آیت الله شیرازی، قربانی نظام ولایت فقیه ( بخش دوم)

آیت الله سید محمد شیرازی وقتی امام جماعت حرم امام حسین بود ،آیت الله خمینی وارد عراق شد. او استقبال گرمی از آیت الله خمینی به عمل آورد و حتی از او دعوت کرد تا در دوره اقامت در کربلا به جایش به اقامه نماز در حرم امام حسین بپردازد امری که در بین روحانیت بی سابقه است .

13910830000138_PhotoL
در خاطرات نزدیکان آیت الله خمینی از روز نخست ورود وی به کربلا در سال ۱۳۴۴ چنین آمده است : « عصر روز جمعه ۱۶/۷/۴۴ امام خمینی همراه با شهید سید مصطفی و شماری از علما و روحانیان عازم کربلا شد. در سی کیلومتری شهر کربلا در قصبه «مسیب» نزدیک پانصد نفر از علما و محصلان علوم اسلامی کربلا و نجف و شماری از مردم به استقبال امام شتافتند. هنگام ورود به کربلا بلندگوی صحن مطهر امام حسین (ع) به صدا در آمد و ورود امام خمینی را به پیشگاه قهرمان شهید کربلا حضرت حسین بن علی علیه السلام و عموم اهالی آن شهر مقدس تبریک گفت و رو به آستانه حضرت امام حسین (ع) کرد و گفت: «امروز یکی از فرزندان فداکارت که به پیروی از راه و فکر تو قیام کرده و آوارگی کشیده به حضورت می­آید» آنگاه خطاب به امام خمینی گفت: «ای مجاهد!، ای قائد! به شهر جدت حسین خوش آمدی». پلاکاردی در درب قبله صحن مطهر حضرت امام حسین (ع) بالا برده بودند که این شعار روی آن جلب نظر می‌کرد: «ترفوف رایه­الاسلام بید آیه الله الخمینی»
آیت الله خمینی دعوت آیت الله شیرازی را پذیرفت و به مدت یک هفته در کربلا ماند و سپس به نجف رفت. در این دوره شیرازی از معدود روحانیت بلند مرتبه ای بود که میانه خوبی با آیت الله خمینی داشت. اکثر چهره های روحانی و مراجع شاخص نجف و کربلا از جمله آیت الله ها محسن حکیم ،خوئی ،شاهرودی ، شیخ حسین حلی ،عبدالهادی شیرازی ، سید محمد باقر صدر سید محمد روحانی و … رابطه سردی با آیت الله خمینی داشتند. سید احمد خمینی فضای سنگین نجف در مورد پدرش را این چنین شرح می دهد :
« مقدس نمایان متحجر در نجف به امام نسبت تارک الصلوه دادند … آنها کتاب ها و اعلامیه های امام را که با هزاران مشکل تهیه می شد به بهانه توزیع در بصره و شهرهای عراق و ایران، توسط افراد نفوذی و ظاهرالصلاح می گرفتند و داخل چاه یا رودخانه ها می ریختند… شاید این جمله امام در این زمینه گویاترین باشد که در لحظه ترک نجف فرمود: من در اینجا با حرم مطهر مأنوس بودم. اما خدا می داند در این مدت از دست اهل اینجا چه کشیدم؟!» (۱)
اما اعلام مرجعیت از سوی آیت الله شیرازی روابط بین او و آیت الله خمینی را تا حدی تیره ساخت. اما چنانچه بعدا توضیح داده می شود رشته مودت بین ان دو برقرار نشد. بعد از فوت آیت الله حکیم ، شیرازی در سال ۱۳۵۰ ادعای مرجعیت کرد. این اقدام در آن دوران خبر ساز شد و واکنش های زیادی را برانگیخت. او در آن ایام سنش در حدود چهل وسه سال بود. در آن ایام و در سنت مرجعیت شیعه سابقه نداشت فردی در این سن و سال ادعای مرجعیت نماید. در ان زمان مراجع بزرگ در نجف بودند. از این رو بر سر مرجعیت وی دعوا راه افتاد. جمعی از مدرسین حوزه های علمیه نجف و کربلا مرجعیت وی را تایید کردند . اسامی آنها بشرح زیر است :
