اعراب ایرانی و دردی کهن

هفته گذشته پخش میان برنامه ای در مجموعه کلاه قرمزی  در صدا وسیما   جنجالی در شهر های استان خوزستان ایجاد کرد. در برنامه مزبور عروسک هایی با لباس محلی  ساکنان  نقاط گوناگون ایران  بر روی نقشه کشور الصاق می شود اما بر روی استان خوزستان  عروسکی با لباس عربی نصب نشده و این مساله باعث اعتراضات پرشوری و نسبتا گسترده ای در شهر های مختلف استان خوزستان اعم از اهواز، حمیدیه، شیبان،آبادان، مسجد سلیمان و خرمشهر شد و پس لرزه های های آن ادامه دارد. همانطور که قابل پیشبینی بود مداخله نیروی انتظامی و استفاده نیروهای تجزیه طلب از فرصت پیش آمده باعث به خشونت کشیده شدن اعتراضات شد.

با توجه به شناخت از مسئولان برنامه کلاه قرمزی احتمال تعمدی بودن این اتفاق ضعیف است ، اما در اشتباه و خطا بودن آن تردیدی نیست. مردم عرب از شریف ترین اعضاء خانواده اقوام ایرانی هستند که  دهه ها است از مشکلات و محرومیت های متعددی رنج می برند.

در نگاه اول تصور می شود که اعتراضات تناسبی با خطای  احتمالا سهوی  رخ داده در صدا و سیما که با عذرخواهی مسئولان و برنامه کلاه قرمزی همراه شده است، ندارد. اما آنچه مردم عرب ایرانی خشمگین را به خیابان ها و درگیری با نیروی انتظامی کشانده است ، تصور و برداشت ذهنی آنها از نقض حقوق شان و بخصوص نفی هویت قومی ، نژادی و محلی آن ها است. نادیده گرفتن تنوع قومی ایران و تقابل با خواسته های موجه هویت طلبان قومی یکی از سیاست های مرکز گرایانه صدا و سیما و نهاد های حاکمیتی و امنیتی است. استمرار این سیاست ها در چهار دهه گذشته ،سرکوب حرکت های هویت طلبانه اعراب و عدم تحقق مطالبات قومیتی باعث انباشت نارضایتی ها شده که مترصد جرقه و فرصتی است تا فوران پیدا کند.

حس برادر ناتنی و یا شهروند درجه دوم بودن در اعراب ایرانی آنقدر قوی است که منصویان ولی فقیه نیز هر از چندگاهی اعتراضات و گلایه هایی را بیان می کنند.  در ماجرای اخیر آیت الله عباس کعبی از اصول گرایان تندرو و نماینده مجلس خبرگان با نوشتن نامه ای سرگشاده خواهان عذرخواهی مسئولان صداو سیما شد.

نارضایتی گسترده در بین اعراب ایرانی عوامل مختلفی دارد اما عنصر کانونی آن به نزاع تاریخی عرب- فارس بر می گردد که در پی تحولات تاریخ معاصر و بخصوص عملکرد منفی جمهوری اسلامی و ناکامی حکومت دینی و تحمیل مشکلات مختلف بر مردم و کشور ابعاد آن را گسترش داده است. این بستر در کنار  رویارویی ناسیونالیسم عرب و ناسیونالیسم ایرانی در تاریخ معاصر که یکی از نمود های آن نزاع بر سر نام خلیج فارس است و برخورد منفی مطلق گرایانه بخشی از مردم ایران که در برخی  موارد رنگ  وبوی نژاد پرستانه به خود می گیرد باعث شده تا  زیست اعراب ایرانی موقعیت بحرانی پیدا کند.

