پسامد‌های جنگ ۸ روزه اسرائیل و حماس

پس از ۸ روز درگیری سنگین نظامی در غزه و بالا گرفتن تنش اسرائیل و فلسطین، قرارداد آتش‌بس با وساطت محمد مرسی و دولت مصر منعقد شد. بر اساس توافق‌ها، آتش‌بس مقدمه موافقت‌نامه بزرگ‌تری است که پس از تثبیت آتش‌بس به جریان خواهد افتاد. حال باید دید که آیا شرایط برای صلح پایدار مساعد می‌شود که احتمال آن بالا نیست، یا این توقف موقت است و طرفین با تجدید قوا آماده رویارویی بعدی می‌شوند.

دور جدید حملات نظامی اسرائیل با فاجعه انسانی در غزه همراه شد. بیش از ۱۶۱ فلسطینی کشته شدند که نیمی از آنها افراد عادی و غیر نظامی بودند. از اسرائیلی‌ها نیز دستکم ۵ نفر جان باختند و بیش از ۲۷ نفر در انفجار اتوبوس شهری زخمی شدند.

تحلیل‌های متفاوتی از چرایی و چگونگی تداوم این منازعه هشت روزه وجود دارد. اسرائیل و حماس هر یک دیگری را آغازکننده ماجرا معرفی می‌کنند. تشخیص روایت درست ماجرا به دلیل دیرینه بودن جنگ در منطقه و سوابق قبلی دشوار است.

اما رصد کردن منابع و راست‌آزمایی دعاوی طرفین نشان می‌دهد که دور جدید حملات هوایی بدون تفکیک اسرائیل، پس از شلیک موشک از سوی یک گروه کوچک جهادی فلسطینی به پادگانی در اسرائیل و مجروح شدن ۴ سرباز اسرائیلی بوقوع پیوست. تقربیا به‌طور هم‌زمان یک انبار مهمات اسرائیل در نزدیکی مرز با غزه نیز آتش گرفت.

این حملات و موشک‌پرانی‌های پراکنده نیروهای نزدیک به گروه جهاد اسلامی فلسطین به نوبه خود واکنشی است به محاصره غزه و سخت‌گیری نیروهای اسرائیلی در تردد مردم و بخصوص شلیک به افرادی که در منطقه مرزی به حصارها نزدیک می‌شوند.
به‌نظر می‌رسد تضعیف حماس و گروه‌های جهادی تنها هدف اسرائیل نبوده، بلکه مهار جمهوری اسلامی و تقویت موقعیت این کشور در زورآزمایی هسته‌ای با ایران نیز در کار بوده باشد. اسرائیل در این ماجرا سپر موشکی خود به نام گنبد آهنین را تست کرد. این سیستم برای تضعیف عملیات تلافی‌جویانه ایران در صورت حمله اسرائیل به تاسیسات اتمی این کشور نیز کاربری دارد. در اصل استفاده از این سیستم و قابلیت بالا و حیرت‌انگیز آن، معادلات موازنه قوا را به نفع اسرائیل به هم زد و توان بازدارندگی ایران در برابر حمله احتمالی اسرائیل را کاهش داد.

بنابراین داوری جامع در خصوص منشاء درگیری‌ها ناگزیر به منازعه تاریخی اسرائیل و فلسطین و بن‌بست‌ها در مسیر صلح ارتباط پیدا می‌کند.

برآورد منافع طرفین از جنگ

اما صرف‌نظر از توالی زمانی رویدادهایی که منجر به شکل‌گیری درگیری‌های اخیر شد که شدید‌ترین نمونه خود در چهار سال گذشته بود، هم دولت اسرائیل و هم حماس دلایلی برای شعله‌ور کردن آتش جنگ داشتند.

در نگاه نخست به نظر می‌رسد شروع درگیری‌ها در ۷۰ روز پیش از انتخابات زودهنگام پارلمانی اسرائیل با هدف تثبیت موقعیت ائتلاف سیاسی حاکم به رهبری حزب لیکود صورت گرفته باشد . اما بررسی نتایج نظرسنجی‌ها پیرامون انتخابات از دهه دوم ماه اکتبر تا پیش از درگیری‌های خونین فوق این تصور را مخدوش می‌کند.

