همدانی و سپاهیان در خدمت قدرت خودکامه

سرتیپ سپاه پاسداران حسین همدانی از دسته نیرو‌های سپاه پاسداران بود که در همراهی با قدرت و تحولات آن در ایران بعد از انقلاب بر کشیدند.

وی بالا‌ترین مقام در بین فرماندهان نظامی بود که تا کنون در مداخله حکومت در جنگ داخلی سوریه جان باخته‌اند. اگرچه تهران، مرگ وی را در حومه حلب به درگیری نظامی با داعش مرتبط کرده است، اما گزارشی نیز وجود دارد که علت مرگ او به دلیل تصادف بوده است.

جزئیات مرگ وی در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. درگذشت وی در اثر واژگونی ماشین حامل وی در جاده خناصر – اثریا در جنوب شرق حلب در مسیر استان حما و درست ۴٨ ساعت پس از آغاز حمله سراسری ائتلاف جدید ایران – روسیه در شمال این استان علیه مخالفان مسلح سوری رخ داده است.

70CBEC0B-63AF-4AE2-9328-ACCC60F06ED4_w640_r1_s_cx0_cy1_cw0

علی شمخانی مدعی است وی برای شناسایی منطقه رفته بود که علی رغم نا‌شناس بودن مورد شناسایی لحظه‌ای مخالفان بشار اسد قرار می‌گیرد. این سخنان وی بیشتر از انکه روشنگر باشد، بر ابهامات می‌افزاید که چگونه وی بلافاصله شناسایی شده است در حالی که طبق ادعای شمخانی او ماموریتی مخفی داشته است. البته طبیعی است که او بالقوه هدف داعش و مخالفان مسلح سوری بوده باشد.

شهدوست، خواهرزاده وی مدعی است همدانی چند سال پیش در آپارتمان خودش در دمشق به همراه خانواده‌ هدف ترور نافرجام قرار می‌گیرد.

مرگ وی را می‌توان نشانه افزایش فعالیت‌های حکومت در حفظ بشار اسد و سرکوب مخالفان بشمار آورد. در واقع او قربانی مداخله حکومت در جنگ داخلی سوریه شد. در عین حال کشته شدن وی آسیب پذیری نیرو‌های نظامی ایران در سوریه را نیز به نمایش می‌گذارد.

همدانی در سوریه با درخواست قاسم سلیمانی نقش هماهنگی نیرو‌های شبه نظامی با ارتش سوریه وحزب الله لبنان را بر عهده داشت و همچنین به عنوان مستشار نظامی یاری‌گر حکومت سوریه در سرکوب خونین مخالفان بود.

او در سوریه به ابو وهب شناخته می‌شد چون نام پسر ارشدش وهب است. همدانی به شهادت اظهارات خودش فعالیت‌هایش در سوریه را با الهام از حزب الله لبنان، «حزب الله دوم» نام گذاری کرده بود. به ادعای وی، این شبه نظامیان در ۱۴ استان سوریه، ۴۲ گروه و ۱۲۸ گردان فعال هستند.

همدانی تلاشش را بر استفاده از خود نیروی‌های سوری قرار داده و در این خصوص توضیح می‌دهد: «ما جوانان سنی، شیعه و علوی سوری را بسیج کردیم چراکه این تدبیر رهبر انقلاب بود که از جوانان خود آن‌ها استفاده کنیم برای دفاع، وگرنه حاج قاسم سلیمانی گفتند من یک لشگر از ایران ببرم سوریه جنگ را تمام می‌کنیم.»

او دلیل مداخله حکومت در سوریه را «حفظ عمق استراتژیک» به تعبیر خامنه‌ای و همچنین حضور در کشوری که نقطه اتصال سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا برای تحت فشار قرار دادن اسرائیل و «آزاد سازی قدس» توجیه کرده بود. همچنین گفته بود: «در طول این نزاع تجربیات آموزشی به ملت سوریه بدون هیچ انتظاری منتقل شد».

