بخش چهارم دوران ریاستجمهوری احمدینژاد
خامنهای در ابتدای این دوره در اوج قدرت خود قرار داشت. وی توانسته بود ضمن جلوگیری از موفقیت جنبش اصلاحی دوم خرداد جریان جدیدی را در داخل حکومت شکل دهد که هر دو جناح قدیمی راست و چپ را نفی میکرد.
این جریان جدید در انتخابات ریاست جمهوری هشتم در سال ۱۳۸۴ اوج گرفت. پیروزی غیرمنتظره احمدینژاد که با میدانداری مجتبی خامنهای و مصباح یزدی و حمایت ماشین رای حکومت درست شد، فرصتی برای حاکمیت تمامی نظرات خامنهای در عرص های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را فراهم ساخت.
خامنهای با دخالت در روند انتخابات به نفع جریانی که بعدا خود را مدافعان گفتمان سوم تیر نامید عملا گرایشهای سنتی و عملگرا در جناح راست که با کاندیداتوری علی لاریجانی و محمد باقر قالیباف به میدان آمده بودند، ناکام ساخت. این اتفاق منجر به نارضایتی اصولگرایان سنتی و به طورمشخص قهر شخصیتهایی چون علی اکبر ناطق نوری شد که از حامیان مهم خامنهای در ابتدای رهبریاش بودند. اما خامنهای به این مساله اعتنایی نکرد. حضور قالیباف در شهرداری تهران حاکی از تلاش وی برای ایجاد توازن بین برنده و بازندههای انتخابات بود.
موضعگیری مهدی کروبی علیه روند اعلام نتایج انتخابات و اتهام تلویحی دست بردن در نتایج دور اول باعث شد تا روابط بین خامنهای و وی تیره شود. روابط با رفسنجانی نیز تیرهتر از قبل شد.
در ابتدای این دوره خامنهای تصور میکرد دولت ایدهآلش را پیدا کرده است. بنابراین بیشترین حمایتها و تجلیلها از قوه مجریه را انجام داد. او در یک سخنرانی دولت نهم را پاکترین دولت تاریخ معاصر ایران نامید و ۲۲ فضیلت برای دولت بر شمرد. تحت ایده بازگشت به آرمانهای انقلاب، دولت جدید فضای بسته سیاسی و فرهنگی را جایگزین الگوی حکمرانی اصلاحات کرد.
در عین حال در حوزه اقتصادی با کنار گذاشتن شیوههای علمی و شناخته شده به توزیع درامد نفتی در جامعه و به خصوص سهل کردن دریافت وامهای زود بازده روی آورد. دولت نسبت به سرمایهگذاری و تقویت بخش خصوصی نظر منفی داشت.
در واقع دیدگاههای دولت ترجمان خواست و اراده دیرینه خامنهای بود. او بعد از اینکه رهبر شد دیدگاه اقتصادی متفاوتی را عرضه کرد. او با نفی اقتصاد آزاد و اقتصاد دولتی، ایده آزادی فعالیت اقتصادی در کنار عدالت اجتماعی را مطرح کرد. اساس این ایده بر اقتصاد توزیعی به جای گسترش تولید بود تا به توزیع درامدهای دولت در جامعه باعث رشد اقتصادی و بهبود زندگی مردم شود.
اما اجرای این ایدهها در اقتصاد کشور علی رغم برخورداری از فرصت بینظیر افزایش درآمدهای نفتی فاجعه آفرید.
خامنهای با اجرای طرح اصل ۴۴ قانون اساس در پوشش خصوصی شدن بنگاههای بزرگ دولتی عملا بخش عمومی غیر دولتی (نهادهای زیر نظر رهبری) را گسترش داد و قدرت قوه مجریه در مقابل نهادهای غیر انتخابی در مدیریت حوزه اقتصادی کشور را به شکل نهادی تضعیف کرد و جلوی تقویت بخش خصوصی را نیز گرفت. سپاه و شرکتهای وابسته بخشهای مهمی از اقتصاد کشور را با نظر مثبت خامنهای در دست گرفتند.
