخش جدید و تندروی اصول گرایان را بر عهده گرفته است. انتخابات مجلس نهم و خبرگان چهارم صحنه زور آزمایی آنها در مقابل یکدیگر بود. در هر دو مصاف ، مهدوی کنی پیروز شد. اکنون احتمال کمی وجود دارد ابوترابی تا آخر در رقابت های انتخاباتی بماند. به احتمال زیاد وی به نفع کاندید اصلی حاکمیت انصراف خواهد داد. با توجه به رابطه نزدیک و تبعیت او از خامنه ای می توان انتظار داشت اگر حاکمیت تصمیم به متحد کردن اصول گرایان در زیر یک پرچم داشته باشد ، ابوترابی نیز با این حرکت همراهی خواهد نمود.
اما رقابت اصلی تر سر انتخاب جلیلی و یا لنکرانی رخ می دهد. یک بعد رقابت این دو برای نمایندگی حد اقل ائتلاف اصول گرایان ولایی و معتقد به گفتمان سوم تیر ، رویارویی مصباح یزدی و مهدوی کنی است. مصباح محکم پافشاری کرده است که لنکرانی باید بماند. اعضاء جبهه پایداری نیز متفق القول به استثناء شاخه اصفهان از برتری لنکرانی بر جلیلی سخن می گویند. اما زعمای روحانی جناح راست ، قد و قواره لنکرانی را برای ریاست جمهوری متناسب نمی دانند. از اینرو شورای نگهبان تایید صلاحیت لنکرانی را منوط به دریافت برنامه از وی نموده است. حتی زمزمه های رد صلاحیت وی نیز بلند شده است. اما احتمال کمی وجود دارد این اتفاق رخ دهد. اما اگر لنکرانی مجوز ورود به رقابت های انتخاباتی را نیابد علت آن یا تلاش اراده برتر برای به وحدت رساندن مصنوعی اصول گرایان است یا تحکیم بیشتر رابطه مریدی وی با مصباح یزدی خوشایند رهبری واقع نشده است.
بررسی تحولات در اردوگاه به هم ریخته اصول گرایان نشان می دهد که ظرفیت جامعتین برای تعیین کاندید واحد بالا نیست. اگر اصول گرایان به وحدت برسند ناشی از خواست و دخالت رهبری خواهد بود تا همگرایی غیر طبیعی و شکننده ای را بین آنان برقرار سازد.
اما به نظر می رسد در این آوردگاه نیز مصباح یزدی شکست بخورد و امام صادقی ها جلوی پیشروی حلقه مصباح را بگیرند. روز های آینده نشان خواهد داد که وضعیت روحانیت هوادار نظام که از پایگاه فقه سنتی مشروعیتش را می گیرد به کجا خواهد انجامید. در دوران رهبری خامنه ای نسلی از روحانیت در عرصه سیاست بر کشیدند که موقعیت مذهبی خود را در حوزه های علمیه و رشد در چارچوب ساختار فقه مصطلح نمی بینند بلکه از طریق اثبات وفاداری و گسترش حوزه نفوذ و ولایت خامنه ای ، منزلت کسب می کنند. روح الله حسینیان ، پناهیان ، رسایی ، ذوالنور ، تائب هاو … نمونه های این نسل از روحانیت هستند.
مصباح یزدی در اصل رهبر معنوی این جریان است. خود مصباح محصول حوه علمیه قم است اما جایگاهی در حوزه ندارد. جاه طلب های سیاسی و مذهبی وی با پاسخ مثبت بخش محدودی از روحانیت پاسخ داده شده است که کاری به ساز و کار سنتی و مرسوم حوزه ها ندارند . گفتمان مصباح یزدی به بنیاد گرایی نزدیک است و با سنت گرایی سر سازگاری ندارد.
اما مهدوی کنی نماد و معرف آن بخشی از روحانیت است که از پایگاه اسلام فقاهتی و پذیرش مبانی آن به سیاست ورود کرده و در تشکیل و تداوم بقاء نظام سیاسی حضور داشته اند. از دید آنها ولایت فقیه به معنای ولایت فقاهت است و رهبری باید با مجموعه فقهای طرفدار حکومت هماهنگ باشد. در اصل آنان به دنبال روحانی سالاری هستند .امری که خامنه ای بر عکس آن عمل نمود. اما به موازات گسترش شکاف بین رهبری و جامعه روحانیت در کشور ، کار برای روحانیون مدافع نظام نیز سخت تر می شود. آنها انگیزه و تمایلی برای پیوستن به مخالفین ندارند اما در بخش های اصلی قدرت نیز به روی آنان باز نمی گردد.
نزاع بین مهدوی کنی و مصباح یزدی ، شکاف بین روحانیونی هست که بازگشت به الگوی فعالیت قدیم نظام را مصلحت می دانند در مقابل جماعت نو ظهوری از روحانیت که سلسله مرابت سنتی روحانیت را قبول ندارند.