حصر هزار روزه و تثبیت دو قطبی سازش ناپذیر استبداد و دموکراسی

بیش از هزار روز از حصر غیر قانونی و نا موجه میر حسین موسوی ، مهدی کروبی و زهرا رهنورد می گذرد. در این مدت آنها با ایستادگی و مقاومت تحسین بر انگیز سختی ها را به جان خریدند و به عهدی که با مردم بسته بودند، وفادار باقی ماندند.

از زوایای مختلف می توان حبس و حصر رهبران نمادین جنبش سبز را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد اما در این نوشتار رابطه ثبات قدم و پایداری آنها در حفظ دو قطبی استبداد و مردم سالاری مورد بررسی واقع می شود.

61966d4c6ce4a98804779280cb5e85b6-300x200

غلط نخواهد بود اگر تاریخ جدید ایران از سپیده دم جنبش مشروطه تا کنون را رویارویی مستمر آمریت و مردم سالاری توصیف کرد. این رویارویی دچار فراز و نشیب زیادی شده است. در مقاطعی راه های سومی بروز یافته اند تا بین این دو قطب آشتی برقرار ساخته و رویکرد تلفیقی را با قرائت های رفورمیستی برقرار سازند. منتها دیرپایی ساخت مطلقه قدرت ، فرهنگ ریشه دار استبدادی و سترونی این رویکرد ها در پاسخگویی به مطالبات تاریخی مردم ، مجال موفقیت تا کنون به آنها نبخشیده است.

اما رویکرد سازش ناپذیر موسوی ،کروبی و رهنورد و ایستادگی اصولی بر روی مواضع شان نشانگر اهمیت ارزش نا فرمانی در برابر استبداد است. آنها حرکتی را رهبری کردند که برای حل معضلات موجود راه حل های ریشه دار تری را توصیه می کند و تغییرات بنیادی تری را طلب می نماید.

از این رو جنبش سبز کابوس حکومت و طرفداران ولایت استبداد بود و پایه های قدرت نا مشروع آنها را به لرزه در آورد. حکومت و سلسله جنبانان شعبده بازی انتخاباتی ابتدا تصور کردند بعد از سرکوب خونین و خشن اعتراضات ، بگیر و بند ها ،دادگاه های نمایشی ، اعترافات اجباری و فروکش کردن تظاهرات ها بعد از ۹ دی جنبش به پایان راه خواهد رسید.

اما بهار عربی و فراخوان موسوی و کروبی برای راهپیمایی تصورات آنها را نقش بر آب ساخت.
رهبری و متحدینش مجبور شدند با حصر خانگی رهبران نمادین جنبش سبز،نگذارند موج بهار عربی ،جنبش سبز را احیاء نماید. تصور حکومت این بود که با زندانی کردن آنها در منازل و قطع ارتباطات با بدنه جنبش و بسط فضای پلیسی در گذر زمان مسئله تمام می شود.

اما ایستادگی موسوی ، کروبی و رهنورد خط بطلان بر این تصور بخشید. علی رغم اینکه بار ها و بار ها تریبون های حکومتی مرگ فتنه ( جنبش سبز) را اعلام کرده اند اما باز در اقداماتی پارادوکسیکال نسبت به تحرکات فتنه گران هشدار می دهند. حصر نتوانست به فضای دو قطبی ایجاد شده پایان دهد و مشروعیت زائل گشته حکومت را ترمیم نماید.

در این راستا مقاومت جامعه که منجر به فرسایش دستگاه سرکوب حکومت شده بود ،شرایط ویژه ای را برای حکومت در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم ایجاد کرد. حکومت ناچار شد این بار از دخالت در انتخابات و بی توجهی به رای های ریخته شده در صندوق ها صرفنظر کند. البته بعد از اینکه حساسیت ها در بررسی صلاحیت ها اعمال شد و فضای انتخابات مهندسی گشت.

بدینترتیب بخش مسلط قدرت خنثی سازی راه موسوی ، کروبی و رهنورد را در مسیر جدیدی قرار داد . این بار تلاش شد تا گفتمان اعتدال به معنای بدیل جنبش سبز جا بیفتد و حضور اکثریت جامعه در انتخابات به معنای بی اعتباری مواضع رهبران نمادین جنبش سبز اعلام گردد.

بنابراین ۲۴ خرداد به یک معنا محصول مقاومت موسوی ، کروبی و رهنورد و دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی بود اما هدف و برنامه حکومت از پذیرش نتیجه انتخابات ۹۲ تداوم جنبش سبز نیست بلکه نفی موجودیت آن و گذاشتن مسیر دیگری پیش روی نیرو های معترض است.

بنیان تقابل استراتژیک بین گفتمان جنبش سبز و گفتمان اعتدال بر وجود سازش ناپذیری بین دو قطب استبداد و مردم سالاری قرار دارد . تا زمانی که خودکامگی در کشور وجود دارد و افراد و نهاد هایی آن را باز تولید می کنند و هیچ نشانه قابل اتکائی مبنی بر تغییر مشی و روش آنها وجود ندارد ،نمی توان پلی بین اقتدار گرایی و دموکراسی برقرار ساخت.

پسامد گذشت حصر موسوی ، کروبی و رهنورد از هزار روز، زنده بودن فضای دو قطبی استبداد- دموکراسی در ایران است. به همین دلیل باز حکومت در ایام محرم حملات جدیدی را به رهبران نمادین جنبش سبز شروع کرده است . اخیرا صدا و سیما فیلمی موهن و تحریف گرانه از وقایع عاشورا سال ۱۳۸۸ پخش کرد.

بخش های انتصابی حکومت در جریان رای اعتماد به وزراء پیشنهادی روحانی مرتب بر روی حضور مدافعان جنبش سبز در بدنه دولت حساسیت نشان دادند. میلی منفرد ، نجفی ،سلطانی و صالحی امیری به دلیل عدم تامین نظر مجلس در برخورد با جنبش سبز موفق به کسب نظر مثبت مجلس نشدند.

در حال حاضر یکی از معیار های اصلی اصول گرایان در مجلس و قوه قضائیه در ارزیابی عملکرد وزیران ، میزان استفاده و یا عدم استفاده از نیرو های جنبش سبز و مرزبندی با موسوی و کروبی است.

این وقایع نشان می دهد بر خلاف ادعا های اصول گرایان افراطی و مدافعان ولایت مطلقه ،موسوی ، کروبی و رهنورد در جامعه حضور جدی دارند و راهبرد سیاسی مد نظر آنها بالقوه امکان فعال شدن و تغییر موازنه قوا را دارد.

آنها فراموش نشده اند بلکه بر پیشانی حرکتی قرار دارند که بر دوقطبی تقلیل ناپذیر استبداد و دموکراسی تاکید دارد. مقاومت آنها فقط جنبه دفاع از مواضع خود ندارد بلکه بر فضیلت ایستادگی در برابر خودکامگی استوار است.

طرف مقابل موسوی ، کروبی و رهنورد جناح و یا گروهی خاص نیستند بلکه کل تشکیلات و جریان حامی ولی فقیه در برابر آنها قرار دارند. نفی نافرمانی مدنی آنها و جلوگیری از تبدیل آن به الگو در بین کارگزاران ناراضی حکومت و جامعه، ملاحظه ای راهبردی برای اصول گرایان و اقتدار گرایان حاکم است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.