گسل‌های بی‌ثبات‌ساز

در سال های اخیر و در واکنش نسبت به بحران امنیت فزاینده خاورمیانه این تصور در عرصه عمومی ایران قوت یافته که ایران کشوری با ثبات است. ارزیابی فوق در لایه هایی از جامعه به عنوان مزیت حکومت تلقی شده وبه نوعی باعث خویشتن داری در مواجهه با نظام و پشتیبانی از تغییرات سیاسی گشته است. تصور یاد شده یکی از پایه های مهم در فربه شدن تحول خواهی محافظه کار در فضای سیاسی کنونی کشور را تشکیل می دهد. پروپاگاندای حکومت نیز در ترویج و شکل دادن به آن نیز تاثیر انکار ناشدنی دارد و تریبون های رسمی به گونه ای تبلیغ می کنند که اگر جمهوری اسلامی دچار تزلزل شود، ایران ناگزیر به ورطه ناامنی مشابه سوریه و لیبی خواهد افتاد و ایران منهدم می شود. حکومت به طور نسبی در جاانداختن این ذهنیت در جامعه موفق عمل کرده است. در ادامه تلاش می شود ارزیابی یادشده مورد نقد قرار بگیرد و شرح داده شود که ثبات ایران بر خلاف تصور حاکم، شکننده و لرزان است و اگر چاره اندیشی به موقع نشود ، شرایط استعداد وضعیت آرامش قبل از طوفان را دارد.

1863

برای فهم بهتر مسئله و داوری مناسب در خصوص دورنمای ثبات در ایران باید به الزامات مفهومی و شاخص های آن توجه داشت و از نتیجه گیری های شتابزده دوری جست. جامعه ایران بر گسل های متعدد بی ثبات ساز قرار دارد و تعادل شکننده کنونی و وضعیت بهتر در مقایسه با برخی از کشور های خاور میانه باعث غفلت از گسل ها شده است.

ثبات زمانی ارزشمند است که به نحوی پایدار در جامعه تثبیت شود و با دیگر نیاز های جامعه وضعیت متعادلی داشته باشد. در غیر این صورت امید بستن به آن سرابی بیش نیست. ثبات در معنای محصل خود زمانی است که امکان پیش بینی در اتمسفر سیاسی وجود دارد. ثبات در شرایطی باعث استواری جامعه در چشم انداز پیش رو می گردد که متکی به امنیت قبرستانی نباشد و همچنین بتواند عوامل پیدا و پنهان ناامنی را به نحو موثری مهار نماید.

دکترین امنیتی جمهوری اسلامی برای ثبات، اتکا به سخت افزار قدرت و صورت بندی کاذب در این خصوص است تا با سرپوش گذاشتن بر چالش های امنیتی اوضاع را به شکل مقطعی سامان دهد. منابع ناامنی موجود که گسل های جدی برای ثبات در ایران ایجاد کرده اند و هر لحظه امکان فعال شدن آنها وجود دارد، متعدد هستند. گستردگی و عمق این گسل ها با توجه به غفلتی که نسبت به آنها وجود دارد، می تواند پیامد های بسیار خطرناکی داشته باشد.بحران وقتی آگاهی و آمادگی برای آن وجود ندارد و همگان را غافلگیر می سازد، بشدت مخرب تر از حالتی است که در خودآگاه و ناخودآگاه ضمیر اجتماعی به عنوان یک مسئله جریان دارد.

وضعیت فلاکت بار کنونی در سوریه، لیبی و شرایط مشابه تا حدی محصول غفلت از عوامل بی ثبات سازی است که دهه ها در لایه های زیرین جامعه رشد کرده وبه یکباره همچون آتشفشانی جامعه را در خود فروبرده است.

منابع اصلی ناامنی در ایران را می توان در محور های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و زیست محیطی دسته بندی کرد. در عرصه سیاسی شکاف بین دولت- ملت در حال گسترش است. ریزش پایگاه اجتماعی حکومت به مراتب بیشتر از رویش های آن است. سبک زندگی وارزش های مورد نظر بخش هایی از جامعه وبخصوص نسل های جوان در آهنگی صعودی هر روز بیش از دیروز از گفتمان نظام فاصله می گیرد. نیرو های میانجی نیز در زیر سرکوب ساختاری و مستمر حکومت و تلاش های مهندسی شده برای عقیم سازی نهاد های مدنی مستقل و اپوزیسیون سیاسی روز بروز ضعیف تر می شوند و توان اجتماعی آنها رو به میرائی است.

این وضعیت بگونه ای است که گمانه زنی و ارزیابی از وضعیت سیاسی در ایران فقط در فواصل زمانی کوتاه مدت ممکن است و آینده در زیر ابرهای سنگین ابهام و نامعلومی قابل مشاهده و تبیین نیست.

