سرلشکر فربد، ژنرالی از جنسی دیگر

سرلشگر ناصر فربد در سن ۹۷ سالی بعد از عمری تلاش مستمر و بی وقفه در عرصه های گوناگون چشم بر دنیا بست. وی را می توان از جهات مختلفی یک ارتشی متمایز به حساب آورد. وی در دوران زندگی پر فراز و نشیب خود اگرچه تا بالاترین سطح فرماندهی ارتش صعود کرده واز امرای ممتاز آن بشمار می رفت اما خود را تنها در عرصه نظامی و راهبردی محدود نکرد. وی همزمان و بخصوص در دوران بازنشستگی تحقیقات و تاملات متعددی را در حوزه های مستند سازی سیر تحولات ارتش در ایران، تاریخ معاصر، موضوعات جامعه شناختی، مسائل اتنیکی ، امنیت ملی ، مباحث فلسفی و معرفتی، امور معنوی و ادبیات انجام داد. وی شعر هم می سرود و انسانی خداباور و متدین نیز بود اگرچه چندان با شریعت مآبی میانه ای نداشت. کتاب های متعددی از وی به یادگار باقی مانده است.

همچنین سرلشگر فربد به فعالیت سیاسی تشکیلاتی و معطوف به خیر عمومی نیز توجه ویژه ای داشت. در دوران حضور در ارتش تنها سمپات  جریان ملی گرا بود و بعد از خروج از ارتش ابتدا عضو جبهه ملی شد و در سالیان آخر عمر از اعضای شورای مرکزی حزب ایران بود. او اصول و موازین خاص خود را داشت و هیچگاه اجازه نداد هویت حرفه ای و شغلی  شخصیت مستقل و چند بعدی اش را تحت الشعاع قرار دهد. در چارچوب باورهای میهن دوستی، ملی گرایی، دمکراسی، خردگرایی، معنویت و کرامت انسانی مواضعش را سامان می داد. ۷ دهه فعالیت اجتماعی و حرفه ای وی گواه ایستادگی تقلیل ناپذیر در برابر نظامی گری و استبداد در هر دو شکل عرفی- پادشاهی و دینی- ایدتولوژیک است که او در هر دو دوره هزینه هایی را هم پرداخت کرد.

سرلشگر ناصر فربد بعد از پایان تحصیلات در دبیرستان فیروز بهرام تهران راهی دانشکده افسری شد و بعد از فارع التحصیلی در رسته هفتم پیاده نظام ارتش شاهنشاهی به کار مشغول شد. از اولین مسئولیت های وی فرماندهی پاسگاه سرو در مرز ارومیه با کشورهای ترکیه وعراق با درجه ستوان یکمی بود که  در جریان آن در شکست فرقه دمکرات و جمهوری مهاباد کردستان نقش فعالی ایفا کرد و به این دلیل مدال  دریافت کرده و ارتقای شغلی یافت. وی سپس به رسته اول پیاده نظام ارتش رفت.  فربد سپس در جمع اولین افسران اعزامی به مدرسه نظامی فورت ناکس کنتاکی آمریکا برگزیده شده  و دوره مقدماتی و تخصصی زرهی را در ارتش آمریکا گذراند. او بعد از بازگشت به ایران ابتدا با درجه سرهنگ دومی به تدریس در دانشکده افسری پرداخته و بعد  معاون رئیس مرکز آموزش زبان دانشگاه نظامی شد. او بار دیگر به آمریکا رفته و این بار دوره آموزشی را با موفقیت در مرکز فرماندهی  وستاد ارتش آمریکا گذراند. مسئولیت بعدی اش فعالیت به عنوان افسر ستاد نماینده نظامی ایران در پیمان سنتو در آنکارا بود.

