سردار قاسم سلیمانی در سی و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی سخنرانیهای زیادی کرد. فعال شدن وی در این مقطع را مشکل بتوان امر تصادفی دانست. به احتمال زیاد او حامل پیامهای خاصی بوده است که بخش مسلط قدرت میخواهد در آستانه دور جدید مذاکرات هستهای به افکار عمومی داخل و غرب بدهد. سخنان قاسم سلیمانی با توجه به موقعیت و سمت وی در فرماندهی سپاه قدس و روابط نزدیک وی با رهبری و همچنین موقعیت برجسته او در حلقه فرماندهی سپاه حائز اهمیت است.
حرفهای وی در سالگرد درگذشت حسن شاطری در سمنان و همچنین سالگرد انقلاب در میان رزمندگان استان کرمان نکات مهمی را بیان میکند که در تسخیص جهتگیریهای کلان حکومت مفید است. البته سخنان فرمانده سپاه قدس از پریشان گویی، تناقض، اغراق وحشتناک، ادعاهای خلاف واقع، خطاهای فاحش تاریخی رنج میبرد و جنبه تبلیغی وپروپاگندایی آن خیلی برجسته است اما در عین حال منطق و ذهنیت حکومت در سیاستگذاری جهانی و منطقهای را به خوبی روشن میسازد.
محتوی سخنان سلیمانی در دو سخنرانی یاد شده عمدتا یکسان هستند. هسته مرکزی سخنان وی قدرت روز افزون ایران در سایه رشد هلال شیعی و تشکیل و هدایت جمهوری اسلامی بر مبنای نظریه ولایت فقیه است. به باور وی ایران قدرتمندترین کشور خاورمیانه است که رهبری جهان اسلام را در دست دارد. به ادعای سلیمانی آیتالله خمینی با رهبری موفقیت آمیز انقلاب بهمن ۵۷ به سیر نزولی و قهقرایی جهان اسلام پایان داد که بعد از تصرف قدس در سال ۱۹۶۷ به نقطه صفر خود رسیده بود.
او همچنین مدعی است که جمهوری اسلامی ایران بیشترین تاثیرگذاری جهانی در تشیع را داشته و نقطه اوج تشیع در سیر تکاملی خود در تاریخ است.
قاسم سلیمانی معتقد است که آیتالله خمینی توانست با مدیریت جمهوری اسلامی هم ایران را در مسیر رشد و اقتدار روز افزون قرار دهد و هم جهان اسلام را به سمت سیر صعودی و ترقی پیش ببرد.
هدف اصلی وی دفاع از ضرورت تداوم سیاست خارجی خصومت محور است و کوشیده به شکل جامع و مفصلی مزیتهای این راهبرد را تبیین نماید. در این مسیر وی اعترافاتی نیز داشته است. او میگوید آیتالله خمینی باعث شد تا اولین موشکها در داخل خاک اسرائیل بنشیند امری که به ادعای وی جمال عبدالناصر جرات اقدام آن را پیدا نکرد. همچنین ایران توانست شیعیان را در عراق بعد از صدام حاکم گرداند و اجازه ندهد سوریه به دست آمریکا، عربستان سعودی، ترکیه و قطر بیافتد.
او در این ادعاها، نقش آفرینی اصلی را متوجه جمهوری اسلامی میکند و اعتبار زیادی به حکومت سوریه و شیعیان عراقی نمیدهد. ادعای وی با اغراق زیادی همراه است. اگر آمریکا به عراق حمله نظامی نکرده بود، تسلط شیعیان بر عراق ممکن نمیشد.
در اصل آمریکا زمینه شکل گیری مناسبات دموکراتیک را در عراق فراهم کرد و طبیعی است با توجه به اکثریت عددی شیعیان در عراق، زمام نهادهای حکومتی در دست آنها قرار بگیرد. البته جمهوری اسلامی در پیروزی جریان حاکم نقش داشته است اما وضعیت آنگونه که سلیمانی میگوید نیست. شیعیان عراقی و حزب الدعوه و مجلس اعلاء رابطه خوبی با جمهوری اسلامی دارند اما تضمینی وجود ندارد این رابطه تداوم یابد. رقابتهای ژئوپلتیکی، اقتصادی و سیاسی بین دو کشور دیر با زود منطق خود را تحمیل میکند. در مقطع فعلی شتاب عراق برای رشد صادرات نفتی خود موجب همآوردیهایی با ایران شده است. در داخل شیعیان عراق گرایشی نیز وجود دارد که آنها خود را در چارچوب جهان عرب تعریف نموده و با ایران فاصله لازم را داشته باشند.
