اهمیت صورتبندی اصلاح و تغییر در پهنه مبارزات سیاسی در ایران

صورتبندی شیوه های مبارزه سیاسی در شرایط کنونی کشور معمولا به دو مسیر اصلاح طلبی و سرنگونی طلبی طرح می گردد .البته براندازی و انحلال طلبی نیز به جای سرنگونی طلب مورد استفاده قرار می گیرد.
از آنجاییکه براندازی بار سنگین سیاسی دارد و هزینه ان نیز بیشتر است لذا برخی جریان های سیاسی فعال در داخل کشور ترجیح می دهند که به دلیل حفاظت از خودشان این نام را بر خودشان نگذارند.
اما در ادامه توضیح داده می شود که این دسته بندی واقعیت مسائل را باز گو نمی کند و همچنین تالی فاسد هایی چون ایجاد آشفتگی معنایی ، بردن فضا به سمت تنش های بی حاصل و قابل اجتناب و امکان افزایش خطای نیرو های اجتماعی را در بر دارد.
از انجاییکه براندازی معمولا در تاریخ معاصر ایران همراه با استفاده از خط مشی مسلحانه بوده است ، لذا استفاده از این عنوان بار سیاسی خاصی دارد که اگر چه بی ارتباط با معنای ذاتی آن است ولی در عرف سیاسی با مشی مبارزاتی با خشونت پیوند خورده است.
واژه هایی چون سرنگونی و انحال طلبی چون ناظر به جنبه سلبی هستند و معنای ایجابی و مبتنی بر ساختن را بازتاب نمی دهند لذا این بد فهمی ممکن است ایجاد شود که حاملان این رویکرد فقط به نابودی می اندیشند!
این نگرش تا جایی ریشه دار است که برخی ازمداقعان شیوه اصلاح طلبی تمایز خود با سرنگونی طلبان را چنین توضیح می دهند که سرنگونی طلبان می خواهند تضاد و مشکلات کشور در داخل و خارج به سرحد انفجار برسد تا آنها فضا را برای تخریب همه ساختار ها آماده کنند.
این نحوه مدل کردن تفاوت در راهبرد های سیاسی کلان معطوف به استقرار دموکراسی در ایران این ریسک را دارد که برخی از بار معنایی مثبت اصلاح طلبی سوء ایتفاده کرده و مدافعان رویکرد انقلابی را به نیرو هایی تخریب گر و آنارشیست تنزل دهند.
طبیعی است که چنین سمت گیری نه با انصاف واصول شیعه راستین میانه ای دارد و نه با قواعد رقابت منصفانه و اخلاقی سر سازگاری دارد. صورتبندی درست مسئله ازائه دو گانه تغییر و اصلاح است .
همچنین از منظر نسبت با خشونت می توان خط مشی مسلحانه را در مقابل مشی مبارزات بی خشونت قرار داد.
این دو تقسیم بندی هستند که هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ معنایی و واقعی اعتبار دارند و تفاوت نگرش ها و رویکرد های سیاسی را به خوبی روشن می سازند.
کسانی که به تغییر بنیادی معتقدند وضعیت سیاسی کشور را گرفتار بن بستی می بینند که علاج آن در ساختار شکنی است. ساختار های موجود هم باز تولید کننده استبداد و بی عدالتی بوده و هم در خدمت تثبیت و تداوم اپارتاید سیاسی و حکومت اقلیتی زیاده خواه هستند.
از سوی دیگر این ساختار ها فرسوده و نا کارامد نیز هستند . رشد و پیشرفت کشور ،فروپاشی آنان و برپایی ساختار قدرت موثر و نهاد های کارا را ضرروی می سازد. تجربه ناکام پروژه اصلاح طلبی دوم خردادی و جنبش سبز که در پی اجرای بی تنازل قانون اساسی بود نیز دروازه دیگری است که به روی راهبرد اصلاحات ساختاری و یا انقلاب آرام باز می شود.
