نو اصول گرایی یا طغیان حاشیه علیه متن

اصول گرایان  زود تر از موعد  فعالیت های سیاسی معطوف به انتخابات های آینده را شروع  کردند. توجیه این حرکت ، آسیب شناسی شکست در انتخابات است ،اگرچه اغلب گروه های اصول گرا و کاندیدا های وابسته به گونه ای رفتار کرده اند که گویی در انتخابات نباخته اند. ابراهیم رئیسی شمایل کاندیدای بازنده را ندارد.

فعالیت ها، سفر های متعدد، حضور رسانه ای و دیدار های مکررش با کارگزاران ارشد حکومتی این تصور را قوت می بخشد که  انتخابات ۹۶ مستقل از نتیجه ،سکوی پرش او در عرصه سیاسی و بلوک قدرت و قرار گرفتن در جایگاه رهبری اصول گرایان بوده است. خط تبلیغاتی اصول گرایان با مانور بر تخلفات ادعایی گسترده در انتخابات، بی اعتبار سازی پیروزی روحانی و بزرگ نمایی پیرامون رای های رئیسی و توانایی او در کسب آنها در مدتی کوتاه بوده است.

اما در کنار این رویکرد، تلاش  برای بازسازی ساز و کار فعالیت اصول گرایان و تجدید نظر طلبی سازمانی و گفتمانی  از مسیر های متفاوت راه افتاده است. پیکان انتقاد ها و حملات به سمت جمعیت مردمی نیرو های انقلاب (جمنا) است. جمنا به صورت خلق الساعه  چند ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم شکل گرفت تا بر مبنای الگوی فعالیت موسمی و جامعه توده ای مورد علاقه نظام سیاسی ، گروه های متعدد اصول گرا را برای رقابت با روحانی وحدت ببخشد.

جمعیت موتلفه، تشکل‌های پیرو خط امام و رهبری، جمعیت ایثارگران، جمعیت رهپویان، آباد گران و یکتا پایه‌های اصلی جمنا را تشکیل می دادند. حضور یک عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نیز نشانگر همراهی این نهاد حوزوی بود. جمنا  ائتلاف جدیدی از اصول گرایان سنتی، عملگرا، تندرو و مدافع گقتمان سوم تیر بود تا وحدتی صوری  واز بالا به پایین را در اصول گرایان بوجود آورد. اگرچه رئیسی هیچوقت نپذیرفت که به عنوان کاندیدای جمنا شناخته شود و سعی کرد در قالبی گمراه کننده خود را در فراسوی دو گانه اصول گرایی و اصلاح طلبی قرار دهد ، اما از ابتدا قرائنی  مشاهده شد که هدف از تشکیل جمنا، ریل گذاری برای معرفی رئیسی به عنوان  کاندید واحد اصول گرایان در انتخابات ۹۶ بود .

ولی در پایان کار اغلب  کاندیدا های پر شمار اصول گرایان در عمل ساز و کار اجماغ بخش جمنا را رد کردند. سرانجام دخالت شورای نگهبان باعث شد تا فقط سه نفر از خیل انبوه کاندیدا های اصول گرا مجال شرکت در رقابت انتخاباتی را پیدا کنند. اگرچه  هنوز ابعاد کامل چرایی کاندیداتوری رئیسی روشن نشده ، اما در عین حال نمی توان حمایت های محافل پر نفوذ قدرت در  کنار رفتن قالیباف به نفع وی را نادیده گرفت.

از ابتدا سعید جلیلی و جبهه پایداری محوریت جمنا را نپذیرفتند. جمعیت موتلفه نیز تاکید کرد که در هر شرایطی کاندیدایش کنار نمی رود. اما از آنجاییکه اشتراکات رئیسی با جلیلی و جبهه پایداری بالا بود، آنها نیز ضمن حفظ  مخالفت با ساز و کار جمنا از تصمیم نهایی آن حمایت کردند.

اکنون  مخالفان و کاندیدا هایی که در نهایت مورد حمایت جمنا قرار نگرفتند، فرصت را برای ضرورت  جایگزینی جمنا مساعد ارزیابی کرده اند. قالیباف  تجدید نظر طلبی در قالب تعریف نو اصول گرایی  را با نگارش نامه ای سرگشاده به جوانان اصول گرا  آغاز کرد.

