مهندس عباس امیرانتظام از چهره های برجسته جریان ملی- مصدقی ایران در سن ۸۶ سالگی چشم بر دنیا بست. وی از برخی جهات چهره ای خاص در تاریخ ایران بعد از انقلاب محسوب می شود. او در بین قربانیان سرکوب حکومتی بعد از انقلاب جایگاه ویژه ای داشت. قریب بیست و چهار سال را در پشت میله های سرد و عبوس زندان گذراند. بعد از خروج از زندان نیز کاملا آزاد نشده و ۱۵ سال را به صورت مرخصی گذراند.
در واقع حکم حبس ابد وی نشکسته و قوه قضائیه همچون شمشیری حکم فوق را بر بالای سرش قرار داد. بدینترتیب او فردی است که تقریبا معادل عمر جمهوری اسلامی حقوق شهروندی و انسانی اش در بیشترین سطح پایمال شد. او شاهد دست اول جنایت های رخ داده در ده شصت در زندان های سیاسی بود.
اما ویژگی دیگر که نام امیرانتظام را برجسته می سازد، حضور وی در بطن فرایندی است که به وارونگی انقلاب بهمن ۵۷ و بازسازی مناسبات آمرانه در شکل مخوف تر استبداد دینی انجامید. اگرچه گفتمان حاکم بر نیرو های اصلی انقلاب با دمکراسی سازگاری نداشت اما در عین حال نمی توان منکر جهت گیری ضد استبدادی و تاکید بر مطالبه آزادی در جریان انقلاب بهمن ۵۷ شد. این ویژگی آنقدر وزن داشت که آیت الله خمینی در رد پیشنهاد مهندس مهدی بازرگان در به رای گذاشتن ” جمهوری دمکراتیک اسلامی” مدعی شد “اسلام همه اش دمکراسی است، اسلام عین دمکراسی است” . وی در آستانه برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی نگفت اسلام با دمکراسی ناسازگار است و یا صحبتی از “مردم سالاری دینی” به میان نیاورد. عباس امیر انتظام تعلق به جمعی از نیرو های انقلابی داشت که دغدغه استقرار دمکراسی در ایران بعد از انقلاب را داشتند. او چون مهندس بازرگان انقلاب اسلامی را فرصتی برای تحقق آرمان مشروطه می دانست تا حاکمیت ملی مستقر شده و حیات ساخت مطلقه قدرت به صورت پایدار خاتمه یابد.
از اینرو امیر انتظام بعد از کنار گذاشته شدن پیشنویس قانون اساسی مصوب شورای انقلاب در مجلس خبرگان قانون اساسی و طرح اصل ولایت فقیه با شجاعت وارد میدان شده و طرح انحلال مجلس خبرگان را در دولت موقت عرضه کرده و با استدلال و رایزنی اکثر وزرا و مهندس بازرگان را قانع می سازد که سرنوشت انقلاب و آرمان های آن به تعطیلی مجلس خبرگان پیوند خورده است. وی با دوراندیشی و ارزیابی درست می دانست پیامد های مخرب شکل گیری نهاد ولایت فقیه و قدرت گرفتن بنیاد گرایی اسلامی چه خواهد بود. احساس خطر رهبران حزب جمهوری اسلامی و بیش از همه آنها آیت الله خمینی چنان خشم و عصبیتی علیه مهندس امیر انتظام در بخش مسلط قدرت ایجاد کرد، که مهندس بازرگان سراسیمه به وی توصیه کرد برای گریز از تاوان سنگین خیر خواهی اش برای جامعه و نسل های آینده، ایران را ترک کند. امیر انتظام از همان روز هدف انتقام گیری و پرونده سازی قرار گرفت که به درستی خطرات کانون اصلی ساخت قدرت جدید را گوشزد کرده بود. غلط نیست اگر گفته شود امیرانتظام از اولین صدا هایی بود که نسبت به شکاف ترمیم ناپذیر ولایت- جمهوریت و فرجام تیره این دو گانگی هشدار داد. او از اساس با دادن امتیاز ویژه به روحانیت و دخالت دادن دین در دولت مخالف بود و ابایی از این نداشت که بی اعتنایی اش به تکالیف شریعت مدارانه فقها را در ظاهر و رفتارش نشان دهد. وی فرد ضد مذهبی نبود اما با حکومت دینی موافق نبود. این مسئله نیز در تشدید تنش نیرو های خط امام با وی اثرگذار بود.
امیر انتظام به استقلال ایران باور جدی و خلل ناپذیر داشت اما این استقلال را در چارچوب عقلانی و در روابط خوب با دنیا جستجو می کرد. در بینش وی استقلال به معنای ضدیت با غرب و رویکرد های دشمن محور و انزوا گرایانه نبود. او در جریانی پروش یافته بود که نسبت به گسترش نفوذ شوروی و قطب شرق در ایران حساس بود ودر عین حال مخالف وابستگی به امریکا بود. اما وی بر اساس تجارب سیاسی و حرفه ای خود دریافته بود که رشد و توسعه ایران نیازمند رابطه خوب با غرب در چارچوب رعایت منافع متقابل و تنش زدایی با شوروی است. وی همچنین مهارت های دیپلماتیک بالایی داشت و از شناخت خوبی نسبت به مناسبات جهانی وقت برخوردار بود. اما متاسفانه این نگرش در بین نیرو های انقلابی وقت محجور بود. برای درک فاجعه ای که در دستگاه دیپلماسی کشور بعد از استقرار جمهوری اسلامی در شکل کنونی اش بوقوع پیوست کافی است توجه کرد که در سال ۱۳۵۸ دیپلمات هایی مانند امیر انتظام وجود داشتند اینک بعد از دهه ها کارآموزی سعی و خطا برجسته ترین مدیر وزارت خارجه ، جواد ظریف دیپلمات برکشیده بر مناسبات رانتی است!
