ماجراجویی شخصی و معمای ناپدید شدن لوینسون، بخش دوم

لوینسون علی رغم وقفه در دریافت منابع مالی ارسال گزارش برای سیا را ادامه می دهد. در فوریه ۲۰۰۷ او طی نامه الکترونیکی به جابلونسکی اطلاع می دهد که برای چند کار غیر مرتبط و از جمله پیگیری قاچاق سیگار در دوبی است. اما احتمالا دیداری به زودی در جزایر اطراف با فردی در خصوص پول شویی در ایران خواهد داشت. این ایمیل مستند ادعایی است که معتقد است سیا خبر داشته وی به جزیره کیش سفر می کند وبا عدم مخالفت تلویحا با این سفر همراهی کرده است. اما جابلونسکی این ادعا را رد می نماید و می گوید در خصوص سفر به کیش وی اطلاعی نداشته و از ناحیه سیا نیز چنین قراری نبوده است.

article-2522880-1A1108F800000578-553_634x451
سیلورمن هماهنگی ملاقات بین وی و صلاح الدین را انجام می دهد و به لوینسون اطلاع می دهد که بر اساس ارزیابی صلاح الدین خطری آنها را تهدید نمی کند و قرار می شود همدیگر را در لابی هتل مریم کیش ملاقات نمایند. لوینسون با اطمینان خاطر از دوست روزنامه گارش راهی کیش می شود.
او قبل از سفر در نامه الکترونیکی که به دوستش می زند ابراز تعجب می کند از تصمیم خودش که بعد از انجام کار های عجیب و غریب در زندگی اش دیگر در آستانه ۵۹ سالگی با ۷ فرزند و یک زن بی همتا دیگر انجام این کار ها منطقی نیست. ولی لوینسون علی رغم تردیدش تصمیم می گیرد قماری دیگر انجام دهد. او هتلش در دوبی را تحویل نمی دهد و برای یک سفر کوتاه یک روزه برنامه ریزی کرده بود. از آنجاییکه کیش منطقه آزاد است نیازی به ویزا ندارد.
بر مبنای گزارش صلاح الدین مامورین پلیس ملاقات آنها را به هم زده و هر دو را دستگیر می کنند. سیلورمن وقتی می بیند از لوینسون خبری نشده است با صلاح الدین تماس می گیرد ابتدا وی می گوید مامورین لوینسون را به فرودگاه برده اند . سپس بعدا می گوید که لوینسون برای تحقیقات به تهران اعزام شده است و توصیه می کند تا آرام باشد و مسئله بدینترتیب بزودی حل می شود.
سیلور من ناراحت است که ارزیابی درستی از داوود صلاح الدین نداشته است و همچنین هرگز باور نمی کرده لوینسون بدون موافقت سیا به ایران سفر کند و برنامه ای نیز برای نجات وی در صورت دستگیری وجود نداشته است.
صلاح الدین در مصاحبه با نشریه فایننشیال تایمز اظهار داشته است : « ماموران امنیتی رژیم اسلامی به اتاق محل ملاقات ما ریخته و من را بازجویی کردند و درباره گذرنامه ایرانی من پرسیدند و مرا با خود بردند.اما وقتی من پس از بازجویی به هتل باز گشتم، اثری از لوینسون نبود…. ، آقای رابرت لوینسون که پیشتر مامور FBI بوده، پس از بازنشستگی برای یک شرکت تولید سیگار کار می‌کرده و برای تحقیق درباره قاچاق سیگار به ایران سفر کرده بود.
یکی از ماموران امنیتی به من گفته که آقای لوینسون ایران را ترک کرده است. در حالی که رابرت لوینسون به دعوت من به ایران آمده بود.اما بهرحال به نظر من لوینسون گم و یا ناپدید نشده است». وی در ادامه با احتیاط گفت:«از من نخواهید که انگشت اتهام را به سوی کسی دراز کنم اما در ایران کسانی هستند که می‌دانند که بر سر او چه آمده و در شرایط فعلی دقیقا در کجاست».
لوینسون در مصاحبه با کریستین مانیتور حرف های متفاوتی زد. او گفت : وی در جریان ملاقاتی با رابرت لوینسون مامور بازنشسته اف.بی.‌آی در هتل مریم کیش به تاریخ نهم مارس سال ۲۰۰۷ به همراه لوینسون توسط شش مامور لباس شخصی دستگیر و از لوینسون جدا شده و پس از یک شب بازداشت، زمانی که از مدیر هندی هتل درباره آمریکایی مفقودشده سوال کرد، پاسخ شنید که او رفته است»
داوود صلاح‌الدین ادامه داد: «مدیر هتل چنین گفت و بدون این‌که کلمه‌ای بگوید، به من فهماند که آن مرد به دل‌خواه خودش نرفته و تحت بازداشت است»
صلاح‌الدین هم‌چنین گفت که معتقد است قرار و مداری پشت پرده میان ایران و آمریکا برای بازگرداندن لوینسون صورت گرفته و تا زمانی که آمریکا بر جاسوس نبودن لوینسون اصرار می‌کرد، برای ایران سخت بود که اقرار کند او در بازداشت است اما با انتشار اخبار جدید مبنی بر ارتباط آمریکایی مفقود شده با سی.آی.ای، این امر به ایرانیان اجازه می‌دهد تا دروغ‌های خود را در سال‌های اخیر توجیه کنند چرا که آن‌ها یک جاسوس واقعی را بازداشت کرده‌اند.»(۳)
