اسطوره انصاف؛ یا معتدلی از مافیای قدرت و ثروت؟

حبیب الله عسگراولادی به دیار باقی شتافت. او از چهره‌های تاثیرگذار در تاریخ معاصر بود که برای نزدیک به ۶۷ سال کار سیاسی و مذهبی کرد. اما تاثیرش بر سعادت ملت و میهن در مجموع منفی بود. کارنامه سیاسی و اجتماعی عسگراولادی مملو از نقاط تاریک است. سفیدی هم اگر وجود دارد نوعی میانه روی در برابر افراط هم مسلکی‌هایش را بازتاب می‌دهد نه میانه روی به معنای انصاف و حق‌گویی.

asgar

او از ابتدا در یکی از مخوف‌ترین و آزادی‌ستیزترین بخش‌های جغرافیای سیاسی ایران فعالیتش را شروع کرد. جمعیت موتلفه از هسته‌های اصلی بنیادگرایی اسلامی در ایران معاصر است که هویتش با مشی تروریستی، قرائت واپس گرایانه از اسلام، ضدیت با مردم سالاری و مغایرت با پارادایم‌های زیست زمانه در هم تنیده شده است. نام موتلفه همگام با سرمایه‌داری لجام گسیخته، ترور، واپس گرایی، تثبیت استبداد دینی، خشونت گسترده دولتی، تبعیض و انحصار‌های اقتصادی است.

عسگراولادی فعالیت‌های سیاسی و مذهبی‌اش را از جنبش ملی شدن نفت آغاز کرد. او که در کنار کار در بازار درس طلبگی نیز پیش شیخ محمد حسین زاهد می‌خواند، به آیت الله کاشانی تمایل داشت. بر مبنای دعوت وی در راهپیمایی بر علیه اسرائیل شرکت کرد و پای سخنرانی آیت الله کاشانی در مسجد سپهسالار نشست. در نتیجه اولین بازداشت را در سال ۱۳۲۶ تجربه نمود. بعد از کودتای ۲۸ مرداد برای مدتی از سیاست کناره گرفت و در قالب هیات موید مشغول کار‌های خیریه ومذهبی شد. بعدا در هیات مذهبی مسجد امین الدوله فعالیت کرد. ظهور آیت الله خمینی در سپهر سیاسی ایران منجر به فعال شدن دوباره عسگراولادی شد. اگر چه وی همزمان رابطه خوبی نیز با آیت الله شریعتمداری و سید هادی میلانی داشت.

عسگراولادی جزو گردانندگان صندوق قرض الحسنه‌ای بود که پیش از انقلاب منابع آن توسط آیت اله شریعتمداری تامین می‌شد.

با پیشنهاد و تشویق آیت الله خمینی هیات‌های مذهبی مساجد شیخ علی، امین الدوله و هیات‌های اصفهانی‌ها ائتلاف کردند و هیات‌های موتلفه اسلامی را تشکیل دادند. عسگراولادی از چهره‌های بنیانگزار موتلفه بود.

با پیشنهاد آیت الله منتظری بعد از وفات آیت الله بروجردی وی به جمع آوری وجوهات از بازار تهران برای آیت الله خمینی پرداخت.

عسگراولادی در جریان ترور حسنعلی منصور نقش درجه اول نداشت. اما دستگیر شد و به زندان طولانی محکوم گشت. بر خلاف برخی از ادعا‌ها مجوز شرعی ترور فوق از سوی آیت الله خمینی داده نشد. گمانه‌های قوی تری وجود دارد که آیت الله میلانی حکم قتل را داده باشد. البته بحث شیخ فومنی، آیت الله مطهری و آیت الله گلزاده غفوری نیز در میان است. عسگراولادی ۱۳ سال را در زندان بسر برد. اما اهداف وی تشکیل حکومت اسلامی بر مبنای تفسیر بنیاد گرایانه بود و رهایی و عزت مردم ایران را دنبال نمی کرد. سرانجام با شرکت در مراسم سپاس و برخورداری از عفو ملوکانه محمد رضا شاه از زندان بیرون آمد.

حوادث سال ۱۳۵۷ به نحو شگفت انگیزی او و یارانش که را در سال‌های پایانی حکومت شاه در بین انقلابیون بد نام شده بودند، بالا آورد و فرصت نقش آفرینی به آنها داد.

بعد از انقلاب در کمیته امداد فعال شد و همزمان از چهره‌های اصلی فعال در حزب جمهوری اسلامی بود. برای مدت کوتاهی در مجلس اول حضور داشت و بعد وزیر بازرگانی کابینه‌های محمد جواد باهنر، مهدوی کنی و میر حسین موسوی شد. عسگراولادی به عنوان یکی از ستون‌های موتلفه نقش مهمی در انحراف انقلاب و سرکوب‌های خونین سیاسی و انحصار‌های اقتصادی داشت.

