شعار “مرگ بر آمریکا”؛ نمود درگیری‌های جناحی

به موازات افزایش تلاش‌های دولت برای تنش‌زدایی در بحران هسته‌ای، طنین شعار‌های “مرگ بر آمریکا” در داخل کشور نیز بالا می‌گیرد. این شعار که تبدیل به کلیشه‌ای آئینی در مراسم حکومتی شده بود و جنبه عادی داشت، حال تبدیل به شکاف تازه‌ای در بلوک قدرت شده است.
تلاش دولت برای حل مناقشه هسته‌ای و اتخاذ رویکردی ملایم‌تر در برابر آمریکا، به تصور آب شدن یخ‌های رابطه بین ایران و آمریکا دامن زده است. اگرچه ارتباطی علی و معلولی و الزام‌آور بین تفاهم هسته‌ای و بهبود روابط ایران و آمریکا وجود ندارد، ولی تاثیرات متقابل این دو باعث نگرانی اصول‌گرایان تندرو و بخش کلاسیک پایگاه اجتماعی نظام شده است.

rande
تکاپو‌هایی در بین جریان اعتدال نیز برای پایان دادن به تیرگی روابط ایران و آمریکا وجود دارد. البته گرایش روحانی و ظریف، رویکرد دفاعی و مدیریت اختلاف با آمریکا را در نظر دارد. اما گفتگوی تلفنی روحانی و اوباما و همچنین دیدار ظریف و کری به انتظارات در خصوص بهبود روابط ایران و امریکا را شتاب بخشید و جهت مذاکرات هسته‌ای را تغییر داد.

این شتاب و تبعات خواسته و ناخواسته آن باعث شد خامنه‌ای به میدان بیاید و با “نابجا خواندن” این حرکات و تذکر به دولت یازدهم، فضا را کنترل کند. اما به‌کار گیری واژه ” نابجا” در قبال ابتکار دولت نشان می‌دهد که خامنه‌ای با اصل کار مخالف نیست، بلکه زمان و شرایط آن را مناسب ارزیابی نمی‌کند.

همچنین شکاف بین خامنه‌ای و روحانی در نوع نگاه به نرمش هسته‌ای نیز به نوبه خود، فضا را برای صف‌بندی‌های تازه مساعد کرد.

خامنه‌ای به شکل تاکتیکی و در قالب یک فن به دنبال مصالحه است و نمی‌خواهد ستیزه‌جویی در سیاست خارجی را کنار بگذارد اما روحانی به شکل استراتژیک به دنبال تنش‌زدایی در سیاست خارجی و تحکیم مناسبات خوب ایران با دنیا است. فصل مشترک دیدگاه او با خامنه‌ای در اتخاذ رویکرد دفاعی و مهندسی اختلافات است و با قرائت تهاجمی از سیاست تقابلی سازگار نیست. هر دو مذاکرات جاری هسته‌ای را “نبرد دیپلماتیک” توصیف می‌کنند اما راهبرد‌های طرفین در مصاف با غرب متفاوت است.

این مسئله باعث می‌شود تا خروجی مورد نظر از تفاهم هسته‌ای، اشکال متفاوتی در داخل حاکمیت پیدا کند. از اینرو اصول‌گرایان تندرو و به‌خصوص سپاه فعال شده‌اند تا اجازه ندهند تفاهم هسته‌ای محتمل تغییری در اصل آمریکاستیزی حکومت ایجاد کند.

در این نقطه است که شعار „مرگ بر آمریکا“ روح جدیدی یافته و کشمکش‌های تازه‌ای را در حکومت خلق کرده است.تاکید جریان‌های افراطی و نسل ارتدوکس نظام بر شعار “مرگ بر آمریکا”، پافشاری بر ویژگی هویتی و تغییرناپذیر آن است. از دید آنها رویارویی آشتی‌ناپذیر با آمریکا، خصلت ذاتی و سلب‌ناشدنی گفتمان انقلاب اسلامی است. با کنار گذاشتن این شعار که جنبه نمادین دارد، هویت یاد شده فرو می‌ریزد.

در این ادعا واقعیت‌هایی نهفته است اما مربوط به گفتمان انقلاب نمی‌شود بلکه به معنایی باز می‌گردد که رهبران جمهوری اسلامی بعد از انقلاب بر آن سوار کردند. در اصل شاکله کنونی جمهوری اسلامی که یکی از گزینه‌های ممکن برای تثبیت شکل جدید نظام سیاسی پس از انقلاب بود، بر بنیاد تسخیر سفارت آمریکا و دشمنی با ایالات متحده بنا شد. ولی این همانی بین این خصیصه و اصل انقلاب اسلامی نمی‌توان برقرار ساخت.
از این رو رفسنجانی به میدان آمد تا با طرح خاطره موافقت ضمنی آیت‌الله خمینی با برچیده شدن شعار “مرگ بر آمریکا” از مجامع رسمی، این مانع را از پیش رو بردارد. البته وی این صحبت را ۶ سال پیش انجام داده، اما دشوار بتوان باور کرد انتشار مجدد این مطلب در تارنمای وی بدون هماهنگی صورت پذیرفته و پیام خاص سیاسی را دنبال نمی‌کرده است.

