گفتمان اعتدال و چالش افول جبهه ضد افراط گرایی

گسترش نفوذ جریان مدافع گفتمان سوم تیر و نسل جدیدی از نیرو های  افراطی در حاکمیت منجر به شکل گیری ایده ای تحت عنوان ائتلاف ضد افراط و یا جبهه مقابل احمدی نژاد در بین دو جناح قدیمی حکومت شد. هراس از رویکرد حذفی اصول گرایان افراطی فضا را برای نزدیکی اصول گرایان و اصلاح طلبان دولت- محور مساعد کرد.

13920330100303984729883

کارگزاران جدید  به طور عمده  با اتکا به حمایت رهبری و برخورداری از تحرکات سازمان یافته سپاه و بسیج و منابع گسترده مالی و لجستیکی در صدد قبضه کامل قدرت و بازنشسته کردن نسل های قدیمی بودند.

این رویکرد باعث شد آرایش نیرو های سیاسی داخل نظام از حالت دو قطبی اصول گرا و اصلاح طلب خارج شده و فرایند تجزیه اصول گرایان آغاز شود.

به تدریج از انتخابات مجلس نهم به بعد شکاف بزرگی در داخل ائتلاف اصول گرایان پدیدار شد و بخش های سنتی، روحانی، بازاری و عملگرا در یک بلوک در کنار بخش جدید، لایه های امنیتی ونظامی و ایدئلوژیک قرار گرفت.

گذشت زمان این شکاف را گسترده کرد و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم  ائتلاف اصول گرایان چند پاره شد. از دل آن جریان هایی چون جبهه پایداری با محوریت مصباح یزدی، ائتلاف  اکثریت اصول گرایان با محوریت جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین، ائتلاف پیشرفت با محوریت قالیباف، ولایتی و حداد عادل، گروه «حیات طیبه» با محوریت سعید جلیلی و سرانجام حلقه امنیتی و نظامی جمعیت رهپویان و ایثار گران انقلاب اسلامی بیرون آمدند.

در داخل هر یک از این گروه ها نیز تشتت وجود داشت و سطح انسجام بالا نبود. البته اصول گرایان در بدو تشکیل نیز همگرایی بالایی نداشتند و حضور سه کاندیدا از این جریان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ موید این واقعیت است. اما وجود اصلاح طلبان به عنوان رقیب مشترک جزو فاکتور هایی بودند که نوعی چسبندگی بین آنها ایجاد کرده و همگرایی شکننده ای به آنها بخشیده بود. اما عملا در سال ۱۳۹۲ این ائتلاف به نحو پر  و سر صدایی فرو ریخت و تجزیه شد.

از سال های پایانی دهه هشتاد ایده تشکیل دولت وفاق ملی و یا وحدت ملی در  عرصه سیاسی کشور مطرح بود. نام  هاشمی رفسنجانی  بر پیشانی این برچسب ثبت شده بود که در صدد است نیرو های حد وسط محافظه کار اصلاح طلب و اصول گرا را به هم نزدیک کرده و ائتلافی بر علیه گرایش های جدید و تندروی اصول گرایان سازمان دهد. این ائتلاف تشکیل نشد. اما پیروزی غیر منتظره حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری فرصتی برای عملی شدن این ایده را فراهم کرد.

گفتمان اعتدال روحانی تعبیر دیگری از دولت وحدت ملی بود تا نیرو های معدل دو جناح را جمع کرده و با ادعای تدبیر و امید فضای سیاسی را از حالت تنش و دو قطبی بیرون آورده و توازنی جدید با کاهش کنترل شده فضای پلیسی برقرار سازد.

وقوع چند اتفاق باعث شد تا این احتمال  افزایش یابد. نخست نزدیکی رفسنجانی و روحانی و تلاش هایی که برای انتساب روحانی به پیروی از رفسنجانی انجام شد. حضور چند چهره نزدیک به علی لاریجانی در دولت  و بخصوص تصدی وزارت کشور توسط  رحمانی فضلی   و همراهی  اولیه اکثریت مجلس، امید ها به نزدیک شدن نیرو های میانه دو حزب را افزایش داد. فعال شدن علی اکبر ناطق نوری و وجود زمزه هایی مبنی بر راه اندازا حزب سیاسی جدید از سوی وی نیز  بر تنور این فضا دمید.

