۱۳ آبانی دردسر آفرین برای گفتمان اعتدال

برجسته کردن ۱۳ آبان و شعار مرگ بر آمریکا بعد از گفتگوی تلفنی روحانی با اوباما و باز انتشار خاطره رفسنجانی از موافقت آیت الله خمینی با کنار گذاشتن شعار فوق در دستور کار بخش اقتدار گرای نظام قرار گرفت.

گفتگوی روحانی که بدون هماهنگی با رهبری انجام شده بود و از سوی وی نابه‌جا خوانده شد، باعث نگرانی اصول‌گرایان گشت. انتشار خاطره رفسنجانی نیز این تصور را ایجاد کرد که مدافعان گفتمان اعتدال در پی شکستن یخ‌های رابطه با آمریکا و پایان بخشیدن به سیاست تقابلی و تهاجمی هستند. از این‌رو اصول‌گرایان با تمام قوا به میدان آمدند تا تهدید تجدید نظر در خصلت آمریکا ستیزی حکومت را برطرف ساخته حفظ کرده ضرورت تداوم مرگ بر آمریکا را تثبیت سازند.

13

تقریبا تمامی بخش‌های اصول‌گرایان اعم از سنتی، جدید، میانه‌رو، محافظه‌کار، امنیتی، بازاری، روحانی و نظامی در این زمینه متفق‌القول هستند. حتی افرادی مانند علی‌اکبر ناطق نوری، علی مطهری و عماد افروغ که جزو اصول‌گرایان منتقد وضع موجود دسته‌بندی می‌شوند و معمولا به سیاست‌های رسمی اعتراض می‌کنند نیز به‌شدت از تداوم مرگ بر آمریکا گفتن دفاع کردند. عماد افروغ معتقد است وقتی آمریکا گرگ‌تر شده است دلیلی بر عقب‌نشینی از بیان مرگ بر آمریکا وجود ندارد.

سپاه و بسیج نیز امکانات‌شان را برای ۱۳ آبان سازماندهی کرده‌اند. در کل می‌توان پیش‌بینی کرد مراسم ۱۳ آبان امسال گسترده‌تر از سالیان پیش برگزار شده و حکومت مانور تبلیغاتی زیادی روی آن انجام دهد.

مروری تاریخی

اما مساله مرگ بر آمریکا فقط یک نماد ساده نیست بلکه با هویت جمهوری اسلامی و نظامی که بعد از انقلاب شکل گرفت درهم تنیده شده است. کسانی که سفارت آمریکا را تسخیر کردند فقط به دنبال کشف سیاست‌های استکباری آمریکا و فعالیت‌های جاسوسی نبودند بلکه تغییرات جدی در شاکله، کارگزاران و سیاست‌های داخلی و خارجی نظام را دنبال می‌کردند.

در عرصه سیاست خارجی نیز قائل به برخورد خصمانه با آمریکا و نفی بهره‌گیری از دستاورد‌های غرب در ساماندهی به نظام سیاسی جدید بودند. در عین حال نگرانی از توطئه آمریکا بر علیه نظام جدید نیز وجود داشت. ولی مسئله اصلی این بود که رابطه خوب با غرب اجازه نمی‌داد نیرو‌های تندرو و بخصوص ضد غرب در حکومت دست بالا را بگیرند. در سرمشقی که ماجرای گروگان‌گیری کارمندان سفارت آمریکا ترویج کرد، نیرو‌های افراطی توانستند با شعار برتری مکتب بر تخصص، به شکل انحصاری فضا را در دست بگیرند و به راحتی با زدن انگ وابستگی به آمریکا، مخالفان را از صحنه حذف نمایند.

ماجرای تسخیر سفارت آمریکا خشونت در فضای پس از انقلاب را گسترش داد و نقطه عطفی در گذار به اقتدار گرایی سیاسی، برخورد تمامیت خواهانه، خشونت سیاسی و اتهام زنی بلا استناد از کارگزاران رژیم سابق به نیرو‌های انقلابی دگراندیش شد. غلط نیست اگر بگوییم در اصل در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ مردم، منافع ملی و جهت‌گیری دموکراتیک انقلاب ایران بود که به گروگان گرفته شد.