وی در فرازی از نامه اش با اعتبار زدایی از ساز و کار کنونی اصول گرایان چنین اظهار داشت:

« به این باور رسیدم که «تغییرِ اساسی در نحوه کنشِ جریانِ اصول‌گرایی» یکی از مطالباتِ اصلیِ امروزِ شما جوانانِ مومن و دلسوزِ انقلاب و کشور است. امروز دیگر روشن است که اصول‌گرایی باید با حفظِ مبانی و ارزش‌هایِ انقلابیِ جمهوریِ اسلامی، در نگرش و شیوه سیاست‌ورزی خود متحوّل شود و با گفتمان و چهره‌هایی نو، حرکت در راستایِ «نو‌اصول‌گرایی» را هرچه زود‌ت آغاز کند. »

محمد باقر قالیباف با این اقدام  روشن ساخت که پرونده فعالیت سیاسی را نبسته و همچنان دراندیشه آزمودن مجدد بخت خویش در آینده با  خیز برداشتن برای رهبری اصول گرایان است. تمایلی که وی را دوباره در رقابتی داخلی با ابراهیم رئیسی قرار می دهد.

البته نو اصول گرایی بحث جدیدی نیست.  علیرضا زاکانی در سال ۱۳۸۶ برای نخستین بار این بحث را مطرح کرد  که تا کنون به جایی نرسیده است.

وحید جلیلی برادر سعید جلیلی نیز در رویکردی مشابه به انتقاد تند از بخش مسلط اصول گرایان پرداخت. او اصول گرایان را متهم به رفتار قبیله ای کرده و جمنا را ترکیبی از ” مخلص ها  و قالتاق” توصیف کرده که ” ائتلاف چرتکه ای را جایگزین وحدت مکتبی کرده اند”. راهکار پیشنهادی وی پاکسازی اصول گرایان با “ویروس زدایی از تفکر انقلابی” است . وحید جلیلی که آشکارا از کنار گذاشتن بردارش توسط جمنا ناراحت به نظر می رسد، همچنین اظهارات  تندی  خطاب به قوه قضائیه، مجالس هفتم، هشتم و نهم و سازمان تبلیغات اسلامی که در کنترل اصول گرایان هستند، ایراد کرده و به طور کلی اصول گرایان را از منظر استاندار دوگانه زیر سئوال برده است که  فقط مشکلات اعتدالی ها و اصلاح طلب ها را می بینند.

جبهه پایداری ونزدیکان محمد تقی مصباح یزدی نیز کماکان بر ضرورت توجه به کاندیدای اصلح و مکتبی و برتری آن بر صالح مقبول تاکید دارند. مصطفی میرسلیم نیز برخی از تصمیمات رئیسی و نوع فعالیت اصول گرایان در انتخابات را مورد انتقاد قرار داده و مدعی شده که اگر خبر نادرست انصراف وی از سوی جمعیت موتلفه منتشر نشده بود، وضعیت بهتری در انتخابات پیدا می کرد.

بخشی دیگری از نیرو های اصول گرا که خبرگزاری فارس آنها را نمایندگی می کند، مدتی است عملا نواصول گرایی را با دامن زدن به التقاط فرهنگی آغاز کرده اند. بسته بندی جدید هویتی پیشنهادی آنها حفظ گفتمان اقتدار گرایی سیاسی ، بنیاد گرایی اسلامی شیعه محور در کنار تلفیق سبک های فرهنگی متضاد با هدف ایجاد سردرگمی هویتی در جامعه  است. دعوت از چهره هایی چون تتلو و بهنوش بختیاری که ویژگی های رفتاری آنها تا پیش از این از سوی این  جریان به عنوان تهاجم فرهنگی نکوهش می شد، حرکتی  را بازتاب می دهد که در برخوردی ابزاری  می کوشد  از چهره های شبه مدرن که توجهی به مسائل محتویی و ریزبنایی ندارند، یارگیری اجتماعی  و سیاسی کرده و در نهایت با ارسال پیام های گمراه کننده در جامعه هراس زدایی کند.

اکثر نظریه پردازان جناح اصول گرا در مورد نو اصول گرایی در شرایطی  به اظهار نظر پرداخته اند که  مجموعه این حرکت های متفاوت و ناهمگون عمدتا از سوی نیروهایی انجام می شود که در متن رهبری  نیرو های اصول گرا قرار نداشته و و یا سهم بیشتری را مطالبه می کردند. در واقع این حرکت ها را می توان طغیان حاشیه علیه متن در اصول گرا ها به حساب آورد.