ازاینرو تصوری  در عرصه سیاسی شکل گرفت که گفتمان اعتدال روحانی می تواند ایده ائتلاف معتدلین اصول گرایان و اصلاح طلبان  در قالب توافق سه نفره خاتمی، رفسنجانی و ناطق نوری را از ذهنیت به فعلیت رساند. البته منظور از معتدل، حد وسط و میانه در ریاضیات است و این تعبیر نیز با توجه آرایش نیرو های در عرصه سیاسی در دهه ۹۰ است و گرنه به غیر از خاتمی ،  افراد دیگر در گذشته مشی اعتدالی نداشته اند. حتی خاتمی در اوایل  دهه شصت نیز در خیل  اقتدار گرایان می گنجد.

اما سیر حوادث بعد از شروع به کار دولت یازدهم آب سرد بر این تصور ریخت. به تدریج امید ها برای شکل گیری چنین ائتلافی کم رنگ تر شد. در هفته های اخیر اتفاقاتی به وقوع پیوست که نمایانگر گسترش چالش ها و افول بیش از پیش تحقق چنین فرضیه ای است.

محمد باقر قالیباف با محمود احمدی نژاد در دفتر رییس جمهوری سابق دیدار کردند. این دیدار بنا به دلایل مختلف تناسبی با ملاقات کاری ندارد و به احتمال زیاد اهداف سیاسی را دنبال  می کند. اهمیت این رویداد از انجایی بیشتر می شود که  روابط بین این دو تا پیش از این  خصمانه بود  وطرفین برای تخریب یکدیگر از کاری فروگذار نمی کردند. گزارش ها حاکی از رضایت طرفین از گفتگو های صورت گرفته است.

در تحولی دیگر علی اکبر ناطق نوری، ادعا های مبنی بر تمایل وی به رهبری جریان راست سنتی  و حضور در انتخابات مجلس دهم را تکذیب کرد. توضیحیه وی در عین حال نوعی ناخرسندی و خود را در جایگاه برتر قرار دادن از  حسن روحانی را نیز نمایان ساخت.

از سوی دیگر شکاف بین مجلس و دولت بعد از  ناکامی سجادی در جلب رای اعتماد مجلس افزایش یافته است. دو جریان سنتی و افراطی اصول گرایان در مجلس در قیاس با گذشته تا حدی به هم نزدیک شده اند. برایند این اتفاقات این تصور را ایجاد می کند که ممکن است روند جدایی تا پیش از انتخابات راست جمهوری یادزدهم ، مسیر معکوسی را بپیماید و این بار بخش های مختلف اصول گرایان سعی کنند فاصله ها را کاهش دهند.

فاکتور تعیین کننده در این خصوص تصاحب قدرت است. معمولا جناح های سیاسی  وقتی در
بیرون از قدرت هستند و یا شکستی را تجربه کرده اند  انعطاف و پذیرش بیشتری  از خود برای همبستگی  و ائتلاف نشان می دهند . اما بر عکس وقتی صاحب قدرت می شوند ، جدایی ها شروع  می شود.

معمولا  تنگناهایی که در توزیع قدرت و مناصب حکومتی وجود دارد، امکان خشنود سازی همه گرایش های متعدد و بعضا نا همسان از سوی رییس دولت را سلب می کند، لذا نارضایتی های ایجاد شده باعث  فاصله گیری موتلفان سابق می شود. شرایط خاص حکومت ایران ، نا همگونی نیرو های حامی و محدودیت های روحانی باعث شده اند تا چشم انداز حفظ و توسعه نیرو های حامی گفتمان اعتدال،  مه آلود باشد.

در مجموع علائم موجود نشانگر بسته شدن پرونده ائتلاف معتدلان دو جناح اصلی حکومت است . به نظر می رسد  دوباره شکاف کلان  اصول گرا و اصلاح طلب  همه بخش های آنها را تحت پوشش قرار  دهد. البته در عین حال ممکن است اتفاقاتی نیز رخ بدهد که دوباره ضرورت تشکیل  جبهه ضد افراط گرایی را جانی دوباره ببخشد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.