فراز و فرود اسدالله لاجوردی ، نماد خشونت دولتی در اوایل دهه شصت

سخنان مجید انصاری در خصوص دوران مدیریتش بر سازمان زندان ها در سال های میانی دهه شصت باعت شد تا نام اسدالله لاجوردی و عملکرد او در برخورد با مخالفان و منتقدین جمهوری اسلامی بار دبگر مورد توجه و بحث در فضای سیاسی قرار گیرد. مجید انصاری مدعی شده است که پس از اینکه شورای عالی قضایی ماموریت تهیه گزارش از وضعیت زندان های استان تهران را به وی سپرد ، به بررسی عملکرد لاجوردی دادستان انقلاب استان تهران پرداخته است و در نهایت پس از گفتگوی مستقیم با صد زندانی سیاسی از زندان های مختلف گزارشی به رئیس جمهور ،رئیس مجلس و آیت الله خمینی پیرامون تخلفات بارز وی از قوانین و برخورد های خود سرانه و تند با زندانیان سیاسی ارسال کرده است.اینگزارش در تداوم گزارش هاو شکایات قبلی ، موجبات برکناری وی توسط بنیانگزار جمهوری اسلامی را فراهم کرده است. وی می گوید شنیده ام لاجوردی پس از خودداری از تحویل مسئولیت ، بعد ها به ملاقات آیت الله خمینی می رود و با ارائه گزارش مفصلی خواستار برخورد با جنایات منافقین می شود . اما آیت الله خمینی در پاسخ گفته است : ” آقای لاجوردی اگر جمهوری اسلامی به‌دست این‌ها (منافقین) ساقط شود بهتر از آبروی اسلام است که با این کار‌ها (خودسری‌های داخل زندان) برود. شما بروید مسئولیت را تحویل دهید.”
اما روایت انصاری با واکن شدید دوستان و همکاران اسدالله لاجوردی مواجه شد که اظهارات وی را کذب محض نامیدند.
ابتدا مرتضی بختیاری وزیر دادگستری به میدان آمد و به خاطرات هاشمی رفسنجانی در ۱۷ بهمن ۱۳۶۳ استناد کرد که سید احمد خمینی به هاشمی اعلام کرده است که آیت الله خمینی از عزل لاجوردی بی اطلاع بوده اند و از این موضوع رضایت ندارند.
سپس سید محمد علی مرویان محسنی معاون لاجوردی در دادستان انقلاب تهران ، با رد سخنان انصاری مدعی شد برکناری لاجوردی به دلیل فشار آیت الله منتظری و تلاش های سید مهدی و سید هادی هاشمی بوده است.
همچنین احمد قدیریان، سید اسدالله جولایی، مرتضی صالحی، داود رحمانی، حسین همدانی، محمدعلی امانی از مسئولین سابق زندان ها و دادسرا های انقلاب استان تهران و یاران لاجوردی با انتشار نامه ای مجید انصاری رابه کینه ورزی به لاجوردی متهم کردند و مدعی حمایت آیت الله خمینی ازاقدامات قانونی و انقلابی لاجوردی شدند. این گروه که بنا به خاطرات برخی از زندانیان سیاسی ده شصت ، رفتار و عملکرد بسیار خشونت آمیز ،افراطی و مغایر با موازین حقوق بشر داشته اند ، از نفرت عمیق لاجوردی از مجید انصاری و همفکرانش سخن به میان آورده اند و تیز هوشی وی را ستوده اند که همان سال های اولیه انقلاب متوجه نفاق اصلاح طلبان و اصحاب فتنه شده بود.
اما کدامیک از روایت ها به واقعیت نزدیک تر هستند ؟ لاجوردی مورد حمایت بنیانگزار جمهوری اسلامی بود؟ یا رفتار او باعث ناخرسندی آیت الله خمینی و عزل متعاقب دادستان جنجالی انقلاب تهران شد؟
پاسخگویی به این سئوال ها ابتدا نیازمند مروری تاریخی بر پیشینه فردی است که در یک قطب “دیده بان انقلاب” و ” مردم پولادین” و در قطب دیگر ” قصاب اوین” و ” از صحنه گردانان اصلی خشونت و جنایت در دهه شصت” نامیده می شود .