اصول گرا ها از سال ۸۴ به بعد در بحران انسجام سیاسی به سر می برند. وجه بنیادی این بحران ریشه در ناهماهنگی بین اضلاع  سه گانه ” الزامات ائتلاف در داخل یک جبهه سیاسی ” ، ” سنت شیخوخیت مبتنی بر اریستکراسی روحانی” و ” ایفای نقش بستر  مداخلات نهاد ولایت فقیه در شکل گیری دولت و مجلس ”  در راهبرد انتخاباتی اصول گرایان دارد. در سال ۸۴ محمود احمدی نژاد از بیرون بر اصول گرایان تحمیل گشت و همین اتفاق باعث شد تا نیروهای جدیدی در سطح رهبری اصول گرایان فعال شده و با طرح گفتمان سوم تیر” خواهان کنار رفتن و یا تضعیف  نیرو های قدیمی وسنتی شوند. نتیجه  آن اتفاق دور شدن تدریجی کسانی چون علی اکبر ناطق نوری، حسن روحانی و علی لاریجانی از اصول گرایان بود که در گذر زمان  هویت متفاوتی نسبت به گذشته خود پیدا کردند  واکنون دیگر به سختی می توان آنها را در جرگه اصول گرایان بشمار آورد. در سال های بعد رقابت بین قدیمی ها و جدیدی ها باعث شد تا موازنه قوا در رهبری اصول گرایان نوسان یابد اما تا کنون نیرو های تندرو با محوریت کسانی که سوابق امنیتی و نظامی داشته اند، توانسته اند موقعیت با نفوذ خود را حفظ کنند. جامعه روحانیت و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در بازسازی و یا تداوم نقش قدیمی خود در دهه های هفتاد و هشتاد در هدایت جناح راست و محافظه کاران و ایفای نقش شیخوخیت ناکام بوده اند، اگرچه هنوز اثر گذاری شان را به صورت کامل از دست نداده اند. برخی از نیرو های سنتی چون جمعیت موتلفه به محاق رفته اند. اما هنوز چهره هایی چون محمد رضا باهنر و احمد توکلی از نیرو های سنتی نقش اثر گذاری دارند.

سمت گیری نیرو های حامی نو اصول گرایی به هم زدن گسترده ساختار رهبری اصول گرایان با کنار گذاشته شدن چهره های قدیمی و همچنین لایه های امنیتی و نظامی چون جمعیت ایثارگران و رهپویان است که در دهه گذشته در انتخاب کاندیدا های اصول گرا نقش فعالی داشته اند. در این راستا چهره هایی چون محمد رضا باهنر  تحت عنوان ” تکنسین انتخاباتی” نکوهش می شوند که باید جای شان را به “ایدئولوگ های انقلابی” بدهند.

بافت جمعیتی بدنه اجتماعی اصول گرایان به گونه ای است که افراد زیر ۴۰ سال بیشتر حامی طیف های تند رو و جدید هستند ومیان سال ها به بالا از نیرو های سنتی و با تجربه پشتیبانی می کنند.

تجارب انتخاباتی دو دهه پیش گوشزد می سازد که اصول گرایان با اتکا به پایگاه اجتماعی خود توانایی پیروزی در انتخابات ها را ندارند. در واقع پیروزی آنها نیازمند دو عامل بیرونی چون  نرخ مشارکت پایین و کسب حداقل نیمی از سبد رای های شناور است.

نو اصول گرایی اگر بخواهد بر مبنای تعاریف رایج در علم سیاست خود را تعریف کند ناگزیر از تعقیب مساله در دو سطح تفکر و اندیشه و روش و منش است. طبیعی است چهره های مدافع نو اصول گرایی کماکان به پیروی از نظرات آیت الله خمینی و رهبری باور دارند و تغییر گفتمان مورد نظر آنها بیشتر  فاصله گرفتن با هویت جناح راست و بیرون آمدن از زیر بار نگرش قدیمی است که حول  محور روحانیت و بازار شکل گرفته است.  البته هستند کسانی در درون اصول گرایان که معتقد هستند ایم جریان باید خودش را در مینه تطبیق بیشتر با گفتمان رهبری تقویت کند. در سطح روش و بخصوص هدف قرار دادن  جامعه مخاطب اختلافات و پراکندگی بیشتری مشاهده می شود.

جمعبندی اتفاقات روشن می سازد که  پروژه تعریف نو اصول گرایی با چالش ها و موانع جدی مواجه است و به مانند گذشته موفقیت آن در هاله ابهام جدی قرار دارد. گره گاه اصلی نوع مواجهه با تحولات فرهنگی  واجتماعی  مردم بخصوص نسل های جوان است که فاصله بیشتری با گفتمان و سبک زندگی اصول گرایان پیدا کرده است.

نتیجه عملی  بحث نو اصول گرایی تا کنون فعال شدن دوباره رقابت های کهنه است. در واقع تلاش برای افزایش وزن در هرم رهبری اصول گرایان ، جوان گرایی و ارائه چهره تازه متناسب با نیاز های روز ، سمت و سوی عینی موضع گیری های گروه های اصول گرا را شکل داده است. هدف اصلی راه افتادن زود هنگام رقابت داخلی برای انتخابات های آینده است که در صورت عملکرد ضعیف دولت روحانی در حوزه های اقتصادی و سیاسی فرصت بالقوه ای برای اصول گرایان خلق می کند.

 

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.