استفاده از اسناد سفارت آمریکا عملا  تبدیل به ابزاری برای توجیه برخورد‌های حذفی با مخالفان در سال‌های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ شد. مروری به پرونده‌های برخورد با افرادی چون مقدم مراغه‌ای، آیت الله شریعتمداری، حسن نزیه، ابوالحسن بنی صدر، احمد مدنی، محمد درخشش، صادق قطب زاده، هدایت الله متین دفتری، ناصر میناچی، عباس امیر انتظام، و … پس از مشخص شدن خط برخورد، اسنادی از سفارت آمریکا به صورت گزینشی بر علیه آن‌ها منتشر شد.در اصل این اقدام ایجاد بحران برای بخش میانه‌رو و طرف‌دار آزادی‌های دمکراتیک نظام سیاسی بود.

ماجرای حمله به سفارت انگلستان و حمله به سفارت‌های آمریکا در کشور‌های عربی و بخصوص بنغازی در لیبی تشخیص منطق و چرایی این نوع حرکت‌ها را ساده‌تر کرده است. ولی رویداد ۱۳ آبان ۱۳۵۸ که تبعات گسترده‌ای داشت واجد عناصری است که آن را به منحصر به فرد می‌سازد. اما در عین حال اشتراکاتی با تجارب مشابه دارد.

ارزیابی خسارت‌های تسخیر سفارت آمریکا

ارزیابی از شدت خسارت‌های این اقدام بر منافع ملی کشور محتاج مطلب جداگانه و مفصلی است ولی به صورت کلی می‌توان به مواردی تضعیف موقعیت ژئوپلتیکی ایران در منطقه، فربه شدن استبداد دینی، گسترش خشونت در فضای سیاسی، جسارت یافتن صدام در حمله به ایران، لطمات سنگین اقتصادی، وابستگی اقتصادی به بلوک شرق، مشکلات تردد ایرانیان به خارج از کشور، تغییر موازنه قوای نظامی در خلیج فارس به ضرر ایران، رشد رقبای منطقه‌ای، لطمات حیثیتی به ایرانیان و… را نام برد.

چرایی مقاومت در برابر حذف شعار مرگ بر آمریکا

بنابراین در حال حاضر نیرویی کنترل حکومت را در دست گرفته است که هویت و حضور خود را در قدرت محصول پارادایم آمریکا ستیزی و روابط خصمانه با این کشور می‌داند. تغییر استراتژیک در این خصوص هویت نظام سیاسی را تغییر و بقای حاکمان کنونی در قدرت را با خطر مواجه می‌سازد.

کارگزاران سه دهه پیش بر بستر برقراری این همانی کاذب بین گفتمان انقلابی و ارزشی با نفی رابطه با آمریکا و برتری بخشیدن به روی‌کرد ضد امپریالیستی در سیاست خارجی نیرو‌های میانه‌رو را با برچست لیبرال از مشارکت در حکمرانی حذف کردند و عرصه حکومت را محدود به گرایش‌های معتقد به غرب ستیزی نمودند. حتی حزب توده و گرایش‌های چپ کمونیستی نیز در امان نماندند و با برچسب کمونیست آمریکایی قلع و قمع شدند.

برخورد حکومت در ضدیت با آمریکا به عنوان عنصری پایه‌ای در مبانی مشروعیت نظام مشابه استفاده از فقه شیعه حالت اصولی ندارد و در بر گیرنده همه گرایش‌های معتقد نیست بلکه به صورت گزینشی برخورد کرده و با ترکیب ملاک‌های دیگر به جمعی محدود امکان بازی در عرصه حکم‌رانی می‌دهد.

اگر چه نمی‌توان اصلی مطلق را نتیجه گرفت ولی بین اقتدارگرایی سیاسی و نادیده گرفتن موازین حقوق بشری با تقابل با آمریکا وغرب ستیزی رابطه مثبتی وجود دارد. حکومت‌های تمامیت‌خواه که دگراندیشی را به رسمیت نمی‌شناسند معمولا متوسل به گفتمان غرب‌ستیزی می‌گردند. حتی در بین روشن‌فکران و اپوزیسیون سیاسی نیز این روند مشابه دیده می‌شود.

