تلاقی دو جبهه هوای مسموم از کیهان و ابتکار

در روزهای اخیر دور جدیدی از حرکات تخریبی بر علیه اینجانب از سوی برخی افراد و محافل صورت گرفت. اگرچه ابن افراد و گروه ها متفاوت هستند و به گرایش های بعضا متعارضی نیز تعلق دارند ولی در بهره گیری از شیوه های ترور شخصیت ، اتهام زنی بلا دلیل و بهره گیری از مطالب دروغ و بی اساس برای القاء خطوط مورد نظر به مخاطب، یکسان رفتار کرده اند. من ساعت ها فکر کرده ام که آیا این حرکات هماهنگ بوده است یا نه و این همسویی چه معنایی دارد؟
روزنامه حقیقت ستیز و خرد سوز کیهان در ادعایی سست و مضحک در مطلبی تحت عنوان” چقدر شوره( خبر ویژه)” مدعی شده است که برخی از سایت های اصلاح طلب پیشنهاد درج مصاحبه های اینجانب را به دلیل اعتراف بنده به همکاری با سازمان های اطلاعاتی آمریکا و موساد رد کرده اند!!!!!!
به نظر می رسد فشار بر گردانندگان روزنامه کیهان چنان زیاد شده است که این چنین رطب و یابس را به هم بافته اند. حضرات فکر می کردند با روی کار آمدن حاکمیت پادگانی- امنیتی رویای حاکم شدن امنیت قبرستانی تعبیر شده و اطاعت و تسلیم بر جامعه حکمفرما خواهد شد تا ذوب شدگان در ولایت فقیه داد دل بستانند و مافیاهای قدرت و ثروت در سایه سرکوب نیروهای حق طلب با فراغت خاطر به چپاول هستی ملت به پردازند.
اما مقاومت نیروهای سیاسی- اجتماعی و شرایط داخلی و خارجی این نقشه های خام و محکوم به شکست را بر هم زد و حال در آستانه غروب دردناک دولت اصول گرا و مهرورز ، رسانه پلیسی چنین عنان از دست داده به درشت گویی و دروغ پراکنی می پردازد.
روزنامه کیهان در حالی این ادعاهای واهی و نادرست را مطرح می کند که رئیس جمهور مورد حمایتش و محافل همسو چنان از گزارش اخیر سازمان های اطلاعاتی آمریکا به وجد آمده اند و شدت مستی هوشیاری شان را زایل کرده است که گزارش فوق را بزرگترین پیروزی ملت ایران در سده اخیر خوانده اند غافل از آنکه پس در این میان تکلیف انقلاب اسلامی چه می شود؟ که از دید حضرات بزرگترین اتفاق تاریخ ایران است. وقتی جریان سیاسی مورد حمایت محفل حسین شریعتمداری نتایج تحقیقات سازمان های اطلاعاتی آمریکا را پیروزی بزرگتری از انقلاب اسلامی می داند، پس سازمان های فوق حداقل در مقطع فعلی همسو با خطوط سیاسی حاکمیت هستند. بنابراین در این فضا جایی برای متهم کردن نیروهای اپوزیسیون و فعالان جامعه مدنی به وابستگی نمی ماند.
از سوی دیگر رسوایی و آبروریزی دستگاه امنیتی ایران در انتقال دفتر محرمانه صورت جلسات و مفاد مکاتبات نهاد مسئول در زمینه برنامه های هسته ای و شنود مکالمات مقامات ارشد نظامی از سوی سرویس های امنیتی خارجی باعث شده است تا بخش رسانه ای آنها به میدان بیاید و با زدن نعل وارونه آدرس غلط بدهد و سرپوشی بر این واقعیت تلخ بگذارد که جاسوس ها در خصوصی ترین و خودی ترین لایه های نظام سیاسی حضور دارند.
آقای حسین شریعتمداری،
برای پیدا کردن همکاران سرویس های امنیتی آمریکا و موساد نیازی به این کشف ها نیست، کافی است به دور و بر خودتان خوب نگاه بیندازید. تا جایی که حافظه من یاری می دهد، آقای خامنه ای عوامل قتل های زنجیره ای را عناصر وابسته به موساد معرفی کردند که ارشد آنها رفیق گرمابه و گلستان شما بود. بهتر است تا به عملکرد خودتان و جریانات سیاسی همسو نگاهی بیندازید که چگونه گرایش های افراطی جهانی بر علیه مردم ایران از آنها تغذیه می کنند. باور کنید در نبود شما و معجزه دست پخت ولی امر تان ، محافل افراطی در اسرائیل و غرب دچار بحرانی اساسی می شوند و بنیان سیاست های آنها بر علیه ایران فرو می ریزد.
از زاویه ای دیگر تاریخ بحران های جمهوری اسلامی نشان می دهد که اکثر جاسوس ها و عوامل بیگانه از حلقه خودی ها بیرون آمده اند . به یاد آورید آنچه را که بر سر دوست و همکار سابقتان سعید امامی رفت. سرنوشت او برای شما آموزنده است از توهمی که در تاریک خانه ها و بازداشتگاه های امنیتی دچار شده اید، بیرون بیایید و فکر نکنید که در پناه عالیجنابان سیاهپوش، میهمان دائمی خوان قدرت و خداوند همیشگی سلول های انفرادی هستید و به پشتوانه آن می توانید هر دروغ و تهمتی را نثار مخالفانتان کنید. دنیا دار مکافات است و لزوما یوم التبلی السرائر در روز محشر اتفاق نمی افتد. عدالت الهی بر فراز هر قدرت دنیوی و زمینی، حق مظلوم را از ظالم خواهد گرفت. بخصوص که شما در حکومتی خدمت می کنید، که راس آن هر وقت احساس خطر کند، پاس سال ها خوش خدمتی را نگاه نخواهد داشت و با داروی نظافت، شما را میهمان ضیافت مرگ خواهد کرد تا دعای اللهم مشغل االظالمین به الظالمین استجابت گردد و بیش از این شیفتگان قدرت انحصاری به نام خداوند ،حق الناس را تضییع نکنند.