نظرسنجی روزنامه معاریو نشان می‌داد تعداد کرسی‌های حزب لیکود در مجلس اسرائیل از ۲۷به ۲۹ ارتقاء یافته که در ائتلاف با گروه‌های مذهبی، ملی‌گرا و راست‌های افراطی می‌تواند ۶۸ از ۱۲۰ کرسی را به خود اختصاص بدهد و بدین ترتیب تسلط خود بر دولت را ادامه دهد. [لینک] [۱]

این روند تا نزدیکی تنش‌ها ادامه یافت و انتخاب دوباره نتانیاهو بسیار محتمل به نظر می‌رسید. موقعیت قابل قبول اقتصادی اسرائیل در بحران جهانی و ثبات نسبی، دلایل موفقیت جریان مسلط بر دولت ارزیابی می‌شود. بنابراین دولت نتانیاهو و ایهود باراک نیازی به جنگ برای پیروزی در انتخابات نداشتند.

اما پرتاب موشک به مناطق جنوبی اسرائیل، مسئله امنیت را برای ساکنان این منطقه برجسته ساخت. دولت نتانیاهو برای جلوگیری از تاثیرات منفی القاء ناتوانی دولت در تامین امنیت برای ساکنان اسرائیلی، به سمت تهاجم به غزه پیش رفت.

اما علی‌رغم این واقعیت ، بالا گرفتن منازعه موقعیت دولت را بهبود بخشید. رقبا از جمله حزب کار، کادیما و جریان‌های چپ و راست میانه به حمایت از حمله به غزه و برخورد با حماس پرداختند. کلا در شرایط جنگی، دیگر اپوزیسیون در داخل کشور معنا ندارد. بنابراین تقریبا رقبای سیاسی اصلی در اسرائیل، در حمایت از دولت نتانیاهو بسیج شدند. مخالفت با حمله موشکی به شبه‌نظامیان فلسطینی در حکم خودکشی سیاسی برای آنها بود.

اما باید توجه داشت که این وضعیت فقط برای مدت زمان جنگ است و تاثیر موقت دارد . بعد از سپری شدن دوران جنگ باز مسائل و موضوعات اصلی طرح خواهند شد.

حماس و به‌خصوص بخش‌های رادیکال آن نیز برای بقاء و تثبیت موقعیت برتر خود بر منطقه غزه نیاز به این رویارویی‌ها دارند. این نیرو ها برای بقاء خود نیاز به تداوم فضای تنش و درگیری دارند تا با دمیدن بر تنور احساسات و مبارزه، یارگیری نموده و انگاره‌های هویتی خود را گسترش دهند. البته جناح میانه حماس به رهبری اسماعیل هنیه موافق چنین برخورد‌هایی نیست، اما همین جناح وقتی در موقعیت عمل انجام شده قرار می‌گیرد، راهی جز همراهی ندارد.

در عین حال، شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد دولت اسرائیل مترصد حمله هوایی سنگین به غزه بوده و در واقع حملات موشکی کم‌شمار به خاک خود را تبدیل به فرصت کرده است. ایهود باراک در مصاحبه مطبوعاتی پس از شلیک موشک‌ها به غزه با رد سیاسی بودن این حمله گفت: «این ماجرا فرصتی شد تا زمان هدف قرار دادن احمد جعبری فرا رسد و ترور از حمله‌ای نامشروع به اقدامی مشروع تغییر کند.» [لینک] [۲]

این سخن را می‌توان قرینه‌ای بر وجود برنامه‌ای از پیش طرح شده تلقی کرد که از فرصت واکنش تلافی‌‌جویانه به فلسطینی‌های تندرو استفاده کرده است. ترور مسئول امنیتی حماس و هدف قرار دادن دیگر رهبران این گروه که علی‌القاعده مدت زیادی در تور امنیتی اسرائیل بوده‌اند، عملی شده است. اسرائیل به مدت یک دهه به دنبال شکار جعبری بود.

در عین حال به‌نظر می‌رسد تضعیف حماس و گروه‌های جهادی تنها هدف اسرائیل نبوده، بلکه مهار جمهوری اسلامی و تقویت موقعیت این کشور در زورآزمایی هسته‌ای با ایران نیز در کار بوده باشد. اسرائیل در این ماجرا سپر موشکی خود به نام گنبد آهنین را تست کرد. این سیستم برای تضعیف عملیات تلافی‌جویانه ایران در صورت حمله اسرائیل به تاسیسات اتمی این کشور نیز کاربری دارد. در اصل استفاده از این سیستم و قابلیت بالا و حیرت‌انگیز آن معادلات موازنه قوا را به نفع اسرائیل به هم زد و توان بازدارندگی ایران در برابر حمله احتمالی اسرائیل را کاهش داد.