اعراب ایرانی خود را عرب می دانند .عرب ها در خاورمیانه تنوع و  گستردگی زیادی دارند و برخورد یکپارچه با اعراب هم با واقعیت تطبیق نمی کند و هم باعث می شود واکنش های تقابلی و تضاد های هویتی برجسته شود. الیته در شکاف موسوم به اعراب با محوریت عربستان سعودی و ایرانیان هر دو طرف ماجرا در خور نکوهش هستند و برخورد های برتری طلبانه و تحقیرآمیز از هر دو سو مشاهده می شود. حسن همجواری و تحکیم روابط انسانی و مدنی و کنار نهادن برخورد های نژادپرستانه نیازمند اقدامات اصلاحی از هر دو سو است.

حل مشکلات اعراب ایرانی بیش از هر چیز نیاز  اصلاح نگرش نسبت به اعراب است. دستگاه تبلیغاتی در دوران حکومت پهلوی با پروپاگانداهای خاص خود و تاریخ سازی از یک سو و جمهوری اسلامی نیز با الگوی خاص تاریخ سازی خود و ناکارامدی اش در تحمیل الگوی مورد نظرش باعث شده اند تا اعراب ایرانی در منگنه قرار بگیرند.

روش و مدلی که برای تشکیل دولت مرکزی مقتدر در دوران سلطنت رضا شاه اعمال شد و بخشی از روشنکفران  برکشیده در نهضت مشروطیت نیز پشتیبان آن بودند ،بر یکسان سازی هویتی با فارس محوری و نفی تنوع زبانی و قومی ایرانیان بود. این الگو اگرچه در دوره سلطنت محمد رضا پهلوی تعدیل شد اما کلیت مفهومی و سیاسی آن ادامه پیدا کرد. جمهوری اسلامی نیز علی رغم تضاد با عملکرد و نگرش نظام پهلوی این الگو را کمابیش بکار بست.

این رویکرد حکومتی با توجه به پیش زمینه های فرهنگی، نگرشی را بر جامعه حاکم کرده است که همدلی با اعراب ایرانی کم شده و انزوای آنها از بافت جامعه ایرانی به طور نسبی بیش از دیگر قومیت ها باشد. یا حداقل می توان گفت حساسیت ها در این زمینه بیشتر است. ثروتمندی استان خوزستان نیز مزید بر علت است تا توجه حکومت مرکزی بیشتر بوده و پاره ای اقدامات مهندسی شده برای تغییر غیر طبیعی  ترکیب جمعیتی استان خوزستان انجام شود.

البته  جمعیت استان خوزستان فراتر از اعراب است و این مساله منحصر به دوران بعد از پهلوی ها نیست، از گذشته نیز این منطقه حاصلخیز از تنوع قومی و جمعیتی برخوردار بوده است. تقلیل خوزستان به ساکنان عرب همانقدر خطا است که تعلق اعراب به این سرزمین نفی شود.

میزان دقیق ساکنان عرب در استان خوزستان معلوم نیست اما بر اساس پیمایش عمومی شورای فرهنگ عمومی کشور در سال ۱۳۸۹ قریب به ۳۴ درصد بوده است . به احتمال زیاد رقم واقعی بیش از این درصد است. اما ساکنان دیگر استان خوزستان، دزفولی ها، لر ها، فارس ها، بختیاری ها و دیگر مردمان محلی هستند. بنابراین ساماندهی درست و منصفانه خوزستان نیازمند پذیرش  تنوع و ترکیب جمعبتی آن با محوریت حقوق شهروندی و نفی مناسبات تبعیض آمیز است.

در کنار این مساله و بخصوص برنامه های ویژه برای محرومیت زدایی از مناطق عرب نشین، اصلاح فرهنگی ضرورت دارد که بار اصلی آن بر دوش پژوهشگران، نیرو های جامعه مدنی و روشنفکران است. جامعه ایران نیازمند باور به واقعیت ها و کنارگذاشتن برساخته های ترویجی در دهه های گذشته در مورد اعراب است. نخست باید برخورد مطلق و یکپارچه با اعراب کنارگذاشته شود. بخشی از ایرانیان  عرب هستند و باید حقوق و شان آنها را رعایت کرد و حرمت شان را پاس داشت.  سپس از برخورد نژادپرستانه با اعراب خودداری شود. این مهم نیازمند فرهنگ سازی است.  اما بازخوانی تاریخ  خوزستان و کلا ایران با هدف آشنایی زدایی از تصویر سازی های ایدئولوژیک و سیاسی از تاریخ ایران اهمیت کلیدی دارد.

