«تصویرسازی کژتابانه حاتمی‌کیا از چمران و مقوله ضدفرهنگ»

ابراهیم حاتمی‌کیا با حضور در برنامه تلویزیونی «راز» همراه با نادر طالب‌زاده کارگردان مورد علاقه اصولگرایان افراطی صریح‌تر از گذشته دیدگاه‌های فرهنگی خود را آشکار ساخت. مدتی است او حرف‌هایی شبیه محافل تندروی حکومتی بر زبان می‌آورد و بر طبل حمایت از فرهنگ دستوری حکومت می‌کوبد.

8031B157-3CE3-4659-AA33-F87E7A9657FB_w640_r1_s_cx0_cy5_cw0

البته بررسی عمیق و ژرف‌کاوی سابقه و آثار وی روشن می‌سازد که نظرات وی کمابیبش همینگونه بوده و اکنون آشکار‌تر سیاست‌های فرهنگی حکومت را دنبال می‌کند. تم غالب فیلم‌های وی برخورد روبنایی با شکاف‌های فرهنگی جامعه و کشیدن دستکش مخملین بر روی دست‌های چدنی حکومت در عرصه فرهنگ بوده است. آنچه او دنبال کرده و می‌کند در تحلیل آخر ضدفرهنگ است که می‌خواهد با القاء و توجیه فرهنگ‌سازی آمرانه مجاز را به جای واقعیت بنشاند و از تحریک احساسات پلی بر روی چند پارگی‌های فرهنگی جامعه زده و ارزش‌های بنیادین را متزلزل سازد. او به دنبال وحدت صوری بین فرهنگ مورد نظر حکومت و جامعه است.

او وقتی می‌گوید اگر به هشدار‌های رهبری توجه نشود، فریاد خواهد زد در اصل مشخص می‌کند جایگاهی که او قرار گرفته ضدفرهنگ است که با نفی عقل خود بنیاد و بنیان آزاد و غیر دستوری فرهنگ می‌خواهد ارزش‌های حکومت را در جامعه هژمونی ببخشد.

فیلم چمران وی دریچه دیگری بر روی ضد فرهنگ جمهوری اسلامی می‌گشاید. او به درستی می‌گوید هدف از فیلم چمران بازگشت به انقلاب است. اما این انقلاب فقط شباهت ظاهری و لفظی با انقلاب ضداستبدادی بهمن ۵۷ دارد. او در واقع می‌کوشد تا تلاش بیش از سه دهه اصحاب حکومتی در انحراف انقلاب به استبداد دینی را جان تازه‌ای ببخشد.

شخصیت‌پردازی که وی از زندگی دکتر مصطفی چمران کرده است در تحلیل آخر و هدف نهایی متفاوت با تحریف و تصویرسازی خلاف واقع نظام نیست. بر خلاف ادعای وی تفاوت در خصوص دیدگاه‌ها و کارنامه سیاسی مصطفی چمران از جنس اختلاف سلیقه نیست بلکه به اندازه کافی مستند و فکت در این خصوص وجود دارد که تلاش وی برای بازسازی تصویر کاذب حکومت از چمران با واقعیت سازگاری ندارد.

نمایش عمومی فیلم چمران فرصت خوبی است تا زندگی وی مورد بررسی قرار گرفته و تفاوت‌های چمران واقعی و چمران بازنمایی شده در گفتمان و پروپاگاندای حکومتی تبیین شود. البته لازم به تذکر است که این مقاله قصد ارزش‌-داوری در خصوص عملکرد دکتر مصطفی چمران را ندارد و بدیهی است کارنامه وی نیز به مانند همه چهره‌های تاریخی شامل نقاط مثبت و منفی است. هدف این یادداشت تاکید بر تمایز چمرانی است که در آئینه رسانه‌ها و نظرات حکومتی تبلیغ می‌شود با چمران واقعی و مواضعی است که در زندگی‌اش به صورت خودمختار و آگاهانه اختیار کرده است.

روشنگری پیرامون سیاست تحریف و شخصیت‌سازی کاذب حکومت و گماشتگان فرهنگی آن نقشی مهم در رشد وشکوفایی فرهنگی و توسعه سیاسی کشور دارد.