« : آیهاللَّه سید محمد فاطمى ابهرى – آیهاللَّه سید عبداللَّه شبسترى – آیهاللَّه شیخ اختر عباس نجفى – آیهاللَّه شیخ روشن على نجفى – آیهاللَّه شیخ حسین برقى – علما و اساتید حوزه علمیه زینبیه در سوریه – آیهاللَّه شیخ جعفر رشتى – آیهاللَّه شیخ محمد کلباسى – آیهاللَّه شیخ محمد هجرى – آیهاللَّه شیخ محمد على خلیق شیرازى – آیهاللَّه سید محمود موسوى اصفهانى – آیهاللَّه شیخ محمود دانش – آیهاللَّه شیخ ابراهیم مشکینى – آیهاللَّه شیخ مرتضى اردکانى – آیهاللَّه میرزا على غروى علیارى – آیهاللَّه سید رضى الدین شیرازى – آیهاللَّه شیخ حسن سعید – آیهاللَّه سید على رئیسى گرگانى – آیهاللَّه سید حسین علوى خراسانى – آیهاللَّه نصراللَّه شبسترى – آیهاللَّه شیخ محمد حسین لنکرانى – آیهاللَّه شیخ هاشم صالحى – آیهاللَّه شیخ مهدى حائرى تهرانى – آیهاللَّه شیخ یحیى نورى – آیهاللَّه سید محمد کاظم مدرسى – آیهاللَّه سید احمد فالى – آیهاللَّه شیخ مهدى فقیه ایمانى – آیهاللَّه سید محمد على عالمى بلخابى – آیهاللَّه شیخ مرتضى انصارى – آیهاللَّه شیخ ابوالقاسم روحانى – آیهاللَّه سید حمید الحسن – آیهاللَّه شیخ احمد پایانى – علامه شیخ باقرى – علامه تقدسى – علامه آخوندى – علامه سید سعید واعظى – علامه سید محمد تهرانى – علامه شیخ عبدالحسین آخوند – علامه شیخ محمود انصارى – علامه سید محمد سبزوارى»
اما اغلب مراجع مخالفت کردند. آیت الله خوئی مخالفتش را علنی ساخت و در جواب سئوالی نوشت : « از آنجائیکه ما از فرد یاد شده تدریس و یا مباحثه ای در حوزه نجف ندیده ایم در نزد ما اجتهاد ایشان ثابت نشده است. حضرت علامه حجت السلام و المسلمین استاد ایشان شیخ یوسف خراسانی دامت برکاته نیز تصریح بر عدم اجتهاد ایشان دارد و ایشان دانا است به حال وی » . همچنین از وی نقل شده است که کار این سید، شبهه‌ناک است و دادن وجوهات به وی جایز نیست. در این خصوص سند مکتوبی وجود ندارد و در حد شنیده ها است.
آیت الله محمود الحسینی شاهرودی نیز گفته بود : « فرد یاد شده نزد ما شاگردی نکرده و در حوزه نجف تحصیل نکرده است تا فضل وی بر ما ثابت شود و در پیش ما اجتهاد ایشان به دلیل شرعی ثابت نشده است»
اما سخنان دو مرجع فوق ناظر به تایید شخصی آنها و تحصیل در حوزه نجف بود. سید محمد شیرازی بر مبنای ادعای خودش مدتی در حوزه نجف تحصیل کرده بود. همچنین طبق سنت، مرجعیت نیاز به تایید و یا کسب مجوز از سوی مرجع دیگر و حتی مرجع اعلم ندارد . مجتهدی که خودش را در این جایگاه می بیند می تواند اعلام مرجعیت کرده و افرادی نیز از وی تقلید کنند. اما مخالفت مراجع برجسته وقت ادعای مرجعیت شیرازی را تحت الشعاع قرار داد و تضعیف کرد. از علمای درجه یک تنها آیت الله امینی صاحب الغدیر اجتهاد او را تایید نمود. اما علی رغم این مسائل وی توانست تعداد قابل توجهی مقلد در کشور های عراق و کویت جذب نماید.
مناقشه بر سر مرجعیت آیت الله سید محمد شیرازی باعث شد تا جمعی از هواداران و شاگردان آیت الله خمینی به فکر بیفتند که از این موضوع برای تقویت و جا انداختن مرجعیت آیت الله خمینی استفاده کنند. سید عباس خاتم یزدی که بعد ها از نزدیکان آیت الله خمینی ، عضو دفتر استفتاء وی ،دبیر شورای سیاست‌‏گذاری ائمه جمعه و نماینده مردم استان یزد در مجلس خبرگان شد ، می گوید :
« آقای سیدمحمد شیرازی چند سال بعد از رحلت پدرش و تقریباً در عنفوان جوانی، ادعای مرجعیت کرد و جمعی از روحانیون نیز که وزنه علمی بالایی نداشتند و چندان مشهور و سرشناس نبودند، با انتشار اعلامیه‌ای به اعلمیت و جایزالتقلید بودن ایشان گواهی دادند و این اعلامیه به سرعت در سراسر عراق و همچنین کویت پخش گردید.
