پاسخ به آقای هدی صابر

به نام یگانه هستی بخش
مقدمه:
این مطلب در پاسخ به نامه آقای هدی صابر نوشته شده است که باب گفتگوی انتقادی در خصوص عملکرد دوران خارج از کشور اینجانب را گشودند. من ابتدا به صورت خصوصی پاسخ ایشان را دادم اما نهایتا پس از درخواست پیگیرانه ایشان برای انتشار علنی مکاتبات، پاسخم را به شرح زیر بازنویسی کردم:
پاسخی به مکتوبی بی پاکت وبی حاجب و بی حجاب
سلام بر تو دوست و سرور گرامی ، امیدوارم در پناه حق شاد باشی اگرچه می دانم در این روزها که بر خلاف طبیعت، خزان بر جامعه حاکم است، حال و احوالات چندان مساعد نیست.
ابتدا به شدت عذر تقصیر و پوزش می طلبم از تاخیر طولانی که فقط و فقط به گرفتاریم ارتباط داشت. بر خلاف تصوری که در ایران هست و سایه اش بر نامه شما نیز هویدا بود، زندگی در اینجا سخت است و آدم را چنان درگیر می سازد که اوقات فراغتی نمی ماند.
بگذریم برویم بر سیر اصل داستان . شما حکم یک بزرگ سیاسی ، اسوه مقاومت، صداقت و پاکی را برای من دارید و همواره به هم سخنی با شما بالیده ام. بسیار متاسفم که نتوانستم با شما قبل از رفتن گفتگویی داشته باشم.
برادر من پیش از آنکه از ایران بیرون بیایم وارد فصل فکری- سیاسی جدید شدم که آن را تداوم مشی گذشته ام می دانم و نه انحراف از آن. البته مدعی نیستم که لغزش نداشته ام. بسیار خوشحالم که شما مشفقانه و صریح از سر دغدغه در قبال فرجام آنانی که در پی بهبود وضع موجودند ، به انتقاد از من پرداخته اید. در این مدت خیلی به حرف های تان فکر کرده ام. از قلم تان دلخور نشدم. اما برخی نکات برایم غیر مترقبه بود.
بزرگوار من ظرفیتم را به هیچ فرد و یا دولتی از جمله آمریکا واگذار نکردم و با همه مشکلاتی که کم از ایران نبود، استقلالم را حفظ کردم. چون خود به انتظاری که ملاک قضاوت شما است واقفم و بدان متعهد.
در ادامه دغدغه هایم برای حصول به “ایران برای همه ایرانیان” در اینجا کوشیده ام تا از امکانات مشروع موجود در راستای دفاع از منافع میهنم و حقوق ملتم استفاده کنم و در حد بضاعتم کمک نمایم به گشایش و یا حداقل دور کردن آفات و تبعات منفی در این روزهای بحرانی.
من مجبور به ترک ایران بودم .البته از سالیانی پیش برنامه داشتم که برای ادامه تحصیل به خارج بیایم اما روند حوادث و زندان ها آن را به عقب انداخت. اولویت و دغدغه اصلیم به پایان رساندن تحصیل در دوره دکتری است و همانطور که در ایران از دانشگاه فقط مدرک و شغل نطلبیدم در اینجا نیز رسالت اجتماعی ام را ادامه دادم.
محور اصلی انتقاد شما به حضور من در صدای آمریکا بر می گردد. نخست لازم است بگویم که تصور شما از شکل حضور من در آنجا اشتباه است. من کارمند و نیروی آنجا نیستم و مسئولیت و دخالتی در تدوین سیاست های آن ندارم. من فقط هفته ای یک بار در آنجا به عنوان تحلیلگر حضور پیدا می کنم. حضور من فقط به عنوان مصاحبه شونده است که خیلی از افراد و از جمله دوستان مشترک مان نیز چنین می کنند و با آن مصاحبه می کنند. در آنجا هم نظرات شخصی خودم را بیان می کنم و کاملا استقلال دارم و کسی به من دیکته نمی کند که چه چیز را بگویم یا نگویم و یا خطوط قرمز برایم ترسیم کنند. اینجا با صدا و سیمای جمهوری اسلامی از اساس متفاوت است. نه نظرات اینجانب لزوما مورد تایید صدای آمریکا است و نه مواضع صدای آمریکا لزوما مورد پذیرش بنده هست.
