در احوالات رویارویی لاریجانی و حداد عادل

رقابت جدی و تنش آلود بین غلامعلی حداد عادل و علی لاریجانی بر سر ریاست مجلس نهم این سئوال را بوجود می آورد که منشاء این جدال چیست و تبعات آن چه خواهد بود؟ در وهله نخست باید گفت جنگ قدرت و کسب عطایا و مزایای تکیه زدن بر کرسی یکی از قوای سه گانه بستر اصلی نزاع را تشکیل می دهد. به عبارت دیگر معادلات قدرت و بخصوص ساخت قدرت انحصار طلبانه جمهوری اسلامی توضیح دهنده ماجرا است. اما این توضیح به تنهایی کافی نیست.
این دعوا سویه های دیگری نیز دارد که به آن ابعادی سیاسی و هویتی نیز می بخشد. البته دامنه اختلاف آنقدر زیاد نیست که شکل نظری و گفتمانی متمایز پیدا کند.
نخست باید گفت در قیاس با نیرو های منتقد و مخالف در مجموع اشتراک نظر این دو جریان بیشتر است و هنوز آنقدر چسبندگی دارند که در مواجهه با دشمن مشترک متحد شده و اختلافات را برای مقطعی فرو بگذارند.
دفاع از تئوری حکمرانی ولایت فقیه ، تحقق اقتدار گرایی سیاسی ، اعتقاد به مشارکت سیاسی محدود برای خودی ها ، اسلام گرایی سیاسی غیر مردم سالار ،ستیزه جویی در سیاست خارجی ، دیدگاه بسته فرهنگی و مخالفت یا جریان احمدی نژاد و جنبش سبز وجوه مشترک این دو جریان را تشکیل می دهد . البته دامنه تعلق به این ویژگی ها در هر یک متفاوت است.
علی لاریجانی نماینده بخشی از جناح راست و کارگزاران قدیمی جمهوری اسلامی است که از منظر عملگرایی و مصلحت سنجی سیاسی نوعی میانه روی در درون بلوک قدرت را دنبال می کنند. آنها در ولایت فقیه ، عنصر فقه و حوزه های علمیه را برجسته می کنند که در اصل ولایت مجموعه فقهای حامی جمهوری اسلامی را در بر می گیرد.
سابقه این جناح و حمایت آنها از دوران حاشیه نشینی رهبری در دهه شصت انتظاری را برای آنها ایجاد کرده است که در تصمیم گیری های مهم نظام صرفا دنباله رو نبوده بلکه در تصمیم سازی نیز حضور فعال داشته باشند. آنها همچنین از قدرت گرفتن نیرو های سپاه و لایه های جدید حکومت که موضعی افراطی تر دارند بیمناک هستند و بخصوص نسبت به گرایش هایی که روحانیت ستیز هستند حساسیت می ورزند.
آنها همچون نگاه شان در دهه شصت نسبت به پیاده سازی گفتمان جمهوری اسلامی در داخل و خارج خصلت محافظه کاری دارند و ترجیح می دهند در این خصوص تا انتها پیش نروند و تا جایی بایستند که موازنه قوا با نیرو های مخالف اجازه می دهد. همچنین در این باب کمی انعطاف نیز بورزند.
این جریان در درون نیرو های حامی و تشکیل دهنده نظام سیاسی و در بین مراجع و روحانیون هوادار حکومت پایگاه و ریشه دارد. این نیرو ها از آغاز با رئیس جمهور شدن احمدی نژاد و روی کار آمدن طیف جدید از نیرو های سیاسی که خود را گفتمان سوم تیر می نامند مشکل داشتند و به مرور اختلاف آنها جدی تر شد. حتی برخی از نیرو های این طیف در مقطعی حاضر به ائتلاف با اصلاح طلبان محافظه کار و هاشمی رفسنجانی در مخالفت با احمدی نژاد و جریانش شدند. آنها ضمن مرزبندی با جنبش سبز و اصلاح طلبان اما در عین حال خواهان برخورد های شدید با آنها نیستند. این جریان ترجیح می دهد اصلاح طلبان با سازماندهی جدید تحت رهبری خاتمی و اثبات وفاداری به رهبری و حکومت در صحنه سیاسی کشور فعال شوند.
