حسن روحانی به گواه اظهاراتش دستیابی به توافق جامع اتمی با گروه ۵+۱ را بزرگترین دستاورد خود می داند. اگرچه برجام محصول موافقت کلان رهبری و نیرو های همسو با مصالحه هسته ای بود، اما روحانی و جواد ظریف در اجرایی کردن توافق اتمی در چارچوب خطوط قرمز ترسیمی از سوی بخش مسلط قدرت نقش موثری داشتند.
ازاینرو ارزیابی واقعبینانه حکم می کند که برجام را محصول مشترک خامنه ای و روحانی بشمار آورد اگرچه رهبری ترجیح می دهد با برخورد دوگانه مسئولیت ظاهری بر دوش روحانی بیفتد. روحانی نیز به دلایل خاص خود از اینکه نام وی به صورت انحصاری بر سکه برجام حک شود، استقبال می کند. از منظر عینی نیز بررسی کارنامه دولت اعتدال تایید می کند که برجام در جمع دستاورد های محدود روحانی برجسته ترین است.
بنابراین حفظ برجام برای روحانی از منظر داخلی و خارجی در برابر تهدیدات ترامپ و سیاست تهاجمی هیات حاکمه آمریکا حائز اهمیت بسیار است.
ولی اهتمام روحانی در تدوین و دستیابی به برجام وحفظ آن بدین معنی نیست که عملکرد دولت در این زمینه خالی از ضعف و نارسایی نبوده است. در ادامه توضیح داده می شود که گام های لرزان و محافظه کاری روحانی و سیاست توسعه طلبی منطقه ای مورد نظر دولت اعتدال نیز به نوبه خود در متزلزل شدن برجام نقش داشته است. به عبارت دیگر ناتوانی روحانی در تعمیم برجام از مصالحه موردی به الگویی در سیاست خارجی و شکل گیری برجام های ۲ و ۳ زمینه را برای کاهش جذابیت های برجام در عرصه سیاسی آمریکا هموار ساخت. یا حداقل می توان گفت بهانه به دست کسانی داده است که با برجام از ابتدا مخالف بودند اما نتوانستند در برابر تصمیم باراک اوباما رئیس جمهور سابق آمریکا و نمایندگان دمکرات کنگره کاری از پیش ببرند.
پیش از ورود بحث ذکر این نکته ضروری است که برجام از ابتدا قراردادی شکننده بود. این شکنندگی زائیده شرایط خاص دو دولت اوباما و روحانی در عرصه های سیاسی آمریکا و ایران بود که در نهایت در کنار رویکرد حقوقی و تعبیه ساز و کار های اعتماد آفرین با اعتماد به حسن نیت طرف مقابل درجاتی از ریسک را پذیرفتند. موفقیت برجام نیازمند تداوم این خوشبینی با اقدامات متناسب دو طرف بود تا روحیه تفاهم حاکم بر مذاکرات هسته ای در دوران اجرای برجام نیز تداوم یابد.
اگرچه برجام با محدود شدن مذاکرات به حوزه هسته ای موجودیت یافت اما بستر آن فراتر از مناقشات هسته ای به مشکلات حکومت ایران و غرب و بخصوص دولت آمریکا ارتباط داشت. غلط نیست اگر گفته شود قابلیت اتمی ایران فی نفسه محل نزاع نبود، بلکه سیاست های تقابلی و تخاصمی جمهوری اسلامی در تحلیل آخر موجبات سخت گیری غرب را فراهم ساخته بود. اوباما و جان کری وزیر خارجه سابق آمریکا با اتکا به راهبرد تعاملی مورد نظر بخشی از جریان سیاسی آمریکا که توافق با جمهوری اسلامی را امکان پذیر ارزیابی می کردند، بدین نتیجه رسیدند که حوزه های اختلاف با جمهوری اسلامی را دسته بندی کرده و بعد از اولویت گذاری با اتخاذ سیاست چماق و هویج به مدیریت اختلافات با پرهیز از گزینه نظامی بپردازند. البته اوباما خواهان حل و فصل همه مشکلات بود اما بعد از مواجهه با تنگناها رضایت داد تا منازعه هسته ای که از دید دولت آمریکا مهمترین بخش اختلافات را تشکیل می داد در قالبی جداگانه دنبال شده و به نتیجه برسد.
برجام بر اساس این نگاه که مخالفان جدی در سیاست آمریکا داشت، به سرانجام رسید. برجام در بدو امر باعث شد تا از یک طرف جمهوری اسلامی از نقطه گریز هسته ای دور تر شود و از سوی دیگر نیز محدودیت های بانکی، حمل و نقل دریایی و فروش نفت ایران به تعلیق در بیاید. همچنین منابع مالی بلوکه شده آزاد گشت. اما مطلوبیت های آن در آینده برای ایران حفظ فروش بدون محدودیت نفت و معاملات بانکی در کنار تسهیل سرمایه گذاری خارجی و برای غرب کاهش تنش های امنیتی بود. بنابراین بقای برجام بیشتر نیازمند حفظ روح آن در تامین انتظارات اقتصادی و امینتی طرفین است در غیر این صورت حکم کالبد بدون روح را دارد.