اما اگر نفس حضور من در آنجا را ایراد می دانید ، باید در جواب عرض کنم که آنجا را برای بیان دیدگاه هایم ، دفاع از آرمان ها و دغدغه هایم در چهارچوب منافع ملی و ارتباط با مردم مفید می دانم. صدای آمریکا رسانه ای است که مخاطب زیادی دارد و عرصه خوبی برای آگاهی بخشی و ارتقاء بینش عمومی است.
در واقع من از این تریبون در راستای آنچه مصلحت می دانم، استفاده می کنم و به مانند شما به ضعف ها و نقائص آن هم آگاهم اما استفاده از ظرفیت آن و همچنین تلاش برای بهبود آن را مفید می دانم. بعد این تصور اشتباه است که این رسانه با هدفی مشخص درصدد ایجاد آلترناتیو سازی و رهبری برای آینده ایران است. با توجه به مشاهدات و اطلاعات من ، سیاست چلبی سازی و القاء آن به افکار عمومی در آن واقعیت خارجی ندارد.
این رسانه قبل از من بوده و بدون من هم خواهد بود. نرفتن امثال من تاثیری در آنچه شما از آن نگران هستید، نخواهد داشت . بر خلاف نظر شما، به باور من اکثر پرسنل صدای آمریکا و میهمانان مدعو، انسان های شریف و دلسوز به حال وطن و ملت هستند که من در عین اختلاف نظر با برخی از آنها، احترام زیادی برای شان قائل هستم. حتی برحی از روزنامه نگاران اصلاح طلب اکنون در صدای آمریکا و رادیو فردا فعالیت دارند.
خالی کردن صحنه، راه را برای دیگرانی برای تاثیر گذاری بر افکار عمومی باز می کند که پسندیده نیست. من حرف هایم را به صورت مستقل می زنم و هیچگاه در موضع مدافع سیاست های آمریکا حرف نزده ام. سبک حرف زدن و تحلیل من مشابه آخرین مواضعم در ایران است.
در حال حاضر با توجه به انسداد رسانه ای در ایران می توان از ظرفیت این رسانه با حفظ استقلال نظری استفاده کرد و سیاست انحصار اطلاعات حکومت را شکست.
برای من بسی باعث حیرت است چرا کسانی که حساسیت زیادی نسبت به صدای آمریکا نشان می دهند، در مورد بی بی سی و دیگر رسانه ها خارجی چنین برخورد نمی کنند؟
اگر ما برای انتخاب مردم احترام قائل باشیم، مخاطب بالای این رسانه که امری انکارناپذیر است، این واقعیت را گوشزد می کند که دلایل این توجه تجزیه و تحلیل گردد و به خواست و تصمیمی که در پشت سر این علاقه وجود دارد ، احترام گذاشته شود. نه آنکه آن را تخطئه کرد و برخوردی شبیه محافظه کاران با روزنامه های اصلاح طلب داشت که بدون توجه به تیراژ بالای آنها که بیانگر محبوبیت اجتماعی بالا بود، سیاست تخریب و افترا را به کار بستند و سرانجام نیز با برخورد حذفی آنها را از حضور اجتماعی محروم کردند.
البته این سخن هرگز بدین معنی نیست که اگر رسانه ای پر طرفدار بود ، نتوان از آن انتقاد و مخالفت کرد. بلکه در چهارچوب سرمشق دموکراسی به حق انتخاب مردم احترام گذاشت و آن را به عنوان یک واقعیت به رسمیت شناخت و سپس با توجه به این نوع برخورد ، به نقد و اعتراض منصفانه پرداخت.
من همیشه در سخنرانی ها و مصاحبه هایم به صورتی روشن با جنگ و سیاست های جنگ طلبانه مخالفت کرده ام. اما در عین حال مخالف سازش هم بوده و هستم. من چه در ایران و چه در اینجا طرفدار راه سوم یعنی همسو کردن بردار فشار های خارجی و داخلی در راستای منافع ملی بوده ام. امروز در دنیای در حال جهانی شدن ، نمی توان مانند دوران جنگ سرد اندیشید. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم عامل خارجی و سیاست آمریکا در سرنوشت ما تاثیر دارد پس با واقع بینی سعی کنیم در حد امکان از زیان بار شدن این تاثیر بر علیه مردم جلوگیری کنیم. من خوشبین به سیاست دولت امریکا و هیچ دولت خارجی نیستم و می دانم که آنها در راستای منافع خود عمل می کنند. اما در این میان می توان منطقه مشترک منافع طرفین را پیدا کرد آن هم در شرایطی که نمی شود واقعیت را عوض کرد و یا توان دگرگون کردن شرایط وجود ندارد.
