نقش آفرینی سپاه ، دریچه ای برای چرایی تسخیر سفارت آمریکا

تسخیر سفارت آمریکا امسال ۳۸ ساله شد . رویداد مهمی که هنوز مناسبت آئینی مهمی برای نظام سیاسی است  وبزرگداشت آن همچنان در راس برنام های تبلیغاتی قرار دارد. ۱۳ آبان فراتر از پایان دادن به روابط رسمی ایران و آمریکا و بحرانی ساختن روابط اتفاق تعیین کننده ای در شکل گیری بافت کنونی جمهوری اسلامی در ایران بعد از انقلاب است. در واقع پیامد ها و انگیزه های داخلی این حرکت کمتر از ابعاد خارجی آن اهمیت ندارند. علی رغم گذشت نزدیک به چهار دهه از این رویداد دوران ساز که هزینه های سنگین و جبران ناپذیری را بر توسعه کشور، منافع ملی و عرصه سیاسی کشور تحمیل نمود، هنوز چگونگی تصمیم سازی و تصمیم گیری آن در پرده ابهام قرار داشته و روایت رسمی حکومت و سازمان دهندگان آن با گذر زمان بیش از پیش مورد شک و تردید قرار  گرفته اند.

این حرکت اگر چه با ظاهر دانشجویی شروع شد ولی با پشتوانه حمایت بخش مسلط نظام در شرف تاسیس تداوم یافت و تثبیت گشت و گرنه مانند تجارب مشابه قبلی  تهاجم کنندگان به سفارت ظرف مدت کوتاهی توسط نیروهای انتظامی اخراج می گشتند. دانشجویانی که بعدا لقب خط امام را گرفتند ، با اسکورت و حمایت نیرو های نظامی حاکمیت برنامه شان را اجرا کردند و جناح خط امام نیز از آنها حمایت نمود. آنها چهره های غیرمشهوری بودند که بعد از تسخیر سفارت آمریکا به یک باره لقب ” دانشجوی پیرو خط امام” گرفتند.در آن حرکت فعالان شاخص آن دوران جنبش دانشجویی مشارکت نداشتند. بعد از تسخیر سفارت نیز از دانشجویان به شکل عام برای مشارکت در این حرکت دعوتی نشد. نماینگان و چهره های شاخص جنبش دانشجویی آن زمان  در هیچ مرحله پروژه گروگانگیری حضور نداشتند. ازاینرو در  آن ماجرا از عنوان دانشجو استفاده شد بدون اینکه الزامات کار رعایت شود. حتی گردانندگان این حرکت بلافاصله بعد از گرفتن سفارت در برخوردی انحصار گرانه که با پشتیبانی نیرو های سپاه پاسداران و کمیته همراه شد، با  حرکت هایی مشابه توسط دیگر گروه های دانشجویی و غیر دانشجویی مخالفت کردند.

یکی از ابعاد مهم این رویداد نقش سپاه پاسداران است که جنبه غیر دانشجویی و نظامی- سیاسی مستتر در آن را بازتاب می دهد. امسال جواد منصوری از بنیانگذاران سپاه که در زمان تسخیر سفارت آمریکا رئیس شورای فرماندهی سپاه بود برای نخستین بار نقش سپاه در واقعه مزبور را در مصاحبه با سایت خبر آن لاین این چنین تعریف می کند(۱):

« شورای فرماندهی سپاه روز پنجم آبان در بیمارستان قلب به عیادت آقای لاهوتی، نماینده امام در سپاه، رفت. شخصی آمد و صحبتی خصوصی با آقای لاهوتی کرد و ما متوجه نشدیم چه صحبتی شد. آقای لاهوتی به ما گفت: «شما از اتاق خارج شوید؛ چراکه آقای موسوی‌خوئینی‌ها می‌خواهد نکته مهمی را خصوصی بگوید و بعد از رفتن ایشان، شما بیایید».

از داخل اتاق به راهرو بیمارستان آمدیم. آقای موسوی‌خوئینی‌ها یک ‌ربع ماند و بیرون آمد. من تا قبل از این دیدار، اصلا آقای موسوی‌خوئینی‌ها را ندیده بودم و تنها نام ایشان را شنیده بودم. بعد از ورود مجدد ما، آقای لاهوتی برنامه آقای موسوی‌خوئینی‌ها را برای تسخیر سفارت داد و از ما خواست با آنها همکاری کنیم. حقیقتا باید بگویم ما اصلا فکر هم نمی‌کردیم چنین حرکتی بدون هماهنگی و اجازه حضرت امام قرار است انجام پذیرد؛ چراکه آقای لاهوتی به‌عنوان نماینده امام خیلی صریح و قاطع همکاری ما را برای تسخیر سفارت خواستار شدند و همه ما احساس کردیم این دستور امام است و حتی شورای انقلاب هم در جریان است. به‌هرحال جلسه شورای فرماندهان سپاه تشکیل شد و در آنجا آقای محسن رضایی که مسئولیت اطلاعات سپاه را بر عهده داشت، به‌عنوان رابط سپاه با دانشجویان انتخاب و ظاهرا بیشتر با آقای میردامادی مرتبط شد. به‌هرحال، کار جلو رفت و سپاه به‌عنوان پشتیبان این کار قرار گرفت تا نیروی حفاظت و اقلام مورد نیاز دانشجویان را تأمین کند.»