مانور بر روی عنصر شیعه امر مثبتی در دکترین سیاست خارجی ایران است اما وزن آن در حد تامی که سلیمانی میگوید نیست. تاثیرگذاری مثبت این فاکتور مشروط به تلفیق آن با عناصر ملی و تعامل مثبت با جهان است.
در سوریه نیز تحرک اسلامگرایان افراطی، خشونت نفرتانگیز حکومت سوریه و تقرق و واگرایی در صفوف معارضین سوری فضا را به نفع مداخلات ایران سوق داد. اما هنوز پرونده جنگ داخلی سوریه بسته نشده و فرجام نهایی آن مشخص نیست. هزینههای سنگینی که سیاست حمایتی حکومت بر ایران تحمیل کرده است نیز از دایره ارزیابی سلیمانی غایب است.
سخنان وی از زاویهای حالت دفاعی نیز دارد و می کوشد از راهبردی که بخصوص بعد از ۲۴ خرداد بیش از گذشته در عرصه سیاسی ایران زیر سوال رفته است، دفاع نموده و به انتقادها جواب دهد. نقطه کانونی سخنان وی در این خصوص آنجا است که میگوید برخی از موضع روشنفکری میگویند حالا این نفر ( اشاره به بشار اسد) در سوریه نباشد نفر دیگر، چه فرقی میکند!
او سعی میکند با طرح مباحث تهییجی مخاطبان و در سطحی وسیعتر نیروهای داخل حکومت را مجاب سازد که مسیر پیموده شده درست بوده است.
او در هر دو سخنرانی خود در ارزیابی شرایط کنونی و تاریخ انقلاب روی سه محور «انقلاب بر مبنای اسلام و مکتب اسلام»، «انقلاب بر مبنای شیعه» و «مذهب تشیع و انقلاب بر مبنای ایران و قومیت» مانور میدهد و تلاش مینماید تا مزیتهای سیاست خارجی ستیزه جو را بر بستر محورهای سه گانه فوق توضیح دهد. با جمع بندی و تلخیص سخنان وی میتوان به نکات زیر رسید:
شیعه گرایی ایران محور
سلیمانی میکوشد تا بگوید مانور روی گسترش هلال شیعی در منطقه یک قطبیت و یک قدرت به ایران در بعد سیاسی، امنیتی و اقتصادی بخشیده است. به ادعای وی برای اولین بار بعد از انقلاب ایران شیعیان واجد قدرت در منطقه شدهاند و تاکید بیشتر بر روی رشد شیعه در جهان اسلام عمق استراتژیک و برتری منطقهای ایران را افزایش میدهد.
منتها تجزیه و تحلیل دقیق سخنان سلیمانی روشن میسازد که تاکید وی بر شیعهگرایی حالت خالص و کامل ندارد بلکه از شیعهگرایی حمایت میکند که محوریت آن با ایران باشد. یعنی در اصل از امتزاج شیعه و ایرانیت حمایت میکند. امری که خود آیتالله خمینی و فقهای ایرانی نیز چنین رویهای داشتند.
طبیعی است برای شیعه لبنانی، یمنی و عراقی خود مکتب تشیع مهم است نه اینکه انتفاع آن به ملت ایران برسد. البته با توجه به جایگاه محوری ایران در جهان تشیع طبیعی است رشد شیعه خواهی نخواهی موقعیت ایران را هم بهبود میبخشد. منتها اگر شیعهگرایی در چارچوب خاص و یا با حفظ هژمونی ایران بخواهد مد نظر قرار بگیرد قطعا منازعههایی را در داخل شیعیان دنیا پدید میآورد.
از این منظر تجربه شوروی سابق و مشکلاتی که بعد از تلفیق ناسیونالیسم روسی ومارکسیسم -لنینیسم در دوره استالین پیش آمد روشنگر است. در آن موقع اولیای امور صدر شوراهای شوروی که مدعی برادر بزرگتر خلق پرولتری در دنیا بودند، از ناحیه برخی از متحدان مرامی ومسلکی به روسو امپریالیسم متهم شدند.
