فاجعه‌ی سوریه و مسئولیت ایرانی‌ها

پخش عکس‌هایی تکان‌دهنده از کودکی که به خاطر میل مفرط یک دیکتاتور سفاک به حفظ قدرت به هر قیمت، مخالفان افراطی و تروریست و برخورد غیرمسئولانه و منفعلانه جامعه جهانی، در آب‌ها غرق شد، با واکنش‌های زیادی در شبکه‌های مجازی مواجه شد. اگرچه قابل درک است که احساس‌ها تحریک شود. اما آن واقعه دردناک وضعیت جدید و خاصی در سوریه نیست. بحران سوریه با شکنجه وحشیانه کودکان در درعا شروع شد و با مرگ و آوارگی و گرسنگی هر روزه آنان ادامه یافته است.

11

در طول بیش از چهار سال و نیم از فاجعه بشری جنگ داخلی سوریه، مردم مظلوم این کشور شاهد صحنه‌های فجیع‌تری بوده‌اند. این نمودار نشان می‌دهد چگونه قریب به چهار میلیون نفر سوری مجبور به مهاجرت تحمیلی در کشورهای دیگر شده‌اند. تازه موج مهاجرت آوارگان به مرزهای کشورهای اروپایی رسیده است.

مشکل پناهندگان سوری و دیگر ملل خاور میانه امر جدیدی نیست. این مردم دهه‌ها است قربانی برخورد‌های خشونت آمیز و ظالمانه شده‌اند و انباشت مشکلات تاریخی ناشی از حکومت‌های بی کفایت و مستبد، جوامعی که هنوز گذار به مدرنیته و نظم ملت- دولت را طی نکرده‌اند، سیاست‌های غلط قدرت‌های بزرگ و گسل‌های متعدد نتوانسته‌اند، ثبات پایداری را تجربه کنند.

اما مسئولیت ایرانی‌ها به نظر من فراتر از واکنش عاطفی و احساسی به وضعیت فاجعه‌آمیز پناهندگان سوری است. مردم ایران باید برائت و نظر مخالف خود نسبت به سیاست حکومت در سوریه را نشان بدهند. ما همه در برابر امروز و آینده سوریه مسئولیت اخلاقی داریم. یک پای آوارگی، دربدری، تیره روزی و کشتار مردم سوریه که اینک به سیصد هزار نفر می‌رسند، نیروهای سپاه قدس ایران و حزب الله لبنان به عنوان تشکل مورد حمایت حکومت است. آن‌ها بخشی از معادله جنایت در سوریه هستند. نمی‌توان به حال مردم سوریه غصه خورد اما از قاسم سلیمانی‌ها قهرمان ساخت و با سیاست های جمهوری اسلامی در سوریه مخالفت نکرد. این ادعا که دخالت‌های مخرب در سوریه و حمایت از بقای دیکتاتور خونخوار سوریه اقتضای منافع ملی و قدرت منطقه‌ای ایران است، برساخته کاذبی بیش نیست که در آن هم دلواپس‌ها و هم معتدل‌ها و هم ناسیونالیست‌های افراطی ایرانی اشتراک نظر دارند. مشکل سوریه در وهله نخست نظام دیکتاتوری است که ترکیبی از یک فرد، یک حزب و اقلیتی در جامعه برای حفظ قدرت هستی یک ملت و یک کشور را به باد داده‌اند. اکثریت جان باختگان سورى اوسط حکومت سوریه کشته شده‌اند. گروه‌های افراطی اسلام گرا و رقابت‌های مخرب منطقه‌ای مشکلات در لایه‌های کم اهمیت‌تر را بازتاب می‌دهند. همچنین عدم برخورد مسئولانه از سوی جامعه جهانی و اقدامات بشر دوستانه نیز ابعاد این فاجعه را گسترش داده است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.