قانون اساسی موجود در اصل امکانات و قدرت اصلی را در اختیار بخش های اقتدار گرا قرار می دهد . در شرایطی که هسته سخت قدرت نه تنها هیچ انعطافی برای تغییر نشان نمی دهد بلکه هر آینه منافذ بیشتری از جامعه را مسدود می کند لذا حرکت در چهارچوب قانون اساسی موجود پیاپیش نیروی سازنده جنبش اجتماعی را به صورت تدریجی در تنگنای ساختاری عقیم می سازد.
از اینرو مدافعان تغییر بر خلاف اصلاح طلبان به جای تغییر کارگزاران و حاکمان به تغییر ساختار ها می اندیشند. تغیر ساختار ها نیز بخشی از کارزار است و بخش دیگر جاگزینی ساختار های مناسب د ر پروسه متناسب خودش است .
هراس از چالش های ناشی از دوران خلاء قدرت ، ساختار شکنان را به پذیرش وصعیت موجود و یا کاهش مطالبات راضی نمی سازد بلکه آنها خطر تداوم وضع موجود را به دلیل افزایش شدت انفجار احتمالی جامعه و افزونی تبعات مخرب آن بیشتر می دانند لذا به جای تسلیم شدن در برابر نگرانی ها در اندیشه برخورد فعال و تمهید مقدمات برای حد اقل سازی آسیب های دوران گذار هستند.
افزایش تنش های داخلی و خارجی لزوما مطلوب نیرو های خواهان تغییر بنیادی نظام سیاسی نیست. ممکن است برخی که دل به دخالت نظامی خارجی بسته اند چنین فکر کنند .اما از دید نیرو هایی که انقلاب آرام و یا تجربه ای مشابه بهار عربی و گذار به دموکراسی در اروپای شرقی را مد نظر دارند چنین نیست و فروکش کردن بحران هسته ای و کاهش وخامت اوضاع اقتصادی کشور فضا را بیشار برای کنش سیاسی رادیکال مساعد می سازد.
بنابراین بهتر است آرایش نیرو های سیاسی اپوزیسیون حول دوگانه تغییر و اصلاح و همچنین مبارزه مسالمت آمیز و خط مشی با خشونت تعریف و تحلیل شود.
این دسته بندی رقابتی سالم و مثبت را شکل می دهد و باعث می شود که تنش های مخرب، بخشی از ظرفیت نیرو های سیاسی را هدر ندهد. همچنین امکان شناخت درست افکار عمومی را نیز بهتر مساعد می سازد.
البته وجود این دوگانه ها بدین معنی نیست که طرفین معتقد به هر کدام از گزینه ها کاملا از کدیگر ایزوله بوده ورو در روی یکدیگر قرار دارند. انها می توانند در سطح تاکتیک با هم فعالیت های مشترکی داشته باشند بخصوص که در شرایط کنونی کشور شکست جو اختناق و فضای پلیسی کشور الویت اول است.همچنین استراتژی دو مرحله ای دیگرراهبردی است که می تواند در صورت توافق طرفین و ایجا دساز و کار مناسب این دو رویکرد بدیل و متضاد را به هم پیون ددهد تا نخست با تجمیع نیرو ها در چهارچوب اجرای بی تنازل قانون اساسی ، ماشین سرکوب حکومت و خشونت دولتی در هم کوبیده شود و سپس در فاز دوم امکان برگزاری همه پرسی پیپرامون حفظ و یا تغییر قانون اساسی مساعد شود. البته تضمینی وجود ندارد که حتما تحولات آینده ایران بر روی این ریل حرکت کند. محتمل تر ان است هر راهبرد که موفقی تبیشتری در بسیج نیرو و بر ه مزدن موازن هقوا داشته واز فرصت ها استفاده نیکو را بکند دست بالا را پیدا کند.
حال آیند هر سرنوشتی پیدا کند ، سمت وسوی مناسب یافتن آن نیازمند صورت بندی درست از شیوه های مبارزه سیاسی در بین نیرو های دموکراسی خواه است. تا جلوی گسترش سوء ظن ، تشنج های بی مورد و خشونت کلامی گرفته شود و هم حق مطلب به خوبی ادا گردد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.