۱۸ تیر و خشم تمام نشدنی سپاه پاسداران

مجموعه موضع گیری ها در سالروز هجدهمین سالروز ۱۸ تیر برگ تایید دیگری بود که این پرونده مهم تاریخی همچنان باز  بوده و از حافظه جامعه پاک نشده است. جاری بودن پرونده ۱۸ تیر تنها از ناحیه جنبش دانشجویی و حامیان جنبش اعتراضی آن رویداد دوران ساز  مطرح نیست بلکه مخالفان نیز فعال هستند. اقتدار گرایان ناتوان از جاانداختن  صورتبندی کاذب خود، هر سال با  تکرار حملات و تخطئه فعالان جنبش اعتراضی ۱۸ تیر می کوشند تا خود را توجیه کنند. سپاه پاسداران و بازوی دانشجویی آن بسیج دانشجویی در کانون این تلاش ها هستند. امسال کوشش هایی شد تا مداخله خشونت بار سپاه در ۱۸ تیر با درخواست سید محمد خاتمی  موجه جلوه داده شود و بدیترتیب سرپوشی بر برنامه سپاه برای زمین گیر کردن جنبش اعتراضی ۱۸ تیر گذاشته شود.

در حالیکه مروری بر الگوی رفتاری سپاه نادرستی این ادعا را بسادگی نشان می دهد. سپاه از دوران اصلاحات به بعد  اقتدار دولت هایی که گزینه حداکثری رهبری نبوده اند، را به چالش طلبیده  و هیچگاه اقتدار قانونی آنها را به رسمیت نشناخته است.  اخیرا در جریان حمله موشکی  به مقر داعش در سوریه این موضوع بار دیگر معلوم شد که فرماندهان سپاه به دستورات  دولت وقعی نمی نهند و خود را تنها موظف به اجرای دستورات رهبری می دانند. آنها ابایی از علنی  کردن این موضوع ندارند که تمایل ندارند تا دولت  در مقام مافوق از آنها بخواهد تا کاری را انجام دهند.

سپاه از روز اول اعتراضات بعد از حمله وحشیانه به اتاق های دانشجویان، به دنبال امنیتی کردن شهر تهران و خاتمه اعتراضات بود. توجیه  آنها در ابتدا ضرورت مقابله با توطئه دولت آمریکا و نیرو های ضد انقلاب بود. اما به محض اینکه وارد شدند ثابت گشت که هدف اصلی  دانشجویان و دانشگاهیان مستقل هستند که باید تاوان دفاع از جنبش اصلاحی دوم خرداد  و ایستادگی در برابر استبداد دینی و تغییر وضعیت موجود سیاسی را بپردازند. عملکرد سپاه در کنترل فضا  از نگاهی ژرف کاوانه مشابه  حمله خونین و خشن به کوی دانشگاه تهران در شب ۱۸ تیر بود. در واقع مداخله سپاه صورت گرفت تا آمران و عاملان فاجعه ۱۸ تیر از چنگال عدالت بگریزند.

همانگونه که پیشتر توضیح اشاره شد سپاه از روی اول دنبال جمع شدن اعتراضات و امنیتی  کردن شهر بود. این برخورد و اصرار غیر طبیعی و همچنین روند تحولات بعد از  گرفتن کنترل تهران فرضیه ای را تقویت می کند که  بازداشت های گسترده دانشجویان، پرونده سازی ها و امنیتی  کردن شهر و حضور چشمگیر بسیجی ها با باتوم و سلاح های سرد که  حرکتی شبه کودتایی را به اذهان متبادر می کرد، مرحله دوم  طرح حمله به کوی دانشگاه تهران بود و هدف ساقط کردن دولت خاتمی را دنبال می کرد. البته این دو مرحله لزوما بخشی از یک طرح از پیش تعیین شده  نیست و دومی می تواند بعد از پیامد های مرحله اول و استفاده از فرصت  پیش آمده ریل گذاری شده باشد.  ابهامات جدی در خصوص تغییر فضا بعد از ورود سپاه وجود داشت که نگارنده  چند ماه بعد در سخنرانی در تجمع اعتراضی به  حکم زندان عبدالله نوری در پاییز سال ۱۳۷۸ در دانشگاه تهران به آنها اشاره کردم.