در حال حاضر بین منافع ایران و آمریکا به لحاظ ژئو استراتژیک و سیاسی همسویی وجود دارد و برای اولین بار در طول تاریخ روابط ایران و آمریکا این فرصت پیش آمده است که بتوان از این ظرفیت برای بهبود موقعیت مردم و جنبش دموکراسی خواهی استفاده کرد. بدیهی است برآیند سیاست های رسمی آمریکا در گذشته به ضرر مردم و دموکراسی بوده است. اما تحولات پس از فروپاشی شوروی سابق و بخصوص پس از ۱۱ سپتامبر فضای جدیدی را گشوده است که بالقوه ظرفیت مثبت دارد. البته ثمر بخشی آن مستلزم عملکرد درست دولتمردان آمریکایی و هوشیاری نیروهای دموکراسی خواه و متعهد به منافع ملی است در غیر این صورت با اتخاذ اشتباه از هر سوی در به همان پاشنه سابق خواهد چرخید و باز مردم ایران و توسعه کشور بیشترین هزینه ها را خواهد داد.
خوشحالم که شما اذعان کرده اید در نگارش بیانیه بهار بغداد دخالتی نداشتم. اما فکر نمی کنم حضور در صدای آمریکا ترجمه عملی آن بیانیه باشد. البته هدف کسانی که آن بیانیه را امضا کردند، آنی نبود که منتقدین تصور می کردند ، با این وجود ما در جلسات داخلی آن بیانیه را نقد کردیم و البته در مدت زمان نه چندان کوتاهی نیز بیانیه دیگری در تعدیل و تشریح آن صادر شده بود و دیگر نیازی به بیانیه انتقادی جدید نبود.
در ثانی من با دیدگاه شما نسبت به آمریکا و مجموعه مناسبات بین المللی موافق نیستم و استقلال را در خصومت و عدم ارتباط با آمریکا و جهان نمی دانم و به دنبال انقلاب در مناسبات بین المللی نیستم. می توان مستقل و منتقد بود ولی خارج از نظریه امپریالیسم به آمریکا نگاه کرد و تعامل کرد. کاری که خیلی از کشور ها کردند و منافعش را هم عاید ملت های شان کردند.
من از شما سئوال دارم که با کشور امریکا چه باید کرد؟ یا اگر شما به جای احمدی نژاد عهده دار سیاست خارجی کشور بودید چه می کردید؟ همکاری با سازمان های غیر دولتی ،برخورداری از فرصت های پژوهشی و گفتگوی شفاف و علنی با مردم امریکا از کانال نمایندگان آنها را امری مثبت یا منفی می دانستید؟. یا اگر در موقعیتی مشابه دالای لاما قرار می گرفتید چه می کردید؟ اگر پاسخ منفی است و با دیدی توطئه انگارانه دست رد بر هر نوع ارتباطی با امریکا می زدید حال این پرسش پیش می آید که تفاوت شما با دیدگاه حکومت نسبت به آمریکا چیست؟
این مسئله زمانی آشکار تر می شود که بدانیم جامعه سیاسی و اجتماعی آمریکا بسیار فراتر از دولت آمریکا است. بر خلاف تصور همگانی یک هیئت مدیره و یا لابی یهود و یا سیا بر آمریکا حکمران مطلق و فعال مایشاء نیست.
بسیاری از سازمان های مطالعاتی ، غیر انتفاعی،خیریه، مذهبی،روشنفکری و اجتماعی در فضای سیاسی آمریکا حضور دارند. سیاست از پیش شکل گرفته و غیر قابل تغییری در آمریکا وجود ندارد و سیاست های کلی در حین رقابت ها تکوین می یابد. بسیاری از انتقاداتی که در آمریکا است تند تر از آنی است که در ایران بیان می شود.
حال در این فضای متکثر می توان فعالیت نمود و برخوردی مطلق و سیاه و سفید انجام نداد بلکه خاکستری به مسئله نگاه کرد .