سلیمانی ملیگرایی خارج از شیعه محوری را رد میکند وآن ر ابه اسلامستیزی تنزل میدهد. در این مسیر اتهامات بی اساسی را متوجه نهضت آزادی و جبهه ملی در جریان جنگ ایران وعراق میکند. اما تاکید وی بر استفاده از شیعهگرایی در خدمت ایران میتواند برای بخشی از نیروهای ملیگرایی که ایران انتزاعی فراتر از خواست ساکنان کنونی ایران را دنبال میکنند جذابیت داشته باشد.
اما این واقعیت بدیهی که شیعه اقلیت جهان اسلام است در محاسبات سلیمانی غائب است. طبیعی است اگر رشد شیعه شتاب زیادی پیدا کند آنگاه حساسیت اکثریت سنی برانگیخته شده و شیعیان در کشورهای دیگر دچار محدودیتها و مشکلات زیادی میشوند. همین الان شیعیان لبنان دارند تاوان ذهنیت امثال سلیمانیها را میدهند.
سلیمانی میکوشد تا ثابت کند انقلاب اسلامی بهره ملی نیز داشته و فقهای حکومتی نیز فقط در زمینه مذهب خدمات نداشتهاند بلکه به ایران و رشد اقتدار آن نیز یازی رساندهاند. سلیمانی همچنین مدعی است انقلاب باعث بیمه شدن ایران نیز شده چون بر خلاف سلسههای حکومتی قبلی، از قلمرو جغرافیایی ایران چیزی کاسته نشده است! این ادعا به شدت عوام فریبانه است. شرایط کنونی دنیا اجازه کاهش خاک کشورها را بهسادگی نمیدهد امری که در گذشته چنین نبود. بر مبنای ادعای سلیمانی پس باید کویت نیز خود را کشوری صاحب قدرت بسیار بداند که اجازه الحاق به خاک عراق را نداد!
دشمن بنیانی در سیاست خارجی
دیگر محور مهم سخنان سلیمانی مانور دادن بر روی دشمنی پایان ناپذیر دنیا وبخصوص غرب در مواجهه با جمهوری اسلامی است. او بزرگترین نقطه قوت نظام را در حفظ بقا و غلبه بر توطئههای مختلف دشمنان میداند. در فرازی از سخنانش میگوید ایران در سوریه در برابر همه جهان ایستاد و موفق شد. به باور وی این موفقیت ناشی از سلاح، زور و پول نبوده است بلکه از منطق روشن و باورهای اعتقادی حکومت نشات میگیرد. بر اساس مستندات و مدارک موجود ارسال سلاح، مشاوره نظامی و اطلاعاتی، پشتیانی لجستیکی وحمایت ملی سیاستهای اصلی حکومت در سوریه بودهاند که در حفظ بشار اسد در قدرت نقش انکار ناپذیری داشتهاند.
همه حرف سلیمانی این است که جمهوری اسلامی، نظامی تنها است و دشمنانی همیشگی دارد که مرتب تاکتیکهای مختلفی را برای زمین زدن آن به کار میگیرند. اما همین دشمنی دائمی وپایان ناپذیر کلید رشد و توسعه ایران است. بنابراین نتیجه منطقی سخنان وی استقبال از دشمنی و تشدید خصومت در تنظیم مناسبات با دنیا است. او سیاست خارجی آشتی جویانه را رد میکند. لذا موضع گیریهای وی با توجه به جایگاهی که دارد گویای خطراتی است که منافع ملی و سرزمینی کشور را تهدید میکند. البته بین سخنان وی و نظرات کسانی که ایران را کشوری تنها و منزوی میپندارند که برای بقاءاش چارهای جز نزاع دائمی با بیگانگان ندارد قرابت و مشباهت زیادی وجود دارد.بنابراین طبیعی است قرائت آریایی جمهوری اسلامی از این سخنان استقبال نماید.
