تشدید تهدید کلامی و محافظه‌کاری عملی، راهبرد خامنه‌ای در برابر ترامپ

تصمیمات دولت آمریکا در گنجاندن سپاه در فهرست سازمان‌های تروریست و همچنین عدم تمدید معافیت‌ها برای مشتریان انرژی‌های فسیلی ایران شرایط جدیدی را در مناسبات ایران و آمریکا ایجاد کرده است. ویژگی این دوره که بر گسترش برخورد تهاجمی ترامپ استوار است، افزایش تنش در سطحی کم‌سابقه است که می‌توان گفت فضا به سمت بالا گرفتن تهدید رویارویی نظامی متمایل شده است. اگرچه هنوز قطعیتی در این خصوص وجود ندارد و انتخاب هر دو طرف و یا دستکم اولویت شان جنگ نیست.

البته دولت ترامپ هنوز تمامی برگ‌هایش را رو نکرده و علی‌رغم تأکید بر سیاست امتناع از برخورد نظامی با جمهوری اسلامی در پی ایجاد فشار حداکثری از طریق تحریم و تنگ‌تر کردن حلقه انزواست. بر مبنای برخی شنیده‌ها گام بعدی دولت آمریکا لغو معافیت‌ها برای برخی از برنامه‌های صلح‌آمیز هسته‌ای ایران است که امکان همکاری‌های اقتصادی، فنی و علمی با ایران در سطح جهانی را سخت‌تر می‌کند.

اگرچه مجموعه این اقدامات و تمایل برخی از کارگزاران ارشد دولت آمریکا به تغییر جمهوری اسلامی باورپذیری ادعای رسمی دولت آمریکا مبنی بر هدف تغییر رفتار از طریق ایجاد فشار و رسیدن به توافقی جدید با عقب‌نشینی بیشتر جمهوری اسلامی در حوزه‌های هسته‌ای و موشکی را با تردید مواجه ساخته، اما ژرف‌کاوی سمت‌گیری‌های هیئت حاکمه آمریکا و شرایط ملتهب منطقه نشان می‌دهد کماکان تحقق گزینه نظامی دور از واقعیت به نظر می‌رسد.

دولت آمریکا حداقل در سال ۲۰۱۹ امیدوار به تأثیر تحریم‌های یکجانبه سنگین بر اقتصاد بحرانی و رنجور از بیماری مزمن و ساختاری ایران است. از سوی دیگر جمهوری اسلامی نیز امیدوار به خنثی‌سازی فشارها و اثبات ناکارامدی آنها در به تسلیم کشاندن حکومت ایران است. آنها بر روی تغییر سیاسی در آمریکا در انتخابات ۲۰۲۰ حساب کرده‌اند و در کل تمایل‌شان بر امتناع از مذاکره و تعامل با ترامپ و کارگزاران دولت اوست.

آنها همچنین بر روی تجارب قبلی در دور زدن تحریم‌ها، همکاری اتحادیه اروپا در عملی شدن کانال مبادله کالای اینستکس، همکاری‌های دوجانبه با کشورهای ترکیه، روسیه، عراق و پاکستان برای حدف دلار از مبادلات تجاری، سیاست‌های انقباضی و ریاضتی در داخل کشور از طریق اقناع و یا وادار کردن جامعه و استفاده از ابزار جنگ‌های نیابتی سرمایه‌گذاری کرده‌اند تا دوره سخت ریاست جمهوری ترامپ به پایان برسد.

در این راهبرد جمهوری اسلامی نه تنها تمایل به تقابل نظامی و راهبردی ندارد بلکه می‌کوشد با احتیاط و حزم‌اندیشی به گونه‌ای اقداماتش را در عمل سامان بدهد که منجر به تحریک و بهانه‌جویی دولت آمریکا نشود.

تحریم سپاه به عنوان مهم‌ترین نهاد نظامی و از بازیگران اصلی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور، حکومت را در منگنه قرار داده است. از یک طرف ناگزیر به نشان دادن واکنش مناسب و دفاع از موقعیت داخلی و خارجی سپاه است و از سوی دیگر آگاه است که هر گونه رفتار تند و مبتنی بر درگیری وضعیت را بدتر کرده و باعث استفاده دولت آمریکا برای برخورد بیشتر با سپاه می‌شود. درگرفتن برخورد نظامی بین ایران و آمریکا با توجه به روحیه ماجراجوی ترامپ ریسک‌های بزرگ و محاسبه نشده‌ای دارد که مقامات تصمیم‌گیر اصلی نظام به خوبی از حساسیت موضوع و شدت مخاطرات آن آگاه هستند.