من به مانند شما، غرب را کامل و بی ایراد نمی دانم و شیفته آن نیستم اما به جای ستیز برخوردی انتقادی با آن دارم. شالوده تمدن غرب را قبول دارم و باز هم می گویم چیزی یکپارچه به نام غرب وجود ندارد. بسیاری از انتقاداتی که شما بیان داشته اید، برگرفته از آثار برخی از روشنفکران غربی است. می توانیم در این خصوص ریز تر و مشخص تر صحبت کنیم.
تغییر مناسبات نا عادلانه جهانی، پروسه ای تدریجی و زمان بر است. برای کشوری مثل ما که هنوز مسافر قطار توسعه است و اقتصاد آن حکایت بیماری را دارد که مدت ها است مقیم تخت بیمارستان است، اولویت در بهبود روابط با کشور های قدرتمند دنیا و سازگاری با جریان بین المللی است تا بتوان فرایند توسعه ملی را گسترش و شدت بخشید. ما باید تکلیف خودمان را روشن کنیم آیا می خواهیم کره جنوبی شویم یا کره شمالی؟ تا زمانی که در جرگه کشورهای توسعه یافته حضور نیابیم، نمی توانیم در عرصه بین المللی مدعی شویم.
قطعا عراق و افغانستان مشکلات بسیار دارند و من همانطور که بار ها صریح گفته ام با تکرار این تجربه در ایران به شدت مخالفم اما برای بررسی منصفانه باید آن ها را با زمان طالبان و صدام مقایسه کرد. افغانستان به مراتب شرایط بهتری دارد و پرونده عراق نیز هنوز بسته نشده است اگرچه وضع کنونی اش فاجعه بار است.رویه ها و ساختار های دموکراتیک و توسعه گرا و نظام حزبی متکثر در این مناطق بحران زده در حال شکل گیری و پیشرفت هستند و دولت های فعلی آنها منتخب مردم های شان هستند. نباید فراموش کرد که نیروهای مخالف آنان دشمن بشریت و مخالفان کمربسته تمدن و دستاورد های انسانی هستند. ماهیت آنان از جنس فاشیسم نازی است لذا همانطور که بشریت از ائتلاف استالین- روزولت-چرچیل با همه مشکلات شان در آن دوران نهایتا ضرر نکرد ، امکان اینکه این بار نیز چنین شود، کم نیست.
من گمان نمی کنم حتی اگر میل به ولع در جهان کنونی برای تصرف و چپاول بیش از قبل باشد ، آن امکان تحقق داشته باشد برای اینکه رشد جامعه جهانی ، توان نیروهای مردمی و عقلانیت انتقادی مجالی بدان نمی دهد. در ثانی مگر حکومت های خودکامه اشتهای کمتری برای چپاول دارند. مثلا در عراق دوران صدام امکان دستیابی انحصاری به بازار انرژی آن برای آمریکائیها ممکن نبود؟ شما بهتر از من می دانید که دیکتاتور ها برای ماندن خود حاضرند هر قیمتی را به پردازند و همه ثروت ها و دارایی های کشور های شان را قیمت فلاکت وبدبختی ملل شان به تاراج دهند.
من کاملا بر تحولات درون گرا اعتقاد دارم منتها این درونزایی به معنای منزوی شدن از جهان خارج و تکیه صرف بر منابع داخلی نیست و با رعایت شروطی می توان در چهارچوب خواست داخل از امکانات جهانی هم استفاده کرد و بخصوص در زمانه حاضر که به دلیل سیطره فرایند جهانی شدن دیگر ، مفهوم حاکمیت ملی به معنای محصور کردن تصمیم سازی در پشت مرز ها نیست بلکه شهروند جامعه جهانی مجاز است جهانی بیندیشد و با استفاده از تمامی امکانات برای بهبود رفاه و سعادت خود و بشریت بکوشد. با حفظ هویت ملی می توان هویتی جهانی نیز داشت که در تدارک جهانی برابر ، آزاد و سرشار از رفاه همگانی است که فقط اصول انسانی بر آن حاکم باشد.
البته این نظم جدید به معنای پایان تاریخ نیست قطعا در این مرحله بین منافع شرکت های فراملیتی و غول های اقتصادی فرامرزی با مطالبات عدالت طلبانه و آزادی خواهانه تعارض وجود دارد که موجب دور جدیدی از تلاش ها برای سوق دادن جهانی شدن به سمت برابری سیاسی ،اقتصادی و حیثیتی آدمیان ، حاکم شدن حقوق بشر بر مناسبات جهانی و مهار کردن سرمایه داری لجام گسیخته شده است.