فربد سپس دوره ششم فرماندعی عالی و ستاد مشترک (پدافند ملی) ارتش ایران را با موفقیت طی کرده و گواهی آن را کسب کرد. در سال ۱۳۴۸ با حکم محمد رضا شاه پهلوی به فرماندهی تیپ ۲۰ لشگر ۸۱ زرهی  در کرمانشاه منصوب شد. این اتفاق مصادف با درگیری ایران و عراق در مناطق مرزی بود. در سال ۱۳۴۹ درجه سرتیپی دریافت کرده و به عنوان عضو هیئت فرماندهی و ستاد ارتش یکم مستقر در غرب ایران و کرمانشاه برگزیده شد. بعد از انعقاد قرارداد الجزایر بین ایران و عراق به تهران بازگشت و در منصب معاونت اداره پنجم ستاد بزرگ ارتشتاران مشغول به کار شد. در سال ۱۳۵۰ نشان قائد اعظم را از ارتش پاکستان دریافت کرد. در سال ۱۳۵۳ محمدرضا شاه وی را به کسب درجه سرلشگری قرین افتخار نمود و در همان سال ریاست دانشکده ستاد نیروهای مسلح شاهنشاهی دانشگاه پدافند ملی را بر عهده گرفت. وی همچنین در جریان بازدید انور سادات رئیس جمهور وقت مصر از تهران آجودان ژنرال وی بود و آرم ارتش مصر را از وی دریافت کرد. وی در سال های دهه پنجاه شمسی دیدار های متعددی را با مقامات سیاسی و نظامی کشور های خاورمیانه وهمسایه انجام داد.

در تاریخ پازدهم مهر ماه ۱۳۵۴ وی با فرمان محمد رضا شاه زودتر از موعد از ارتش بازنشسته شد. دیدگاه های مستقل و مردمی فربد در این تصمیم گیری نقش داشت و اینکه وی در چارچوب الگوی مورد انتظار حکومت شاهنشاهی پهلوی از ارتش نبود. در روزهای انقلاب بهمن ۵۷ و نقش فعالی داشت و به سابقه آشنائی قبلی از سوی ارتشبد حسین فردوست احضار شده و از وی تقاضا شد تا با دکتر شاهپور بختیار تماس گرفته و وی را راضی کند تا به دیدار آیت الله خمینی در پاریس رفته و توافق متقابلی برای بازگشت آرامش به کشور حاصل شود. بختیار از وی می پرسد که این تقاضا از سوی سفرای خارجی مطرح شده است؟ او موضوع را به فردوست منتقل کرده و پاسخ منفی اش را به بختیار اطلاع می دهد. بختیار در جواب می گوید اگر خارجی ها پشت سر قضیه نیستند موضوع به فردوست ارتباطی ندارد. تلاش از طریق مذاکره با میرفندرسکی وزیر خارجه دولت بختیار نیز در این خصوص به جایی نمی رسد. فربد جزء جمعی از فرماندهان ارشد نظامی بود که با شورای انقلاب همکاری داشتند. افرادی چون ناخدا احمد مدنی، سپهبد ولی‌الله قرنی، سرهنگ نصرالله توکلی نیشابوری،سرهنگ عزیز امیررحیمی.

وی بعد از ترور ولی الله قرنی از سوی مهندس بازرگان به ریاست ستاد کل ارتش و هماهنگ کننده نیروها برگزیده شد. قرار گرفتن وی در راس ارتش با استقبال ارتشبد فریدون جم از لندن مواجه شد. تلاش و تمهیدات ویژه وی در شلوغی های بندر ترکمن باعث شد تا ارتش بدون شلیک گلوله جلوی ایجاد ناآرامی را بگیرد و به ان دلیل مورد تجلیل مهندس بازرگان قرار گرفت. او در ۲۰ تیر ۱۳۵۸ به دلیل مداخلات افراد غیر مسئول از فرماندهی ارتش استعفا داد. روحیه و مرام وى با جریان خط امام و تندروى ها سازگارى نداشت و تقابل و تعرض به کیان ارتش را تحمل نمى کرد. او سپس به جبهه ملی پیوست و از منتقدان و مخالفان حزب جمهوری اسلامی و حکومت دینی شد. منتهی بیشتر فعالیت های بعد از انقلاب جنبه تحقیقاتی و تالیفاتی داشت و وجهه سیاسی اش چندان در عرصه عمومی شناخته نشده نبود. اما سرلشگر بازنشسته فربد در حد توان خود در دفاع از آزادی ها و حقوق شهروندی و توسعه سیاسی در کشور تلاش کرد و بع همین دلیل هم معضوب بود و تحت محدودیت های امنیتی.

