امسال در آزمون ورودی دانشگاهها ۷۹۸ هزار نفر شرکت کردند که تقریبا قریب به اتفاق آنها برای انتخاب رشته مجاز شناخته شدند. اما تنها ۵۷۵ هزار نفر در فرایند انتخاب رشته شرکت کردند که ۴۳۰ هزار نفر از آنها در رشتههای متمرکز قبول شدهاند.
تخمین زده میشود که امسال جمعیت دانشجویان ورودی کشور تقریبا ۵۰۰ هزار نفر خواهد بود. در نتیجه در حدود ۲۹۵ هزار صندلی خالی در دانشگاهها وجود خواهد داشت. با توجه به کاهش درصد جوانان در هرم جمعیتی کشور و کاهش تمایل به تحصیلات دانشگاهی در پسران و تغییر بافت جنسیتی داوطلبان کنکور قابل پیشبینی بود که رقم دانشجویان ورودی کاهش یابد اما آمار ۳۰۰ هزار نفری به نحو چشمگیری بیش از حد تصور و نگران کننده است.براساس آمار وزارت علوم، قریب نیمی از ظرفیت دانشگاههای علمی کاربردی، بیش از ۶۵ درصد ظرفیت دانشگاههای غیرانتفاعی و ۵۰ هزار ظرفیت دانشگاه آزاد پر نشده و صندلیها خالی ماندهاند.
این اتفاق پیامدهای منفی جدی در بازار کار، بقای موسسات آموزش عالی غیر انتفاعی، وضعیت آگاهی در کشور جایگاه اجتماعی دانشگاه و نظام آموزش عالی کشور دارد. اما در این مطلب کوشش میشود تاثیرات آن بر کارکرد جنبش دانشجویی و برد اجتماعی آن بررسی شود.
جمعیت دانشجویی کشور تقریبا تا نیمه دوم دهه هشتاد از بدو تاسیس دانشگاه تهران روند صعودی داشت. افزایش سهیمه پذیرش دانشجو بعد از انقلاب حالت جهشی پیدا کرد و بخصوص در دوره اول ریاست جمهوری احمدینژاد گسترش بیسابقهای را تجربه نمود. این اتفاق و عدم تناسب آن با امکانات دانشگاهی و نیازهای بازار کار کشور پیامدهای منفی برای جامعه و توسعه کشور داشت که پرداختن به آنها خارج از حوصله این مطلب است.
کمی گرایی رویکرد اصلی مقامات آموزش عالی بعد از انقلاب بود و افزایش جمعیت دانشجویی وبخصوص شمار دختران دانشجو را عاملی ارزشمند در توسعه کشور بشمار میآوردند. در اهمیت این موضوع تردیدی نیست اما عدم توازن در نظام تربیت دانشجو و نیازهای بازار کار و بیتوجهی به عوامل کیفی و نادیده گرفتن این موضوعات برخی از جنبههای مثبت افزایش جمعیت دانشجو و دارای تحصیلات دانشگاهی را تحت الشعاع قرار داده است.
حال به نظر میرسد روند معکوسی در حال شکل گیری است و در دهه پیش رو از شمار جمعیت دانشجوی کشور و در نتیجه دانش آموختگان دانشگاهی و دارای مدرک حداقل لیسانس کاسته میشود. در اوایل دهه ۹۰ جمعیت دانشجویی کشور به رکورد ۴ میلیون نفر رسید که معادل دو درصد جمعیت دانشجوی جهان، ۵ درصد جمعیت ایران و ۱۳ درصد افراد زیر سی سال بود.
این عامل تاثیرگزاری و وزن اجتماعی جنبش دانشجویی را به نحوی ملموس افزایش داد وباعث شد عمق اثرگذاری آن در حوزههای مختلف جامعه ارتقاء یابد. البته سطح فعالیتهای دانشجویی و میزان برد آنها در حرکتهای اعتراضی و تحول خواهانه نسبت تعیین کنندهای با افزایش جمعیت نداشت. اما به طور کلی میتوان گفت افزایش کمی دانشجویان فرصتهای عمل ونقش آفرینی بیشتری برای جنبش دانشجویی خلق کرد و مرجعیت اجتماعی آن را گسترش داد.
