این روز ها جریانی که با چراغ خاموش، “اصلاحات دولت محور” و باورمند به” سازش با استبداد دینی” را ترویج می کند، استارت کمپین خاتمی ستایی را زده است. بهانه را نیز محسنی اژه ای داده است. این جریان به جای آنکه مسئولانه برخورد نماید و نتیجه منطقی این اتفاق را بپذیرد، باز به تهییج های غیر عقلانی و سراب سازی روی آورده است.
موضع محسنی اژه ای که نظر بخش اصلی و فرادست نظام را بازتاب می دهد،نشانگر ناکارامدی راهبرد سیاسی اصلاح طلبان دولت-محور و مردی با عبای شکلاتی است.
از این جریان انتظار می رود توضیح دهد وعده هایی که در پیش از انتخابات به معترضان به وضع موجود می داد به کجا رسیده است ؟ خاتمی جز در حصر نبودن چه مزیتی به لحاظ سیاست ورزی بر موسوی و کروبی دارد؟ نتیجه این این برخورد ها جز به هم ریختن فضای سیاسی، نادیده گرفتن تمایز ها و شخصیت سازی های خلاف واقع،چه دستاوردی دارد؟
صرف هدف قرار گرفتن از سوی دشمنان آزادی و انسانیت برای کسی مشروعیت نمی آورد. می توان از حقوق خاتمی مثل هزاران نفر دیگر که از حضور در رسانه ملی محروم و ممنوع التصویر شده اند، دفاع کرد. اما این کار فی نفسه مقبولیت برای مشی سیاسی خاتمی نمی آورد. کشور یک بار در زمان حکومت پهلوی از این ریسمان، بد گزیده شد. صرف شکنجه و زیر ضربه حکومت رفتن باعث میدان داری جریان هایی شد که بعد از حضور در قدرت، استبداد پهلوی را رو سفید کردند.
یکی از مشکلات بزرگ عرصه سیاسی معلوم نبودن موقعیت واقعی افراد و زیست های چندگانه و متعارض سیاسی است. به زبان ساده تر معاوم نیست در وادی امروز سیاست ایران موقعیت واقعی فعالان سیاسی کجا است و کدام بخش جغرافیای سیاسی را نمایندگی می کنند!
خامنه ای و اعوان و انصارش هر چقدر در بستن عرصه حکومت به روی خاتمی اصرار دارند اما از تبدیل وی به نماد اعتراض و امید نیرو های خواهان تغییر استقبال می کنند.
البته این حق نیرو های سیاسی و افراد است که برای چهره های سیاسی مورد علاقه شان تبلیغ کنند. اما شور شدن آش و طرح برخی سخنان در واکنش به رویداد های سیاسی دهه هفتاد واوایل دهه هشتاد باعث شد تا این چند سطر را بنویسم.
امروز بعد از گذشت ۱۴ سال مصمم تر از قبل از نظرم در عبور از مشی سیاسی خاتمی دفاع می کنم. سید محمد خاتمی انسان خوبی است و دلش در نهایت با مردم است اگر چه در ظاهر بیشتر سنگ اصل نظام را به سینه می زند. شاید در یک نظام دمکراتیک بتواند سیاستمدار مفیدی باشد اما در نظام استبدادی دخیل بستن به امامزاده وی بیراهه ای بیش نیست. همانگونه که عملکرد ۱۸ ماهه دولت روحانی نشان داده است اقتدار گرایان بیشتر از مدافعان دمکراسی و نیرو های جامعه مدنی از مشی خاتمی در هدایت جنبش اعتراضی نفع برده اند.
درباره Afshari
در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم.
در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.