در این دوره خامنهای نهادهای زیر مجموعه ولی فقیه در حوزههای آموزشی، فرهنگی، دینی، تجاری و تولیدی را به شکل کمی و کیفی توسعه داد. همچنین با نظارت بر عملکرد آنها و افزایش بازدهیشان بر قدرت اقتصادی، سیاسی و معرفتی خود افزود. بسیج کماکان به گسترش تشکیلاتی خود پرداخت و عملا بدنه دستگاههای دولتی با نیروهای تربیت شده در تشکیلات بسیج در دوران اصلاحات پر شدند. او تلاش کرد دانشگاه آزاد را از دست رفسنجانی خارج سازد. در ابتدا توانست جاسبی را از سمت ریاست بردارد و همچنین جلوی وقف دانشگاه آزاد را بگیرد اما در نهایت نتوانست رفسنجانی را از دانشگاه آزاد خلع ید نماید.
خامنهای همچنین در این دوره با تاکید بر نهضت نرمافزاری کوشید تا بر روی افزایش تولیدات علمی کشور سرمایهگذاری نماید. این رویکرد باعث شد تا در پایان این دوره عملا اکثر قریب به اتفاق فعالیتهای پژوهشی و مربوط به فناورهای برتر با بیت رهبری پیوند پیدا کنند. اما به موازات این برخورد تشدید سختگیری بر دانشجویان و دانشگاهیان، حذف کامل تشکلهای دانشجویی منتقد، جلوگیری از تحصیل دانشجویان منتقد و سیاسی در تحصیل در مقاطع ارشد و ستاره کردن آنها و پاکسازی اساتید منتقد و غیر همراه در پوشش بازنشستگی پیش از موعد نیز با خط دهیهای وی انجام شد.
در این دوره با هدایت و نقشآفرینی مستقیم خامنهای ماجراجویی هستهای حکومت شدت یافت و وی با بیاعتنایی به واکنش غرب و پیامدهای تحریمها کشور و جامعه را در شرایط سختی قرار داد. در این دوره با کدهایی که خامنهای صادر کرد تیم مذاکرهکننده هستهای سابق به رهبری حسن روحانی زیر حملات شدیدی قرار گرفت.
در اوایل این دوره روابط احمدینژاد و خامنهای خیلی خوب بود اما در اواخر دوره اول ریاست جمهوری احمدینژاد ، نزدیکی وی به مشایی و مباحث جدیدی که او مطرح ساخت، باعث تنشهایی در روابط شد. اما کماکان رابطه بین هر مستحکم بود و رهبری به شکلی پر رنگ از وی حمایت میکرد.
خامنهای در این دوره نسبت به کاهش حضور روحانیون و در رشد نیروهای وابسته به سپاه و محافل امنیتی در عرصه مدیران حکومتی روی خوش نشان داد. این مساله در کنار اتفاقاتی که منجر به پیروزی احمدینژاد شد باعث گشت تا اصولگرایان سنتی منتقد وضعیت موجود شوند. برخی از آنها مانند ناطق نوری انتقادهای تندی از دولت میکردند. در این شرایط بحث تشکیل دولت وحدت ملی و یا ائتلاف علیه افراطیها که منظور احمدینژاد بود، در بین نیروهای میانه اصولگرایان و اصلاحطلبان رونق یافت و امکان شکلگیری ائتلافی بین علی لاریجانی، هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری و محمد خاتمی بوجود آمد.
خامنهای با بهرهگیری از حملات اصولگرایان سوم تیری توانست جلوی شکلگیری این ائتلاف را بگیرد. انتخابات مجلس هشتم باز شورای نگهبان با تاسی به نظرات خامنهای اجازه رقابت اصلاحطلبان را نداد. در رقابتی که بوجود آمد جریان احمدینژاد در انتخابات شکست خورد و اصولگرایان پیروز شدند. این انتخابات باعث جدایی حلقه یاران احمدینژاد از اصولگرایان شد.
انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم زمینه شکلگیری ائتلاف غیر اعلام شده ضداحمدینژاد را فراهم ساخت. پیش از انتخابات مهمترین نگرانی خامنهای، کاندیداتوری سید محمد خاتمی بود. او احساس نگرانی میکرد که حضور وی در انتخابات منجر به پیروزی و بازگشت دوران اصلاحات شود. بنابراین او فکر میکرد به مانند سال ۱۳۸۴ تعدد کاندیدا در اردوگاه اصلاحطلبان آنها را از پیروزی دور میسازد. وی ضمن دیدار با پدر مهندس موسوی پالسهایی را صادر کرد که به مانند گذشته مشکلی با کاندیداتوری وی ندارد. او تصور میکرد حضور موسوی و به خصوص گفتمان سنتی وی تهدیدی محسوب نمیشود.