علی لاریجانی در مجلس هشتم روابط حسنه ای با فراکسیون اصلاح طلبان داشت و بخصوص با تابش ارتباطات محکمی دارد. آنها همچنین خواهان حفظ رابطه انتقادی با هاشمی رفسنجانی و استفاده از ظرفیت وی در درون نظام هستند. بخشی از این جریان ابایی ار انتقاد تند و صریح به سیاست های حکومت پس از سال ۱۳۸۴ ندارد. برای آنها عبور از احمدی نژاد به معنای بازگشت به سیمای نظام و الگوی سیاست ورزی به پیش از انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری است. آنها همچنین احکام ولایت فقیه را در حوزه اختیارات قانونی رهبری و احکام حکومتی جایز می شمارند. اما به دنبال تعیین تکلیف از رهبری در همه موارد نیستند. حمایت رهبری از نیرو های تند رو و کم التفاتی به این جریان باعث شده تا نوعی مقاومت محدود در برابر امر ولایت فقیه در بین آنها شکل بگیرد. ولی این مقاومت بسسار کم دامنه است و اصلا حالت تقابل ندارد و به دنبال ایستادگی مستقیم و صریح در برابر احکام خامنه ای نیست .اما به همه نظرات وی عمل نمی کند . به عبارت دیگر پایبندی عملی آنها به مجموعه نظرات خامنه ای در مقایسه با گروه رقیب کمتر است . در مجموع بین مواضع علی لاریجانی و رهبری به صورت محدود تمایز و اختلاف دیده می شود. از اینرو به باور برخی از ناظران سیاسی وی یکی از مخاطبان گله های متواتر رهبری در خصوص “نخبگان کم بصیرت ” است.
این جریان به استفاده از ظرفیت نظارتی مجلس و برخورد انتقادی و مهار کننده محکم با دولت احمدی نژاد قائل است و حتی بی میل نیست که وی را نیز استیضاح بکند.
اما حداد عادل اینک در راس جریانی قرار گرفته است که می خواهد خارج از دو جناح قدیمی جمهوری اسلامی و تقسیم بندی سنتی قدرت، معادلات تازه ای را در ساخت قدرت تعریف کند.
آنها در حوزه سیاسی نه تنها قائل به حذف کامل اصلاح طلبان و جریان هاشمی رفسنجانی هستند بلکه قائل به تصفیه اصول گرایان نیز هستند تا کسانی که به زعم آنها ساکتین فتنه بشمار می روند نیز از پست هیا اصلی حکومت کنار بروند.
این جریان گرایش فاشیستی پر رنگی دارد و در عرصه مدیریت اقتصادی نیز کاملا الگوی دولتی و اقتصاد دستوری را دنبال می کند. برخورد این جریان نفی تمام اصول عقلانی و مبتنی بر خرد ورزی در مدیریت جامعه تحت عنوان غربزدگی این اصول است.
حامیان حداد عادل در سیاست خارجی و داخلی کار بست تمام عیار اقتدار گرایی و تقابل را تجویز می کنند. این جریان به فرمانبری محض از شخص رهبری در نظریه ولایت فقیه تاکید دارند و هیچ سطحی از استقلال در قوای حکومتی از خرد تا کلان را بر نمی تابند. از دید آنها رهبری برای بیان کامل نظرات خودش محذوریت ها و تنگناهایی دارد. بنابراین مسئولین در همه جا باید به دنبال کشف نظرات رهبری باشند. تحقق عملی این خواسته به معنای کسب اجازه از رهبری قبل از هر تصمیم گیری است که یا مستقیما نظرات آشکار و پیام های پنهان وی مد نظر قرار بگیرد یا از کانال های خاص مانند فرزندان وی کسب نظر شود.
این جریان به دنبال پوست اندازی حکومت و ارائه چهره ای کاملا جدید است. سپاه و نیرو های بسیجی در این جریان نقش پر رنگی دارند. همچنین حمایت رهبری بزرگترین سرمایه وجودی این جریان است که تنها خود را ولایت مدار معرفی می کند.
آنها ضمن انتقاد به نزدیکان احمدی نژاد و بخصوص اسفندیار رحیم مشایی ولی در کل بر حمایت از دولت و برجسته کردن خدمات آن در مقایسه با دولت های قبلی اصرار دارند. به باور آنها اشتباهات احمدی نژاد که از دید آنها به خاطر تحریک اطرافیان گمراه وی است ربطی به گفتمان سوم تیر ندارد و سیاست های موجود باید با قوت ادامه پیدا کند. اگرچه خاستگاه حداد عادل از این گروه سیاسی نیست اما خود را در خدمت این جریان قرار داده است. ارتباطات خاص وی با رهبری دلیل این سمت گیری سیاسی وی را روشن می سازد.
حال برتری چشمگیر لاریجانی بر حداد عادل نشان می دهد که بخش میانه روی اصول گرایان در پارلمان بالا دستی خود بر بخش تندرو را حفظ کرد.
