وب سایت خامنهای به مناسبت سی و ششمین سالگرد کشتار ۱۷ شهریور که رویدادی تعیین کننده در انقلاب بهمن ۵۷ بود، خاطرهای از وی را باز نشر کرده است. رهبری اولین بار این خاطره را در دیدار با جمعی از پرستاران در شهریور ماه ۱۳۷۶ نقل نموده بود. خامنهای در این خاطره از سیاست رژیم پهلوی دوم برای تفکیک و تجزیه مخالفان به دو دسته معتدل و تندرو تعریف میکند. بررسی حوادثی که در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم رخ داد و به حاشیه رفتن جنبش سبز و راهبرد سیاسی موسوی، کروبی و رهنورد این گمانه را قوت میبخشد که خامنهای رویکردی مشابه را برای زمینگیر کردن جنبش اعتراضی به کار برده است.
خاطره وی بدین شرح است:
«از روز هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷ خاطرهای در ذهن دارم. قبل از آنکه این حادثهی خونبار در تهران اتفاق بیافتد، سیاست رژیم ستمشاهی به دنبال این بود که مبارزان و به تبع آن ملت ایران را، به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل تقسیم کند. این، نکتهی خیلی قابل توجهی است که امروز مثل آیینهای، همهی عبرتها را به ما درس میدهد. کسی که روزنامههای آن وقت و اظهارات مسوولان رژیم ستمشاهی را مطالعه میکرد، میفهمید که اینها میخواهند کسانی را که در مقابل آنها هستند و مبارزه میکنند، از هم جدا کنند. عدهای را که طرفداران و علاقهمندان مخلص امام بودند و راه امام را علنا اظهار میکردند، به عنوان تندرو و افراطی و متعصب معرفی میکردند. در مقابل اینها هم، بعضی از کسانی را که علاقهمند به مبارزه بودند، ولی خیلی جدی در آن راه نبودند، یا جدی بودند، ولی دستگاه آنطور خیال میکرد اینها جدیتی ندارند، به عنوان افرادی که معتدلند و با اینها میشود مذاکره و صحبت کرد، معرفی میکردند. من در آن روز این احساس خطر را کردم. آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامهای نوشتم و این سیاست رژیم را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیر خباثتآمیز میخواهند بهانهای برای سختگیری بر مخلصان و عشاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون اینکه خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ اما هنوز نفرستاده بودم. روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامهها، خبر کشتار هفدهم شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیه مطلع شدیم. من برداشتم در حاشیهی آن نامه برای آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است». آن نامه را به وسیلهی مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم. آنها شروع کردند سختگیریها را علیه مبارزان و انقلابیون حقیقی راه انداختن که نمونهاش کشتار هفدهم شهریور بود.»
خامنهای در سا ل۱۳۵۷ مراجعه مقامات سیاسی و امنیتی حکومت محمد رضا شاه پهلوی به سمت نیروهای میانه رو و تدابیر و تلاشهای آنها برای حل بحران، تقسیم مخالفان به معتدل و تندرو و عقب نشینی های تاکتیکی را توطئهای برای ایجاد شکاف و روی هم قرار دادن مخالفان میدانسته است. از همین رو تلاش زیادی کرده تا جلوی موفقیت این ترفند را بگیرد. معلوم نیست فرد مورد اشاره وی در قم کیست. در نگاه اول به نظر میرسد این فرد باید مخاطب تماسهای حکومت شاه باشد. در میان رجال روحانی قم در آن مقطع آیتالله سید کاظم شریعتمداری چنین جایگاهی داشت. اما مشکل بتوان باور کرد خامنهای در سال ۱۳۷۶ وی را فرد محترمی خطاب کند. به احتمال زیاد منظور افرادی چون آیت الله گلپایگانی و یا آیت الله مرعشی نجفی است.
اما بررسی مواضع و تدابیر خامنه ای از سال ۹۲ به بعد روشن میسازد که وی رویکرد مشابهی را اتخاذ کرده است. در جوامعی که فرهنگ دیر پای استبدادی وجود دارد و یا ساختارهای جدید ظرفیت جلوگیری از باز سازی اقتدارگرایی را ندارند موارد این چنینی زیاد اتفاق میافتد که نیروهایی با ادعای مبارزه با خودکامگی وقتی به قدرت میرسند خود شیوه مشابهی را اعمال مینمایند. اینک خامنهای خود همان سیاستی را به کار میبرد که در این سخنرانی به عنوان عبرت مخاطبان را نسبت به آگاهی از آن انذار میدهد.