محمد حسین آقاسی وکیل مدافع خانواده لوینسون در این باره اظهار می دارد : «من با این آمریکایی (داوود صلاح‌الدین) ملاقات کردم، او را به جایی در تهران دعوت کردم. چون خود این فرد در نزدیکی تهران زندگی می‌کند. طی این ملاقات من متوجه شدم که این شخص مطالبی را بر خلاف واقعیت مطرح می‌کند. بعد، من درباره صحبت‌های ایشان هم در جزیره کیش و هم در تهران تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم که او دروغ می‌گوید. البته این شخص من را نیز به طور غیرمستقیم تهدید می ‌کرد.»(۴)
صلاح الدین در سال ۲۰۱۰ نیز با فاکس نیوز مصاحبه کرد و چنین گفت:« لوینسون از بیماری‌های گوناگون رنج می‌برد و بعید است فردی در وضعیت او که در ۵۹ سالگی ناگهان به زندان می‌افتد زنده بماند »(۵)
پرس تی وی در درست همزمان با مفقود شدن لوینسون خبری کار کرد که او در اولین ساعات ۹ مارس ۲۰۰۷ در اختیار نیرو های امنیتی ایران بوده است اما این خبر به سرعت برداشته شد. با توجه به رابطه نزدیک پرس تی وی با حکومت ،این موضوع سرنخی برای چگونگی بازداشت لوینسون است.
مسئولین سیا تصمیم می گیرند موضوع را علنی نکنند. اما افراد مربوط به لوینسون به خاطر سوء عملکرد مواخذه می شوند و به آنها گفته می شود بین دو راه اخراج واستعفا یکی را انتخاب کنند. دو نفر می پذیرند استعفا دهند. اما جابلونسکی نمی پذیرد و از کار برکنار می شود. وی مدعی است بازجویان سیا وی را به همدستی در ربایش لوینسون متهم کردند. او البته از سیا شکایت کرده است.
سیا رسما از خانواده لوینسون معذرت خواهی می کند و همچنین می گوید حضار است مبلغ ۵/۲ میلیون دلار به انها غرامت بپردازد. اما سیا توجه زیادی به این پرونده نشان نمی دهد و تا کنون حاضر به معامله نشده است. ای فی بی آی چند سال پیش جایزه یک میلیون دلاری برای پیدا کردن لوینسون گذاشت. وزارت خارجه آمریکا فعال بوده است.
خانواده لوینسون رفتار محتاطانه ای داشته اند. آنها به ایران هم سفر کردند. در این مدت فقط عکس ها و یک فیلم از لوینسون برای آنها ارسال شده است. وی در فیلم که آشکارا با چهره قبل از مفقود شدن وی متفاوت است ، لباسی شبیه اسیران گوانتانامو پوشیده است و نوشته هایی بر روی سینه اش نصب است که خواهان پیگیری دولت آمریکا است . فیلم از پاکستان ارسال شده بود.
تماس هایی بین مقامات سیا و وزارت اطلاعات ایران برقرار شده است. مقامات ایران گفته بودند یک گروه تند رو لوینسون را بازداشت کرده و علی رغم درگیری مامورین انتظامی ایران با آنها ،او را به خاک افغانستان برده اند. ادعایی که مسئولین سیا نپذیرفتند و حتی اظهار نگرانی کردند که مبادا این حرف مقدمه کشتن لوینسون باشد. مسئولین وزارت خارجه آمریکا مدعی هستند که منابعی در دست دارند که لوینسون در جنوب غربی آسیا است. اما به نظر می رسد این حرف درست نیست و بیشتر بهانه ای بوده تا گروگان گیر ها ،لوینسون را بدون مشکل رها کنند.
دولت ایران تا کنون نپذیرفته است که اطلاعی از لوینسون دارد. اما در عین حا آمادگی خود ر ابرای حل مسئله اعلام کرده است. خانواده لوینسون به ایران سفر کردند. احمدی نژاد و روحانی در پاسخ به خبرنگاران آمریکایی از سرنوشت ووضعیت لوینسون ابراز بی اطلاعی کردند.
ایرج مصداقی مدعی است مسعود شیخ الاسلام از چهره های انتظامی و امنیتی که در آن دوران رئیس سازمان دخانیات بود ،طرح دستگیری لوینسون در واکنش به گم شدن علیرضا عسگری معاونت اسبق ورازت دفاع را اجرا کرده است. وی نتیجه گیری می کند که لوینسون به احتمال زیاد مرده است. اما از آنجاییکه مصداقی منابعش را مطرح نکرده است لذا راست آزمایی ادعای فوق ممکن نیست.
خانواده لوینسون امیدوار هستند که رئیس جمهور شدن روحانی و توافق موقت هسته ای بین ایران و آمریکا مشکل را حل نماید. اوباما در تماس تلفنی با روحانی ، موضوع آزادی لوینسون را مطرح کرده بود. در عین حال خانواده لوینسون با صدور بیانیه ای از بخشی از دولت آمریکا تشکر کرده و بخش دیگری را به دلیل بی توجهی و کم کاری مورد انتقاد قرار داده اند. می توان نتیجه گرفت مووضع انتقاد آنها نها دهای امنیتی هستند.

 
منابع :
۱- https://www.youtube.com/watch?v=6bsVTEAsPBg&noredirect=1
۲- http://www.nytimes.com/2013/12/14/world/middleeast/a-disappearing-american-spy-and-the-cia.html?pagewanted=2&_r=2&adxnnlx=1387497922-jWJwQNoSV30Kw9tkj0un5w
۳- https://khodnevis.org/article/54216#.UrQGGcRDt8E
۴- www.radiofarda.com/content/f35_Levinson…/۱۶۱۵۷۰۲٫html
۵- http://www.foxnews.com/world/2010/04/19/fugitive-iran-believes-missing-fbi-agent-dead
۶-

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.