معمای حکومت اسد و داعش

رابطه حکومت سوریه و داعش از موضوعات داغ و جدلی در عرصه داخلی، منطقه ای و جهانی است. برخی استدلال می کنند که خطر داعش بیشتر از بشار اسد است و ناگزیر باید استمرار حکومت سوریه با اصلاحات محدود را پذیرفت تا تروریسم و اسلام گرایی افراطی در سوریه و خاور میانه مهار گردد. در این مطلب دیدگاه یاد شده مورد نقد قرار می گیرد و توضیح داده می شود که حل مشکل داعش با تداوم قدرت بشار اسد اگر ناممکم نباشد، امر بسیار دشواری است. همچنین صورت بندی مبتنی بر تقلیل رابطه بشار اسد و داعش به جنبه تقابلی صرف نیز با واقعیت ها تطبیق نمی کند.

76554_805

رابطه پیچیده بشار اسد و داعش نمونه ای گویا و روشنگرانه از مناسبات دو خصم است که چگونه به بقای یکدیگر کمک می کنند. رشد داعش در سوریه و عراق فضای جدیدی را در جنگ داخلی سوریه پیش آورد. برنده اصلی این پیشروی حکومت سوریه و حامیان خارجی اش جمهوری اسلامی و دولت روسیه بودند که راهبرد تغییر مبارزه با مشی استبدادی حکومت سوریه به ضرورت مبارزه با تروریسم را دنبال می کردند. از ابتدای شروع جنبش اعتراضی مردم سوریه که تا چند ماه مسالمت آمیز بود، سیاست دولت سوریه متهم کردن آن به فعالیت های تروریستی برای توجیه سرکوب خشونت آمیز دولتی بود.

البته این برخورد متکی به رویه همیشگی اسد ها( پدر و پسر) بعد از اعتراض اخوان المسلمین در سال ۱۹۸۲ علیه حکومت سوریه بود. از آن مقطع به بعد هر حرکتی اعتراضی نسبت به حکومت و یا مطالبه دمکراسی و حقوق بشر تحت عنوان مبارزه با تروریسم و افراطی گری سرکوب می شد و برای دهه ها حکومت سوریه قانون وضعیت ویژه را به عنوان محملی برای توجیه محدودیت های سیاسی اعمال می کرد.

در سال ۲۰۰۵ ،۲۷۴ نفر از فعالان سوری اعم از سکولار، کمونیست، نیرو های جامعه مدنی، روشنفکر و فعالان کرد بیانیه دمشق را اعلان کردند و خواستار پایان قانون وضعیت ویژه شدند. برخی از امضا کنندگان شورای ملی بیانیه دمشق را تشکیل داده و خواستار اصلاحات سیاسی شدند. حکومت سوریه در سال های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ تحت پوشش مقابله با تروریسم و تهدیدات امنیتی برخی از فعالان سیاسی و مدنی را در سال های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ بازداشت کرد و اعتراضات نهاد های حقوق بشری را دخالت در امور داخلی سوریه نامید.

داعش در ابتدا در ائتلاف با جبهه النصره محدوده فعالیت هایش را از عراق به سوریه گسترش داد اما خیلی زود بین این دو گروه اختلاف افتاد وداعش در مقابل القاعده قرار گرفت. موفقیت در فتح موصل و اعلام تشکیل دولت اسلامی عراق و شام و خلافت ابوبکر بغدادی نقطه عزیمت تقابل داعش با القاعده و دیگر اسلام گرایان جهادی بود که زعامت داعش را نپذیرفتند. از این مقطع داعش با ایجاد درگیری داخلی در میان مخالفان مسلح سوری، جبهه سومی را گشود. عملیات اصلی داعش از آن زمان تا کنون درگیری با جبهه النصره، کرد ها و ارتش آزاد سوریه بوده است.