به محض اینکه سپاه کنترل  تهران را در روز سه شنبه ۲۲ تیر در دست گرفت ظرف کمتر از چند ساعت ناآرامی ها و  تخریب های ادعایی تمام شد ! اگر ادعای فرماندهان سپاه و مسئولان بسیج دانشجویی درست بود که ضد انقلاب جو را در دست گرفته  و یا دولت آمریکا  عده ای را برای  آشوب سازماندهی کرده است، علی القاعده باید آنها مقاومت می کردند. البته  کسانی از اپوزیسیون برانداز فعلا بودند و سعی می کردند که فضای اعتراضات را به سمت دلخواه خود ببرند، اما آنها در موقعیت هدایت جنبش اعتراضی قرار نداشتند ، توان اثر گذاری شان ناچیز بود و در حاشیه بودند. سپاه با اغراق در این خصوص در نهایت دانشجویان و حرکت اعتراضی را هدف قرار داد و جنبش دانشجویی را به دلیل مخالفت با ساخت مطلقه قدرت و ایستادگی در برابر استبداد دینی تنبیه  کرد.

در مجموعه تحقیقاتی که در وزارت اطلاعات و دیگر نهاد های امنیتی انجام شد، هیچ مستند و مدرک قابل  اعتنایی در خصوص ادعا های سپاه و بخش افراطی حکومت ارائه نشد. تنها یک سری اعترافات از زندانیان بود که  آنها نیز  بعد از آزادی اعلام کردند که تحت شکنجه های طاقت فرسا مجبور به اعترافات دروغ شده اند.

اما مسئولان سپاه انگشت اتهامات را به طرف دفتر تحکیم وحدت و کارگزاران دولت دراز کرده و به پرونده سازی برای آنها روی آوردند. در  سال ۷۸ و بعد از روز های واقعه به دلیل موازنه قوا و تفاوت نظری که در وزارت اطلاعات وجود داشت، آنها نتوانستند  طرح های شان را عملی سازند اما سناریوی مد نظر را رها نکردند. بعد از اینکه اطلاعات موازی با چراغ سبز رهبری زیر چتر حقوقی قوه قضائیه و با  میدان داری  نیرو هایی از “حفاظت اطلاعات سپاه” ، ” حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی” و “اخراجی های وزارت اطلاعات در دوران ریاست جمهوری خاتمی” شکل گرفت، یکی از  پروژه های اصلی  طرح دوباره  پرونده کوی دانشگاه تهران بر اساس روایت سپاه و بخش افراطی حکومت بود. در سناریوی آنها  حمله به کوی دانشگاه تهران برنامه و نقشه اصلاح طلبان بود تا با استفاده از نیرو های نفوذی ، انصار حزب الله را تحریک کرده تا کوی دانشگاه بشدت تخریب شود و سپس در فاز بعدی جنبش دانشجویی با رهبری دفتر تحکیم وحدت به میدان امده و با تهییج احساسات  فضای کشور را متشنج ساخته تا در نهایت مجلس خبرگان حکم به عزل  رهبری به دلیل ناتوانی در اداره کشور بدهد!  استناد آنها بر این سناریوی بی اساس و مضحک برخی نظرات مطرح در شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت مبنی بر نامه نگاری به مجلس خبرگان برای بررسی فاجعه ۱۸ تیر بود. در حالی که این پیشنهاد هیچ وقت در تحکیم رای نیاورد و عملی نشد.

اما این نگاه مبتنی بر توطئه شباهت های بسیاری با طرح شبه کودتا علیه دولت خاتمی داشت  و  این نگاه وجود داشت که سپاه با ادعا های صوری اش در واقع  آدرس غلط داده و دارد ماجرا را وارونه می سازد. در جریان ۱۸ تیر ۷۸ مجلس پنجم بر سر کار بود که اکثریت آنها گرایش محافظه کاری و مخالف با اصلاح طلبی داشتند. حمله وحشیانه به کوی دانشگاه  به نوعی طراحی و اجرا شده بود که فضا به سمت واکنش های تند برود و در نتیجه خط آشوب تقویت شود. بی ثباتی بوجود آمده می توانست  ورود سپاه به صحنه را توجیه  کرده و در نهایت استیضاح دولت خاتمی به دلیل ضعف در برابر نا امنی ها کلید بخورد. در آن دوره شنیده های تایید نشده ای در خصوص برنامه های سردار نجات و باقر ذوالقدر به گوش می رسید که در  پی تدارک عزل خاتمی  هستند.