نکات مهم سخنان منصوری را می توان این چنین دسته بندی کرد:

  • حجت الاسلام سید محمد موسوی خوئینی ها رابط دانشجویان با بیت آیت الله خمینی، پیش از تسخیر سفارت آمریکا با حجت الاسلام حسن لاهوتی نماینده وقت آیت الله خمینی در سپاه دیدار کرده و طرح گروگانگیری را به وی اطلاع داده و تقاضای همکاری می کند.
  • لاهوتی از فرماندهی سپاه می خواهد که همکاری کامل داشته باشند.
  • فرماندهی سپاه تصور می کرده که آیت الله خمینی از حرکت اطلاع داشته و با آن موافق است.
  • محسن رضائی مسئول وقت اطلاعات سپاه مسئول همکاری و هماهنگی با دانشجویان فوق می شود.
  • در روز تسخیر سفارت، جواد منصوری ماجرا را تعقیب می کرده و لحظه به لحظه با تلفن کم و بیش در جریان ماجرا قرار می گرفته است.
  • طبق ادعای منصوری سپاه فقط در تامین وسائل مورد نیاز کمک کرده و بعد از تسخیر سفارت از منطقه حفاظت کرده تا کس دیگری غیر از گروگان گیران مورد نظر وارد نشود.
  • وی مدعی است سپاه در طراحی گروگانگیری نقشی نداشته است.
  • برخی از دانشجویان تسخیر کننده سفارت بعد ها به سپاه پیوستند.

سخنان منصوری با اظهارت محسن رضائی که قبلا ایراد شده بود، همگرایی بالایی دارد. رضائی پیشتر د مدعی شده بود(۲)

« پیش از ورود دانشجویان ، منطقه توسط نیرو های سپاه آماده شده بود و بگونه ای برنامه ریزی شده بود که به غیر از دانشجویان مشخص شده کس دیگری به داخل سفارت نرود. دانشجویان فوق کارت های مخصوصی را درست کرده بودند تا هر کسی که فاقد کارت است را شناسایی نمایند. محسن رضایی می گوید حساسیت زیادی وجود داشت که از سازمان مجاهدین خلق کسی وارد نشود که در نهایت با کنترل و دخالت نیر وهای سپاه فقط یک نفر از نیرو های مزبور توانست با به داخل سفارت برود . اما بعدا توسط دانشجویان از سفارت اخراج می شود محسن رضایی معتقد بود در اصل سفارت آمریکا را نیرو های سپاه گرفتند.»

سپاه پاسداران در آن مقطع نهاد اصلی امنیتی و نظامی مورد حمایت بخش مسلط قدرت و بخصوص نزدیکان آیت الله خمینی بود. با توجه به رابطه نزدیک خوئینی ها و لاهوتی با احمد خمینی، احتمال اینکه آنها موضوع را قبلا به وی اطلاع نداده باشند، ضعیف به نظر می رسد. خوئینی ها مدعی است که بعد از تسخیر سفارت بلافاصله  ماجرا را برای کسب تکلیف از آیت الله خمینی به احمد خمینی اطلاع داده است وی با برخودی هیجانی طرف کمتر از یک ربع حمایت آیت الله خمینی را به وی منتقل می کند. اگرچه خوئینی ها  و احمد خمینی این مساله را بدون هماهنگی قبلی و تصادفی  توصیف می کنند اما نگاهی دیگر به مسئله در پرتو  معادلات سیاسی و رفتار دوگانه و پیچیده سید احمد خمینی این فرضیه را برجسته می سازد که احمد خمینی از همان ابتدا در جریان بحث بوده و چه بسا کارگردانی آن را بر عهده داشته است. قرائنی در تایید این  فرضیه وجود دارد.

آیت الله خمینی در روز ده آبان ۱۳۵۸ بمناسبت سالگرد حمله به دانشجویان و دانش آموزان در ۱۳ آبان به صراحت دانشجویان و طلاب را  به اقدام بر علیه آمریکا تحریک می کند.. در بخشی از پیام آمده است : «بر دانش آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام، حملات خود را علیه امریکا و اسرائیل گسترش داده و امریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند و این توطئه بزرگ را بار دیگر شدیدا محکوم کنند.» (۳)