او در چهار سال گذشته، در ایران هم فعالیت‌هایی را تحت عنوان دفاع از حرم زینبیه سازمان‎دهی کرد. راه اندازی «ستاد پشتیبانی از مردم سوریه» یکی از این فعالیت‌ها بود. این ستاد‌ها در همه استان‌های ایران تشکیل و نیرو‌هایی را برای پشتیبانی از حکومت سوریه و مواضع آن جذب می‌کنند. البته در کنار ایرانی‌ها نیرو‌هایی نیز از شیعیان افغانستان و پاکستان به کار گرفته می‌شدند. احتمالا وی در تشکیل گروه «قوات‌الرضا» به عنوان یک گروه نظامی از شیعیان سوریه نیز نقش داشته است. فعالیت‌های او در سوریه به مراتب فرا‌تر از حفظ حرم بود که علاوه بر نیرو‌های حکومتی پاره‌ای از نیرو‌های سنتی شیعی نیز در این حوزه فعال هستند.

بعد دیگر فعالیت‌های او در سوریه در ارتباط با گروه‌های موسوم به «کشاب» بود. این گروه‌ها برای فعالیت‌های فرهنگی تشکیل شده‌اند و از گروه‌های موسوم به «حلقه‌های صالحین» در بسیج ایران الگو گرفته‌اند. همدانی تاکید زیادی بر فعالیت‌های فرهنگی در چارچوب بنیاد گرایی شیعه در کنار عملیات‌های نظامی داشت. وی دستاورد مثبت این تلاش را این چنین توضیف کرده بود که ارتش سوریه از حالت سکولار خارج شده و دیگر در آن نماز و قرآن خواندن ممنوع نیست.

گلعلی بابایی، رئیس سابق سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس با اشاره به دیدار وی با رهبری چند روز قبل از آخرین حضورش در سوریه می‌گوید همدانی اقدامات فرهنگی بسیاری را انجام داده بود که از جمله آن‌ها ماجرای ترجمه و توزیع کتاب‌های مقدس در کشورهایی مانند سوریه و عراق بوده است. به ادعای وی خامنه‌ای اقدام وی در استفاده از مترجمان مصری را برای ترجمه عربی متون فارسی تحسین کرده بود.

همدانی از نیرو‌های اسلام گرای سنتی بود که بعد از انقلاب جذب سپاه پاسداران شد. نقطه شروع فعالیت‌های نظامی وی در کردستان و مواجهه با ناآرامی‌ها در آن منطقه بود. اگرچه در تصویر‌پردازی که از وی در رسانه‌های حکومتی انجام شده است، او بنیانگذار و یا از موسسان سپاه همدان و کردستان معرفی شده است. اما برخی از افراد مطلع این ادعا را رد کرده و او را از اعضاء اولیه سپاه همدان می‌دانند.

همدانی در دهه اول انقلاب و زمان جنگ هشت ساله با عراق جزو فرماندهان میانی سپاه بود. وی مدت کوتاهی در در همدان و غرب کشورفعالیت کرد و عمده فعالیت‌هایش در سپاه در تهران بود.

مسئولیت‌های وی درزمان جنگ عبارت بودند از:

فرمانده لشکر ۳۲ انصارالحسین استان همدان
فرمانده لشکر ۱۶ قدس استان گیلان
معاونت عملیات قرارگاه قدس
اما او بعد از جنگ و تحولاتی که در فرماندهی سپاه با تصفیه برخی از نیرو‌های منتقد و بخصوص هواداران آیت الله منتظری و جناح چپ صورت گرفت، مدارج ترقی را پیمود. ابتدافرمانده قرارگاه نجف اشرف شد. سپس فرماندهی لشکر ۴ بعثت را در دست گرفت. مدتی بعد رئیس ستاد نیروی زمینی سپاه پاسداران و فرمانده سپاه محمد رسول الله سپاه تهران شد.

او در دو دوره‌ای متصدی جانشینی فرمانده نیروی مقاومت بسیج سپاه بود. در جریان جنبش اعتراضی سال ۸۸ فرمانده سپاه تهران بود و در قرارگاه ثار الله فعالیت می‌کرد. همدانی در سرکوب خشن جنبش سبز نقش مهمی ایفا کرد. آخرین پست‌های وی در سپاه مشاور عالی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جانشین سازمان بسیج مستضعفان بود.