نیروهایی که دغدغه اصلی آن‌ها را ضدیت با آمریکا تشکیل می‌دهد، حساسیت کمتری نسبت به نقض حقوق بشر به خرج می‌دهند. حتی در شرایطی که در گمانه‌زنی‌های‌شان خطر تهاجم آمریکا و یا گسترش نفوذ آن را در ایران جدی می‌بینند، یا چشم‌شان را بر سرکوب آزادی‌ها می‌بندند و یا به توجیه فضای بسته سیاسی می‌پردازند.

از سال ۱۳۵۸ به بعد به تدریج آمریکا ستیزی تبدیل به ابزاری برای تحکیم انحصارطلبی سیاسی و هم‌چنین صعود از نردبان قدرت شد. نیروهایی که کنترل سه قوه و نهاد‌های انقلابی و سپاه را در دست گرفتند که آمریکا را شر مطلق فرض کرده اند.

تلاش‌های دولت‌های رفسنجانی و خاتمی برای تغیییر در این نگرش به جایی نرسید. اکنون روحانی نیز با چالشی مشابه مواجه شده است.

تبعات حاشیه‌ای شدن مراسم ۱۳ آبان

حذف شعار مرگ بر آمریکا فقط کنار گذاشتن یک شعار و تغییری تاکتیکی نیست بلکه تاثیرات عمیقی در نظام سیاسی دارد و فضا را برای بازگشت نظام به شرایط قبل از سال ۱۳۶۰ مساعد می‌گرداند. موقعیت نیرو‌های تندرو که بر بستر سیاست خارجی ستیزه‌جو رشد کرده‌اند، تضعیف شده و افول سیاسی آن‌ها شروع می‌شود. هم‌چنین اتفاق فوق می‌تواند مشابه رابطه سادات و عبدالناصر سیاست خارجی حکومت و متحدین منطقه‌ای‌اش را تغییر دهد.

خامنه‌ای و بخش ارتدکس نظام مزیتی استراتژیک در ائتلاف با بلوک ضد غرب در دنیا و بخصوص اسلام‌گرایی افراطی و غیر دموکراتیک قائل هستند. بنابراین حذف شعار مرگ بر آمریکا و پایان دادن به مناسبات آیینی ۱۳ آبان، نطفه تولد جمهوری اسلامی جدیدی در داخل و خارج از کشور را می‌پرورد. ازاین‌رو است که اصول‌گرایان احساس خطر کرده و برای بقای سیاسی خود تمام قد به صحنه آمده‌اند. حتی قانون اساسی موجود نیز به ضدیت با آمریکا پیوند خورده است.

شروط موفقیت روحانی در پایان دادن به شعار مرگ بر آمریکا

دولت روحانی و رفسنجانی اگر بخواهند پروژه تنش‌زدایی با آمریکا را جلوببرند، باید در مصاف جدی کنونی از موضع انفعالی بیرون آمده و در پی تغییر موازنه قوا باشند. البته این کار خیلی دشوار است. آن‌ها ابتدا باید در برابر ولی فقیه و نیرو‌های تحت نظر وی و مجلس و قوه قضائیه وسپاه قرار بگیرند. ابزار و نیروی آن‌ها افکار عمومی است. روحانی به درستی به سمت استفاده از نظر سنجی برای اثبات موافقت مردم با عملکردش در سفر به نیویورک پرداخت. علی القاعده نمی‌توان انتظار داشت این زورآزمائی به زودی به نتیجه برسد. اما لازمه موفقیت درازمدت در آن ایستادگی وبرخورد فعالانه است. اگر روحانی و دولت‌مردانش در مراسم ۱۳ آبان شرکت نکنند و سخنانی متفاوت با راه‌برد اصول‌گرایان در مواجهه با آمریکا به زبان بیاورند، در مقطع فعلی امری تاثیرگذار در ایجاد ترک‌های جدی بر خصلت آمریکا ستیزی حکومت خواهد بود. اما اگر منفعلانه برخورد کرده و عقب‌نشینی تاکتیکی داشته باشند آن‌گاه با زخمی کردن بحث، زمینه پیش‌روی طرف مقابل و بازتولید خصلت آمریکا ستیزی مساعد می‌شود.

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.