انتخابات میان دورهای کنگره آمریکا تغییر چشمگیری را در رفتار سیاسی مردم آمریکا نشان داد. البته تفاوت آراء بین کاندیداهای دو حزب در ایالتهای حساس و تعیین کننده زیاد نبود و بین ۴ تا ۲۰ درصد را تشکیل میداد. ولی شیفت رایهای سیال و بخصوص سفیدها به طرف جمهوریخواهها و اقبال افکار عمومی آمریکا به آنها در مقطع کنونی امر مشهودی است.
اما آنچه به وقوع پیوست دقیقا در تضاد با نتیجه انتخابات میان دورهای در سال ۲۰۰۶ بود که فضا را به نفع بالادستی دوکراتها در عرصه سیاسی آمریکا متحول ساخت. اگر در نوامبر ۲۰۱۴ مک کونل، بینر، مک کین، گراهام و کرک چهرههای شادان و خوشحال بعد از انتخابات بودند و رسانههای آمریکایی مرتب چهرههای پیروز آنها را در مقابل چشمان مخاطبان داخلی و جهانی قرار میدادند، در سال ۲۰۰۶ یعنی ۸ سال پیش کاملا فضا برعکس بود. آن بار نانسی پلوسی، هری رید، اوباما و دیگر نمایندگان دموکراتها بودند که مشتهای گره کرده را به علامت پیروزی بزرگ در هوا تکان داده و در مقابل دروبینهای تلویزیونی به شادمانی و پایکوبی دسته جمعی پرداختند. آن روز افول جرج بوش و پایان دوره طلایی جمهوریخواهها شروع شد. امروز نیز اوباما و دموکراتها در سراشیبی قرار گرفتهاند.
آنچه در این میان آموزنده است توجه به تحول یابندگی و دینامیسم حاکم بر صحنه سیاست آمریکا است که انتخابهای مهم و یا رویدادهای سیاسی امور بازگشت ناپذیری نیستند. بازنمائی این واقعیت که سیاست امر متغیری است و بخش تعیینکننده آراء در هر کشوری رفتار متفاوتی در هر بزنگاه سیاسی دارد تنها محدود به جامعه و کشور آمریکا و یا دموکراسیهای موجود دنیا نیست بلکه در هر کشوری صدق میکند. نتیجه انتخابات میان دوره کنگره آمریکا و مقایسه آن با برونداد انتخابات ۲۰۰۶ نکات آموزندهای برای کنشگران سیاسی ایران دارد که در ادامه مطلب به آن پرداخته میشود…
برخی از نیروها و گروههای سیاسی در ایران معمولا تمایل دارند نتیجه هر انتخابات و یا رویداد سیاسی در ایران را به منزله نقطه عطف تاریخی و مسیری بیبازگشت تعریف نمایند. بهعنوان نمونه بعد از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم در خرداد ۹۲ برخی به گونهای حرف زده و میزنند که گویی تاریخ ایران وارد مرحله رجعت ناپذیری شده و دولت اعتدال و رویکرد تحول خواهی محافظهکار و انتخابات محور سرنوشت تخلف ناپذیر جامعه و مردم ایران است!
البته این ذهنیت بارها و بارها در عرصه سیاسی ایران تبلیغ شده است و علیرغم ابطال عملی آن باز طرفدارانی دارد. بخشی از این طرفداران با انگیزهها و تمایلات سیاسی این ادعای ناصواب و غلط را ترویج میکنند و میخواهند بدینترتیب منافع و علائق خود را تثبیت سازند. اما برخی دیگر هستند که غفلت تاریخی و نظری آنها را به اشتباه انداخته است. افکار عمومی در کشورهایی که انتخابات آزاد در آنها تثبیت شده است رفتار ثابتی ندارد. راز گردش قدرت و جابهجایی نیروهای سیاسی در این امر نهفته است. این موضوع در ایران که انتخابات آزاد ندارد و مردم مجبور هستند بین منتخبان حکومت یکی را برگزینند، شدت بیشتری دارد.