بشار اسد نیز داعش را در جبهه اصلی نزاع قرار نداده است. عمده حملات هوایی ارتش سوریه و تحرکات میدانی آنها علیه جبهه النصره ، ارتش آزاد و مخالفان معتدل سوری است. تضاد کانونی بشار اسد نیرو هایی هستند که خواهان کناره گیری وی از قدرت هستند. راهبرد دولت سوریه استفاده ابزاری از داعش است تا با بزرگ نمایی خطر آن مردم سوریه، مخالفان، کشور های منطقه و قدرت های جهانی قانع بشوند که چاره ای جز پذیرش حکومت سوریه در چارچوب گزینش بد به جای بدتر ندارند. بشار اسد و حامیان داخلی و خارجی اش می پندارند در گام بعدی پس از اینکه اقدامات نظامی داخلی و منطقه ای علیه حکومت اسد برطرف شد، آنگاه شکست داعش با توجه به برخورداری از حمایت ائتلاف جهانی کار دشواری نخواهد بود.

بدینترتیب داعش برای حکومت اسد تا کنون بیش از آنکه تهدید باشد، فرصت بوده است. از این رو بین دولت سوریه و داعش مراودات اقتصادی و تجاری برقرار است. بر مبنای برخی گزارش ها دولت اسد از داعش نفت می خرد. همچنین دادو ستد کالا بین آنها وجود دارد. شبکه مخابراتی بین مرکز و نقاط تحت کنترل داعش بدون مشکل کار می کند و دو طرف در حفظ این کانال ارتباطی با هم هماهنگ هستند. دولت اسد مرکز فرماندهی داعش را مورد حمله وبمباران نظامی قرار نداده است. بار اصلی مقابله با داعش بر دوش کرد ها، ارتش آزاد و ائتلاف به سرکردگی آمریکا است.

بخش دیگری از سیاست حمایتی اسد از داعش، آزاد کردن نیرو های وابسته به این گروه و یا کسانی که آمادگی برای جذب داشتند، از زندان در ابتدای بحران بود. این مسئله باعث تقویت گروه های اسلام گرای افراطی و از جمله داعش در بین نیرو های مخالف شد. ارتباط حکومت سوریه با گروه های اسلام گرای جهادی به بعد از اشغال نظامی عراق به افغانستان بر می گردد. در این مقطع دولت سوریه در چارچوب برخورد عملگرایانه و تاکتیکی به سیاست بایکوت و انزوای اسلام گرا ها را خاتمه داد و عملا خاک سوریه را در اختیار بقایای حزب بعث و گروه های اسلام گرای افراطی جهت انجام عملیات بر علیه دولت مرکزی عراق قرار داد. البته این سیاست با فراز و نشیب هایی همراه بود. در مقاطعی که فشار غرب افزایش یافت، برخی از این نیرو ها را دستگیر کرد و در اختیاز دولت عراق و آمریکا گذاشت. اما در سراسر سال های ۲۰۰۴ تا۲۰۰۹ مرز های شرقی سوریه از نقاط ورود ونفوذ اصلی نیرو های افراطی به عراق و انجام عملیات علیه ارتش آمریکا و دولت مرکزی عراق بود. راهبرد بشار اسد جلوگیری از قدرت گرفتن دولت متحد با آمریکا در عراق بود. این ارتباطات و بخصوص همکاری های مقطعی با شبکه عزت الدوری باعث ایجاد سلول هایی در سوریه شد که بعد ها زمینه را برای قدرت گرفتن داعش مساعد ساخت.

ادعای تقابل اسد با تروریسم دقیق نیست وبحثی پیچیده است. وی با بخشی از تروریست ها و گروه های افراطی مانند جبهه النصره درگیر است. اما با داعش به عنوان بخش تند تر تروریست ها تقابل جدی ندارد. موضوع النصره و دیگر گروه های جهادی مشابه بحث غامضی است. این گروه ها در چارچوب ائتلاف با دیگر مخالفان سوری وبه صورت جبهه ای فعالیت می کنند این عامل باعث شده است تا بخشی از مخالفان ومردم سوریه نسبت به همکاری با آنها نظر مثبتی داشته باشند. هدف آنها سقوط بشار اسد است و مانند داعش ادعای تشکیل دولت اسلامی در مناطق تحت کنترل را ندارند. اگر چه این نگرش ریسک های جدی برای آینده سوریه دارد، اما نشانگر تفاوت در ارزیابی تاثیر جبهه النصره و دیگر گروه های مشابه است.