او به جریانى در ارتش تعلق داشت که تربیت نظامى را با اعتقاد خلل ناپذیر به حاکمیت ملى، دموکراسى و کرامت انسانى پیوند داده بود. فربد ژانر متفاوتی در ارتش بود. معمولا امرا و فرماندهان ارتش شاهنشاهی و مدرن ایران تمایل به نظامی گری و حکمرانی آمرانه داشتند. تمایل آنها به کودتای نظامی با الگو قرار دادن حکومت های نظامی منطقه و همچنین نحوه کسب قدرت سیاسی توسط رضا شاه بود. نظامیانی چون سرلشگر محمد حسین آیرم، سرلشگر حاج علی رزم آراء، سرلشگر فضل الله زاهدی ، سپهبد تیمور بختیار نمونه های این رویکرد در ارتش هستند. البته استثناهایی چون شاخه نظامی حزب توده و امرای چپ گرا هم بودند چون خسرو روزبه ناخدا بهرام افضلی، سرهنگ عزت الله سیامک و سرهنگ محمد علی مبشری که سامان سیاسی مورد نظرشان حکومت ایدئولوژیک کمونیستی بود. تک چهره هایی چون سرلشگر ولی الله قرنی نیز بودند که با انگیزه های مذهبی ودر ارتباط با روحانیت به سیاست ورزی روی آوردند. همچنین ارتشبد فریدون جم که خواهان رعایت قانون اساسی مشروطه از سوی شاه و تعدیل اقتدارگرایی شد.

اما فربد از جمع کم شماری از مقامات بلندپایه ارتش بود که دل در گرو دمکراسی و حاکمیت ملی داشت و عمیقا با نظامی گری مخالف بود. اشراف و مطالعات زیاد وی در حوزه های دیگر نیز به وی ابعادی فرانظامی بخشیده بود. همانطور که یکی از روزنامه نگاران در ابتدای انقلاب  در ماهنامه سپید و سیاه نوشته به درستی در توصیف وی نوشته بود ” فربد براستی دهانی گرم، ذهنی آماده و شیوه پسندیده ای داشت. بسادگی سخن می گفت اما با مهارت مسائل را موشکافی می کرد و بدون حاشیه رفتن به هدف می رفت و نتیجه را بیان می داشت. … فربد همانقدر که نرمش دارد- سخت است. همان قدر که آرام است در درون خود می جوشد و می خواهد خدمتی بکند.”

بنابراین سرلشگر فربد فردی خاص در ارتش بود که که اولا تخصص و مهارت هایش را در فراسوی ابعاد نظامی در حوزه های معرفتی، ادبی، سیاسی، اجتماعی و معنوی توسعه داده بود و انسانی چند بعدی بود و هم عمیقا به مردم سالاری و ضرورت پایان دادن با ساخت مطلقه قدرت و تضمین آن از سوی ارتش باور داشت. از دید وی ارتش باید در خدمت مردم و منافع ملی کشور می بود ودر عین نرمش در برابر مردم، قاطعانه در برابر هر گونه تعرض به تمامیت ارضی و منافع سرزمینی و امنیت ملی ایران بایستد. خصائل ممتاز شخصیتی اعم از مهربانی، تواضع ، میانه روی و پایبندی به اصول نیز به او برجستگی خاصی بخشیده بود.

شوربختانه شرایط بسته سیاسی و تداوم حیات استبداد دینی اجازه نداد تا کشور و بخصوص ساختار نظامی کشور از ظرفیت ها و قابلیت های وی بهره مند شود.

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.