اهمیت این موضع‌گیری باعث شد تا مخالفان تمام قد به صحنه بیایند و وی را تخطئه کنند. محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران، در حملاتی بی‌سابقه وی را به همسویی با آمریکا و نقش‌آفرینی در فتنه متهم نمود. تا پیش از این فرماندهی ارشد سپاه مستقیما موضعی علیه رفسنجانی نگرفته بود. فشار‌ها باعث شد رفسنجانی یک گام عقب‌ بنشیند و بگوید، مطلب بدون هماهنگی وی منتشر شده و طرح آن در شرابط کنونی کشور نابجا بوده است.

اما وی توپ را به میدان انداخته است و جریان رقیب نیز با احساس خطر تمام سرمایه‌اش را به میدان آورده تا جانی دوباره در پیکره شعار “مرگ بر آمریکا” بدمد و جایگاه استراتژیک آن در مباحث گفتمانی و راهبرد‌های تبلیغاتی نظام را تثبیت کند. آنها فراگیر شدن بحث رفسنجانی را به معنای تضعیف خود به شمار می‌آورند از این رو می‌خواهند تهاجم را دفع کرده و به پیشروی در خاکریز جریانی بپردازند که آن را خط استحاله نام می‌نهند.این موضوع برای بخش بنیادگرا و سنتی نظام اهمیت استراتژیک دارد و به نوعی با بقای سیاسی آن پیوند خورده است. اما روحانی نمی‌تواند در این مصاف بی‌طرف بماند، یا سکوت اختیار کند. او برای تنش‌زدایی با غرب نیاز دارد شعار “مرگ بر آمریکا” یا جمع شود و یا به حاشیه سیاست رانده شود.

طنز تاریخ در آنجا است که روحانی تا سال ۱۳۷۵ شعار “مرگ بر آمریکا” را ارزشی خدشه‌ناپذیر می‌دانست ولی این بار باید منادی حذف این شعار باشد! مهار موج جدید برخاسته حول حفظ شعار “مرگ بر آمریکا”، فاکتوری مهم در موفقیت دولت یازدهم است.

چالش‌ها حول شعار “مرگ بر آمریکا” صف‌بندی ناگزیری را در عرصه حاکمیت ایجاد کرده است که ابعاد آن به سطح جامعه نیز کشیده می‌شود. این چالش به شکل نمادین، نبرد بین رویکرد ستیزه‌جو با دیدگاه تعاملی در سیاست خارجی را به نمایش می‌گذارد. همچنین از زاویه دیگر، منازعه حافظان بافت تاریخی نظام در برابر تجدیدنظرطلبان را بازتاب می‌دهد.
تصمیم روحانی برای انجام نظرسنجی پیرامون عملکرد دولت در نیویورک از افکار عمومی، گام درست و کارآمدی بود تا در برابر نهاد‌های پر قدرت نظام، از پشتوانه مردم برای تثبیت نرمش استراتژیک خود استفاده کند. او پس از بازگشت به تهران گفت: «از دو دستگاه مهم نظرسنجی خواسته‌ام نظر مردم را بگیرند که با حرکت دولت در سفر به آمریکا و مذاکره موافق هستند یا نه و مخالفان چند درصد هستند.»

در نتایج اولیه این نظرسنجی ۸۰ تا ۹۰ درصد مردم، خواهان تغییر در نوع روابط این دو کشور هستند و ۱۰ تا ۲۰ درصد ار مخاطبان این نظر سنجی مخالف تغییر در رابطه ایران و آمریکا هستند، در عین حال در صد قابل توجهی از همین گروه ۱۰ -۲۰ در صدی مخالف بهبود روابط، موافقت خود را با حذف شعار “مرگ بر آمریکا” از نماز جمعه و مجامع عمومی اعلام کرده‌اند.
نتایج این نظرسنجی در چالش کنونی بسیار معنادار است. پسامد نظرسنجی گویای حمایت قاطع اکثریت مطلق مردم ایران از تغییر در سیاست خصمانه با آمریکا است. این تصویر با چهره‌ای که حامیان رهبری و مدافعان سیاست خارجی ایدئولوژیک از نگاه مردم ایران به آمریکا توصیف می‌کنند، تضاد و تعارض فاحشی دارد.

می‌توان پیش‌بینی کرد که جریان افراطی حکومت اعتبار این نظرسنجی را رد خواهد کرد و آن را توطئه و حرکت برنامه‌ریزی شده برای هموار کردن ایجاد رابطه با آمریکا اعلام خواهند کرد.

بنابراین “مرگ بر آمریکا” در جمهوری اسلامی آهنگ جدیدی پیدا کرده و صف‌بندی تازه‌ای را پدید آورده است. این رویارویی در داخل حکومت تازه نیست اما هیچگاه سطح و عمق رویارویی این قدر شدید نبوده است و وزن اجتماعی و درون نظامی جریان موافق تنش‌زدایی با آمریکا نیز به این میزان قوی نبوده است.

سرنوشت این کارزار با نتیجه مذاکرات هسته‌ای پیوند خورده است. اما روحانی در این رویارویی جایی برای وسط قرار گرفتن ندارد و دیر یا زود محکوم به موضع‌گیری است. جریان مقابل نیز برای زمین زدن او بیش از گذشته در صدد استفاده گسترده از شعار “مرگ بر آمریکا” است. اما در عین حال هیچگاه تا به این شدت آسیب‌پذیر نبوده است.

هفته‌های آینده نشان می‌دهد که آیا شعار “مرگ بر آمریکا” نیز به سرنوشت شعار “مرگ بر شوروی” دچار خواهد شد یا این که پژواک گسترده‌تری در حکومت پیدا می‌کند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.