بنابراین در چارچوب این فرضیه نقش سپاه اهمیت بیشتری پیدا می کند و در غیاب همکاری و پشتیبانی آنها چه بسا تسخیر سفارت آمریکا ممکن نمی شد. بخصوص که مسئولان شهربانی و کمیته از ماجرا مطلع نبودند و رئیس کمیته آیت الله محمد رضا مهدوی کنی تا پایان عمرش منتقد  و مخالف تسخیر سفارت آمریکا باقی ماند.  نیرو های کمیته و کلانتری منطقه ابتدا کوشش می کنند گروگانگیر ها ر ا از سفارت بیرون کنند. گزارش روزنامه کیهان ماجرا را این چنین توضیح می دهد :

« جریان اشغال سفارت به کلانتری ۷ و کمیته انقلاب منطقه ۶ اطلاع داده شد و پاسداران این کمیته اقدامات فوق‌العاده‌ای را برای خارج کردن تظاهرکنندگان آغاز کردند. گوهری مسئول ارشاد کمیته انقلاب منطقه ۶، ساعت ۱۲:۱۵ ظهر امروز در این مورد به خبرنگار کیهان گفت: نظر به مساله راهپیمایی اقدامات احتیاطی لازم را انجام دادیم و گروهی از پاسداران این منطقه و گروهی دیگر که مربوط به منطقه دیگر بودند پشت دیوارهای سفارت آمریکا گماردیم تا آنان از وارد شدن به داخل سفارت جلوگیری کنند ولی علی‌رغم تلاش برادران پاسدار ما هجوم مردم برای داخل شدن به سفارت باعث شد تا گروهی وارد سفارت شوند. از طرف کمیته اقدامات لازم برای خارج کردن مهاجمین و تظاهرکنندگان صادر شده است و چون پاسداران ما اجازه ورود به داخل سفارتخانه را ندارند به این خاطر تلاش آنان بر این است که از ورود اشخاص جلوگیری نمایند. از سوی دیگر چون امروز روز یکشنبه است و سفارت آمریکا تعطیل رسمی می‌باشد، ظاهرا کسی در داخل سفارتخانه نبوده است و ما هنوز نمی‌دانیم با چه اقدامی کسانی را که در داخل سفارت شده‌اند از آنجا بیرون کنیم. و در این باره منتظر اخذ دستور از مقامات بالا هستیم. از سوی دیگر کلانتری ۷ تهران موضوع اشغال سفارت آمریکا را از سوی گروهی از تظاهرکنندگان تایید کرد و یکی از افسران کلانتری گفت: جریان اشغال سفارت به کلانتری اطلاع داده شده است و اقدامات لازم از سوی کلانتری انجام شده است. این افسر از تعداد کسانی که وارد سفارت شده‌اند اظهار بی‌اطلاعی کرد.کمیته منطقه ۶ در این مورد گفت: طبق اطلاعات رسیده، در پی اشغال سفارت، افراد سفارت برای جلوگیری از ورود تظاهرکنندگان به داخل سفارت شروع به پرتاب گاز اشک‌آور کرده‌اند. یکی از مسئولان کمیته در مورد اینکه چه اقدامی برای خارج کردن مسالمت‌آمیز افراد اشغالگر انجام داده یا خواهید داد، گفت: در پی این ماجرای تاسف‌بار ابتدا ما تصمیم گرفتیم چند تن از برادران پاسدارمان را بدون سلاح داخل سفارت بفرستیم تا با مذاکره از راه مسالمت‌آمیز مهاجمان را وادار به خروج از داخل سفارت کنیم، ولی نظر به اینکه ورود بدون اجازه به داخل سفارت ممکن نیست، این اقدام عملی نشد.»  (۴)

به نظر می رسد ناتوانی مسئولان شهرباتی و کمیته  نتیجه اطلاع از حمایت مراکز بالای قدرت از گروگانگیران بوده است . از آنجاییکه فرماندهان وقت سپاه در آن دوره ارتباطات مستمری با آیت اله خمینی و دفترش در قم داشتند، باور این ادعا که آنها موضوعی به این اهمیت را اطلاع نداده و یا پیرامون آن صحبت نکرده اند،  دشوار به نظر می رسد.

در مجموع شواهدی که ذکر شد این تصور را قوت می بخشد که آیت الله خمینی و یا حداقل دفترش از موضوع با خبر بوده ولی مصلحت در این بوده است که این اقدام به صورتی انجام شود که مسئولیتی را متوجه آنها نکند و به عنوان عملی خودجوش در عرصه عمومی طرح شود.

آشکار سازی نقش سپاه صحت احتمال اینکه تسخیر سفارت آمریکا طرحی بزرگ از سوی هسته مرکزی قدرت برای تحمیل حاکمیت تک صدایی مبتنی بر سنت گرایی ایدئولوژیک بر ایران بعد از انقلاب و تثبیت سرمشق آمریکا ستیزی در سیاست خارجی و تصفیه  جناح های موسوم به لیبرال و میانه رو از  نظام را تقویت می کند اما هنوز در چارچوب اطلاعات موجود نمی توان در خصوص درستی  آن به قطعیت داوری کرد.

 

منابع:

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.