حال کاهش جمعیت دانشجویی تاثیر منفی به جای خواهد گذاشت. البته این عامل کاهنده فقط در ارتباط با کاهش عددی جمعیت دانشجویی نیست بلکه بیشتر متاثر از کاهش اهمیت کسب مدرک تحصیلات دانشگاهی در جوانان است. تا پیش از این راه یابی به دانشگاه و برخورداری از آموزش عالی و کسب مدرک مربوطه از ابعاد مختلف برای جوان ایرانی و خانوادهاش مهم بود. تمامی افراد و خانوادهها آن را برای کسب پرستیژ و حیثیت اجتماعی خوب ضروری بشمار میآوردند.برای بخش مهمی نیز تحصیلات دانشگاهی راهی برای کسب شغل خوب و تامین زندگی در آینده بود. اما اینک برای بخشی از جوانان دیگر اینگونه نیست و در سالیان اخیر تعداد پسران متقاضی شرکت در کنکور آموزش عالی روند نزولی داشته است و پیش بینی میشود ادامه پیدا کند. جنبه منفی این مساله زمانی بیشتر آشکار میشود که تمایل برای تحصیلات دبیرستانی نیز روندی نزولی را طی میکند و کشور دارای جمعیت بیسواد ده میلیونی است.
تاثیر اصلی این روند، کاهش منزلت اجتماعی دانشگاه و دانشجو خواهد بود. البته دامنه آن بالا نیست و کماکان کسب تحصیلات دانشگاهی و بخصوص مدارج بالا ارزش تلقی خواهد شد ولی بمانند گذشته نخواهد بود.
در چنین شرایطی نقش آفرینی دانشگاه و جنبش دانشجویی نیز دستخوش تغییراتی میشود. در واقع دانشجو و زیست دانشجویی از حالت ویژه بیشتر فاصله گرفته و تمایل به کنشگری خاص و متفاوت با سیاست ورزی متعارف در جنبش دانشجویی کاهش پیدا میکند. مزیت و ویژگی خاص جنبش دانشجویی ایران که بدان منزلت اجتماعی بالایی بخشیده، کشیدن بار اصلی تحول خواهی در دوره گذار و زمینه سازی برای برطرف شدن موانع تحقق مطالبات مردم بوده است. در دوره دوم ریاست جمهوری احمدینژاد افزایش برخوردهای سرکوب گرانه حکومت و رسیدن آستانه تحمل نظام به صفر در دانشگاهها تحرکات جنبش دانشجویی را به کمترین میزان بعد از تجدید حیات در دهه هفتاد رساند.
در زمان ریاست جمهوری روحانی اگر چه فضای پلیسی در دانشگاهها کاهش یافته است اما تفاوت چشمگیری در سطح فعالیتهای جنبش دانشجویی مشاهده نمیشود. در سالیان اخیر گسترش مناسبات دانش آموزی نیز تاثیر منفی غیر قابل انکاری در نقادی دانشگاهها داشته است.
کاهش جمعیت دانشجویی در این فضا میتواند احتمال تغییر پارادیم در کنش دانشجویی و سیاست زدایی از آن در قالب تبدیل به نیروی دنباله روی گروههای سیاسی در بیرون از دانشگاهها را افزایش دهد. در عین حال به صورت قطعی تاثیر بازدارنده در برابر تداوم هویت تاریخی جنبش دانشجویی ایران نخواهد داشت. ولی دستکم به درجاتی از منزلت اجتماعی دانشجویان میکاهد اگرچه میزان آن در کوتاه مدت زیاد نخواهد بود.