نظریه ها و دیدگاه ها پیرامون چگونگی تحولات تاریخی در استان خوزستان و دگرگونی در بافت جمعیتی آن  مختلف وبعضا متعارض است. نظریه دقیق و معتبری که به صورت جامع واقعیت ها را بیان کند نیز وجود ندارد. اما آنچه مشخص است نادرستی تصور غالب است که اعراب در قلمرو تاریخی ایران بزرگ و مصداق کنونی آن خوزستان بعد از تسخیر ایران توسط مسلمانان، حضور یافته اند. قدمت حضور آنها به پیش از اسلام بر می گردد و بر اساس اسناد معتبر تاریخی دستکم از زمان ساسانیان اعراب در جنوب و مرکز عراق کنونی و بخش هایی از خوزستان زندگی می کردند. پادشاهان لخمی که از حکام زیردست ساسانیان بودند و برای مدتی هم حکومت مستقلی در مناطق پیش گفته برقرار کردند، بزرگان اعرابی بودند که در قلمرو ایران آن زمان زندگی کرده و متحد امپراطوری وقت ایران بودند .علاوه بر این نزاع های و تعاملاتی هم بین اعراب ساکن در بحرین و یمن و جزیره العرب با پادشاهان ساسانی وجود داشته است. پادشاهان ساسانی در مواجهه با مناطق عرب نشین در  میان رودان و شبه جزیره عربستان و نقش آفرینی قبایل و دولت‌های عرب شرق شبه جزیره  سیاست فعالی داشتند تا منافع خود را تامین کرده و در عین حال از  تجاوز برخی از قبایل بادیه نشین اعراب به مرز های جنوبی ایران جلوگیری کنند. آنها در تعقیب این سیاست با کامیابی‌ها و شکست هایی مواجه شده  و این فراز و فرودها نسبت مستقیم ی با قدرت و یا ضعف حکومت ساسانیان داشت . در نتیجه شاهان ساسانی  با برخی از  قبایل و ملوک عرب متحد بوده و آنها را بخش از سپاه و اتباع خود قلمداد می کردند..

همچنین باید توجه داشت که سپاه اسلام در حمله به ساسانیان و تسخیر ایران نیز همگی عرب نبودند. بعد از انقراض ساسانیان و پوستن قلمرو ایران به امپراطوری اسلامی، عرب های زیادی در شهر های مختلف ایران آن زمان حضور یافته و زندگی کردند. محل زندگی آنها محدود به خوزستان نبود. آن اعراب نیز بعد از چند قرن مانند دیگر اقوامی که پیش از آن در قلمرو ایران حضور پیدا کرده و محلی ها را مقهور کرده بودند، با دیگر قومیت ها ونژاد ها آمیزش کرده و دشوار بتوان سیمای هویتی متمایزی برای آنها بعد از چندین قرن ترسیم نمود.  کشور ایران از زمان تاسیس تا کنون هیچوقت همسانی هویتی و نژادی نداشته و از زمان امپراطوری هخامنشیان تا امروز تنوع قومی، زیانی، نژادی و هویتی گسترده ای داشته است. ازاین رو این ذهنیت که اعراب بعد از حضور اسلام در ایران در استان خوزستان و یا دیگر استان های جنوبی ایران سکنی گزیده اند و بخش های دیگر ایران فاقد حضور کسانی است که اجداد آنها در ۱۴ قرن گذشته عرب بوده اند، یک افسانه و صورت بندی کاذب با اهداف سیاسی بیش نیست.

