شکل گیری موج جدیدی از اعتراضات از دی ماه سال گذشته با محوریت موضوعات اقتصادی فصل جدیدی را در عرصه عمومی ایران گشوده است. در یک سال گذشته گسترش نارضایتی ها و تحرکات کارگران، معلمان، کشاورزان، کامیون داران، دانشجویان و دیگر اقشار اجتماعی و نگاه منفی نسبت به دو جناح سیاسی نظام ،موازنه قوای اجتماعی را از تعادل خارج ساخته ولی نتوانسته به تغییری معنادار و پایدار تبدیل شود. به عبارت دیگر اگرچه وضعیت انقلابی در سپهر سیاسی ایران نمایان شده است اما هنوز از شرایط انقلابی خبری نیست و بحران سیاسی و اجتماعی با رسیدن به مرحله ترمیم ناپذیر فاصله دارد.
مسیر اعتراضات بعد از جهش بزرگ که با سرعت از زمینه معیشتی به حرکت اعتراضی سیاسی رادیکال تبدیل شد، فروکش کرده وسپس در قالب اعتراضات پراکنده صنفی که به صورت متناوب و نه مستمر بروز می یابد به نوعی تداوم یافته است. حرکت ها هنوز بیشتر حالت گسسته دارد اگرچه عناصر حمایتی در آنها دیده می شود ولی هنوز در سطحی نیست که در قالب یک جنبش اجتماعی بزرگ همبسته شده و هدف کلان واحدی را دنبال کند. به عبارت روشنتر فعلا تغییر جمهوری اسلامی یا دگرگونی ملموس در رفتار آن قطعیت ندارد و ممکن است حکومت از چالش ها عبور کند. در این چارچوب این سئوال مطرح می شود که چرا دی ماه ۹۶، مشابه دی ماه ۱۳۵۶ نشد؟ و روند تصادعدی و روبه گسترش پیدا نکرد تا در نهایت دستگاه سرکوب را فرسوده سازد؟
پاسخ به این سئوال ها راحت نیست و زوایای مختلفی دارد. اما شاید مهمترین عاملی که می تواند چرایی مسئله را روشن سازد، فقدان سیاست در شکل بستر سازی برای تجمیع نیرو و سازماندهی است. فعلا قدرت اجتماعی به قدرت سیاسی لازم برای تغییرات بزرگ تبدیل نشده است. نبود سیاست ورزی موثر که بین اعتراضات صنفی وگروهی با رویکرد کلان سیاسی تغییر خواهی پل بزند، باعث شده تا شرایط ژلاتینی باشد و ابهامات اجازه ندهد چشم انداز پیش رو روشن شده و باعث گسترش انگیزه های حاملان اجتماعی در مبارزه گردد.
منظور از سیاست ورزی موثر رویکردی سیاسی است که به صورت هدفمند با درکی درست از واقعیت ها ، شکاف ها وتعارض های اجتماعی ونارضایتی گسترده در لایه های پنهان و آشکار جامعه را در چارچوب حرکتی رو به جلو سازماندهی کند. لازمه این کار تحلیل درست شرایط و الهامبخشی برای فرارویاندن و تجمیع خواست های فردی به یک ابرجنبش است. کارکرد اصلی این حرکت سیاسی خلق قدرت است که در معنای فوکویی حالت سیال دارد و در شبکه پیچیده ای روابط اجتماعی در جریان است . می توان با طرح گفتمان تازه و دگرگونی در تعاملات اجتماعی معادلات قدرت را دگرگون ساخت. البته این رویکرد با شتابزدگی و رفتار های احساسی و دن کیشوت وار از اساس بیگانه است.
در شرایط کنونی ایران و بخصوص در عرصه سیاسی جای چنین نیرویی خالی است. بخش غالب اصلاح طلبان در داخل کشور نه تنها تناسبی با این پویش ندارند بلکه با سمت گیری های چند سال اخیر و عملکرد ضعیف و منفی روحانی عملا در مقابل خواست اجتماعی تغییر قرار گرفته اند. اپوزیسیون ساختار شکن داخل در موقعیت فعال قرار ندارد و فضای پلیسی سنگین مجال تحرک را از آنها سلب کرده است.
در خارج از کشور اگرچه فضا فعال تر شده اما برخی از رویه های غلط از سوی برخی از داعیه داران نجات کشور مشکل ساز شده است. آفت حرکت این جریان ها از یک سو تندروی و گسترش خشونت کلامی و سیاسی از سوی برخی از نیروهای موسوم به برانداز است و از سوی دیگر خودمنجی پنداری و خودبزرگ بینی همراه عدم درک درست از شرایط جمعی دیگر است که بدون اندیشه برای ارائه راهکار مناسب با دوره گذار در تصور فروپاشی قریب الوقوع جمهوری اسلامی بوده و مراحل آخر گذار را تدارک می بینند! همچنین خودخوانده ماموریت های را برای خود تعریف کرده اند که معلوم نیست کدام بخش از نیروهای مبارز اجتماعی چنین درخواست هایی داشته اند!
البته خوشبختانه گروه هایی در ببیرون مرزها وجود دارند که با گام های حساب شده و فروتنی در پذیرش نقش برتر داخل کشور برای مدیریت شرایط و رهبری می کوشند تا تقسیم کار مناسبی بین داخل و خارج در چارچوب تسهیل دوره گذار به دمکراسی انجام شود. اما این تلاش ها در مراحل ابتدائی است و الان نمی تواند پاسخگوی نیاز به خلق برنامه سیاسی مورد نیاز برای به فرجام رساندن اعتراضات اجتماعی شود. این امر مهم اراده گرایانه نیست و شرایط و بستر های خاص و لازم خودش را می طلبد. اساسا نیروی های سیاسی نقش آفرین در تجارب دوران گذار به صورت تصادفی ویا بر اساس برانگیختگی درونی ایجاد نشده اند بلکه مبتنی بر کارکرد هایی بوده اند که ساخت درونی جامعه متحول شده آنها را تعریف کرده و از میان کشاکش ها و فعل و انفعالات پویش اعتراضی سربرآورده اند.