ازاینرو درگیری ارتش و حکومت سوریه و متحدان آنها از جمله حزب الله لبنان، ایران و روسیه بیشتر با مخالفانی است که قصد تغییر سیاسی و براندازی بشار اسد را دارند. درگیری با تررویسم فعلا مسئله اصلی آنها نیست. شدت گرفتن تروریسم و تبدیل شدن به جریان مسلط در جنبش اعتراضی سوریه مزیتی برای بشار اسد و نیرو های همسو است تا با منتفی شدن بحث تغییرات سیاسی ریشه ای در سوریه مسئله مهار تروریسم و اولویت ثبات بر اصلاحات سیاسی برجسته گردند. تا کنون این راهبرد در کنار ضعف نیرو های سوری مخالف، انفعال غرب وسیاست های مخرب عربستان سعودی، ترکیه و قطر به خوبی جواب داده است. اما برآورد دولت سوریه در راحتی شکست داعش و جمع کردن بساط این گروه تبهکار خوشبینانه به نظر می رسد. شکست سنگین داعش با توجه به رشد و بافت پیچیده داخلی آن امر ساده ای نیست و در کوتاه مدت قابل تحقق نخواهد بود. از این رو اسد و حامیانش دچار خطای محاسبه شده اند که هزینه های زیادی برای منطقه خواهد داشت و دامن خود آنها را نیز می گیرد.

حل مشکل ویرانگر داعش نیازمند توجه به زمینه های اجتماعی آن نیز است. افراطی گری از زاویه ای محصول بی عدالتی و ظلم است. رویکرد داعش و دیگر گروه های اسلام گرای افراطی در مواجهه با سیاست حمام خون و قساوت بشار اسد مورد حمایت بخشی از جامعه سوریه است که شدت فشار و سرکوب بی رحمانه آنها را به سمت حمایت از واکنش های تلافی جویانه خشونت آمیز سوق داده است.
بنابراین پایان خشونت ناموجه نفرت انگیز در سوریه یک معادله چند وجهی است ویک وجه آن کناره گیری دولتی است که دستش به خون ده ها هزار سوری آلوده است. بر مبنای گزارش سازمان نظارت بر حقوق بشر سوریه بیش از ۹۰ درصد تلفات انسانی غیر نظامیان در سوریه مربوط به عملیات نظامی بشار اسد است. مخالفان سوری و حتی داعش و جبهه النصره در مقایسه با دولت نقش خیلی کم رنگ تری در کشتار افراد بی دفاع داشته اند. البته هر دو طرف مرتکب تخلفات از کنوانسیون ژنو و جنایت جنگی شده اند. اما دولت بشار اسد جنایت علیه بشریت را در مقیاس انبوه مرتکب شده است.

بنابراین از منظر انسانی و ثبات بشار اسد مانع اصلی است و خروج وی از قدرت نه تنها مرتکب اصلی خشونت ناموجه را از معادلات سوریه خارج می سازد بلکه همگرایی موثر نیرو های داخلی و خارجی جهت مهار داعش و افزایش توان و کارایی کارزار علیه آن را تقویت می نماید. البته باید توجه داشت کناره گیری بشار اسد لزوما به معنای تغییر کلیت حکومت سوریه نیست. بلکه خروج وی می تواند فضا را برای اقناع مخالفان به تشکیل دولت انتقالی با مشارکت بخش های میانه روی حزب بعث و کارگزارن دولت سوریه مساعد نماید.

وضعیت پیچیده سوریه بگونه ای است که اجازه خلاء قدرت بیشتر را نمی دهد بنابراین واقع گرایی حکم می کند که انتظارات در خصوص اصلاحات سیاسی زمانمند گردد و توقع تحقق مطالبات در کوتاه مدت کنار گذاشته شود. اولویت در تدبیر اندیشی پیرامون در نظر گرفتن توامان مولفه های ایجاد ثبات پایدار، حفظ نهاد های دولتی، شکست تروریسم و تحول سیاسی گام به گام است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.