تاریخچه زندگی لاجوردی
لاجوردی در در خانواده ای زحمتکش در سال ۱۳۱۴ به دنیا می آید. پدرش به کار هیزم فروشی اشتغال داشت. وی دبیرستان را نیمه تمام رها کرد و به کار در بازار مشغول شد. همزمان به تحصیلاتی در مدارس علوم دینی نیز پرداخت که البته جنبه منظم نداشت . بعد ها پیش برخی از روحانیون در زندان و مساجد درس خواند ومشهور است که علوم فقهی را تا سطح کفایه آموخت. وی خیلی سریع جذب افکار آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام شد و به فعالیت های مذهبی وسیاسی روی آورد. مسجد سید علی پاتوق وی بود که هم درس علوم قدیمه می خواند و هم به فعالیت های مذهبی و سیاسی اشتعال داشت. وی در آنجا با صادق اسلامی و حجت الاسلام سید حسن شاهچراغی آشنا شد. بعد ها هیات مسجد سید علی یکی از از سه گروه تشکیل دهنده جمعیت هیات های موتلفه اسلامی شد. البته نقل است لاجوردی پیش از تشکیل موتلفه مدتی با نهضت آزادی همکاری داشته و اعلامیه های آنان را پخش می کرده است.
فعالیت های سیاسی وی در موتلفه گسترش یافت و در ترور حسنعلی منصور نقشی را بر عهده گرفت. پس از ترور نخست وزیر در سال ۱۳۴۳ بازداشت شد و نهایتا ۱۸به ماه حبس محکوم شد. پس از آزادی ضمن اشتغال به فروش روسری ، دستمال ولباس زیر زنانه در بازار تهران ، به شکل مخفی فعالیت های اعتراضی بر علیه رژیم گذشته را ادامه داد. مشارکت در پرتاب شیشه آتش زا به دفتر شرکت هواپیمایی اسرائیلی ال عال باعث شد دوباره در سال ۱۳۴۹ دستگیر گردد . این بار ۴ سال را در زندان های مختلف گذارند . اما آزادی اش در سال ۱۳۵۳ ده ماه بیشتر طول نکشید و بار دیگر به اتهام همکاری با سازمان مجاهدین خلق بازداشت شد وبه ۱۸ سال حبس محکوم گشت. کاهش فضای پلیسی در اثر سیاست فضای باز جیمی کارتر منجر به آزادی یکسری از زندانیان و از جمله وی شد. وی پس از آزادی در سازماندهی مراسم بزرگداشت سید مصطفی خمینی و توزیع پیام های آیت الله خمینی فعالیت کرد و چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برای معالجه چشمش که در اثر شکنجه های دوران زندان تا حدودی بینائیش را از دست داده بود به آمریکا سفر کرد. چندی از سفر وی نگذشته بود که شعله های انقلاب بالا گرفت. وی از آمریکا به نوشل لوفاتو رفت و پس از دیدار آیت الله خمینی پیش از انقلاب به ایران بازگشت. در هنگام سفر تاریخی بنیانگزار جمهوری اسلامی در کمیته استقبال همراه با دیگر اعضاء موتلفه فعالیت داشت. وی دیگر مسئولیتی نداشت تا ترور آیت الله مطهری پیش آمد. مسئولین نظام در آن وقت متوجه ضرروت برخورد با گروه های مسلح تروریست شدند. از این رو لاجوردی به سمت دادستان پرونده کشف و مجازات عوامل ترور های اول انقلاب برگزیده شد که بعدا معلوم شد گروه فرقان هستند.
حمید رضا نقاشیان محافظ آیت الله خمینی در ماه های اولیه انقلاب تعریف می کند که وی به ناطق نوری پیشنهاد کرده هست تا لاجوری دادستان پرونده فرقان شود. او دلیل انتخاب لاجوردی را تجربه زندان و آشنایی با گروه های مختلف سیاسی بیان می کند . وی می گوید به همراه ناطق نوری به بازار تهران می روند و موضوع را با لاجوردی در میان می گذارند وی مهلت می خواهد تا استخاره کند وسرانجام می پذیرد. نقاشیان مدعی است که کارت ورود لاجوردی به زندان اوین را وی صادر کرده هست.
علی اکبر ناطق نوری روایت مشابهی دارد . وی می گوید پذیرش پیشنهاد آیت الله بهشتی در خصوص قضاوت پرونده فرقان را مشروط به انتخاب دادستان توسط خودش می کند. سپس وی لاجوردی را بر می گزیند چون وی ضمن آشنا بودن با مسائل زندان ، جلسات مناظره با گروه های سیاسی در دوران حبس در رژیم پهلوی داشته است. پس از جلب نظر موافق دکتر بهشتی ، با لاجوردی در بازار تهران صحبت می کند . وی ابتدا نمی پذیرد ولی بعد می گوید اگر تکلیف است حرفی ندارم. حکم انتساب لاجوردی به عنوان دادستان انقلاب تهران توسط حجت الاسلام علی قدوسی زده شد.