مصطفی چمران تبار و سرشت متفاوتی با جناح موسوم به خط امام داشت که بعد از سال ۶۰ به صورت یکپارچه قدرت را در دست گرفت و نظام سیاسی بعد از انقلاب را به صورت کنونی شکل داد. او تعلق به نیرو‌هایی داشت که امروزه به نام ملی-مذهبی شناخته می‌شوند.

چمران ارادت و شیفتگی شخصی به مهندس مهدی بازرگان داشت و البته این علاقه دو طرفه بود. اختلاف نیرو‌های موسوم به خط امام و سنتگرایان ایدئولوژیک با چمران به پیش از انقلاب بر می‌گشت. چمران عضو نهضت آزادی بود و سمت‌گیری او نسبت به سیاست و مذهب مدرن بود. او اشتیاق زیادی به دکتر مصدق داشت و در جرگه نیرو‌های ملی خود را تعریف می‌کرد.

این ویژگی‌ها باعث شده بود تا نیرو‌های سنتی مذهبی با وی میانه خوبی نداشته باشند.
اما اختلافات فقط در حد تفاوت دیدگاه باقی نماند. بلکه برخی از نیرو‌های سنتی با وی مشکل حاد پیدا کرده و به شدت وی را تخریب می‌کردند. گروه جلال‌الدین فارسی در لبنان تا آنجا پیش رفتند که وی را به وابستگی به سیا متهم می‌کردند. همکاری او با موسی صدر در لبنان فضای کاملا متقاوتی با فعالیت‌های امثال محمد منتظری و جلال‌الدین فارسی داشت.

این اختلافات بعد از انقلاب به حزب جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی منتقل شد. این نهاد‌ها که در اصل پشتوانه تبدیل انقلاب به اقتدارگرایی دینی بودند از‌‌ همان ابتدا بنای تقابل با چمران را گذاشتند. وی در انتخابات مجلس در فهرست این گروه‌ها نبود. اما محبوبیت وی باعث شد تا رای بیاورد و به عنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس اول شود.

او تا پایان عمرش عضو نهضت آزادی بود. حتی در جریان انشعاب در نهضت آزادی وی با جدا‌شدگانی چون مهندس عزت‌الله سحابی، محمد بسته‌نگار، حسن حبیبی و محمدعلی رجایی همراه نشد. البته عملکرد چمران در اول انقلاب با تحولاتی همراه بود. در سال‌های اول در شکاف بین آیت‌الله خمینی و مهندس بازرگان وی بیشتر متمایل به بنیانگذار جمهوری اسلامی بود. اما زمان هر چه بیشتر جلو رفت و جمهوری اسلامی از مدل حکومتی مد نظر وی فاصله بیشتری پیدا کرد او نیز مسئله‌دار شد و بر عکس از نظام فاصله گرفت.

علی شمخانی در خاطرات خود چمران را در کنار صدام و بنی صدر از مشکلات اولیه سپاه معرفی می‌کند. او می‌گوید چمران رقیب سپاه بود. محسن رفیقدوست در خاطراتش بازگو می‌کند که چمران از اینکه فرماندهان جوان سپاه به نقطه نظرات وی و دیگر افراد با تجربه توجه نمی‌کنند شکایت داشته است. دکتر ابراهیم یزدی می‌گوید چمران از اینکه سپاه وی را بلوکه کرده و مانع رسیدن امکانات به گروه وی در جنگ با عراق شده بودند شکایت زیادی داشته است. البته چمران با برخی از فرماندهان سپاه چون عباس آقا زمانی (ابو شریف) که به حاشیه رانده شده بودند، همکاری نزدیکی داشت اما با بخش رسمی سپاه مشکل زیادی داشت.

معشوقه قطب‌زاده در کتاب خود که بیان خاطرات صادق قطب‌زاده است از قول وی می‌گوید چمران قصد انجام حرکتی بر علیه حکومت داشته است که در این کار نا‌کام می‌شود. راست‌آزمایی این ادعا با توجه به اطلاعات موجود امکان‌پذیر نیست اما دیدار قطب‌زاده با چمران در جبهه‌های جنگ و گقت‌وگوی خصوصی آنها موثق و معتبر است.

نحوه کشته شدن چمران نیز عجیب بود که از پشت سر در جبهه مورد حمله قرار گرفت. هنوز پرونده چگونگی جان باختن وی باز است و نیاز به تحقیق و بررسی مستقل دارد.