دیگر پسامد مهم این انتخاب تداوم و شدت گیری نظارت مجلس بر عملکرد دولت احمدی نژاد در سال آخر خواهد بود. می توان انتظار داشت که احضار رئیس جمهور و وزراء به مجلس افزایش پیدا کند و بر تقابل مجلس و دولت افزوده شود . امری که از دید حداد عادل به تنش بین قوا انجامیده و آسیب هایی را برای نظام پدید آورده است و هم باعث شده تا رهبری به جای آنکه همه وقتش را مصروف مدیریت جریان بیداری اسلامی در منطقه بکند ، مشغول حل مشکلات بین دولت و مجلس گردد!
دیگر نتیجه این رقابت سنگین توسعه رفتار فراکسونی در مجلس است که باعث می شود در غیاب اصلاح طلبان و رقیب ،گرو ه های وابسته با اصول گرایان بیشتر در تصمیم گیری ها مجلس شرکت داشته باشند و صریح تر و بی پرده تر به رقابت و رویارویی بپردازند .
اهمیت فراکسیون ها در مجلس نهم بیشتر از دوره هفتم و هشتم است این منازعه نشانگر و بازتاب دهنده رقابت بزرگتری در بین نیرو های اصول گرا است که بعد از فروپاشی جبهه واحد اصول گرایان در حال ایجاد صف بندی تازه ای هستند.
این صف بندی تازه که در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم سیمای اصلی اش را پیدا خواهد کرد. شکاف و اختلاف بین گروه های تشکیل دهنده ائتلاف اصول گرایان خارج از انتظار حکومت بود. اما به نظر می رسد پس از سرکوب جنبش سبز و حذف کامل اصلاح طلبان ، نظام سیاسی می کوشد تا با مهندسی و کنترل این شکاف ، تکثر و واگرایی بوجود آمده در بلوک اصول گرایان را به سطح تکثر جناح های نظام ارتقاء داده و آن را جایگزین نظام دو حزبی چپ و راست قدیم و اصلاح طلب و محافظه کار سال های بعد نماید.
چنین امری خوشایند نظام سیاسی نبود اما به نظر می رسد پس از مشخص شدن امکان ناپذیری حاکمیت تک حزبی و یکپارچه ناگزیر به آن روی آورده است. تا در سطحی محدود تر از قبل نظام دو حزبی را تحمل کند.
بدینترتیب هم نزاع های موجود را کنترل نماید تا حالت مخرب برای نظام پیدا نکند و هم از سوی دیگر وجود تکثر و تنوع در جناح های حکومتی را به نمایش بگذارد.
اما چنین رویکردی با چالش هایی نیز مواجه است که تحقق آن را با تردید همراه می سازد. نخست دامنه اختلاف و تفاوت نظری و سیاسی بین دو جناح اصلی اصول گرایان در حدی نیست که قابل تطبیق با اختلافات دو جناح اصلاح طلب و محافظه کار شود. همچنین این شکاف فقط در سطح پایگاه اجتماعی حکومت و در سطح بلوک قدرت است و ابعاد اجتماعی پیدا نکرده و همچون دوران اصلاحات بخشی از مردم در این شکاف فعال نشده اند.
شمار فعالان در این دو محفل سیاسی به لحاظ کمی و کیفی در سطح شکاف جناح چپ و راست سابق نیست و به محو چشمگیری کم تر است.
همچنین سرشت انحصار طلبانه نظام سیاسی و ویژگی های این دو جریان و بخصوص حامیان حداد عادل اجازه رقابت کنترل شده را نمی دهد. این نیرو های بیشتر میل به تصرف کامل قدرت و حذف دیگری دارند. از دید بخش افراطی این نزاع باید به نفع آنها خاتمه داده شود و آنها فقط می خواهند برنده باشند.
اکنون خامنه ای قدرت سابق خود در طیف اصول گرا را ندارد و همچنین وزن بخش میانه رو در پایگاه اجتماعی طرفدار حکومت بیشتر است. این دو عامل باعث می شود که خواست خامنه ای در افق زمانی کوتاه مدت مبنی بر هژمونی بخشیدن به جبهه پایداری و جمعیت ایثار گران و رهپویان امکانپذیر نباشد.
بنابراین افرایش رویارویی بین این دو جریان بیشتر از آنکه در چهارچوب مهندسی نظام برای ایجاد کثرت گرایی سیاسی کاذب باشد برای حکومت ایجاد بحران سیاسی می کند .در این راستا با افزایش اختلاف بین این دو گروه، تشتت و واگرایی در نظام سیاسی افزایش یافته و از اینرو قدرت آن تا حدی کاهش می یابد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.