نگارنده همراه با مهندس عزت الله سحابی اولین طعمه های اطلاعات موازی بودیم که بعد از احضار توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران در اختیار این مجموعه قرار  گرفتیم. یکی از موضوعات بی ارتباط به حکم بازداشت بنده، بازخوانی پرونده ۱۸ تیر بود. من مورد شکنجه های سخت روحی و فیزیکی فرار گرفتم تا اعتراف کنم که ۱۸ تیر برنامه اصلاح طلبان برای براندازی بوده است!  نکات مهم سناریوی مورد نظر آنها که فشار می آوردند تا  توسط من بازنویسی و به اصطلاح مستند شود، در ادامه به اختصار شرح داده می شود:

« سعید حجاریان به من  [ علی افشاری] ابلاغ کرده تا  تجمع اعتراضی  نسبت به فاجعه ۱۸ تیر را راه بیاندازم. من پای  مجموعه تحکیم و انجمن های اسلامی را به آن حرکت  خارج از روال قانونی مجموعه کشاندم. راهپیمایی خود جوش روز شنبه ۱۹ تیر تمهدیدی برای بردن جمعیت مقابل بیت رهبری بوده است که با تهدید فرمانده سپاه خنثی شد! البته من در ان راهپیمایی خود جوش حضور داشتم منتهی بعد از اقناع جمعیت که به داخل وزارت کشور نروند و در تحصن مقابل کوی دانشگاه تهران شرکت کنند، پیشنهاد آنها مبنی بر انجام  “حرکت از وزارت کشور به کوی دانشگاه تهران” از طریق راهپیمایی مسالمت آمیز را پذیرفتم و اداره  آن راهپیمایی  بدون طرح قبلی و به یک باره بر دوش من گذاشته شد. در میانه راه در تقاطع خیابان فلسطین و بلوار کشاورز عده ای اصرار کردند که به طرف بیت رهبری برویم که با مخالفت من و دیگر اعضای تحکیم و انجمن ها در نهایت منصرف شدند و جمعیت به حرکت اولیه خود به سمت کوی دانشگاه تهران ادامه داد. البته کسی ناشناس با گوشی موبایل من تماس گرفت و پیغام تهدید آمیزی از سوی رحیم صفوی فرمانده وقت سپاه داد که  اگر جمعیت به نزدیکی فلسطین و جمهوری برسند، سپاه تیراندازی خواهد کرد! منتهی این تماس تاثیری بر رفتار من و جمعیت نداشت. چون من پیشاپیش با این کار مخالف بودم  و چنین طرحی در ذهن من وجود نداشت.  برنامه تحکیم محدود نگاه اعتراضات به محدوده دانشجویی و کوی دانشگاه تهران بود. جمعیت نیز در جریان این پیام تهدید آمیز قرار نگرفت و  گرایشی به این کار هم در سطح گسترده مشاهده نشد. بنابراین این ادعا نیز به مانند دیگر بخش های سناریو نادرست بود. دیگر بخش  سناریوی بی اساس تیم بازجویی اطلاعات موازی این بود که محمد علی ابطحی رئیس دفتر رئیس جمهور وقت طی تماس تلفنی به موبایل بنده خواستار این شد که شعار ها  به سمت علیه رهبری سوق داده شود! همچنین وزارت کشور با محوریت مصطفی تاجزاده  در پوشش غذا، کوکتل مولوتوف و سلاح سرد در اختیار تحکیم  در دانشگاه تهران گذاشت! هفته ها فشار بازجویی بر سر من بود تا این اعترافات دروغ صورت گرفته و بر اساس آن یک سری از مقامات اصلاح طلب بازداشت شوند! خوشبختانه این طرح خام و ناشیانه  و در عین حال شرورانه به جایی نرسید  و در ابتدا شکست خورده و عملی نشد.

بدینرتیب  یک سال و تیم بعد از کوی دانشگاه ،نگارنده به شکل مستقیم و دست اول نوع نگاه و پرونده سازی سپاه  در خصوص جنبش اعتراضی کوی دانشگاه تهران و ضربه ای که آنها از آن واکنش اعتراضی و عقلانیت دانشجویان در قرار نگرفتن در دام خط آشوب خورده بودند، را مشاهده کردم. البته سناریوی براندازی و زمینه سازی برای عزل رهبری توسط مجلس خبرگان در سطح عمومی طرح نشد اما انتساب به طرح و برنامه دولت آمریکا و ضد انقلاب کماکان به صورت پر رنگ مطرح می شود. در واقع سپاه اگرچه توانست با سرکوب و خشونت و اقدامات پیجیده برای  تحریک به آشوب در  روز های اول جنبش اعتراضی ۱۸ تیر را زمینگیر سازد؛ اما نتوانست این پرونده را ببندد.

علی رغم همه این تمهیدات باز ۱۸ تیر نقطه آسیب پذیر نظام بوده و دادخواهی آن چالشی بزرگ و پایان ناپذیر برای اقتدار گرایان حاکم است. از این زاویه می توان چرایی خشم و عصبانیت مسئولان سپاه از ۱۸ تیر را دریافت که برای اولین بار بعد از  تثبیت استبداد دینی در سال ۶۰ ، پایه های آن را به لرزش در آورد و به افکار عمومی نشان داد که  تغییر وضعیت موجود سیاسی از طریق کنش جنبشی  در صورت رهبری  و سازماندهی  مناسب شدنی است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.