اما در کل همیشه بخشی از جامعه است که رابطه سازمانیافته با گروهها و افراد سیاسی ندارد و خود را به هیچیک از آنها پیوند نزده است. انتخاب آنها به دلیل گزینش همیشگی یک کالای سیاسی و یا علائق ایدئولوژیک، سیاسی و فرهنگی نیست بلکه در هر فرصتی ارزیابی میکند بر اساس شرایط موجود و مقایسه آلترناتیوها کدام انتخاب برای وی مطلوبیت دارد. عملکرد گروههای سیاسی و ناکامی و موفقیت آنها در اجرای وعدهها و اتفاقاتی که در زمین واقعیت رخ دادهاند باعث میشود تا هر رویداد سیاسی و از جمله انتخابات در تحلیل آخر به یک موقعیت ویژه و منحصر به فرد تبدیل شود. مردم در هیج کجای عالم با جریانهای سیاسی و از جمله برندگان در رقابتها عقد اخوت دائمی نبستهاند و حمایت آنها امر مقطعی است.
این دینامیسم، تحولپذیری بخش تعیین کننده افکار عمومی و تغییرات دمگرافیکی و نسلی که در جامعه روی میدهد باعث میشود تا سیاستمداران، احزاب و کنشگران سیاسی در کشورهای توسعه یافته در صدد شکل دهی چارچوبی مشخص و در عین حال تحولپذیر برای خودشان باشند. آنها هر انتخابات را به منزله یک بازی و رقابت ورزشی در نظر میگیرند و بعد از پیروزی و یا باخت راهبردها و مولفههای اصلی خود را تغییر نمیدهند بلکه صبر میکنند تا در سایه باز آرائی خود و توجه به مطالبات تغییر یافته افکار عمومی خود را برای تغییر ذهنیت جامعه و دریافت اعتماد آنها آماده سازند. شکست به منزله رفتن به اردوگاه رقیب نیست.
جمهوریخواهها وقتی در سال ۲۰۰۶ شکست خوردند مواضعشان را کنار نگذاشتند و خود را به شکل دموکراتها در نیاورند و یا تصور نکردند دیگر تاریخ برای آنان تمام شده است. بلکه کوشیدند با تغییر در برنامهها و روشهای خود و در عین حال حفظ چارچوب و اصول کلی اعتقادی و سیاسی خود فضای افکار عمومی را به نفع خود عوض کنند و بدینترتیب نیز موفق شدند. در جوامع توسعه یافته سیاسی احزاب بر خلاف ذات متغیر سیاست و سیالیت افکار عمومی در حکم لنگرهایی هستند که با متشکل کردن علائق و منافع سیاسی مشخص و نمایندگی بخشی از جامعه به رقابت و گردشپذیری قدرت شکل دهند.
اما رصد کردن رفتار برخی از کنشگران سیاسی بخصوص در بین معترضان به وضع موجود نشان میدهد برای عدهای فقط پیروز شدن در هر انتخاباتی مهم است و توجهی به در نظر گرفتن اصول و چارچوبی مشخص وجود ندارد. اما در دموکراسی پایدار و توسعه سیاسی سیالیت و تذبذب از گروهها و فعالان سیاسی پذیرفتنی نیست. بررسی اتفاقاتی که قبل و بعد از انتخابات ۹۲ رخ داد در این خصوص روشنگر است. برخی که تا پیش از انتخابات از راهبرد جنبش سبز و بیاعتنایی به انتخاباتهای غیر آزاد دفاع میکردند در فضای انتخابات به یک باره موضع خود را عوض کردند. دلیل بسیاری از آنها تغییر دیدگاه سیاسی و یا گزینش تاکتیک جدیدی نبود بلکه فکر کردند فضای غالب در جامعه به سمت رای دادن است و عدم همراهی آنها و شریک شدنشان در پیروزی اشتباه است. حتی برخی که پیش از انتخابات صریحا اعلام کردند که رای نمیدهند یا در دقیقه ۹۰ موضعشان را عوض کردند و یا بعد از انتخابات از مردم معذرت خواستند.
