رضا شاه و روحانیت

یکی از غلط های مشهور تاریخ معاصر در خصوص ضدیت رضا شاه با اصل نهاد روحانیت است. این تصور هم متکی به پروپاگاندای جمهوری اسلامی است و هم بخشی از طرفداران پهلوی ها. اما واقعیت در فراسوى این دو قطب است. نگاه رضا شاه به روحانیت و مذهب مشابه آتاتورک نبود.

وی دنبال حذف نهاد روحانیت نبود بلکه به دنبال کاستن از حوزه نفوذ آن، سامان دادن و نظم بخشیدن به حوزه ها و مدارس دینی قدیم و خارج کردن دادگستری، ثبت اسناد و ازدواج و اموزش از حوزه کنترل و تصدی گری روحانیت بود.حتی دادگاه های شرعی را محدود کرد و مانند آتاتورک آنها را کاملا حذف نکرد. رضا شاه در مراسم تاجگذاری سوگند خورد که از اصول مذهب پاسداری کند. وی با ساماندهی امور مذهبی از سوی روحانیت مخالفتی نداشت. اگرچه وی اعتقاد چندانی به لحاظ شخصی به روحانیت و دنباله روی از آنها نداشت اما این نگاه را به حکومت تعمیم نداد. 

در عین حال وی برای برخی از شخصیت های روحانی مانند شیخ عبدالکریم حائری یزدی، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و پدر آیت الله طالقانی احترام زیادی قائل بود. بعد از فتوی آیت الله اصفهانی مبنی بر حرمت رفتن به حج به خاطر بدرفتاری حکومت عربستان با حاجیان ایرانی که منجر به جان باختن یک نفر از آنها شده بود ، رضا شاه برای ۴ سال اعزام حاجی را ممنوع کرد. در خصوص محدودیت در لباس روحانیت نیز رضا شاه بر خلاف آتاتورک به جای حذف کلی لباس ۸ دسته زیر را معاف کرد که اکثریت قریب به اتفاق روحانیت وقت را شامل می شد:

۱ـ مراجع تقلید ۲ـ مراجع امور شرعی دهات در صورت قبولی در امتحان

۳ـ فقیهان اهل سنّت ۴ـ امامان جماعت دارای

محراب ۵ـ محدثین که از دو نفر مجتهد اجازه

روایت داشته باشند ۶ـ طلاب شاغل به تحصیل

که از عهده امتحان برآیند ۷ـ مدرسین فقه و

اصول و حکمت الهی ۸ـ روحانیون ایرانی

غیرمسلمان

 

قانون مدنی که در سال ۱۳۰۷ در مجلس تصویب شد ترکیبی از مبانی حقوق مدرن و فقه امامیه شیعه بخصوص در احوالات شخصی بود. این قانون بعد از انقلاب اسلامی هم تغییر زیادی نکرد.

مراسم مذهبی مانند عزاداری و تعزیه به صورت مطلق ممنوع نشدند، بلکه محدودیت هایی بر انها اعمال شد که باید در مساجد مورد تایید حکومت باشد. مدت زمان ان از ۲ ساعت بیشتر نباشد. قبل از برگزاری باید از پلیس مجوز گرفته شده و وعاظ نیز باید در چارچوب اعلام شده از سوی پلیس صحبت کنند. دو شرط اخیر در دوره جمهوری اسلامی نیز تقریبا برقرار است. اگرچه تاریخ ایران به سالنامه خورشیدی تغییر یافت ، اما مبنای آن هجرت پیامبر اسلام بود.

البته تعارض هایی در سیاست های رضا شاه و بخصوص ضدیت ایدئولوژی باستان گرایی افراطی با اسلام و روحانیت وجود داشت اما سیاست حذف کامل روحانیت و تضعیف کلیت مذهب اسلام هیچگاه در سلطنت رضا شاه در دستور کار قرار نگرفت و وی شیوه بینابینی را در پی گرفت. خانواده وی و بخصوص همسر اولش تاج الملوک اعتقادات مذهبی داشت و حضور آنها در حرم حضرت معصومه در قم با چادر نمازی از سوی روحانیت متعصب به جنجال کشیده شد. و رضا شاه در واکنش به آن به قم لشکر کشید و شیخ محمد تقی بافقی را شخصا مجازات کرد. مسئله تقابل با مذهب نبود. اما در سرکوب خونین اعتراضات مسجد گوهرشاد مشهد رو درروی برخی از روحانیت قرار گرفت و مخالفت ها با کشف حجاب اجباری را با زور خاموش ساخت.

توجه به این غلط های مشهور تاریخی و تصحیح آنها در ذهنیت عمومی اهمیت زیادی در ساماندهی ایران آینده دارد

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.