اما کنارهگیری سید محمد خاتمی از انتخابات تصورات خامنهای را نقش بر آب کرد. فضای انتخابات نیز به سمتی رفت که عملا دو قطبی بین وضع موجود و تغییر شکل گرفت. خامنهای خویشتنداریاش را از دست داد؛ ابتدا مانع شد تا از اردوگاه اصولگرایان کسی کاندید گردد ، سپس حمایت علنی خودش را از تداوم ریاست جمهوری احمدینژاد نشان داد. سخنان غیرمنتظره احمدینژاد و حملات وی به دولتهای قبلی با چراغ سبز خامنهای صورت گرفت.
کسانی که در مناظره مورد حمله قرار گرفتند افرادی بودند که نسبت به خامنهای مواضع انتقادی داشتند. نامه رفسنجانی پیش از انتخابات و هشدار نسبت به فوران نارضایتیها باعث شد تا خامنهای بیشتر احساس نگرانی کرده و محکمتر پشت سر احمدینژاد بایستد.
خامنهای با تجربهای که از مهندس موسوی داشت تصمیم گرفت هر هزینهای را بدهد اما اجازه ندهد وی وارد ساختمان پاستور شود. اما بر خلاف انتظار خامنهای جنبش اعتراضی بزرگی شکل گرفت و بزرگترین بحران حکومتی وی پدید آمد. خامنهای ابتدا سعی کرد موسوی را از معرتضان در خیابانها جدا کند اما وقتی نا امید شد تصمیم به سیاست مشت آهنین گرفت.
تکیه اصلی وی به سپاه بود. ابتدا چهرههای شاخص اصلاحطلب بازداشت شدند تا فرصت تاثیرگذاری از آنها گرفته شود. سپس سرکوب معترضان به صورت تدریجی و گام به گام در دستور کار قرار گرفت.
سرانجام خامنهای با تدابیری که در نظر گرفت و به خصوص هدف قرار دادن افراد کم و خودداری از کشتار گسترده توانست بعد از شش ماه جنبش سبز را مهار کند. البته عوامل زیادی در این واقعه نقش داشتند.
اما بعد از ۹ دی ۱۳۸۸ او خطر را از پشت سر گذراند. فراخوان موسوی و کروبی همزمان با شکلگیری بهار عربی خامنهای را به نتیجه رساند تا تغییر نظر داده و آنها را در حصر خانگی قرار دهد.
بعد از خطبه های رفسنجانی در نماز جمعه که بیشتر جانب معترضان را گرفته بود، خامنهای تصمیم گرفت رفسنجانی را از کانون قدرت دورتر سازد. جلوگیری از ادامه حضور وی در نماز جمعه و کنار گذاشتن وی از ریاست مجلس خبرگان گشت.
پیامدهای جنبش سبز آسیبهای جدی به مشروعیت نظام و موقعیت خامنهای زد. حتی برخی از نیروهای داخل حکومت حاضر به همراهی کامل با او نشدند. او با ابداع واژه بصیرت به عنوان کد سرسپردگی به وی بارها نارضایتی خودش را از بخشهایی از اصولگرایان که سکوت کرده و یا انتظارات وی را به جا نمیآوردند اعلام کرد.
افزایش شکاف در اصولگرایان و تشدید حملات به اصولگرایان سنتی و عملگرا چون علی لاریجانی نیز با حمایت تلویحی او صورت گرفت.
اما تلاشهای او برای استفاده از فعالیتهای سیاسی نیروهای افراطی و مانورهای سپاه در ترمیم شکاف بوجود آمده در داخل حکومت ناکام ماند. تشتت و واگرایی در داخل بلوک قدرت افزایش یافت و از سا ل ۱۳۸۸ به بعد موقعیت فصلالخطابی و تعیینکنندگی وی در قیاس با گذشته به نحو ملموسی کاهش یافت.
خامنهای بعد از بهار عربی کوشید تا جنبشهای اعتراضی در کشورهای عربی را ادامه انقلاب اسلامی و در مسیر جمهوری اسلامی تبیین کند. از این رو کوشش زیادی کرد تا با انتساب این حرکتها به بیداری اسلامی خود را در موضع رهبری قرار دهد. اما کوششهای وی فرجام ملموسی در بر نداشتند.