اما از همان زمان با توجه به اختلاف منافع و سیاست ها معلوم بود که موفقیت برجام در اجرا نیازمند کاهش تنش ها در حوزه های دیگر است و برجام نمی تواند در فضایی که منازعه در مسائل دیگر بالا بگیرد ، بقای خود را حفظ کرده و یا مطلوبیت هایش باقی بماند.
برای فهم این مساله لازم است پیش زمینه های برجام در عرصه سیاسی آمریکا نیز به اجمال بررسی شود. همانطور که برجام در جمهوری اسلامی یک مرجله مخفی چند ساله داشت، در آمریکا نیز روند تا حدی مشابهی را طی کرد. از اواخر دوره دوم ریاست جمهوری جرج بوش و بعد از کاربست سند راهبردی پیشنهادی بیکر- همیلتون سیاست کلان آمریکا به سمت دستیابی به توافق هسته ای با جمهوری اسلامی متمایل شد. در ان دوره بنیاد راکفلر با حمایت پشت پرده دولت بوش و بخصوص کاندولیزا رایس پروژه ای را برای تنش زدایی با ایران آغاز کرد و در جریان این پروژه ارتباط هایی بین مقامات آمریکایی و مقام های ایرانی از جمله جواد ظریف مسئول وقت دفتر نمایندگی سازمان ملل ایران برقرار شد. در طول این ارتباط ها تصویری از جواد ظریف بوجود آمد که بخشی از هیات حاکمه ایران تمایل به تعامل و تنش زدایی با دولت آمریکا با اتکا به اقدامات متقابل اصلاحی را دارند. این تصویر که به نظر می رسید جان کری روی آن سرمایه گذاری کرده بود در جریان مذاکرات هسته ای نقش زیادی در موافقت نهایی دولت آمریکا داشت. گفتگوی تلفنی حسن روحانی با اوباما علی رغم مخالفت آقای خامنه ای بر خوشبینی اوباما و پذیرش ریسک های تعامل افزود. مفاد دو پهلو و تفسیر پذیری بالای بحث موشکی در برجام زائیده همین خوشبینی بود.اگر طرف ایرانی به جای ظریف و روحانی ، از اصول گرایان بودند بعید بود، اوباما و جان کری مفاد کنونی برجام را می پذیرفتند.
اما بعد از تصویب برجام شرایط به گونه ای در داخل ایران پیش رفت که آقای خامنه ای توانست تهدید های سازش مقطعی با آمریکا را مهار کرده و اجازه ندهد که برجام به یک نقظه عطف در روابط ایران و آمریکا در بعد از انقلاب بدل شود. وی همانطور که در جریان برجام مجوز گفتگو در حوزه های دیگر اختلاف را صادر نکرد، در بعد از مذاکرات نیز با طرح “خطر نفوذ” مجاری ارتباطی را صرفا به برجام محدود ساخت. وی در عین حال در عرصه عمومی به این انتظار دامن زد که همه تحریم ها در ازای عقب نشینی هسته ای و پذیرش موقت محدودیت ها باید برداشته شود. در حالی که در فقدان مذاکرات در خصوص مسائل خاورمیانه، حقوق بشر، تروریسم و قابلیت های موشکی زمینه ای برای برطرف شدن تحریم های دیگر وجود نداشت. نبود توافق در موضوعات اختلافی دیگر قانونگذاران آمریکایی از هر دو جناح را به سمت حفظ تحریم های غیر هسته ای و تجدید پذیری تحریم های هسته ای با جایگزینی تعلیق مقطعی به جای لغو سوق داد و اوباما نیز مخالفتی نکرد.
در چارچوب این ملاحظه راهبردی در آمریکا، تحریم ها در حوزه های دیگر در زمان اوباما نیز اعمال گشت. وزارت خزانه داری دولت اوباما در کمتر از یک هفته بعد از برجام برخی از افراد وشرکت های ایرانی را به لیست تحریمی ها اضافه کرد. اعتراضات به مانور های موشکی ایران در دولت اوباما نیز مطرح شد. اما جمهوری اسلامی ایران بعد از برجام به سیاست های تقابلی با آمریکا در منطقه و جلو بردن برنامه موشکی در قالب های تحریک پذیر ادامه داد. مستقل از درستی و یا نادرستی مخالفت آمریکا با برنامه موشکی ایران، افزایش تنش در این حوزه تاثیرات تخلف ناپذیر بر برجام داشته است. درست است که برجام قراردادی جداگانه است اما در خلا بوجود نیامده است. اجرای موفقیت آمیز برجام نیازمند تعادل در حوزه های دیگر اختلاف است. در شرایطی که منازعه در خاور میانه و برنامه های نظامی به نحوی ملموس و فزاینده ادامه یافته است، طبیعی است که برجام نیز متزلزل شود.