در حالی که یک فعال سیاسی اصولی وبا پرنسیپ بر اساس ارزیابیها ارزشها، معیارها و دیدگاه خود به نتیجه میرسد چه موضعی را اختیار کند نه اینکه بر اساس رفتار مردم و جو حاکم بر هر بزنگاه سیاسی تصمیم بگیرد. در دموکراسی حاکمیت زمانمند نظر اکثریت با رعایت نظر اقلیت موضوعیت دارد نه دنباله روی از اکثریت! این موضوع در جامعه ایران که رای دادن و انتخاب سیاسی معمولا در شرایط اضطرار، ترس، استیصال و ناگزیری گزینش بین بد و بد تر رخ میدهد برجستگی بیشتری دارد.
نیروی سیاسی باید بر اساس تشخیص خود که آیا انتخاب صورت گرفته نتیجه محصلی در بر دارد یا نه رویکرد سیاسی خود را تنطیم نماید. افکار عمومی دگرگونی پذیر است. آنچه در سال ۹۲ رخ داد مثل همه انتخابهای دیگر یک رویداد خاص بود و تضمینی برای تکرار آن وجود ندارد. همانطور که خرداد ۷۶ به خرداد ۸۴ منتهی شد. مردمی که در بهمن ۵۷ انقلاب کردند اگر در خرداد ۶۰ مورد سئوال قرار میگرفتند که آیا حاضر به تکرار رفتار مشابه در صورت برگشت زمان هستند بخشی از آنها پاسخ منفی میدادند. تحولات کشور مصر بعد و قبل از بهار عربی نمونه خیلی گویایی از طبیعت دینامیک رفتار سیاسی مردم عادی است. هیچ تضمینی برای تکرار رفتار مردم در موقعیتهای سیاسی وجود ندارد.
فعال و یا گروهی که معتقد به تغییر ساختار قدرت است و یا عدم تغییر ولی فقیه و یا شیوه رهبری وی را به منزله عدم امکان اصلاح بشمار میآورد و برای این باور خود استدلالهای منطقی دارد و نسبت به حقانیت آنها آگاه است در هیچ شرایط نباید از آنها عدول کند و یا در برابر پیروزی شکننده گرایشهای اصلاحطلب پارلمانتاریستی و دولت محور منفعل و مرعوب گردد. عکس قضیه هم صادق است اصلاحطلب میانه نمیتواند به یکباره انقلابی و ساختار شکن شود.
در سیاست اکثریت و اقلیت ثابت و همیشگی وجود ندارد. اکثریت امروز میتواند اقلیت فردا باشد و بر عکس. نیروی سیاسی باور مند به دموکراسی نظر اکثریت را به عنوان معیار تعیین حاکمیت و حکمران مشروع میپذیرد نه اینکه لزوما حقانیت و درستی آن را تصدیق کند. در سایه وجود نیروهای سیاسی که اصول رفتاری مشخص دارند و رفتار آنها پیشبینی پذیر بوده و تحت تاثیر هیجانات و مواج هیا زود گذر سیاسی قرار نمیگیرد رشد و توسعه سیاسی امکان پذیر است و دموکراسی و انتخابات آزاد میتواند نتایج مفیدی را برای جامعه داشته باشد.
رفتار سیاسی سیال از شهروندان عادی قابل پذیرش است و پارهای از آنها بر اساس ارزیابی خود از شرایط و توجه به افق زمانی کوتاه مدت ترجیح سیاسیشان را انتخاب مینمایند. هنر نیروی سیاسی در توانایی برای تجمیع این ترجیحها در قالب برنامه و راهبرد سیاسی مطلوبش است. در این راستا، بسترهای عینی، شرایط و بخصوص نحوه چینش آلترناتیوها نقش دارند.
بنابراین از نتیجه انتخابات کنگره آمریکا میتوان آموخت که سیاست امر متغیری است و انتخابهای مردم در گذر زمان تحول مییابند. نیروهای سیاسی باید با تعیین نظام فکری و راهبرد سیاسی مشخص متاع خود را در بازار طرح کرده و دراندیشه تاثیرگذاری بر رفتار رای دهندگان باشند نه اینکه دنباله روی گرایش مسلط در هر انتخاباتی باشند و بخواهند همیشه بر روی اسب برنده شرط ببندند.