تضعیف توان موشکی حماس نیز می‌تواند بخشی از برنامه تضعیف توان تلافی‌جویانه ایران باشد. البته رابطه حماس و جمهوری اسلامی دچار تغییرات زیادی شده، ولی هنوز امکان استفاده از توان حماس و دیگر گروه‌های جهادی فلسطینی در اقدامات بازدارنده جمهوری اسلامی در برابر تهدیدات اسرائیل منتفی نیست.

اما حماس و به‌خصوص بخش‌های رادیکال آن نیز برای بقاء و تثبیت موقعیت برتر خود بر منطقه غزه نیاز به این رویارویی‌ها دارند. این نیرو ها برای بقاء خود نیاز به تداوم فضای تنش و درگیری دارند تا با دمیدن بر تنور احساسات و مبارزه، یارگیری نموده و انگاره‌های هویتی خود را گسترش دهند. البته جناح میانه حماس به رهبری اسماعیل هنیه موافق چنین برخورد‌هایی نیست، اما همین جناح وقتی در موقعیت عمل انجام شده قرار می‌گیرد، راهی جز همراهی ندارد.

منازعه نظامی به نفع چه کسی تمام شد؟

پس از آتش‌بس هر دو طرف اعلام پیروزی کردند. البته شادی عمومی در غزه بیشتر از اسرائیل بود. افکار عمومی اسرائیل چندان استقبالی از قرار داد آتش‌بس نکرد و بخصوص ساکنان مناطق جنوبی هنوز نگران اصابت موشک‌ها هستند.

مواردی وجود دارد که می‌توان هر دو طرف را پیروز دانست. به عبارت دیگر پیروزی به شکل مطلق از آن یک‌طرف نشد. اما اسرائیل آشکارا کامیابی بیشتری داشت، زیرا اهداف این کشور شامل تثبیت امنیت شهروندان، تخریب توان موشکی حماس، متوقف کردن موشک‌پرانی و ایجاد بازدارندگی در برابر حملات موشکی به نحو ملموسی تامین شد.

طبق قرارداد حماس توافق کرده که پرتاب موشک به داخل اسرائیل متوقف شود. پیروزی مهم اسرائیل که موقعیت دفاع استراتژیک این کشور را به نحو چشمگیری ارتقاء داد، استقرار سیستم گنبد آهنین بود. این تجهیزات که توسط خود اسرائیل ساخته شده، در آخرین روز‌های درگیری با دقت ۵/ ۹۶ درصد حملات موشکی به سمت اهداف مسکونی و نظامی را دفع کرد. در کل ارتش اسرائیل بیش از۱۵۰۰ بار غزه را از طریق دریا و هوا مورد حمله قرار داد و دستکم ۸۰ نفر از نیروهای حماس را کشت.

ترور احمد جعبری از مقامات کلیدی حماس، برای اسرائیل ارزشمند بود و به‌خصوص موقعیت ایهود باراک در عرصه عمومی این کشور را ارتقاء داد. گروگان‌گیری گیلعاد شالیط ، سرجوخه وظیفه نیروی ارتش اسرائیل، کار جعبری بود و او در سازماندهی بسیاری از عملیات‌نظامی و امنیتی حماس نقش فعالی داشت. در جناح‌بندی داخل حماس وی بیشتر متمایل به ایران و خالد مشعل بود.
دولت جدید مصر و محمد مرسی از برنده‌های اصلی این جنگ بودند. جنگ ۸ روزه غزه موقعیت دولت مصر را تثبیت کرد و نشان داد نقش میانجی‌گرانه مصر در منطقه حتی پس از سقوط مبارک نیز برقرار است. همچنین مرسی نشان داد اگرچه حمایت و همدلی دولتش با فلسطینی‌ها بیشتر است، اما حاضر نیست این حمایت را به قیمت خصومت با اسرائیل انجام دهد بلکه به دنبال راه‌کارهای بینابینی است.

اما حماس توانست برای اولین بار شهر تل‌آویو را با موشک‌های ایرانی فجر مورد حمله قرار دهد. اتفاقی که اسرائیل پس از جنگ صدام و کویت و جنگ اول خلیج تجربه نکرده بود. این امر موفقیتی برای حماس بود، هرچند این موشک‌ها نتوانستند اهداف نظامی استراتژیک را آماج قرار دهند. حملات حماس که شامل پرتاب ۱۴۰۰ موشک بود، به کشته شدن ۵ اسرائیی منجر شد. سه نفر از آنها زمانی کشته شدند که تجهیزات یک قسمت از گنبد آهنین دچار نقص فنی بود. بنابراین از منظر ارائه قدرت موشکی، حماس موفقیت چشمگیری نداشت زیرا در توانایی موشکی، اصابت موشک به هدف از پیش تعیین شده اهمیت دارد نه صرف پرتاب یا اصابت آن به هر نقطه از خاک حریف.