نتیجه این سیاست جمهوری اسلامی تقوبت دیدگاه های خواهان سخت گیری در آمریکا و به حاشیه رفتن مدافعان تعامل است. درست است که دونالد ترامپ و مسئولان امنیتی و نظامی اش دیدگاه های رادیکال و زیاده خواهانه ای دارند، اما تقلیل حساسیت ها در آمریکا به آنها غلط و دور از واقعیت است. در زمینه ارزیابی تاثیرات منفی قدرت گرفتن جمهوری اسلامی در خاور میانه و تقویت بنیاد گرایی اسلامی شیعه محور بر امنیت ملی آمریکا ، تقریبا تمامی جریان های سیاسی قدرتمند آمریکا اتفاق نظر دارند و اختلاف آنها جنبه تاکتیکی دارد. آراء بالای نمایندگان کنگره به قانون موسوم کاتسا موید این ادعا است. حتی اگر دولت اوباما نیز بر سر کار بود با حفظ برجام به سمت اقدامات بازدارنده و تنبیهی در حوزه های موشکی و نفوذ منطقه ای حرکت می کرد که تاثیرات منفی بر برجام می گذاشت. کل هیات حاکمه آمریکا نمی پذیرد که برجام زمینه ای برای تقویت راهبرد تقابلی جمهوری اسلامی علیه آمریکا در خاور میانه شود.
این موضوع دقیقا نقش روحانی در متزلزل شدن برجام را نشان می دهد. وی در جریان رقابت های انتخاباتی ۹۲ و۹۶ بار ها مدعی تنش زدایی با غرب شد. در سال ۹۲ تصریح کرد که به دنبال راه میانه فراتر از جنگ و تسلیم است تا با تعامل سازنده مشکلات با آمریکا را حل کند که به زعم وی کدخدای جهان توصیف شده بود. اما عملکرد وی در دوران ریاست جمهوری تناسبی با این ادعا نداشت. وی در زمینه تحقق برجام در شرایطی توانست رویکرد تعاملی و مبتنی بر برد- برد را جلو ببرد که مسیر آن با تصمیم موافق رهبری پیشاپیش ریل گذاری شده بود و فقط وی می بایست دست انداز ها را مدیریت کرده و برخی مشکلات اجرایی را حل و فصل کند. اما بعد از برجام وی در برابر اراده تقابلی نهاد ولایت فقیه تسلیم شد. اگرچه بار ها گفت که برجام از نظر وی یک الگو روش است و در تمامی حوزه ها می تواند کارگشا باشد. اما این حرف هیچگاه عملی نشده و در حد شعار باقی ماند. روحانی تمایل به گسترش تنش زدایی با دولت آمریکا را در ظاهر نشان داد اما به دلیل تبعیت از رهبری و پرهیز از تقابل عملی از آن چشم پوشی کرد. ولی بر خلاف این تفاوت نگاه ، دولت اعتدال در مسائل منطقه ای و موشکی سیاستی مشابه نهاد ولایت فقیه و دولت احمدی نژاد را اتخاذ کرد که آشکارا سویه تقابلی با آمریکا داشته و در مسیری متضاد با توافق هسته ای، تنش ها را بالا برد.
این تعارض که حتی در سطح ظاهری نیز دولت اعتدال پالس های متفاوتی را صادر نکرد، موجب تقویت دیدگاهی در آمریکا شد که حسن روحانی را با توجه به سوابقش غیر قابل اعتماد بشمار می آورد. علاوه بر این نگرش که اظهارات روحانی در خصوص خرید زمان در توافق با تروئیکای اروپایی برای پیشبرد قابلیت های هسته ای را پشتوانه ارزیابی اش اعلام می کند، دیدگاهی دیگر نیز تقویت شد که علی رغم حسن نظر به اعتدالی و اصلاح طلب ها اما آنها را فاقد ظرفیت موثر در حل و یا کاهش اختلافات می داند.
چنین فضایی مستقل از ترامپ و دیدگاه سخت گیرانه اش از جذابیت های برجام در عرصه سیاسی آمریکا کاسته و نگرانی ها را بخصوص در جریان مسلط امنیتی- نظامی آمریکا افزایش داده است. تحریکات و تحرکت دولت های اسرائیل و عربستان نیز به نوبه خود این روند را تشدید کرده است.