بدینترتیب پای لاجوردی به مدیریت زندان ها وانجام کار های اطلاعاتی و محاکمه مخالفان سیاسی باز شد. دیری نگذشت که وی ارتقاء یافت و به چهره اصلی در برخورد با گروه های اپوزیسیون تبدیل گشت. وی در زمان تحمل حبس در دوران محمد رضا شاه ، با گرو ههای چپ کمونیست وسازمان مجاهدین خلق اختلاف داشت و در ایام آخر زندان مشکلاتش با مجاهدین تشدید شده و به درگیری کشیده شده بود.
اگرچه مخالفت های زیادی در درون و بیرون بلوک قدرت بر علیه وی جریان داشت ولی تقریبا به صورت نسبی می توان گفت در سال های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۳ وی به تدریج حاکم بلا منازع زندان های سیاسی شد.
در طول این دوران او همزمان سه پست سرپرست زندان ها ، دادستان انقلاب مرکز و ریاست اطلاعات دادستانی را بر عهده داشت.
در دی ماه ۱۳۶۳ او از سمت هایش توسط شورای عالی قضایی بر کنار شد و تا درگذشت آیت الله خمینی دیگر پست دولتی نداشت. موقعی که شیخ محمد یزدی در سال ۱۳۶۸ رئیس قوه قضائیه شد لاجوردی مجددا به مدیریت زندان ها برگشت و ریاست سازمان زندان ها تا اسفند ۱۳۷۶ را بر عهده داشت.
حسین لاجوردی فرزند وی می گوید علی رغم رد سه بار تقاضای استعفاء پدرش توسط آیت الله یزدی ،حجت الاسلام محمد رضا عباسی فر رئیس دفتر یزدی ، از لاجوردی می خواهد تا استعفا دهدو لاجوردی نیز بدون مقاومتی متن استعفا را در دو خط می نویسد و به دفتر رئیس وقت قوه قضائیه فاکس می کند . البته حسین لاجوردی مدعی است که عباسی فر بدون اطلاع آقای یزدی دست به این کار زده است. وی در اثبات ادعایش می گوید: ” آیت‌الله یزدی بعدها در حضور ما گفت که وقتی من این فکس را دیدم به شدت ناراحت شدم که چرا ایشان باید بدون نظر من استعفا بدهند”
سرانجام لاجوردی در شهریور ۱۳۷۷ ترور شد . مقامات امنیتی و قضائی مسئول عاملان ترور را اعضاء سازمان مجاهدین خلق معرفی کردند.
موافقت یا مخالفت آیت الله خمینی ؟
اظهار نظر و داوری در این خصوص به دلیل نبود اطلاعات جامع و مستند دشوار است و ناگزیر باید از میان خاطرات افراد درگیر و اخبار رسانه ها تلاش کرد تا قطعات مختلف پازل واقعیت را در حد بضاعت جمع آوری کرد. پیرامون نظر آیت الله خمینی در مورد عملکرد لاجوردی اظهارات ضد ونقیض وجود دارد. کشمکش دو جناح چپ و راست جمهوری اسلامی نیز بر حکایت لاجوردی سایه افکنده هست. لذا بررسی واقعیت موضوع نیازمند جدا کردن اختلافات سیاسی و جناحی از مطالب مطروحه هست که خود بر سختی کار می افزاید.
تقریبا به طور قطع می توان گفت که آیت الله خمینی در انتصاب لاجوردی وشروع فعالیت های امنیتی و قضائی او نقشی نداشته است. این کار از طرف آقایان بهشتی و قدوسی صورت گرفته است. معرفین لاجوردی به جناح راست تعلق داشتند. لاجوردی عضو شورای مرکزی جمعیت موتلفه اسلامی بود و همچنین در جناح راست حزب جمهوری اسلامی نیز فعالیت می کرد.
اگرچه بحث شکنجه در زندان ها از سال ۱۳۵۹ به بعد به نحو پر رنگی مطرح بود و بخصوص از سال ۱۳۶۰ به بعد اوج پیدا کرد ، ولی آیت الله خمینی مخالفتی با این مساله ابراز نداشت وهمواره بر ضرورت شدت عمل در برخورد با ضد انقلاب و منافقین تاکید می کرد. در واقع این مساله وجه مشترک کسانی بود که در زمینه اطلاعاتی و قضایی در آن دوران فعالیت می کردند.
اما دو جریان در درون حکومت به مخالفت با لاجوردی پرداختند. نخست آیت الله منتظری بودند که مخالف تند روی و بد رفتاری با زندانیان سیاسی بودند و بر ضرورت رعایت حقوق آنها ، رافت اسلامی و برخورد های ملایم اصرار داشتند . جریان دوم جناح خط امام بود. لاجوردی شخصا نظر منفی شدیدی نسبت به آنها داشت و جناح چپ سازمان مجاهدین انقلاب را دارای نفاق خطرناک تر از سازمان مجاهدین خلق می دانست. برخی از افراد جناح خط امام نیز لاجوردی و سازمان مجاهدین را دو لبه تیغ سرکوب آزادی ها می دانستند.