اخوانالمسلمین حاضر نشد با حکومت ایران رابطه نزدیکی برقرار کند. شکلگیری جنبش اعتراضی در سوریه و به خطر افتادن موقعیت بشار اسد بزرگترین تهدید خارجی برای خامنهای بود. او تصمیم به مقابله جدی گرفت و سپاه قدس تحت فرمان وی به حمایت از بقاء بشار اسد پرداخت. خامنهای اگر چه روی حرکت اعتراضی مردم بحرین حساب کرده بود اما حاضر به تقابل با تهاجم عربستان سعودی نشد که به یاری حکومت بحرین در سرکوب جنبش اعتراضی شتافت.
تغییر مشی احمدینژاد در دوره دوم ریاست جمهوری تصورات خامنهای را نقش بر آب ساخت. او در حالی که فکر میکرد حاکمیت دوگانه پایان یافته و دیگر تمامی اجزاء حکومت مطیع او هستند. اما نا فرمانی احمدینژاد در ماجرای قهر یازده روزه ضربه سنگینی به خامنهای زد. او که سرمایهگذاری زیادی بر روی احمدینژاد کرده بود ناگاه مواجه با عدم تمکین وی شد و بار دیگر بحران روابط بین رئیس جمهوری و ولی فقیه در شکلی دیگر باز تولید گشت.
اولین نافرمانی احمدینژاد تاخیر در کنار گذاشتن مشایی از ریاست بر نهاد ریاست جمهوری بود. اما مقاومت دوم که ناشی از اصرار احمدینژاد به تغییر حیدر مصلح وزیر اطلاعات و تصدی سرپرستی توسط خودش بود جنبه صریح تر و آزار دهندهتری داشت. خامنهای با حکم حکومتی جلوی احمدینژاد را گرفت و دستور داد مصلحی بر سر پستش باقی بماند. مسئله خامنهای فرد حیدر مصلحی نبود بلکه از اینکه احمدینژاد به جای انتخاب فرد دیگری که مورد وثوق وی باشد، خود میخواست سرپرست شود او را حساس ساخته بود. اما احمدینژاد یازده روز بر سر کار نرفت و در نهایت نیز با فشارها به سر کار بازگشت.
خامنهای تصمیم گرفت به جای برخورد نهایی با احمدینژاد و حذف وی راهکار مهار را در پیش بگیرد. در عین حال وی از احمدینژاد نیز به صورت کامل نا امید نشد. همچنین توصیه او هدف قرار دادن مشایی به جای احمدینژاد و حمله به وی در قالب جریان انحرافی بود.
از این مقطع به بعد اصولگرایان سوم تیری و همچنین مصباح یزدی به احمدی نژاد حمله کرده و دیگر دولت را از آن خود ندانستند. مداحهای حکومتی نیز حلقه یاران احمدینژاد را مورد توهینهای کمسابقهای قرار دادند.
درگذشت آیتالله منتظری خیال خامنهای را آسوده ساخت. او کوشید بعد از این اتفاق مرجعیت و زعامتش بر حوزههای علمیه داخل ایران را به مرحله نهایی رساند. اما تلاش وی با مقاومت آیتالله وحید خراسانی مواجه شد و باعث شد تا وحید از مشی غیر سیاسی خود فاصله گرفته و به هاشمی رفسنجانی نزدیک شود.
انتخابات مجلس نهم نیز مشابه مجالس هشتم و هفتم در شرایط غیر رقابتی انجام شد و خامنهای اجازه نداد تا اصلاحطلبان و بخشهای منتقد به وضع موجود در جناحهای حکومتی به شکل موثر در انتخابات حضور یابند.
اما نتیجه انتخابات چندان خوشایند وی نبود. اصولگرایان میانه و سنتی در این انتخابات اکثریت کرسیها را در دست گرفتند. بخش عمده آنها کسانی بودند که بصیرت مورد نظر خامنهای را بروز نداده بودند. همچنین جبهه پایداری و حلقه یاران مصباح یزدی شکست سختی خوردند.
بیش از صد نماینده نیز به صورت منفرد و خارج از دو جناح حکومتی انتخاب شدند که در نهایت باعث شدند علی لاریجانی فراکسیون اکثریت مجلس را تشکیل داده و رئیس آن شود. تمایل خامنهای به غلامعلی حداد عادل بود اما مخالفتی با علی لاریجانی نیز نکرد.