ایران به دلیل حضور در چهار راه حوادث و حملات ملل مختلف و آمیزش و تعامل فاتحان با شکست خوردگان بومی سیمای هویتی و نژادی چند تکه و متنوعی دارد  ودشوار بتوان کسانی را امروز پیدا کرد که در طول ۱۴۰۰ گذشته استمرار نژادی یکسانی داشته و مقیم منطقع جغرافیایی ثابتی بوده اند. اما موضوع فقط محدود به این مساله نیست. موج های مهاجرتی بزرگی در طول چهارده قرن گذشته در داخل قلمرو ایران رخ داده و همچنین جابجایی های اجباری توسط حکومت های وقت باعث شده تا ترکیب جمعیتی ایران بسیار متفاوت با دوران ساسانیان باشد.  کمااینکه سیمای جمعیتی ایران در زمان ساسانیان نیز تفاوت های عمده ای با دوران هخامنشیان داشته است. تصور اینکه ایرانیان از زمان کوروش بزرگ تا الان هویت قومی، نژادی و تباری یکسانی داشته و اساسا هویت ایرانی در طول این سه هزاره دست نخورده  ویکسان باقی مانده و گذشتگان تصور یکسانی از ایران و ایرانی مشابه معاصران داشته اند، حرف سسنت بنیادی وسطحی است که تنها برای دمیدن بر تنور پوپولیسم و هیجانات احساسی عقلانیت ستیز به کار می آید.

برخی از قبایل عرب مقیم در جنوب خلیج فارس و حجاز از قرن ۹ هجری شروع به مهاجرت و زندگی در استان خوزستان کردند و این مهاجرت در سده های بعدی نیز ادامه یافت. از دوران رضا شاه و تحرکات شیخ خزعل در جنوب عراق  وجنوب غربی ایران که منجر به سختگیری بر اعراب ایرانی شد، اقداماتی برای تضعیف موقعیت اعراب صورت گرفته است. ازاین رو  موقعیت کنونی اعراب ایرانی  در استان خوزستان و مشکلات آنها را باید در پرتو این عوامل تاریخی  و تحولات متعدد در بستر زمان ارزیابی کرد نه اینکه آنها را نسل های بعدی اعراب مسلمانی دانست که به ایران حمله کرده و سلسله ساسانیان را برانداختند!

این نکته را هم باید در نظر گرفت که اعراب تنها در استان خوزستان زندگی نمی کنند بلکه در استان های دیگر ایران و از جمله در  تهران نیز حضور دارند.

بنابراین حل مشکلات اعراب ایرانی و تحقق مطالبات موجه آنها و در هم تنیدگی مناسب آنها با دیگر اقوام ایرانی نیازمند اصلاح فرهنگی و تغییر ذهنیت غالب در خصوص اعراب است. ناراحتی و یا مخالفت با  تصمیمات  و مواضع برخی از حکومت های عربی  از جمله آل سعود باعث نمی شود تا کلیت مردم عرب مورد حمله قرار بگیرند. همانطور که انتظار نمی رود که  مردم خارجی قربانی سیاست های غلط جمهوری اسلامی ، همه ایرانیان را نکوهش کنند.

از جمهوری اسلامی و نهاد های تبلیغی  و ترویجی آن انتظاری نیست، اما از اپوزسیون ، نیرو های جامعه مدنی و روشنفکران ایرانی انتظار می رود در این خصوص تلاش کرده تا عرب ستیزی و پیامد های مخرب آن در زیست اعراب ایرانی  و همچنین تعامل با کشور های همسایه و ملل خاورمیانه کنار گذاشته شود. این کار نیازمند زمان وفرهنگ سازی است اما تعلیق آن و بی تفاوتی اوضاع را بغرنج تر ساخته و تهدیدات در خصوص همبستگی ملی و تمامیت ارضی را افرایش می دهد.

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.