آنچه در متن جامعه امروز ایران قابل مشاهده است، سیاسی شدن فضا و شکل گیری نوعی خودآگاهی اجتماعی در قشر وسیعی از جامعه است که رهایی کشور از سیر قهقرایی را نیازمند تغییر جمهوری اسلامی و دگرگونی های بنیادی در عرصه حکمرانی بشمار می آورند. آنها دریافته اند که راهکار های روبنایی و اصلاحی محدود پاسخگوی چالش های فزاینده میهن نیستند. در واقع جراحی بزرگ سیاسی اجتناب ناپذیر است. اما به موازات این حس عمومی که به نوعی از انباشت برداشت های فردی در سایه سیر تکاملی تحولات و تجارب سیاسی بدست امده است، حسابگری برای اتخاذ عمل در شرایط مناسب نیز قابل مشاهده است. افکار عمومی به دنبال حرکت های محاسبه نشده و ریسک های بزرگ نیز نیست. این ویژگی به نوبه خود نیاز به وجود یک جریان سیاسی مسئول و توانمند را برجسته تر ساخته است.
این نیروی سیاسی باید بتواند با اعتماد سازی و ارائه برنامه مناسب چشم انداز روشن و امیدوار کننده ای برای مطالبات نیروهای اجتماعی معترض ترسیم کند و در عین حال از دغدغه ها و نگرانی های آنها کم کند. این نیرو بدون آنکه اسیر موج سواری شود باید بتواند جامعه هدف را قانع سازد که مسیر حل مشکلات صنفی و تعارض های اجتماعی موجود سیاست در معنای رهایی بخش و متعهد به مصلحت همگانی است. این سیاست به دنبال برخورد سطحی و پوپولیستی در جمع زدن هر اعتراض در درون یک ساخت انقلابی واحد نباید باشد، بگونه ای که هر کس و یا جمعی شعاری داد وتحصنی کرد آن را بخشی جنبش سیاسی تغییر خواه بداند! این جریان سیاسی باید تفاوت و تنوع ماهیت کنش های اعتراضی را به رسمیت بشناسد اما در عین حال سعی کند با پذیرش تفاوت ها، ساختاری وحدت بخش بین آنها برقرار ساخته و اعتراضات با ماهیت های فرهنگی، اقتصادی- معیشتی، هویتی و سیاسی را در درون یک بافت منسجم همبسته سازد تا خواسته های متنوع پاسخ های مناسب بیابند.
کارگری که به دنبال حقوق و بیمه درمان معوق خودش است، کامیون داری که مشکل تهیه قطعات یدکی و کرایه پایین دارد، معلمی که شانش رعایت نشده و در تنگنای معیشتی گرفتار شده است، کشاورزی که حقابه اش ر اطلب می کند، دانشجویی که خواهان استقلال دانشگاه و آزادی های آکادمیک است و جوانان و زنان به ستوه امده از فضای بسته فرهنگی و تضییع حقوق شهروندی هیچ کدام بالذات اپوزیسیون نیستند و آنچه آنها را به کنش اعتراضی کشانده نارضایتی از وضعیت موجود شان است که در صورت تحقق مطالبات شان ممکن است میدان اعتراض را به سرعت ترک کنند.
هنر جریان سیاست ورز مسئول و توانمند در این است که آنها را مجاب سازد که در چارچوب ساختار حکمرانی موجود آنها نمی توانند از چنبره مشکلات بیرون بیایند و مسکن ها حداکثر موقعیت حال آنها را به هزینه خرابی آینده به صورت موقت خوب می کنند. از سویی دیگر بحران های چندگانه جمهوری اسلامی انچنان بزرگ شده اند که مدیریت شان تقریبا غیر ممکن شده است. روشنگری پیرامون این وضعیت در بستر خودآگاهی ایجاد شده بدور از قالب های منجی گرایانه و مبتنی بر قیم مآبی ، با برخوردی استعلایی که نیروهای اجتماعی به خودی خود توانایی تغییر سرنوشت شان را دارند و به هدایت در چارچوب دنباله روی از افراد ویا مراجع متعلق به دوران پیشامدرن نیاز ندارند، سرمایه سیاسی ایجاد می کند. این نکته مهم اگرچه در ظاهر ساده جلوه می کند، ولی در عمل بسیار حساس بوده و پیچیدگی های خاص خودش را دارد.
نیروی سیاست ورز مسئول در عین برخورد محکم با مدافعان وضعیت فلاکت بار سیاسی موجود، باید بتواند آرامش به جامعه تزریق کرده و در برابر شکل گیری وحشت از مخاطرات دوران گذار و فرورفتن کشور به بی ثباتی ویا دور جدیدی از انتقام گیری های سیاسی و اجتماعی بازدارندگی ایجاد کند. آنچه باعث شده علی رغم رشد اعتراضات و آسیب پذیری حکومت، تحولات پدیدار نشود و مراجع قدرت به حیات شکننده خود ادامه دهند، خلاء چنین سیاست ورزی است. عناصر مثبت برای تکوین سیاست رهایی بخش وجود دارد اما رویش آن محتاج توجه جدی، فعالیت با صبر و حوصله ، گفتگو و توافق بین نیروهای دمکراسی خواه باورمند به استقلال و سعادت کشورو رعایت الزامات مربوطه است.