خامنهای در سال ۱۳۸۶ صادق لاریجانی را جایگزین سید محمود شاهرودی کرد. این اقدام هم ناشی از سیاست وی در تغییر رئیس قوه قضاییه بعد از دو دوره متوالی ایفای مسئولیت بود و هم خامنهای از مواضع شاهرودی نیز راضی نبود. صادق لاریجانی که رشدش مدیون حمایتها و فرصتیهایی بود که خامنهای در اختیارش قرار داده بود، گزینه بهتری برای تحقق انتظارات وی بود. اگر چه لاریجانی بعد از تصدی مسئولیت به شکل کامل با وی هماهنگ نبود.
خامنهای فرمانده سپاه را نیز در سال ۱۳۸۶ عوض کرد و محمد علی جعفری را بر این سمت گمارد. تغییر وی حالت استراتژیک نداشت او از حلقه فرماندهان ارشد سپاه بود. اما جعفری نسبت به رحیم صفوی تشکیلاتیتر بود و همچنین نگاه راهبردیتری داشت. در دوره وی جایگاه بسیج در سپاه تقویت گشت و با فرمان خامنهای سپاه ببشتر متوجه رفع تهدیدات داخلی و بخصوص مخالفتهای نرمافزاری و همچنین سرکوب شورشهای شهری شد.
فرمانده سپاه مستقیما فرماندهی نیروهای بسیج را در دست گرفت تا سپاه بیشتر در بخشهای مختلف جامعه نفوذ پیدا نماید.
در دوران احمدینژاد اختلافات بین سه قوه مشکلاتی را حکومت پدید آورده بود. تا قبل از قهر احمدینژاد در اختلافات بین مجلس و دولت ، خامنهای بیشتر جانب دولت را میگرفت و احمدینژاد هیچ اعتنایی به دستگاههای نظارتی و مجلس نداشت. اما بعد از زاویه پیدا کردن با احمدینژاد ، مجلس بیشتر مورد حمایت رهبری قرار گرفت و قوه مجریه در تنگنا قرار گرفت.
خامنهای نهادی را با ریاست محمود شاهرودی برای حل اختلافات سه قوه تاسیس کرد اما عملا نهاد فوق عمل خاصی انجام نداد.
خامنهای در این دوره با آگاهی از اهمیت فضای مجازی و سایبر توجه ویژهای به این حوزه نشان داد. با دستور وی سپاه در این زمینه فعال شد و ارتش سایبری را تاسیس نمود.
همچنین نیروهای نزدیک به وی با راهاندازی سایتها و شبکههای مجازی سعی کردند فضای سایبر را تسخیر کنند. همچنین فیلترینگ سایتها و ایجاد محدودیت بر دسترسی به سایتهای غیر حکومتی بر اساس نظر وی اعمال گشت. او نهادی را برای تولیت فضای سایبر به صورت فرا قانونی تاسیس کرد.
در این دوره مسئله مهدویت آخر الزمانی در ادبیات حکومتی برجستهتر شد. خامنهای نیز با صدور کدها و سخنانی به این جو دامن زد و به نوعی به جامعه القاء شد که ظهور امام زمان نزدیک است.
گسترش وخامت اوضاع اقتصادی و همچنین تشدید فشار تحریمها خامنهای را در پایان این دوره به عقبنشینیهای تاکتیکی کشاند. وی کماکان اعتقاد به راهبرد تقابل در سیاست خارجی را حفظ کرد اما حاضر به عقبنشینیهای تاکتیکی شد. از این رو حکومت تمایل به مذاکره بر سر برنامه هستهای و کاهش تحریمها را شروع کرد. اما رویکرد سعید جلیلی در مذاکرات برای تحقق خواستهای حکومت و نرم کردن غرب موفق نبود. خامنهای مسیری موازی را با نقش آفرینی علی اکبر ولایتی گشود تا در مذاکراتی مخفیانه با آمریکا از ابعاد تحریمهای کمرشکن کاسته شود.
اگر چه سیاستهای مورد حمایت خامنهای نتوانست در مصر، تونس و لیبی موقعیتی برای حکومت درست کند اما در عراق و افغانستان موفق بود. همچنین حکومت سوریه را از خطر سقوط نجات داد.
در پایان دوره خامنهای به مراتب ضعیفتر شد و معلوم شد یکپارچه سازی حکومت در چارچوب اراده وی حتی با گماردن فردی از وابستگان نزدیک و کسانی که توسط او برکشیده شدند، تضمینی ندارد که عملی شود.
حجم انتقادها و اعتراضات در درون و داخل حکومت به وی افزایش یافت. اما او کماکان توانست موقعیتش در قدرت را حفظ کند و موثرترین متغیر تصمیمگیری باشد.