بهزاد نبوی در این خصوص می گوید:” لاجوردی معتقد بود کسانی که نگذاشتند منافقین را قبل از شروع عملیات مسلحانه بازداشت و مجازات کنیم، همدست آنان هستند و با این استدلال بعدها (نه در حیات رجایی، بهشتی و… بلکه پس از شهادت آنها) ما را منافقین جدید می‌خواند”.
لاجوردی در وصیت نامه اش که در سال ۱۳۶۵ نوشته است : ” خدایا تو شاهدی چندین‌بار به عناوین مختلف خطر منافقین انقلاب را همان‌ها که التقاط به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده است و همانا که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع‌الاضداد به دست گرفته‌اند، هم رجایی و باهنر را می‌کشند و هم به سوگشان می‌نشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی و سپس…! برقرار می‌کنند، هم آنان را دستگیر می‌کنند و هم برای آزادی‌شان و اعطای مقام و مسئولیت به آنان تلاش می‌کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیم‌ناک می‌شوند”
در فرازی دیگر ادامه می دهد :” به مسئولین بارها گفته‌ام که خطر اینان به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است، چراکه علاوه بر همه شیوه‌های منافقانه منافقین سالوسانه در صف حزب‌اللهیان قرار گرفته و کم کم آنان را در صفوف آخرین و سپس به صف قاعدین و بازنشستگان سوق‌شان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آورده‌اند”.
این کشمکش در کنار درگیری دو جناح بخصوص پس از حذف لیبرال ها باعث شد جناح چپ که سهم بالایی از مدیریت ارشد قوه قضائیه را در دست داشت ، به فکر تغییر لاجوردی بیفتد. البته مقایسه عملکرد جناح چپ در سال های ۶۳ تا ۶۷با دوران مدیریت اولیه لاجوردی در زندان ها نشان می دهد که علی رغم اشتراک نظر در خصوص سلب آزادی و حق فعالیت گروه های سیاسی منتقد و مخالف ولی این جناح که نیای اصلاح طلبان بشمار می آید به طور نسبی دیدگاه معتدل تری در خصوص تعامل با زندانیان سیاسی داشت.
سید حسین موسوی تبریزی دادستان کل کشور در سال های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳ مدعی است برای کنترل تند روی های لاجوردی حجت الاسلام فهیم کرمانی را با هدف مهار لاجوردی در مقام معاونت وی در اوین منصوب می کند . اما فهیم کرمانی موفق نمی شود و تیم منسوب به جریان بازار در زندان اوین به وی راه نمی دهند.
همزمان در مجلس اول اعتراضات به وضعیت بد زندان ها و مساله شکنجه بالا می گیرد. در نهایت مجلس هیات تحقیق و تفحص از زندان ها را تشکیل می دهد. البته لازم به ذکر است که در سال ۱۳۵۹ برخی از نمایندگان مجلس در برابر اعتراض بنی صدر و گزارش هیات پیگیری او مبنی بر استفاده گسترده از شکنجه ، منکر وجود بد رفتاری و خشونت در برخورد با زندان های شدند و برخی از مسائل مثل شلاق را در قالب تعزیر شرعی توجیه کردند. ولی حساسیت دوباره مجلس باعث شد که بنا به دستور آیت الله خمینی در سال ۱۳۶۱ سه تن از نمایندگان مجلس به نام های سید محمود دعایی ، سید هادی خامنه ای و دکترهادی نجف آبادی مامور شوند تا گزارشی از وضعیت زندان ها تهیه کنند.
بنا به ادعای موسوی تبریزی گزارش آنها وجود مشکلات ،عدم امکانات کافی و برخورد های غیر قانونی و خشونت آمیز در زندان ها را تایید می کند و آیت الله خمینی در ادامه کار لاجوردی مردد می شود . اما گویا دیدار جمعی از اعضاء هیات موتلفه با آیت الله خمینی و توضیحات آنها باعث رفع شبهات وی می شود و آنگونه که موسوی تبریزی می گوید :” مرحوم احمد آقا آمد به منزل ما که دیوار به دیوار خانه ایشان بود و گفت که نظر امام این است که آقای لاجوردی ابقا شود”
محمد علی امانی معاون سیاسی لاجوردی نیز مطرح بودن برکناری لاجوردی را تایید می کند : ” شهید لاجوردی یک روز محضر امام رسیدند بعد که از محضر امام آمدند دادسرای انقلاب، خیلی بشاش بودند همه ما را جمع کردند و فرمود الآن خدمت امام بودم و ایشان فرمودند که شما سرجای خودتان بمانید و به کارتان ادامه دهید.”