جهانی شدن وجوه مختلفی دارد و همچنین نگرش های گوناگونی نسبت به آن وجود دارد ، می توان با وجوه و قرائتی از آن موافق بود که با زدودن تمامی موانع اجتماعی و سیاسی و نفی هر گونه برتری طلبی دینی، ایدئولوژیک، سیاسی ،نژادی و طبقاتی به دنبال همبستگی جامعه بشری و برخورداری همه ملل از امکانات جهانی است و با آنچه که در قالب مفهوم ” جهانی سازی” به دنبال حاکم کردن یک نگرش خاص، نظام ارزشی و منافع خود بر کلیت جهان است و یکجانبه گرایی در جهان واحد را دنبال می کند، مخالفت نمود.
قطعا در جهان پیش رو مفاهیم دولت ملی، ملیت و تابعیت تغییر خواهند کرد، همانگونه که اگر با نگاهی تاریخی گذشته را واکاوی کنیم می بینیم که ملیت ، ملی گرایی و دولت ملی بر ساخته ها و نرم افزار های اجتماعی بوده اند و هیچگاه مفاهیمی عینی و پدید هایی ابدی و ازلی نبوده اند. بشر در سیر تحول خویش مراحل مختلفی و از جمله عصر دولت های ملی را پشت سر گذاشته است و اینک می رود تا شیوه زیست بهتر و انسانی تر را در پارادایم جدید دهکده جهانی و عصر انفجار اطلاعات خلق کند.
در این پویش جدید ،مفهوم دولت ملی در راستای متشکل شدن ملل متحد در قالب شبکه ای یک پارچه تحول و تکامل می یابد. در دولت ملی تلاش برای حداکثر کردن منافع مردمانی بدون توجه بود که در محدوده جغرافیایی خاصی با پیشینه فرهنگی، پیوند های اجتماعی و سابقه تاریخی مشخصی در قالب زبان ، نژاد و آیین خاص زندگی می کردند. در این میان سرنوشت دیگر ملل مهم نبود، حتی بعضا ملی گرایی و رعایت هویت ملی متضمن ستیز با مردمان دیگر مناطق بود.
اما در عصر فراملی این تلاش ها بگونه ای سامان داده می شود تا انسان ها در هر کجای این کره خاکی که هستند صرفنظر از تمایزات نژادی، طبقاتی، جنسیتی ، دینی، فرهنگی و زبانی بتوانند به حداکثر رفاه دست یابند. به عنوان مثال رشد ایرانی به معنای رشد هر انسان دیگری است که در این جهان زندگی می کند .
اگر جهان غرب امنیت می خواهد لازمه اش برخورداری دیگر بخش های جهان بخصوص کشور های فقیر و توسعه نیافته از ثبات و رشد است. هیچ ملتی بر دیگر ملل رجحان و افتخار ندارد و هیچ ملت ، قومیت و پیروان مذهبی را نمی توان تحقیر کرد. فقط انسان واجد ارزش است نه صرفا تابعیت یک قلمرو جغرافیایی خاص یا تعلق به آئین و فرهنگی ویژه . در این سرمشق عام گرایی حرف اول و آخر را می زند و هرگونه برتری طلبی در چهارچوب ملیت، نژاد، دین و تمدن نفی می شود و دست رد بر هر اراده ای زده می شود که می خواهد تک صدایی را بر عرصه عمومی تحمیل کند و همگان را به یک شکل در بیاورد. خاص گرایی فقط در حوزه خصوصی جوامع و گروه ها معنا می یابد و در سپهر عمومی، رویه های حکمرانی و ساختار های اجتماعی چه در سطوح ملی و چه بین المللی جایگاهی ندارد.