از این رو آقای خامنه‌ای بر مبنای الگوی رفتاری جمهوری اسلامی در چهار دهه نظام را در این مقطع حساس به گونه‌ای مدیریت می‌کند که در برابر تهاجم ترامپ در سطح کلامی و جنگ روانی برخوردهای متناسب و چه بسا تندتری صورت بگیرد تا نظام در داخل و خارج از مرزها مانور تبلیعاتی بدهد که منفعل نشده و اقدامات دولت آمریکا در تغییر مواضع و سیاست‌های جمهوری اسلامی بی‌فایده است. اما به موازات در حوزه عمل احتیاط و محافظه‌کاری بیشتری مورد توجه قرار می‌گیرد. رفتار دوگانه از ویژگی‌های اصلی مدیریتی و رفتاری خامنه‌ای است.

در این چارچوب سردار حسین سلامی پیش از موعد در رأس فرماندهی سپاه قرار گرفت که ویژگی اصلی‌اش ابراز مواضع تند و تهاجمی است که البته بیشتر از جنش رجزخوانی بی‌پشتوانه است. همچنین جواد ظریف و حسن روحانی حملات کلامی‌شان را با عدول از چارچوب‌های دیپلماتیک علیه آمریکا شدت بخشیده‌اند به گونه‌ای که دولت اعتدال گفتمان رقبای انتخاباتی‌اش در سال‌های ۹۲ و ۹۶ را در سیاست خارجی به کار گرفته است.

دیگر نهادهای حاکمیتی و مسئولان نیز در حرف و سخن آمریکاستیزی را شدت بخشیده و به گونه‌ای جلوه می‌دهند که توطئه‌ها و نقشه‌های آمریکا محکوم به شکست است و نظام از این رویارویی سربلند بیرون می‌آید. رجزخوانی و جنگ‌های کلامی در نظام تا جایی گسترش یافته که سرتیپ پاسدار شکارچی، سخنگوی ستاد نیروهای مسلح، مدعی شده که نظام آنقدر گلوی آمریکا را فشار می‌دهد تا خفه شود!

اما در حوزه عمل و اقدام، ماجرا کاملاً متفاوت است و بر خلاف هیاهوها و حملات کلامی، نوعی محفاظه‌کاری و خویشتن‌داری مشاهده می‌شود. اقدامات تقابلی در مجلس و دولت از سطح برخوردهای نمادین و نمایشی بالاتر نرفت. تصمیم‌گیران نظام هم می‌دانند تروریست تلقی کردن سنتکام از سوی جمهوری اسلامی تأثیر قابل اعتنایی در موازنه قوای نظامی و امنیتی منطقه و دنیا ندارد. این اقدام یک تهدید توخالی است و پشتوانه اجرایی ندارد. بخصوص که تهدید عزیز جعفری فرمانده سابق سپاه هنگامی که زمزمه تروریست تلقی کردن سپاه از سوی دولت آمریکا مطرح بود و مدعی شده بود در این صورت، آمریکا باید پایگاه‌های نظامی‌اش را از دو هزار کیلومتری مرزهای ایران دور کند، کاملاً فراموش شده و نادیده گرفته شد! به جای آن دولت موظف شد تا از طریق دیپلماتیک و سیاسی تلاش کند تا آمریکا مراکز نظامی خود در منطقه را تعطیل کند!

تهدید به بستن تنگنه هرمز که امری قدیمی در موضع‌گیری‌های جمهوری اسلامی است نیز مشروط به اقدام دولت آمریکا برای ممانعت از انتقال نفتکش‌های ایرانی در این آبراه بین‌المللی شده است. در حالی که دولت آمریکا دستکم در کوتاه‌مدت چنین طرحی ندارد و برنامه‌اش برای صفر کردن فروش نفت ایران از طریق اعمال مجازات‌های اقتصادی و راهکارهای سیاسی است. هدف آنها اثرگذاری بر تقاضا برای خرید نفت ایران و منصرف کردن مشتریان است نه اینکه جلوی عرضه را بگیرد.

سخنان جواد ظریف در حاشیه اجلاس سازمان ملل نیز در این خصوص روشنگر است که اظهار داشت «حضور ایالات متحده در خلیج فارس را ثبات‌زدا می‌دانیم، اما اگر به قواعد تعامل، بازی و کانال‌های ارتباط و قواعد جاری پایبند باشند، ما اقدامی انجام نخواهیم داد. کشتی‌ها می‌توانند از تنگه هرمز عبور کنند».

اگرچه سخنان وی دو پهلوست اما این شیوه ابهام‌گویی فرهنگ کارگزاران جمهوری اسلامی است که به لحاظ تاریخی بیشتر مفری برای گریز از عملی کردن تهدیدهای کلامی را فراهم ساخته است.