این ناکامی باعث توقف تلاش ها برای تغییر لاجوردی نمی شود .تحرکات آیت الله منتظری افزایش می یابد وهمچنین قرار گرفتن آیت الله یوسف صانعی بر مسند دادستانی کل کشور باعث شتاب گرفتن تلاش های فوق می گردد. در این دوره سید احمد خمینی با جابجایی لاجوردی مخالفت می کند و آن را برای کشور فاجعه آمیز می داند. آیت الله خمینی در موضع حمایتی که از سید احمد خمینی داشتند ، این موضوع را فاش ساختند:” در امور سیاسى مدتى تهمتها زده شد که احمد طرفدار منافقین است و من در طول مدت انقلاب مخالفتهایى از او مى‏دیدم که دیگران بر آن شدت و قاطعیت نبودند و در این آخر که قضیه زندان اوین پیش آمد و شکایاتى از آقاى لاجوردى مى‏شد و مخالفتهایى مى‏شد [غیر] از احمد کسى را ندیدم که بیشتر از آقاى لاجوردى طرفدارى‏کند و دفاع نماید و وجود او را براى زندان اوین لازم و برکنارى او را تقریباً فاجعه مى‏دانست.”
سید احمد خمینی در ان ایام در چند سخنرانی از لاجوردی حمایت کرده بود.
اما گسترش شکایت از وخامت اوضاع زندان ها باعث شد تاشورای عالی قضایی به مجید انصاری در خرداد ماه ۱۳۶۳ حکم دهد تا گزارش کاملی از مسائل و مشکلات زندان ها گرد آوری کند. یاران لاجوردی معتقد هستند معرفی مجید انصاری توسط سید محمد موسوی خوئینی ها صورت گرفت.
صدارت لاجوردی بر زندان ها در سال ۱۳۶۲ که فضای سیاسی کشور آرام شده بود با افت و خیز همراه بود ولی وی توانست موقعیت خود را حفظ کند ولی آغاز شمارش معکوس برای برکناری وی از سال ۱۳۶۳ شروع شد.
خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۳ به خوبی این روند را نشان می دهد .
وی در ۱۸ فروردین ۱۳۶۳ می گوید :” … عصر رئیس جمهور به منزل آمدند و … احمد آقا هم به ما ملحق شد. درباره [وزارت] اطلاعات بحث شد؛ قرار شد به فکر وزیر صالح باشیم و برای رفع اختلاف آقای اسدلله لاجوردی [دادستان انقلاب تهران] با اطلاعات سپاه هم از آقای لاجوردی بخواهیم همان اختیارات گذشته سپاه را تا رسیدن به انجام کار [تأسیس] وزارت اطلاعات به آنها برگرداند…”
هاشمی اختلاف اطلاعات سپاه که بیشتر در کنترل نیورهای هوادار جناح چپ بود ، با لاجوردی را مطرح می کند. این اختلافات از ابتدا بود. اصولا شیوه خاص مدیریت خود محور لاجوردی و بی اعتنایی او به دیگران یکی از دلایل مهم تنش دیگر نهاد های قانونی با لاجوردی بود. وی تمایل داشت کنترل و مدیریت برخورد اطلاعاتی و قضائی با گروه های مخالف در دست وی باشد و دخالت دیگران را بر نمی تافت. در گذشته وبخصوص بعد از سال ۱۳۶۱ موقعیت وی در برابر اطلاعات سپاه در اوین تقویت شد و وی مدیریت بند ۲۰۹ را در دست گرفت. اما زمزمه تشکیل وزارت اطلاعات باعث شد تا دوباره نیروهای اطلاعات سپاه خواهان بازگشت اختیارات گذشته بشوند .
هاشمی در ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۳ باز خبر از استمداد مسئولان اطلاعات سپاه در باره همکاری لاجوردی می دهد.
سرانجام هاشمی موافقت لاجوردی و مسئولان اطلاعات سپاه پس از مذاکراتی طولانی در مورد تشکیل کمیته مشترک امور اطلاعاتی در ۱۳ خرداد ۱۳۶۳ را بازگو می کند.
هاشمی در تیر ماه ۱۳۶۳ می گوید آیت الله موسوی اردبیلی خبر محدود کردن اختیارات آقای لاجوردی در امور زندان ها را داد.