از سوی دیگر از نقش آفرینی قدرت های بزرگ گریزی نیست و البته این چیز تازه ای در تاریخ ما نیست از زمان بعد از فتحعلی شاه قاجار تا کنون ، عوامل خارجی یک پای تعیین کننده تحولات داخل بوده اند. لذا در واقع استقلال خواهی در شناخت واقع بینانه از جهان خارج، پرهیز از سیاست تهاجمی و ماجراجویی ، تلاش برای ارتقاء منافع ایران با استفاده از تضاد ها ،شکاف ها و رقابت های منطقه ای و جهانی ، مبارزه با سلطه خارجی ، تاکید بر حق انحصاری مردم ایران در تعیین موارد دلخواه خویش و مخالفت با هر نوع مداخله ای که بخواهد بر ضرر مردم و منافع ملی باشد، معنای درست خود را پیدا می کند.
از سوی دیگر مفاهیمی چون استقلال و حاکمیت ملی پدید های ثابت و ایستایی نیستند ،بلکه با تغییر شرایط جامعه و آگاهی عمومی دستخوش تغییر می شوند. استقلال در مفهومی سنتی متضمن خودداری از پذیرش هر تصمیم و برخورد الزام آور خارجی است یا در بیانی ساده تر برای عامل خارجی در چهار دیواری کشور هیچ نقشی قائل نشد.
اما در مفهوم جدید استقلال، مرز میان یک کشور و جهان خارج و نیز تصمیم داخلی و بین‌المللی بیش از گذشته متداخل شده و امکان جداسازی داخل و خارج، استقلال و وابستگی، چون گذشته متصور نیست، به همین دلیل عضویت در بسیاری از نهادها و موسسات بین‌المللی و فرآیند جهانی شدن، موجب کم‌رنگ شدن تعریف سنتی از استقلال شده است.
در این مفهوم جدید حقوق بین الملل متکی بر موازین حقوق بشر بر فراز قوانین ملی قرار می گیرند و نهاد های بین المللی کارویژه های پیدا می کنند که منجر به دخالت در امور داخلی کشور ها می شود. به عنوان مثال می توان به تصمیم فیفا در مورد فدراسیون فوتبال ایران و یا آژانس بین المللی اتمی اشاره کرد و بعید می دانم کسی این اقدامات را نفی استقلال کشور بداند. از زاویه ای دیگر تحقق استقلال لزوما به معنای تشکیل دولت ملی غیر وابسته نیست ، بلکه این شرط لازم است و برای کفایت و تکمیل شدن نیازمند وجود آزادی و برابری سیاسی است. حکومت های خودکامه ای که با مردم خویش بیگانه هستند و به صورتی نا مشروع تصدی نمایندگی آنها در عرصه سیاست بین المللی را بر عهده دارند، را نمی توان به صرف اینکه در واحد جغرافیای خاص حکومت می کنند و به زبان ملت های شان صحبت می کنند، پاسدار استقلال آن کشور ها دانست .
رجوع به نهاد های بین المللی و بهره گیری از امکانات مشروع خارجی فی نفسه تعارض با استقلال ندارد و حتی اگر فرایند تحقق آزادی ، رهایی از حکومت های غیر دموکراتیک و برقراری حاکمیت ملی ودموکراسی را تسریع کند، در واقع استقلال حقیقی را نیز به ارمغان می آورد. اگر مرز ها فقط محدوده فیزیکی و جغرافیایی سرکوب و چپاول مردمانی را تعیین کنند ، دیگر تفکیک خودی و بیگانه معنا ندارد.
امروز استقلال بعدی فراملی یافته است. تلاش برای استقلال بهتر به معنای تلاش جمعی در محدوده جهانی برای دستیابی به حقوق برابر در سطح دنیا (یعنی دموکراسی بین المللی)، فهمیده می شود. استقلال دولت ها در گرو قدرت کشور ها د رخانواده جهانی است و قدرت کشور ها در گرو قدرت ملت ها است. هر چه ملتی قویتر باشد از سطح استقلال بیشتر برخوردار شده و به میزان گسترده تری از وابستگی مستقیم و غیر مستقیم خلاصی می یابد. قدرت ملت مرهون داشتن اگاهی، دانش و تولید بیشتر است. شهروندان هر خطه به میزانی که در نقش آفرینی جهانی و فرایند جهانی تو.لید کالا و اطلاعات جایگاه ممتاز تری داشته باشند ،خود بخود از توان بالاتری برخوردار خواهند گشت و طعم دلچسب استقلال حقیقی را خواهند چشید.