• رهبری جهان اسلام
سلیمانی مدعی است ایران رهبری جهان اسلام را بر عهده دارد و اصولا تنها کشوری در جهان اسلام است که امکان رهبری را دارد. دلایل وی در این خصوص عبارت هستند: «از حمایت از مبارزان و جریانهای انقلابی و اسلامی و نیز دفاع از مسلمانان و اسلام در مقابل تجاوزاتی که به جهان اسلام صورت میگیرد». دلایل وی قابل مناقشه هستند. بر این اساس عربستان سعودی نیز میتواند مدعی شود که تنها کشوری است که امکان بسیج سلفیها را دارد. یا القاعده در حال حاضر حضور پر رنگی در کشورهای اسلامی دارد و تهدید اول غرب است.
سلیمانی در رهبری جهان اسلام باز عنصر قومی و ملی ایرانی را برجسته میسازد و طبیعی است اصالت بیداری و احیای اسلامی رنگ باخته و جنگ قدرت در بین جریانها و کشورهای اسلامی مساله اصلی میشود. سلیمانی از این نکته کلیدی نیز غفلت میورزد.
تلفیق اسلامیت و جمهوریت
سلیمانی مانور زیادی میدهد که آیتالله خمینی با تلفیق اسلام و دموکراسی و اسلام و جمهوریت بنای قدرتمندی را ساخت که همه متکی به اصول اسلامی است و هم حمایت اکثریت مردم ایران را دارد. او در سخنانی مبالغه آمیز بر روی پشتیبانی مردم ایران در مقاطع مختلف از نظام مانور میدهد و آن را در انقلابهای دنیا امر بیسابقهای بر میشمرد. ادعاهای وی در مورد حمایت مردم با توجه به انسداد سیاسی و فضای پلیسی حاکم و نبود انتخابات آزاد، سخنانی بی اساس است.
جمهوریت ودموکراسی مد نظر آیتالله خمینی و آنچه در قانون اساسی شکل گرفته است، نیز قرائت معیوب و ناقصی است که چونان دستکشی مخملین دستهای چدنی استبداد دینی متعین در نظریه ولایت فقیه را پوشانده است. اما از سخنان سلیمانی این نکته قابل استخراج است که تودهگرایی و پوپولیسم و نگه داشتن رشتهای حداقلی و نا گسسته با افکار عمومی برای نظام مهم است و جمهوری اسلامی خود را به شکل کامل از مردم منفک نمیسازد و در حدی محدود و کنترل شده از افکار عمومی متاثر است.
هلال اقتصادی شیعه
سلیمانی ویژگی اصلی هلال شیعی را نه بعد مذهبی و هویتی آن بلکه مزیت اقتصادی آن میداند. بنا به ادعای وی ۷۰ درصد منابع نفتی دنیا در مناطق شیعه نشین قرار دارد و این مساله قدرت اصلی هلال شیعی است. البته وی توضیح نمیدهد با توجه به تحولات در سیاستگذاری و ساختار انرژی آمریکا دیگر نفت خاور میانه اهمیت سابق خود را در آینده از دست خواهد داد. ثانیا مسئله نفت تابعی از مبادلات تجاری است و کنترل نفت در برخی مناطق شیعه نشین نیز در دست نیروهای غیر شیعی قرار دارد و مدیریت نفت نیز در کشورها بر اساس معادلات ملی و سراسری انجام میشود و مسئله شیعه در آن نقش محوری ندارد. کشورهای شیعه صاحب مخازن نفتی نیز با هم وحدت استراتژیک ندارند و رقابت جدی برای کسب سهم بیشتر و موثرتر در بازار انرژی بین آنها وجود دارد.
در کل سخنان سلیمانی که خط مشی و راهبردی مغایر با دیدگاه دولت روحانی را در سیاست خارجی تجویز میکند، نشانگر شدت خطراتی است که از ناحیه نگرش بخش مسلط قدرت کشور را تهدید میکند. دیدگاهی که به صراحت دشمن محوری را در سیاست خارجی تبلیغ و تئوریزه مینماید، خود را محدود به ارزشهای انسانی و حقوق بشری نمیداند و حتی حاضر نیست به تاثیرات مثبت روسیه و چین در همکاری با حکومت اشاره نماید. چنین نگرشی ولو درمقاطعی پیروزیهایی را برای ایران به ارمغان بیاورد اما در دراز مدت تاثیرات فاجعه باری برای کشور دارد.