وی در بخش ۳۱ تیر ۱۳۶۳ خاطراتش از حضور احمد قدیریان می نویسد که برای حمایت آقای لاجوردی ـ که برای تعدیل وضع زندان ها تحت فشار شورای عالی قضایی قرار گرفته ـ کمک می خواست.
هاشمی در روز شمار خاطراتش در ۲ مرداد ۱۳۶۳ ملاقات لاجوردی و همکارانش در دادستانی انقلاب تهران را اینچنین توصیف می نماید :”
آقای اسدالله لاجوردی و همکارانش آمدند؛ از فشار شورای عالی قضایی برای تضعیف او٬ برای آزاد کردن زندانیان گروهک ها گله داشت و کمک می خواست. در مورد محاکمه بعضی متهمان در رابطه با پرونده [انفجار در دفتر] نخست وزیری مشورت کرد.
اما هاشمی در خاطراتش در ۶ شهریور۱۳۶۳ نکته مهمی را باز گو می کند:”
… حاج امد آقا آمد و گفت آقای لاجوردی خدمت امام رسیده و از این که می خواهند زندان ها و اطلاعات را از ایشان بگیرند، شکایت داشته و اعلام خطر کرده است؛ ولی امام تأکید کرده اند که تسلیم قانون باشد و فقط مسئولیت دادستانی [انقلاب تهران] را داشته باشد و زندان ها را تحویل شورای سرپرستی زندان ها و اطلاعات [دادستانی] را هم تحویل وزیر اطلاعات بدهد، ولی او ناراضی رفته است.
هاشمی در ادامه از جلسه سران قوا در منزل آقای خامنه ای یاد می کند که در آنجا در خصوص تعویض لاجوردی بحث شده است.
سرانجام هاشمی در روز شمارخاطراتش در تاریخ دوم بهمن ۱۳۶۳ تعریف می کند عصر٬ گروهی از همکاران آقای [اسدالله] لاجوردی آمدند و از تصمیم عزل ایشان از دادستانی انقلاب تهران ناراحت بودند؛ گفتم شورای عالی قضایی می گوید که ایشان تمکین به قانون و تصمیم های شورا ندارد.
البته خاطرات هاشمی در ۱۷ بهمن ۱۳۶۳ خبر از عدم رضایت آیت الله خمینی از برکناری لاجوردی می دهد که از طرف سید احمد خمینی منتقل شده بود.
بدینترتیب لاجوردی در دی ماه ۱۳۶۳ برکنار شد و حجت الاسلام علی رازینی جایگزین وی شد. قبل از این دوره فشار زیادی بر وی بود تا استعفا دهد ولی او مقاومت می کرد. اسدالله جولایی از همکاران او اظهار داشته است که در این مدت جلوی ملاقات لاجوردی با آیت الله خمینی را گرفته بودند. پاره ای از سخنان لاجوردی در مراسم تودیعش در ۲۹ دی ماه ۱۳۶۳ این مساله را به خوبی روشن می کند : “شما هم می دانید که من آدمی نیستم که کوتاه بیایم، فقط یک جا کوتاه می آیم که این را هم بارها گفته ام. امام اگر به من بگویند برو در آتش ، من می روم. ” او تاکید می کند با تمام فشارهایی که به او آورده اند، تا آخرین نفس در برابر جریان نفاق ایستادگی کرده است تا عزلش کنند.
جلسه تودیع وی نیز جنجالی شد . آیت الله صانعی که حکم برکناری لاجوردی را از سوی شورای عالی قضایی امضا کرده بود ،وقتی وارد سالن اجتماعات اوین می شود ، ناگهان یک سری از همکاران لاجوردی شعار مرگ بر سازشکار سر می دهند. آیت الله صانعی عصبانی می شود و عمامه بر زمین می کوبد و جلسه را ترک می کند. عصبانیت آقای صانعی باعث می شود تا لاجوردی بخش مهم سخنانش را مطرح نکند.