حال با این تعریف استفاده از هر ظرفیت مشروع خارجی به شرطی که در خدمت منافع ملی ایران باشد و موقعیت مردم ایران را در چهارچوب مورد دلخواه آنها بهبود بخشد و به تمامیت ارضی کشور خدشه ای وارد نکند، نه تنها نافی استقلال و خروج از مبارزه ملی نیست بلکه قرائت موثرتری از استقلال و کارزار ملی برای توسعه و دموکراسی را بازتاب می دهد.
مفهوم قابل تامل دیگر دخالت بشردوستانه است که در فرصتی دیگر بدان خواهم پرداخت.
بله اراده جنگ افروزانه خارجی در بین برخی سیاستمداران آمریکایی وجود دارد و من هرگز با آنها نه تنها هم صدا نشده ام بلکه مرزبندی و مخالفت صریح نیز با آنها داشته ام. صدای آمریکا به هیچوجه در کنترل آنها نیست. اما به قول شما در اصل، راست داخلی زمینه را برای جنگ آماده می کند و وسوسه راست جنگ طلب خارجی برای دخالت در مسائل ایران معلول فتنه گری ها و بهانه دادن های آن است . از سوی دیگر جنگ افروزان و بحران سازان داخلی اکنون فقط یک مشکل داخلی نیستند، بلکه معضلی جهانی نیز محسوب می گردند.
برای جلوگیری از جنگ فقط مخالفت لفظی با جنگ جایز نیست بلکه باید راهکاری پیدا کرد تا این جریان در عمل مهار شود و بدینترتیب از شعله ور شدن آتش جنگ ممانعت کرد. می شود دموکراسی خودجوش و مردم بنیاد ایرانی را با خواسته های مشروع جامعه جهانی جمع کرد و لزوما تعارضی ذاتی بین آنها وجود ندارد. اما صرف محکوم کردن جنگ بدون پرداختن به مسائل اصلی مردم ایران خطر ریختن آب به آسیاب اقتدار گرایان را نیز در بر دارد تا پشت مفهوم استقلال و صلح طلبی پایه های مناسبات مردم ستیزانه شان را گسترش و تعمیق دهند و همچنین با حاتم بخشی از کیسه ملت به زد و بند با جهان خارج به پردازند.
اما من هیچ کینه و نفرتی از کسی و بخصوص حاکمان و آنانی که به من ظلم کردند ندارم ،هیچ خواسته شخصی نیز ندارم فقط برایم مردم و کشور مهم هستند. نه تنها خصومتی با آنها ندارم بلکه پیشاپیش آنها را نیز بخشیده ام و هیچ انگیزه ای برای انتقام از آنها ندارم. اما پس از زندان در مبارزه مصمم تر شدم و رادیکال تر شدنم را تداوم منطقی مواضعم و آنچه که حکومت انجام داد، می دانم.
ولی به عکس فکر می کنم گروه شما حرکت نکرد و قدری محافظه کار شد. نگاهی منصفانه به آنچه که در دهه هشتاد گذشت معیار خوبی برای قضاوت است که کدامین مشی به تعادل نزدیک بوده است.
جریان منسوب به شما بر خلاف ادعا هایش از گفتمان اصلاحات جامعه محور فاصله گرفت و به قدرت نزدیک شد. البته نتیجه آن را نیز در انتخابات دومین دوره شوراها و ریاست جمهوری نهم دریافت کرد و از نیروهای اجتماعی تحول خواه و بدنه مردمی آن نمره مردودی گرفت.
آن روز که شما جنبش دانشجویی را تمام شده اعلام کردید و همچنین نقد هایتان را بر مجموعه انجمن های اسلامی خواندم، خیلی تعجب کردم. بی تردید اشتباه زیاد بوده و جنبش از شرایط خوبی مانند گذشته برخوردار نبوده است ،اما این بدان معنی نیست که شمشیر نفی را بر سر آن بکوبیم و یا اگر دیدیم مواضعش با نگاه ما متفاوت شده است و بگونه دیگری عمل می کند بیاییم اصل موجودیت آن را نفی کنیم. من در مقاله ای سعی خواهم کرد ،پاسخی به انتقادات شما به مشی سالیان پیش انجمن های اسلامی بدهم. اما باز هم می گویم جریان شما همان اشتباهی را نکند که پیشتر حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مرتکب شدند که فکر می کردند مشکل جنبش دانشجویی با آنها به دلیل وجود چند فعال دانشجویی مخالف با آنها است و از قبل مقابله و تخریب آنها می توان شکاف با دانشجویان را کاهش داد. جنبش دانشجویی به عنوان بخش آوانگارد جامعه متاثر از جوشش لایه های درونی و تغییرات هویتی و نسلی است. فعالان دانشجویی بازتاب دهنده این میل و اراده هستند و نه خالق آن. در واقع کسانی نخبه دانشجویی می شوند که درک مناسبی از خواسته های بدنه دانشجویی داشته باشند و نظرات و دیدگاه های موثری را نیز برای نمایندگی مطالبات آنها بیان کنند. برادر عزیز مشکل روی گردانی جنبش دانشجویی از باور ها و دیدگاه های جریان شما که به روشنی از خلال نقد های تان به فعالان کنونی انجمن های اسلامی هویدا است، ناشی از این حقیر و دیگر فعالان دانشجویی نیست.