عملکرد چمران در کردستان نیز آن طور که حاتمی‌کیا توصیف می‌کند جنگ برای صلح نبوده است. چمران شخصیتی عارفانه داشت اما در کردستان کاملا د رهیات یک فرد اقتدارگرا ظاهر شد. داوری در خصوص درگیری‌های کردستان در حوصله این مطلب نیست اما چمران به مانند بخشی از نیرو‌های ملی و ملی – مذهبی در آن دوران به دلیل نگرانی از به خطر افتادن تمامیت ارضی پروایی از کاربست خشونت برای متوقف کردن نا‌آرامی‌ها نداشت. درست بر عکس مهندس بازرگان، داریوش فروهر، عزت‌الله سحابی و آیت‌الله طالقانی که تمرکزشان بر حل مسالمت‌آمیز اختلافات بود. البته سابقه برخورد مشابه در درگیری بین نیرو‌های آمل با پناهجویان فلسطینی در لبنان نیز در کارنامه چمران دیده می‌شود.

بر اساس برخی گزارش‌ها چمران در اواخر عمرش حتی نسبت به آیت‌الله خمینی مسئله‌دار شده بود و دیگر امیدی به حل مشکلات از طریق دیدار و گفت‌وگو با وی نداشت. او آنچنان از دست نیرو‌های موسوم به حزب‌الله آن دوران رنجور و دلگیر بود که به جبهه‌ها و رویارویی با ارتش عراق و دفع تجاوز به کشور پناه برد تا بدین ترتیب رنج شکاف بین انتظارات خود از انقلاب و وضعیت حاکم بر جمهوری اسلامی را بر خود هموار گرداند. یاس از امید به بهبود امور در کشور وی را به سمت شهادت در جبهه‌های جنگ سوق داد. او تنها فردی نبود که در جمهوری اسلمی این گونه عمل کرد. افرادی چون مهدی باکری و حسن بهمنی نیز مسیر مشابهی را طی کردند که مرز‌های آن با انتحار مشخص نیست.

همه این مسائل در فیلم حاتمی کیا جایی ندارند و فقط کلیشه‌های حکومتی در شکلی نو بازنمایی شده‌اند.

نظرات ارائه شده در مصاحبه حاتمی‌کیا با صدا و سیما از جنس ضدفرهنگ است که دیری است پیکره فرهنگ کشور را زخمی ساخته است. غریب‌الغرباء و افراد مهجور، اهالی فرهنگ خردبنیاد و آزاداندیش هستند که با تعهد به واقعیت و مبارزه بی‌امان با فرهنگ دستوری، سلطه فرهنگی و ارائه نسخه‌های قلابی می‌کوشند بنیاد‌های فرهنگ ایرانی را از شبیخون های ضدفرهنگ محافل ولایی نجات دهند و حفظ کنند.

آنها کسانی هستند که با سانسور و خودسانسوری در مبارزه بی‌امان هستند. صلیب سرنوشت خویش را بر دوش می‌کشند. ساخت استبدادی و مطلقه قدرت را به چالش می‌طلبند و نمی‌گذارند ارزش‌های حاکمیت با زور و انحصار رسانه‌ای ارزش‌های همگانی شود و اراده و آزادی از روابط آدمیان رخت بر بندد. آن فیلمسازی که با دریافت جایزه اسکار، چهره واقعی قرهنگ ایرانی را به دنیا شناساند از مصادیق تلاش برای بیان پتانسیل‌ها و سویه‌های متعال فرهنگ ایرانی است.

زندگی سیاسی چمران و بخصوص فراز‌های پایانی عمر وی نقاط ناشناخته زیادی دارد که پرداختن به آنها محتاج تحقیق و پژوهش مفصل است. معلوم نیست چمران واقعی دقیقا چگونه می‌اندیشیده است. همچنین چون هر شخصیت تاریخی گریزی از تفاسیر متقاوت از نظرات وی نیست. اما یک واقعیت خدشه‌ناپذیر وجود دارد که چمران توصیف شده در دستگاه‌های تبلیغاتی جمهوری اسلامی روایتی کژتابانه است که اینک کمابیش در فیلم حاتمی‌کیا متبلور شده است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.