حسین لاجوردی می گوید آیت الله خمینی به پدرش توصیه کرده بود که شما استعفا نده و بمان و آقای رازینی نیز که دادستان انقلاب اسلامی مشهد بود ، نیز می‌گفتند که امام به من نیز فرمودند در مشهد بمان و به هیچ وجه به تهران نیا”
لاجوردی پیشنهاد معاونت نظارت بر حسن اجرای احکام دادگاه های انقلاب دادستانی کل کشور را نپذیرفت و به مزاح می گفت این طولانی ترین عنوان حکومتی در جمهوری اسلامی است! او پس از برکناری آرام ننشست و در بیرون از زندان در زمینه لزوم برخورد شدید با مخالفان کار می کرد و فشار سیاسی خلق می نمود. البته همزمان به مسئولین جدید سازمان زندان ها که وابسته به جناح چپ بودند نیز حمله می کرد و آنها را به همسویی با منافقین متهم می ساخت. وی چند ماه پیش از اعدام های گسترده سال ۱۳۶۷ نامه ای به آیت الله خمینی نوشت و در آن تاکید کرد که سیاست آزادی زندانیان اثرات سوء برای نظام دارد. وی در هنگام اجرای کشتار زندانیان سیاسی در مرداد ماه ۱۳۶۷ در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی می گوید :
“. متاسفانه در طول چند سال اخیر بر خلاف مصلحت اسلام با منافقین برخورد شده است. طبق اطلاعی که در دست است اکثر کسانی که بنام تواب از زندان آزاد شده اند مجددا به سازمان منافقین پیوسته اند که تعدادی از آنها نیز در عملیات مرصاد به هلاکت رسیدند. از سال ۶۰ تا اواخر سال ۶۳ که با منافقین بشدت برخورد شد ، اینها نتوانستند حتی ده نفر را هم جذب سازمانی نمایند، اما بعد از آن با منافقین با سستی و مماشات رفتار شد و اعضاء آنها به اسم تواب از زندان آزاد شدند و نتیجه این آزادی همین شد که در حمله به شهر اسلام آباد غرب و کرند دیدیم”
نتیجه گیری
همانگونه که مشاهده شد در این زمینه اظهارات متناقض وجود دارد و به اطلاعات کامل و مورد نیاز هم دسترسی نیست. برخی از شخصیت ها مرده اند . اما از بررسی منابع موجود می توان فرضیه ای را ارائه کرد.
آیت الله خمینی نقشی در شروع فعالیت های لاجوردی نداشت. وی توسط روحانیونی که با هیات موتلفه همکاری می کردند مثل ناطق نوری و بهشتی وارد فعالیت های امنیتی و قضائی شد. احمد قدیریان از همکاران لاجوردی می گوید:”
آقای بهشتی با آقای قدوسی صحبت کرده‌ بودند که چنان چه بخواهید ریشه‌ی منافقین و گروه‌های معاند را خشک کنید باید از کسانی استفاده کنید که با آن‌ها درگیر بوده‌‌اند. از این لحاظ آقای لاجوردی در رأس همه قرار داشتند.”
برخورد های خشن و تند لاجوردی با زندانیان سیاسی هیچگاه مورد مخالفت آیت الله خمینی قرار نگرفت. ایشان قائل به شدت عمل در مقابل مخالفان فعال بر اساس اشداء علی الکفار بود.
لاجوردی درجایی گفته بود همه مسائلی که منجر به انتقاد از او شده است را به دستور آیت الله خمینی انجام داده است ولی به رغم آنکه رهبر فقید انقلاب خود گفته بودند که به شورای عالی قضایی بگوید این دستور از جانب ایشان است، لاجوردی معتقد بود که او باید سپر بلای رهبری باشد و نه بالعکس.
خروج لاجوردی اگر چه در سال های ۶۳ تا ۶۷ باعث کمتر شدن فشار ها در زندان ها شد ولی این وضعیت مقطعی بود و جنایت علیه بشریت کشتار ۶۷ در زمانی رخ داد که لاجوردی نفشی در زندان ها و برخورد های امنیتی بر عهده نداشت. وزارت اطلاعات به برخورد های تند در سالیان ۶۳ تا ۶۸ ادامه داد. بنابراین رفتن لاجوردی منجر به پایان شکنجه و بد رفتاری در زندان ها نشد و کماکان ساختار سرکوب و ماشین خشونت بر اساس شرایط هر دورهو با تغییراتی روبنایی بکار خود ادامه داد.
البته آیت الله خمینی با تغییر لاجوردی از ریاست زندان ها و اطلاعات دادستانی موافق بودند و رضایت احتمالی وی از تداوم به کار لاجوردی در موقعیت دادستانی انقلاب تهران بوده است.
خاطرات هاشمی نشان می دهد که روسای سه قوه حداقل در ظاهر بر روی تعویض لاجوردی توافق داشتند و بخصوص وی از این تصمیم دفاع کرده است. از سویی دیگر با توجه به رابطه نزدیک آیت الله صانعی و مجید انصاری و دیگر اعضاء شورای عالی قضایی با سید احمد خمینی بعید به نظر می رسد که سید احمد خمینی با برکناری لاجوردی به صورت جدی مخالف بوده است. به احتمال زیاد عدم موافقت وی که آیت الله خمینی به تصریح بیان کرده اند ، مربوط به قبل از برکناری وی در سال های ۶۱ تا ۶۳ بوده هست.