البته همین حملات منجر به مختل شدن زندگی شهروندان اسرائیلی و ایجاد فضای وحشت و کاهش چشمگیر تعداد گردشگران شد که تاثیرات منفی برای اسرائیل دارد.

منفجر کردن اتوبوس و زخمی شدن تعدادی از شهروندان غیر نظامی اسرائیلی که از سال ۲۰۰۸ به بعد رخ نداده بود ، در عین حال مشکلی امنیتی برای اسرائیل به‌وجود آورد. این اقدام از منظر انسانی و حقوق‌بشری، همانند حملات تفکیک‌نشده ارتش اسرائیل به مناطق مسکونی فلسطینی‌ها در غزه در خور محکومیت است.

اما حماس موفقیت اصلی خود را در افزایش قدرت بازدارندگی می‌داند که باعث خودداری اسرائیل از حمله زمینی و تصرف غزه شد. شاید در این ادعا واقعیتی وجود داشته باشد. اما دولت اسرائیل چنین برنامه‌ای نداشت و هزینه‌های این کار برایش مقرون به صرفه نبود. اشغال مجدد غزه موجب افزایش تلفات انسانی، هزینه مالی و نظامی بیشتری برای اسرائیل می‌شد بدون این‌که تفاوت چندانی در دستاورد‌های احتمالی حاصل شود. فضای بین‌المللی و منطقه‌ای به شدت علیه اسرائیل می‌شد و چه بسا دولت کنونی مصر به تغییر بنیادی روابط دوران مبارک و سادات می‌پرداخت.

اگر به مفاد قرارداد عمل شود و اسرائیل به محاصره غزه به شکل کامل پایان دهد و مصر نیز گذرگاه رفح را باز کند و تردد در مسیرهای تجاری و ترابری آزاد شود، آنگاه بزرگ‌ترین و مهم‌ترین موفقیت حماس به‌دست آمده است.

محمد مرسی پس از پیروزی در انتخابات، بخشی از موانع موجود در رفح را که در سال ۲۰۰۷ توسط دولت مبارک ایجاد شده بود، تسهیل کرد اما آنها را بر نداشت. اینک دولت مصر فرصت را مناسب دیده تا با میانحی‌گری بین مصر و حماس به‌گونه‌ای محدودیت‌های مرزی را بردارد که منجر به نارضایتی و واکنش اسرائیل نشود.
از بین رفتن بخشی از توان موشکی حماس ضایعه‌ای برای جمهوری اسلامی است. همچنین تقویت نقش منطقه‌ای مصر و تحکیم روابط بین حماس و مصر به ضرر ایران خواهد بود. ممانعت از صدور مجوز برای حضور علی‌اکبر صالحی در غزه از سوی دولت مصر، شکست آشکار دیپلماتیک برای جمهوری اسلامی بود. اگر مفاد قرارداد با موفقیت اجرا گردد، آنگاه غلط نیست اگر گفته شود جمهوری اسلامی بازنده اصلی جنگ ۸ روزه غزه است.

البته حماس هم تعهد کرده است تونل‌های انتقال سلاح و قاچاق اسلحه نیز برچیده شوند. به‌طور کلی، رفع محاصره غزه باعث رونق اقتصادی، سیاسی و روابط خارجی غزه شده و بدین ترتیب موقعیت حماس تقویت می‌شود. در این واقعه دولت خودگردان فلسطین و گروه ساف منفعل بودند و سیر تحولات، روند به حاشیه رانده‌شدن این گروه را تسریع کرد.

اعلام جشن در غزه در حالی که فلسطینی‌ها بیش از ۱۶۱ نفر تلفات انسانی داشته‌اند، در عین حال نوعی واکنش روانی و تبلیغاتی است تا حماس روحیه نیروهایش را حفظ کرده و با تبلیغ برتری امتیازات بر هزینه‌های پرداخت‌شده، مانع از بروز انتقادات در غزه شود.