بهبود روابط شما با دانشجویان محتاج بازنگری در سیاست ها و بینش ها و ارائه متاع فکری و سیاسی جدید است که بتواند انتظارات نسل جدید دانشجویی را تحقق بخشد.
برادر گرامی در این مدت که من در خارج هستم آماج تخریب ها و تهمت های ناجوانمردانه زیادی از جانب عناصر حکومتی ، رقبا و دشمنان قرار گرفته ام. من روزهای خیلی سختی را گذراندم که به لحاظ معنوی و مادی بسیار مشقت بار بود. بر خلاف تصوری که در ایران هست. زندگی در اینجا راحت نیست و سیل دلار ها به سمت آدم سرازیر نشده است. باید حسابی بدوی تا بتوانی زندگی ات را اداره کنی و تازه با رنج غربت ،آوارگی ،دوری از خانواده و محرومیت های عاطفی دست و پنجه نرم کنی و از سویی طعم تلخ و آزاردهنده تهمت ها و تخریب ها را هم تحمل کنی. شرایط مادی و رفاهی که من در ایران داشتم به مراتب بهتر از اینجا بود.
متاسفانه به نظر می رسد موج حرکت های تخریبی در برخی دوستان نیز تاثیر گذاشته است. اگر دعاوی کیهان ، صدا و سیما و رسانه های وابسته به جناح های حکومتی مبنا قرار گیرد آن وقت حجم اتهاماتی که به جریان سیاسی –فکری شما وارد شده است، قطعا اگر از من بیشتر نباشد، کمتر نیست!
من راه ها برایم در ایران بسته شده بود. علاوه بر زندان ۶ سال محرومیت از حقوق اجتماعی داشتم که بر اساس آن می توانستند حتی نگذارند کار کنم.
من قطعا به ایران بر می گردم. من یک لحظه در اینجا بدون فکر ایران نگذرانده ام و همواره خود را ساکن موقت این دیار دانسته ام که البته آنگونه که شما فکر می کنید منفی نیست و مزیت های خودش را دارد ولی من بدان دل نبسته ام. ولی هنگامی بر می گردم که دوره دکترایم تمام شود. بعد از آن باکی ندارم و تحت هر شرایطی به ایران بر می گردم.
منتها خدا برای من خدای همه سرزمین ها و ملت ها است.
برادر صابر
مردم آمریکا عموما انسان های خوبی هستند و متفاوت هستند از آن تصوری که در ایران وجود دارد. من دیگر جهان وطنی می اندیشم . انسان ها به شرط پایبندی به اصول انسانیت همه برادران و خواهران من هستند. وطنم ایران چون ریشه من در آنجا است برایم مزیت دارد ولی این مزیت را دلیلی نمی دانم که بر دیگر ملل فخر بفروشم و یا خود را تافته جدا بافته بدانم. به هویت ملی و مذهبی خودم نیز افتخار می کنم.
سخن آخر آنکه من هر آنچه در اینجا انجام داده ام علنی و شفاف بوده است. کلیه کار های سیاسی من در نوشته ها و مصاحبه هایم محدود و خلاصه می شود.
قطعا نصیحت های شما را مورد توجه قرار خواهم داد و فاصله ها را کم خواهم کرد و بیشتر به خلوت اختصاص خواهم داد.
باز هم از دلسوزی ها و توصیه های مشفقانه من را محروم نفرمایید.
به خانم و فرزندانتان خیلی سلام برسانید.
با تقدیم احترام
علی افشاری
شهریور ۱۳۸۶

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.