امیر انتظام قربانی مشترک نگرش های ایئولوژیک گوناگون غرب ستیز شد. نظام برای تثبیت سرمشق آمریکا ستیزی و سنت گرایی ایدئولوژیک او را بی رحمانه هدف قرار داد. دانشجویان پیرو خط امام و تسخیر کنندگان سفارت آمریکا با استناد به مدارکی که هیچ ارتباط و وثاقتی با اتهام جاسوسی نداشتند او را بازداشت و سپس متهم به جاسوسی برای دولت آمریکا و اقدامات ضد انقلابی کردند. آیت الله محمد محمدی گیلانی در دادگاهی که عاری از موازین دادرسی منصفانه بود او را به مجازات اعدام محکوم کرد که با پیگیری های مهندس بازرگان به حبس ابد تقلیل یافت. اما امیر انتظام تنها مورد حمله نیرو های موسوم به خط امام نبود. برخی از نیرو های چپ گرای اپوزیسیون که نگاه ایدئولوژیک داشتند نیز خواهان شدت عمل و برخورد خشن با نیرو هایی بودند که از نظر آنها لیبرال محسوب می شدند. برخی از این گروه ها از بازداشت امیر انتظام بدون اطلاع از محتوی پرونده وی دفاع کرده و پیشاپیش طناب دار را بر افراشته بودند. آنها اگر فرصت پیدا می کردند فقط به او اکتفا نمی کردند بلکه چه بسا کل دولت موقت وشورای انقلاب را به عنوان جاده صاف کن های امپریالیسم زیر تیغ می بردند.
غلط نیست اگر گفته شود منهای مهندس بازرگان و افراد معدودی ، کنشگران و گروه های سیاسی اول انقلاب مدیون امیرانتظام بوده و به دلیل حمایت و یا سکوت در برابر پرونده سازی برای او حداقل یک معذرت خواهی بدهکار هستند. حتی نهضت آزادی از او حمایت نکرد و بی اعتنایی آنها به مسئولیت سیاسی و اخلاقی حتی تا سال ها بعد از زندانی شدن وی ادامه یافت. فعالیت های حمایتی مهندس بازرگان به پشتوانه شخصیت حقیقی اش بود.
دیگر ویژگی امیرانتظام که جابجایی مفاهیم و نماد های انقلابی را بازتاب می دهد سبک زندگی و لباس پوشیدن و معاشرت وی بود. مقایسه راهپیمایی های بزرگ قبل از انقلاب و آنچه به تدریج عرصه عمومی ایران بعد از انقلاب عرصه را تسخیرکرد، به خوبی جابجایی چهره عمومی جامعه را در پرتو تحمیل سبک زندگی و پوشش مورد نظر نهاد ولایت فقیه نشان می دهد. البته در این ویژگی اکثر کارگزاران دولت موقت همراهی داشتند.
امیرانتظام مصدقی بود و پرورش یافته در مکتب جبهه ملی بود. این مکتب از اساس با هویت موسوم به خط امام و بنیادگرایی اسلامی شیعه محور تعارض داشت . الگوی حکمرانی مد نظر امیر انتظام در تعارض با الگوی نقدم تعهد بر تخصص مورد نظر آیت الله سید محمد بهشتی بر شایسته سالاری و حکمرانی بر اساس منافع ملی و خرد زمانه بود. از این زاویه نیز دوگانگی در چهره قبل و بعد از پیروزی انقلاب تا حدی قابل مشاهده است.
منش اخلاقی والا دیگر ویژگی برتر او بود که فضیلت شجاعت را با ادب و متانت آراسته بود. امیر انتظام با عیادت از قاضی اش که به ناحق حکم اعدامش را صادر کرده بود و اعلام بخشش نشان داد که زندان و زندان بانان در شکستن وی ناکام شدند. او بر مواضع حق طلبانه اش ایستاد وبر ضرورت کشف حقیقت و فراموش نکردن جنایت ها محکم پافشاری کرد و حتی قریب به ۶ سال حبس را به خاطر عدم سکوت در برابر تبلیغات حکومتی در مورد قساوت اسدالله لاجوردی مسئول دادستانی انقلاب و زندان اوین در نیمه اول دهه شصت بدور از مرخصی گذراند، اما انتقام و کینه توزی و پاسخ خشونت با خشونت را قاطعانه و گاندی وار رد کرد تا نام وی بر بلندای جامعه ایران به بخشش از موضع قدرت و پیوند خوردن کشف حقیقت با مدارا و نفی “مناسبات مبتنی بر خشونت و خونخواهی” پر آوازه گردد.
ازاینرو امیرانتظام و ظلم وستم بزرگی که بر وی رفت و زندگی اش را دچار مشقت های بسیار کرد، بخش مهم و فراموش ناشدنی تاریخ چهار دهه ای ایران پسا انقلاب است. زندگی پر هزینه ای که بر او تحمیل شد، آئینه گویایی است که چگونه وارونه سازی انقلاب ایران را به مسیری قهقرایی سوق داد.