بنده با شناختی که از اوضاع نجف و بیوت علما و بزرگان داشتم می‌دانستم که اگر آقای شیرازی به همین ترتیب و بدون یک حامی و پشتیبان قوی به کارش ادامه بدهد، دیگران عرصه را بر او به کلی تنگ خواهند کرد و حتی نمی‌گذارند که ایشان در عراق بماند و به زندگی معمولی خویش بپردازد؛ تا چه رسد به ادعای مرجعیت، بنابراین فکر کردم حضرت امام را به عنوان مرجع اعلم معرفی نماید تا اولاً از خطراتی که ایشان را تهدید می‌کند در امان بماند و ثانیاً از پشتیبانی و حمایت امام در آینده برخوردار شود. روی این حساب، من دغدغه فکری‌ام را با آقای سیدمنیرالدین شیرازی که از دوستان بود در ضمن با آقای شیرازی هم دوست و رفیق و هم‌شهری بود، در میان گذاشتم و از ایشان خواستم که در این زمینه با آقای شیرازی گفت‌وگو کند و به ایشان گوش‌زد نماید که اگر ایشان خواسته باشد در وضعیت کنونی بر ادعای مرجعیت خود پافشاری کند، افراد صاحب نفوذی هستند که می‌توانند اجتهاد وی را نیز زیر سئوال ببرند و انکار کنند و در این صورت در سالیان بعد هم ایشان نمی‌تواند وارد عرصه مرجعیت شود، به همین جهت بهتر است ایشان فعلاً از دعوای مرجعیت دست بردارد و امام را به عنوان مرجع تقلید معرفی کند. بعد از مدتی امام مرجعیت وی را تایید می کند و سر و صدا ها می خوابد به این ترتیب آقای سیدمنیرالدین به ملاقات آقای شیرازی رفت و در این مورد با ایشان گفت‌وگو کرد … موقعی که من خدمت ایشان [آقای سیدمنیرالدین] رسیدم گفت: جواب آقای شیرازی این بود که دوستان صلاح ندیدند که من، مردم را به آقای خمینی ارجاع بدهم؛ بنابراین بنده بر سر همان ادعای مرجعیت و الامام المجدد بودن هستم و خداوند ما را از شر اغیار حفظ خواهد کرد.» (۲)
بدینترتیب با منتفی شدن پیشنهاد معامله فوق رابطه شاگردان آیت الله خمینی با سید محمد شیرازی تیره گشت. البته خاتم یزدی و دیگر نزدیکان آیت الله خمینی با اصل مرجعیت آیت الله سید محمد شیرازی مشکلی نداشتند و فقط بر روی زمان و نحوه اعلام آن مشکل داشتند و بیشتر می خواستند از این موضوع برای جا انداختن آیت الله خمینی به عنوان مرجع اعلام استفاده نمایند که وی پاسخ منفی به آنها داد.
بنیانگذار جمهوری اسلامی طبق مدارک موجود اظهار نظری اعم از مثبت و منفی در مورد مرجعیت سید محمد شیرازی نکرد. خود خاتم یزدی در این خصوص می گوید :
« حضرت امام در تمام این مراحل از موضع‌ گیری صریح و علنی درباره ایشان از نشر سیاسی و همچنین اجتهاد و عدالت خودداری می‌کرد. یادم می‌آید که یک بار جمعی از کویتی‌ها که علی‌الظاهر وادار شده بودند، خدمت امام رسیدند و درباره آقای شیرازی و این که ایشان مجتهد و عادل هست یا نه، سئوال نمودند؛ ولی حضرت امام نفیاً یا اثباتاً جوابی ندادند که موجب ناراحتی این‌ها و بعضی از بزرگان مثل آقای خویی شده بود.» (۳)
ادامه دارد
منابع :
۱- مجموعه آثار یادگار امام، ج۱، صص ۳۴۵ الی ۳۴۷
۲- خاطرات آیت‌الله خاتم یزدی، چاپ اول، بهار ۱۳۸۱، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۷۱-۱۶۹
۳- ر.ک.۲ ص ۱۷۴

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.