باز شدن مسیرهای ارتباطی با غزه که مرهون تغییر نظام سیاسی در مصر است در عین حال نشان می‌دهد، دولت اسرائیل تحت فشار برخوردهای نظامی و خشونت‌آمیز حاضر به اعطای امتیاز است. این فاکتوری است که رهبری جمهوری اسلامی تمایل دارد روی آن مانور بدهد و از بین رفتن محاصره را به عنوان موفقیت رویکرد جمهوری اسلامی در تشویق به مقاومت مسلحانه جلوه دهد.

میزان تغییرات در موازنه قوای منطقه خاور میانه

دولت جدید مصر و محمد مرسی از برنده‌های اصلی این جنگ بودند. جنگ ۸ روزه غزه موقعیت دولت مصر را تثبیت کرد و نشان داد نقش میانجی‌گرانه مصر در منطقه حتی پس از سقوط مبارک نیز برقرار است. همچنین مرسی نشان داد اگرچه حمایت و همدلی دولتش با فلسطینی‌ها بیشتر است، اما حاضر نیست این حمایت را به قیمت خصومت با اسرائیل انجام دهد بلکه به دنبال راه‌کارهای بینابینی است.

روابط آمریکا و مصر نیز بهتر شد و اوباما به صراحت از نقش مثبت دولت مرسی تجلیل کرد. این اتفاق کفه ترازو را به نفع جریانی در واشنگتن و کاخ سفید سنگین کرد که معتقد است مصر می‌تواند کماکان متحد امریکا در منطقه باقی بماند.

دولت آمریکا سمت‌گیری آشکاری به نفع اسرائیل داشت و نگذاشت قطعنامه شورای امنیت علیه خشونت‌ها در غزه صادر شود. رویکرد اوباما تقریبا مشابه برخورد جرج بوش در موقع جنگ سی و سه روزه اسرائیل و حزب‌الله لبنان بود. این برخورد جانبدارانه نشان داد امریکا همچنان به اسرائیل به‌مثابه متحد استراتژیک می‌نگرد.

اما برکشیدن آتش جنگ و بخصوص استفاده از موشک‌های فجر در ابتدا به نفع جمهوری اسلامی تمام شد و توجه را از ایران به غزه معطوف کرد. اما آتش‌بس و کارایی بالای گنبد آهنین عمر این موفقیت را کوتاه ساخت. اگر فضا رو به آرامش برود، دوباره بحران هسته‌ای ایران به جایگاه قبلی خود در منطقه بر می‌گردد.

از بین رفتن بخشی از توان موشکی حماس ضایعه‌ای برای جمهوری اسلامی است. همچنین تقویت نقش منطقه‌ای مصر و تحکیم روابط بین حماس و مصر به ضرر ایران است. ممانعت از صدور مجوز برای حضور علی‌اکبر صالحی در غزه از سوی دولت مصر، شکست آشکار دیپلماتیک برای جمهوری اسلامی بود. اگر مفاد قرارداد با موفقیت اجرا گردد، آنگاه غلط نیست اگر گفته شود جمهوری اسلامی بازنده اصلی جنگ ۸ روزه غزه است.

در این جنگ، دولت‌های عربی تحرک چندانی نداشتند و وضعیت آنها تفاوتی نکرد. ترکیه بر رویکرد حمایتی‌اش از فلسطینی‌ها افزود و بیشتر در تلاش اعمال فشار برای ایجاد آتش‌بس بود ولی موقعیت نقش‌آفرینی برای وساطت پیدا نکرد. حکومت سوریه نیز از گسترش تنش سود می‌برد.

اگرچه امید قطعی برای اجرای کامل قرارداد آتش‌بس وجود ندارد، ولی علائمی مشاهده می‌شوند که می‌تواند بیانگر شروع عصر جدیدی در روابط اسرائیل و فلسطین باشند. تلاش دولت مصر برای تنش‌زدایی، سرمایه‌گذاری بیشتر دولت اوباما بر روی صلح خاورمیانه در دوره دوم ریاست جمهوری، کاهش شکاف بین ساف و حماس، تقویت اسلام‌گرا‌ها در منطقه و ضرورت کاهش هزینه‌های امنیتی اسرائیل از این شواهد هستند. در این میان حماس نقش کلیدی دارد اگر تاثیرپذیری از بهار عربی را ادامه دهد و چهره میانه‌رو از خود در توازن قوای جدید منطقه به نمایش بگذارد.

البته طرفین دستاوردهایی نیز داشته‌اند که مشوق آنها برای درگیری در مقاطع آینده باشد. روزهای آینده نشان خواهد داد آیا مدار بسته صلح اسرائیل و فلسطین گشوده می‌شود یا نه.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.