طبق اظهارات اسماعیل کوثری نماینده مجلس و از سرداران سابق سپاه، او به صورت مستمر در سوریه مسئولیت نداشت و بعد از پایان ماموریتش به ایران بازگشته بود اما به دلیل تسلط بالای وی بر مناطق سوریه، چند روزی برای کمک فکری مجددا عازم سوریه شده بود. خودش در مصاحبه‌ای اظهار داشته بود که قصد بازگشت به ایران را داشته ولی با توصیه رهبری بازگشته است تا به مردم سوریه آگاهی بدهد که کشورشان بیمار است و نیاز به درمان دارد. بر مبنای برخی گزارش‌ها که راستی‌آزمائی آن‌ها با توجه به منابع موجود مقدور نیست، همدانی به دلیل «عدم توفیق» در عملیات‌های سپاه پاسداران در سوریه تحت فشار قرار گرفته بود. اگر چه برخی مدعی هستند او اخیرا از سمت «هماهنگ کننده نیروهای سپاه در کشور سوریه» برکنار شده بود، اما مدرک معتبری در این خصوص وجود ندارد. او به عنوان «مسئول تجمیع لجستیک تجهیزات برای سوریه» فعالیت می‌کرد.

همدانی از آن دسته نیرو‌های سپاه بود که خود را با تغییرات در قدرت هماهنگ کرده و در مسیر همسو با مواضع رهبری فعالیت می‌کرد. او معتقد بود سپاه و بسیجی که سیاسی نباشد، هیچ خاصیتی ندارد. ازاینرو در عرصه سیاسی فعال بود. در دوران اصلاحات جزو امضا کنندگان نامه تهدید آمیز به خاتمی بود. در دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد و بعد از ماجرای قهر یازده روزه وی نیز اظهارات تندی علیه رئیس دولت نهم ابراز داشت.

او در مخالفت با دیدگاه‌های مشایی اظهار داشت: «با منشور کوروش به شدت مخالفیم و این را مخالف سیره امام و آقا می‌دانیم.» او محمود احمدی‌نژاد را به «ابوالحسن بنی صدر» تشبیه کرد و گفت: «حلقه یاران احمدی‌نژاد خطرناک‌ترین جریان پس از فتنه ۸۸ است».

همدانی در مخالفت با جنبش سبز و رهبران آن تا جایی وادی افراط را پیمود که خواهان اعدام میر حسین موسوی و مهدی کروبی شد. او در خصوص چگونگی مهار اعتراضات ۸۸ به استفاده از نیرو‌های شرور و تاکید رهبری بر عدم پذیرش کشته در درگیری‌های خیابانی اشاره کرده و گفته بود: «با کار اطلاعاتی اقدامی انجام دادیم که در تهران صدا کرد. ۵ هزار نفر از کسانی که در آشوب‌ها حضور داشتند ولی در احزاب و جریانات سیاسی حضور نداشتند بلکه از اشرار و اراذل بودند را شناسایی کردیم و در منزلشان کنترلشان می‌کردیم. روزی که فراخوان می‌زدند این‌ها کنترل می‌شدند و اجازه نداشتند از خانه بیرون بیایند. بعد این‌ها را عضو گردان کردم. بعداً این سه گردان نشان دادند که اگر بخواهیم مجاهد تربیت کنیم باید چنین افرادی که با تیغ و قمه سروکار دارند را پای کار بیاوریم».

همدانی تقریبا در همه موضوعات سیاسی مهم موضعگیری داشت و سخنانی در دفاع از لایحه هدفمندی یارانه‌ها،اجرایی شدن اصل ۴۴ قانون اساسی بیان کرد و نامه دفاع از عملکرد اسدالله لاجوردی سکان دار اصلی خشونت‌های دولتی در نیمه اول دهه شصت را امضا کرد.

همدانی با رویکرد تنش زدایی خارجی دولت روحانی نیز مخالف بود و با انتقاد از قدم زدن جواد ظریف با جان کری در خیابان‌های ژنو گفت: «نمی‌توانیم با آمریکایی‌ها قدم بزنیم و انتظار شفاعت شهدا را داشته باشیم.» او مذاکره با غرب را زمینه بازسازی هیبت آمریکا دانسته و مذاکره با شیطان بزرگ را باخت به شمار می‌آورد.

او تا آخرین لحظه عمر از اقتدار گرایی در سیاست داخلی و ستیزه جویی در سیاست خارجی حمایت کرد و به جریانی از نیرو‌های سپاهی تعلق داشت که قائل به ایستادگی در برابر خواست مردم و تنزل سپاه به ستون فقرات ماشین سرکوب استبداد دینی هستند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.