دیدگاه‌های اقتصادی وی آنچنان «عدالت ستیزانه» بود که مهندس موسوی و جناح چپ حضور وی در کابینه را تاب نیاوردند و سرانجام آیت الله خمینی به آنها نهیب زد که عرضه گرداندن یک نانوایی را هم ندارند.

در خصوص سوء استفاده از موقعیت‌های دولتی و برخورداری از رانت‌های اقتصادی نیز پرونده این جریان مفتوح است تا در دادگاهی صالح و بر مبنای مستندات تکلیف آن روشن شود.

دوره رهبری خامنه‌ای فرصت ویژه‌ای دوباره به عسگراولادی و جریان همسوی وی بخشید. اما از دوران اصلاحات به بعد نیز خامنه‌ای به نتیجه رسید ضرر این جریان بیشتر از منفعتش است و لذا آنها دوباره حاشیه نشین شدند.

سر بر آوردن نیرو‌های افراطی‌تر در قالب اصول‌گرایان جدید باعث شد تا موتلفه از موضع قبلی خود فاصله گرفته و در جریان میانه اقتدارگرایان قرار بگیرد. این اتفاق باعث شد تا حساسیت‌ها و واکنش‌های منفی جامعه نسبت به انها کمتر گردد و به وعی عاقبت به خیر بشوند!

موضع گیری اخر عسگراولادی که متوجه مرگ زود هنگامش شد اگر چه در مقایسه با موضع رسمی حکومت امر مثبتی بود اما در نهایت موسوی و کروبی را خطا کار می‌دانست نه مجرم و قائل به ضرورت توبه آنها بود! بنابراین این موضع نشانگر انصاف و اعتدال نبود بلکه درجه منفی کمتری نسبت به مواضع حکومت را نشان می‌داد.

نامه نگاری‌ها و موضعگیری‌های عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در خصوص موسوی و کروبی فاقد انسجام بود. وی کوشید تا با مرزبندی با اصلاح طلبان و بخش افراطی اصول گرایان خود را در وسط قرار داده و موضع متمایز بگیرد. اما در اثر حملات و نگرانی از اینکه برچسب نزدیکی به رهبران نمادین جنبش سبز و یا همسویی با مخالفین به وی بخورد، در بین دو طرف نوسان کرد. او از سویی به صراحت گفت موسوی و کروبی را مجرم نمی داند اما از سوی دیگر در پاسخ به حسین شریعتمداری تقصیر آنها را از آمریکا، انگلستان و اسرائیل به عنوان سران فتنه کمتر ندانست.

او در پاسخ به مطالب حمایتی عطاء الله مهاجرانی و فعالان اصلاح طلب، مجددا انتقاداتش از اصلاح طلبان را مطرح کرد و جنبش سبز را به قانون شکنی، رفتار افراطی، ضدیت با تعالیم آیت الله خمینی و قانون اساسی و شاد کردن بیگانگان متهم ساخت. او همچنین مهاجرانی را به خاطر گرفتن مزد از رسانه بی بی سی و مقامات سعودی سرزنش کرد. ادعایی که بنا به مدارک موجود اتهامی بلا استناد است.

مطلب وی در روزنامه رسالت مورخ بهمن ماه ۹۱ در پاسخ به انتقادات، به خوبی میانه روی ادعایی در خصوص وی را روشن می‌ سازد. فرازی از آن بشرح زیر است:

«سخن من در متابعت از علی (ع) و علی زمان خودمان در برخورد با این پدیده است. رفتار ما با آنها هم یک ابتلاء است که باید از جاده انصاف و عدالت خارج نشود. آنچه می‌گوییم باید در یک محکمه قانونی در این دنیا و نیز محکمه الهی در آن دنیا قابل اثبات باشد. مطالبی به آنها نسبت ندهیم که قابل اثبات نباشد. همچنین از روی ساده لوحی و ساده دلی، خبط عظیم و اشتباهات بزرگ آنها را که از منظر تیزبین مردم پنهان نبوده و در قیام ۹ دی آن را فریاد زدند، نباید نا دیده بگیریم و بگوییم آنها محق بودند!*علی (ع) کشنده زبیر را به آتش جهنم بشارت داده بود. امّا با این حال ” عمروبن جرموز” او را می‌کشد. وقتی سر و شمشیر زبیر را پیش حضرت علی (ع) می‌آورند متأثر می‌شوند و می‌گویند: این شمشیر مدتها غم و غصه از رخسار پیامبر اکرم (ص) زدوده بود. کشنده زبیر از مولا طلب جایزه می‌کند. علی (ع) او را به آتش جهنم بشارت می‌دهد. این فرد سرانجام در جنگ نهروان رو در روی علی (ع) می‌ایستد و کشته می‌شود! خنجری که زبیر را کشت خنجر علی نبود.»

او میانه رویی در تند رویان جریان راست و اصول گرایان بود نه میانه رو در معنای واقعی.توجه به نسبی بودن برچسب‌ها برای جلوگیری از ذبح حقیقت اهمیت زیادی دارد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.