اما اظهار نظر روشن‌تر سخنان خامنه‌ای بود که اعلام کرد جمهوری اسلامی در حد نیازش نفت خواهد فروخت و کاهش وابستگی به درآمد نفتی را فرصت محسوب کرد. با توجه به اینکه به صفر رساندن فروش نفت ایران مبالغه‌آمیز و یک برخورد شعاری است، اظهارات خامنه‌ای را می‌توان اینگونه تفسیر کرد که نظام کاهش فروش نفت را به عنوان یک واقعیت گریزناپذیر پذیرفته و به دنبال حداقل‌سازی آن است. این رویکرد نیز به نوبه خود اخلال در رفت و آمد نفتکش‌ها در تنگه هرمز را منتفی می‌سازد.

از سوی دیگر بستن تنگه هرمز و یا ایجاد اخلال در عبور از آن با توجه به اینکه گذرگاهی استراتژیک برای تولیدکنندگان نفت در خاورمیانه است و آنها را به بازارهای آسیایی، اقیانوس آرام، اروپا و آمریکای شمالی وصل می‌کند، تهدیدی بی‌پشتوانه است و حتی در صورت اجرا اجماع جامعه بین‌الملل باعث می‌شود تا ظرف مدت کوتاهی باز شده و شکست سنگینی بر حکومت تحمیل شود. بستن تنگه هرمز چین و روسیه را در کنار آمریکا قرار داده و شکاف بین اروپا و آمریکا بر سر نحوه مواجهه با جمهوری اسلامی را کاهش می‌دهد.

در این چارچوب عدم ایجاد محدودیت و یا مزاحمت برای ناوهای آمریکایی در خلیج فارس علی رغم برخی موضع‌گیری‌های تحریک‌کننده نظامیان آمریکایی در هنگام عبور از تنگه هرمز قابل درک است.

بنابراین نظام برای مقاومت و خودداری از مذاکره با ترامپ که به معنای دادن امتیازات زیاد و پرداخت هزینه‌های سنگین در چارچوب انتظارات کنونی دولت آمریکاست، سیاست دوگانه «تشدید حملات کلامی» و «محافظه‌کاری عملی» را انتخاب کرده تا بتواند به رویارویی با فشارهای دولت آمریکا بپردازد.

اما سرنوشت کار تنها به تمایل رهبری جمهوری اسلامی و توافق هر دو جناح به ایستادگی در برابر تهاجم ترامپ نیست، بلکه واقعیت‌های میدانی و سرنوشت زورآزمایی دو طرف تعیین‌کننده است. متغیرهای متعدد نامعلومی وجود دارند که اجازه نمی‌دهند پیش‌بینی دقیقی از فرجام این زورآزمایی داشت.

به نظر می‌رسد گلوگاه اصلی توانایی حکومت در انتقال ارزهای صادراتی به داخل کشور و به بیان روشن‌تر فرار از تحریم‌ها و محدودیت‌های بانکی و مالی است. البته کاهش فروش نفت خام هم چالش بزرگی است و کسری بودجه سنگینی را بر دولت تحمیل می‌کند. اما اگر امکان فروش میعانات گازی و فرآورده‌های پتروشیمی وجود داشته باشد و بتوان منابع ارزی را به داخل کشور منتقل کرد آنگاه تا حدی فشار کسری بودجه در پرتو تحمیل شرایط ریاضتی بر اقتصاد کشور و گسترش صرفه‌جویی‌ها و تعطیلی پروژه‌های عمرانی دولت قابل تحمل می‌شود.

در عین حال این فرضیه به صورت جدی مطرح است که اگر در ماه‌های آینده فشار دولت آمریکا از آستانه تحمل نظام عبور کرده و بحران‌ها و ابرچالش‌های داخلی باعث گسترش اعتراضات و نارضایتی‌ها شود، آنگاه نظام ناگزیر از تداوم نرمش قهرمانانه و توافق بر سر برجام ۲ خواهد شد.

بررسی سوابق جمهوری اسلامی در مواجهه با دولت آمریکا نشان می‌دهد که موضع‌گیری‌های ظاهری صرفاً ملاک نیست. آیت‌الله خمینی در اوج ابراز اظهارات آتشین علیه «شیطان بزرگ» سه مسیر مخفی مذاکره برای توافق بر سر گروگان‌ها ایجاد کرده بود. خامنه‌ای نیز رویکرد مشابهی را در دوره مذاکرات مخفی پیشابرجامی انجام داد. اما این فرضیه موقعی محقق می‌شود که نظام از تاب‌آوری در برابر فشارهای دولت آمریکا و متحدان منطقه‌ای‌اش کاملاً مأیوس شود که الان آشکارا از این نقطه فاصله داشته و فعلاً تمرکزش بر سازماندهی مقاومت و ایستادگی است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.