خامنهای بعد از احساس خطر از گسترش شکاف دولت- ملت و تنش خارجی نظام از محدودههای قابل کنترل در سال ۱۳۹۲ به این نتیجه رسید که مداخله شبیه سال ۱۳۸۸ را در انتخابات انجام ندهد و اجازه دهد نیروهایی با پرچم اعتدال امکان پیروزی در رقابتهای انتخاباتی را پیدا کنند. سیاست وی که بخشهای اصلی قدرت آن را اجرا میکنند ایجاد شکاف و دودستگی و به حاشیه راندن نیروهای با مشی اصولی و استوار در مبارزه با استبداد دینی است و تا کنون نیز در این سیاست به طور نسبی موفق بودهاند.
وادار کردن برخی از وزرای پیشنهادی حسن روحانی به مرزبندی با جنبش سبز و پذیرش اطلاق فتنه به آن در موقع کسب رای اعتماد، نقطه آغاز این پروژه بود. دولت روحانی بعد از تشکیل تا کنون به مرور فاصلهاش را با جنبش سبز بیشتر نمود و اینک حتی چهرههای اصلاحطلب میانه با محدودیتهای بیشتری مواجه هستند.
اگر در گذشته طرف آنها اصولگرایان افراطی و نیروهای مدافع ولایت مطلقه خامنهای بودند و دولت احمدینژاد دست آنها را بسته بود، اکنون به نام عقلانیت، آرامش و اعتدال از این دیدگاهها دوری جسته میشود و رویکردهای معطوف به اعتمادسازی به خامنهای و محافظه کاری در سپهر تحول خواهی با توجیهات مختلف تبلیغ میشود.
البته برای خامنهای و حامیانش در تحلیل آخر فرقی بین تندروها و کندروها وجود ندارد و او هر نیرویی را که مزاحم نظم سیاسی مورد نظرش باشد تحمل نمیکند. برای وی خاتمی، کروبی، موسوی و رفسنجانی قابل پذیرش در بخش اصلی قدرت نیستند. اما از سیاست ایجاد شکاف و دامن زدن به شکاف تندروی واعتدال استقبال میکند تا پتانسیل نیرو های تحولخواه صرف اصطکاک درونی شود. در حوزه تحولخواهی و تغییر وضعیت موجود سیاسی تندروی و کندروی مساله اصلی نیستند. اینها برچسبهای نسبی هستند که هر کس با توجه به هندسه نظری و دستگاه مختصات سیاسیاش این صفتها را به دیگر کنشگران سیاسی نسبت میدهد. مساله اصلی اصول، مطالبات و راهکارهای کارآمد برای موفقیت در فعالیت سیاسی هستند.
باید دید در مقام عمل کدام راهبرد با توجه به واقعیتها نه صحنه آراییها وفضاسازیهای سیاسی و رسانهای، قابلیت تحقق مطالبات نیروهای معترض به وضع موجود را دارد. البته، هدف از این نوشتار این نیست که روحانی لزوما با آگاهی از طرح خامنهای نقش هماهنگی را بر عهده گرفته است. او میتواند بدون اطلاع و یا با توجه به رویکرد خودش گفتمان اعتدال و ضرورت پالایش نیروهای سیاسی معترض به معتدل و تندرو را طرح کرده باشد. اکثر کسانی که از زاویه تحولخواهی سیاسی به او رای دادهاند نیز اختلافی بین جنبش سبز و گفتمان اعتدل نمیدیدند و موفقیت روحانی را به منزلهای پلی برای احیای جنبش سبز و یا اصلاحات سیاسی در نظر میگرفتند.
نقطه کانونی این مطلب پردهگشایی از رضایت خامنهای به بر کشیده شدن گفتمان اعتدال در سپهر سیاسی و برخورد تاکتیکی وی است. او از مواضع خود عقبنشینی نکرده بلکه نرمش قهرمانه را در عرصه سیاست داخلی نیز به کار گرفته است تا از خطر بزرگتر رهایی یابد وسپس فضا را برای بازگشت به دوران گفتمان اصولگرایی سوم تیری مدیریت نماید.
عبرتی که خامنهای در دیدار فوق شرح داده است برای همه کنشگران سیاسی ایران وبهخصوص نسل جوان آموزنده است. باید از آنها درس گرفت. جنبش اعتراضی فرصتهای زیادی برای موفقیت ندارد. لازمه این کار هوشیاری و فراست و صبر و حوصله برای انباشت سرمایه سیاسی و بهره برداری در فرصت مناسب است. در این میان باید مراقب بود در دام عقبنشینیهای تاکتیکی و فریبنده گرفتار نشد و در زمینی بازی نکرد که نیروهای اصولی و وفادار به حاکمیت ملت و منافع ملی با سختیها و مشقتهای بیشتری مواجه شده و سرابها جای مقاصد اصلی را بگیرد.