علاوه بر شکاف کلان دولت- ملت، درگیری ها در مناطق قومیت نشین و انباشت مشکلات مناسبات مرکز و پیرامون را در وضعیت بحران مزمنی قرار داده است که هر لحظه می تواند به رویارویی های خسارت بار منجر شود.

سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی و میدان دادن به شکاف سنی- شیعی و توسعه طلبی در جهان اسلام و تشکیل کانون های بی ثبات ساز در کشور های منطقه نیز جنگ و برخورد نظامی با برخی از همسایگان را به عنوان گزینه ای محتمل در محاسبات سیاسی درآورده است. تنش روز افزون با عربستان سعودی، ترکیه، کویت، امارات متحده عربی و تشدید صف بندی های عرب- ایرانی و شیعه – سنی یک نگرانی قابل تامل است. افزایش تنش ها در درون بلوک قدرت و تعادل شکننده ای که رهبری در مدیریت کوتاه مدت نظام دارد، نیز به نوبه خود دردسرآفرین است. خامنه ای ضمن اینکه نگاه درازمدتی دارد اما عملا کشور را در چارچوب نگره از این ستون به آن ستون فرج است و کنترل فضا تا اطلاع ثانوی اداره می کند. این وضعیت هر آن می تواند دچار فروپاشی و بحران غیر قابل مهار شود. این بحران می تواند به فروپاشی نهاد های دولتی منجر گردد و عملا در پرتو تشدید جنگ قدرت هرج و مرج را بر کشور مستولی کند.

در عرصه اقتصادی وضعیت به مراتب بدتراست. افزایش نرخ بیکاری، شکاف طبقاتی ،بحران تولید، کاهش قدرت خرید مردم و تنزل مطلوبیت در زندگی اقتصادی اجازه خوش بینی نسبت به تداوم ثبات موجود در سایه اقتدارگرایی را نمی دهد و بر عکس بسیار نگران کننده است.

عرصه فرهنگی نیز با شکاف های متعددی دست و پنجه نرم می کند. چند پارگی فرهنگی عملا جامعه ایران را به سمت جزیره های متخاصم پیش می برد و سیاست تک صدایی فرهنگی حکومت بیش از پیش عرصه را برای تعامل و همزیستی مسالمت آمیز تنگ کرده است. اختلافات به جای آنکه در بسته تکثر گرایی فرهنگی و عقدیتی تبدیل به فرصتی برای رشد اجتماعی شود، در آستانه تبدیل به تضاد های آشتی ناپذیر است.مواجهه بخش هایی از جامعه با مخالفان آکنده از نفرت و بیزاری است.

عرصه زیست محیطی به مراتب تهدید های جدی تری برای ثبات ایران دارد. تداوم خشکسالی، کاهش منابع آبی، فرو نشست زمین، فرسایش خاک، کاهش جنگل ها ، فضای سبز، کاسته شدن از مراتع و تغییرات جوی منفی عملا بخش های مهمی از خاک ایران را در دهه های آینده غیر قابل سکونت می سازد. در این صورت مهاجرت های داخلی و درگیری های خشونت بار بر سر آب بین کسانی که زندگی و معیشت شان به آب وفضای سبز گره خورده است، بی ثباتی شدیدی را در داخل کشور ایجاد می نماید.

علاوه بر این گسل ها تضعیف نهاد های مرجع موجود و عدم جایگزینی نهاد های جدید جامعه ایران را به سمت بنایی می برد که موجودیتش قائم به پایه های ثبات بخش نیست. نهاد های مرجع و همبستگی آفرین می توانند در صورت ایجاد درگیری و کشمکش چون ستون های آرامش بخش زمینه را برای اجماع و جلوگیری از تبدیل اختلافات به تضاد های آشتی ناپذیر و حفظ کلیت کشور مساعد کنند. اما وقتی بنیان یک جامعه بر باد قرار داشته باشد و نهاد هایی قوی برای ایجاد همبستگی و حفظ پیوند های اجتماعی وجود نداشته باشند و یا در ضعف بسر ببرند، وضعیت در حالت قرمز است و هر آینه بیم آن می رود که اوضاع کشور دستخوش طوفان گردد.

از اینرو توجه به گسل های بی ثبات ساز و حساسیت زایی در جامعه از سوی دوستداران میهن و نخبگان بایستگی دارد تا به جای ارزیابی های ساده اندیشانه و سطحی به چاره اندیشی برای مهار تهدید های موجود برای امنیت و ثبات کشور در نگاهی جامع و آینده نگر پرداخت.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.