آیت الله خمینی در طی سال های ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷ سمتی به لاجوردی نداد و وی حضور خاصی در فضای سیاسی کشور نداشت.
فرض دیگر در خصوص چرایی روایت های متناقض در خصوص موضع سید احمد خمینی بر سنت رفتار غیر شفاف وبرخورد های دوگانه در فضای حکومت تکیه دارد. آیت الله خمینی و فرزندش در موضوعات متعددی رفتار دوگانه داشته اند که ناشی از ملاحظات سیاسی آنها در ارتباط با گروه ها ی رقیب و مصلجت اندیشی آنها در عدم تقابل و برخورد منفی صریح با یک جناح بوده است. آیت الله خمینی علی رغم جانبداری از جناح چپ ولی در عین حال می کوشید تا جناح راست را نیز راضی نگاه دارد.
دوران دوم فعالیت لاجوردی در مدیریت زندان ها که وی نقش بارزی ندارد ، تقویت کننده این دیدگاه هست که قدرت وی در سال های اولیه دهه شصت متکی به خودش نبوده است بلکه پشتوانه ای قوی به وی جسارت تاخت و تاز در آن دوران بخشیده است.
البته ممکن است نقش حاشیه ای وی در دهه هفتاد مربوط به وجود وزارت اطلاعات وتفکیک امور اجرایی زندان ها از کار های اطلاعاتی و قضائی باشد و یا اینکه فضای کشور رو به آرامش رفته بوده است و با فروکش کردن درگیری ها و اقدامات تروریستی موجب وبهانه ای برای تند روی وجود نداشته است. این استدلال تا بخشی درست است ، بخصوص که علی فلاحیان در راس سازمان امنیتی کشور قرار داشت. وی در دهه شصت جزو مخالفان لاجوردی بود و به صورت موازی با وی فعالیت هایی برای هماهنگی نهاد های نظامی ، انتظامی و امنیتی انجام می داد .
اما این مولفه ها کلیت ماجرا را نمی تواند توجیه کند. ویژگی های شخصیتی لاجوردی نشان می دهد که وی فردی نبود که پذیرای نقش حاشیه ای باشد. تفاوت عملکرد و حضور وی در دهه شصت وهفتاد بوضوح گویای این واقعیت است که شهرت و برو بیای وی در دهه شصت بیشتر محصول فضایی بود که در اختیار وی قرار گرفته بود. قطعا بدون حمایت تلویحی و یا علنی آیت الله خمینی و سید احمد خمینی وی نمی توانست چنین نقشی را ایفا کند. بخصوص که لاجوردی بار ها و بار ها بر تبعیت محض از فرامین آیت الله خمینی تاکید کرده بود و حتی خواسته بود آیت الله خمینی اعتقاد وی به روایت تنوری از ولایت فقیه ( پرتاب در آتش در صورت خواست ولی فقیه) را امتحان کند .
البته نوسان و ناسازگاری ها در روابط آیت الله خمینی با لاجوردی همچنین متاثر از ایجاد موازنه قوا بین دو جناح بود. به میزانی که شکاف بین جناح خط امام و جناح راست از سال ۱۳۶۲ به بعد افزایش یافت ، سمت گیری آیت الله خمینی به سمت جناح چپ بیشتر شد. در چنین فضایی هست که سرنوشت کشمکش برای ابقا و یا برکناری لاجوردی سرانجام به عزل وی منتهی شد . در صورت صحت ادعای هاشمی رفسنجانی آیت الله خمینی علی رغم نا خشنودی از برکناری وی ، احتمالا مصلحت را در این دیده بود که دخالت عملی نکند . به هر حال بنا به اظهارات شفاهی ومکتوب به جای مانده ، هیچ موردی مبنی بر دلجویی و یا حمایت آیت الله خمینی بعد از برکناری لاجوردی تا هنگام مرگ مشاهده نمی شود. .
البته علت اصلی برکناری لاجوردی ریشه در عملکرد غیر انسانی و تند او داشت که نا رضایتی و خشم زیادی را بر انگیخته بود و حتی شخصیت هایی چون آیت الله جوادی آملی نیز نگران تبعات اعمال وی بر نظام سیاسی بودند.
بر بستر این شکایت های گسترده ، همسویی و تجمیع فعالیت های نیروهای وابسته به آیت الله منتظری و همچنین جناح خط امام با انگیزه های مختلف ، به حکمرانی لاجوردی در زندان ها و مجازات مخالفان و منتقدان سیاسی پایان داد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

1 پاسخ به فراز و فرود اسدالله لاجوردی ، نماد خشونت دولتی در اوایل دهه شصت

دیدگاه‌ها بسته هستند.