البته از تدوین گر برنامه ” هویت” که بند بند انگشت او آلوده به تهمت و افترا به کسانی است که گناه آنها ، بی گناهی و عدم تسلیم در برابر استبداد مذهبی بوده است و تمامی سلول های ذهن او درگیر فتنه سازی و اجرای سناریوهای امنیتی برای بدنام سازی کوشندگان مستقل سیاسی و اجتماعی بوده است و در راستای قدرت طلبی و منفعت جویی از تخریب سرمایه های ملی و چهره های ارزشمند فرهنگی و علمی نیز خودداری نکرده است، انتظاری جز این نمی رود.
کسی که از شیوه های امنیتی و جاسوسی برای انتشار اخبار ویژه بهره می گیرد ،طبیعی است که قیاس به نفس کند و مخالفانش را به همکاری با سرویس های امنیتی متهم کند. اما بی صبرانه منتظرم تا مسئولان روزنامه کیهان اعترافاتی که تا کنون خودم از آنها بی اطلاع بودم را در خصوص همکاری با سازمان های اطلاعاتی آمریکایی منتشر سازند و همچنین منابع شان در زمینه خبر فوق و ادعای دروغ پناهنده شدن اینجانب را معرفی کنند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
مگر آنکه برادر حسین، سناریوی اعترافات آینده من را بر اساس توهمات مالیخولیایی اش نوشته باشد تا در بازداشت احتمالی آینده در زیر بار بحث های اقناعی و روشنگرانه ( بخوانید فشار های جسمانی و روانی) ، آنها را بازگو نمایم.
البته الحق و الانصاف محفل اطلاعاتی حسین شریعتمداری که خلف جریان انسان ستیز لاجوردی است، به لحاظ جنایت های سازمان یافته و روش های ضد انسانی ترور شخصیت ،تواب سازی و قتل درمانی و مشارکت در قتل ، ترور و اعدام صد ها مخالف سیاسی و تخریب و سلب حقوق نیروهای جامعه مدنی و روشنفکران روی کا گ ب، سیا و موساد را سفید کرده است.
آلوده کردن قلم و ساحت مقدس اندیشه به شیوه های پلیسی و اطلاعاتی از زشت ترین کار هایی است که تنها در نظام های فاشیستی پدید می آیند.
در اقدامی دیگر یکی از راه یافتگان لیست اصلاح طلبان به شورای شهر تهران ، در موضعی قیم مآبانه حضور در رسانه صدای آمریکا را خیانت به دفتر تحکیم وحدت و جامعه عنوان کرده است! و رسانه های راست افراطی نیز به ذوق آمده اند و بر اساس این حرف ها اینجانب را خائن معرفی کرده اند!
اظهارات نامبرده من را به یاد حرف شادروان مهندس بازرگان انداخت که در مجلس اول خطاب به یکی از نمایندگان زن که به وی حمله بی اساسی کرده بود، گفته بود آنکه به ما …….
جالب اینکه این مدعی اصلاح طلبی و حقوق ملت ،حرف های فوق را در جمع انجمن اسلامی جعلی دانشگاه امیرکبیر بیان کرده است که عده ای از عناصر وابسته به بسیج دانشجویی به یمن پشتیبانی نهاد های امنیتی، نماینده رهبری و مدیریت انتصابی دانشگاه امیرکبیر عنوان انجمن اسلامی را غصب کرده اند. تا بدینترتیب نشان دهد که چه قدر ادعاهای اصلاح طلبانه اش به واقعیت نزدیک است! معلوم نیست که مشروعیت بخشی به جریانات دانشجویی کاذب و ساخته و پرداخته محافل قدرت ،کجای منشور اصلاح طلبی قرار دارد؟ مگر حرمت گذاشتن و رعایت حقوق و کیان تشکیلاتی گروه ها و سازمان های مدنی جزء لاینفک اصلاح طلبی نیست؟ مگر آنکه اصلاح طلبی فقط پلی برای صعود از پلکان قدرت باشد تا فشار بیکاری با نشستن بر روی صندلی شورای شهر برطرف گردد.
اگر قرار باشد خیانت و مصادیق آن مشخص گردند، قطعا نتیجه اقدام کسانی که بر خلاف حقوق بین الملل سفارت آمریکا را به شکلی مستمر در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ تسخیر کردند و سرانجام پس از ۴۴۴ روز، آزادی گروگان ها را پیشکش جمهوری خواهان وقت آمریکا نمودند تا بر رقبای دموکرات شان پیروز شوند و خساراتی که این اقدام اعم از بلوکه شدن میلیارد ها دلار اموال ایران در آمریکا، هموار کردن مسیر تهاجم نظامی عراق، تخریب وجهه انقلاب در عرصه بین المللی، حذف جریانات میانه رو و مردمی از حاکمیت و زمینه سازی برای تثبیت استبداد مذهبی و … نصیب منافع ملی ایران کرد، بیشتر در خور اطلاق عنوان خیانت است .
البته اینجانب اکثر دانشجویان خط امام و بخصوص چهره های اصلی طراح گروگانگیری را افراد صادق و خوش نیتی می دانم که به قصد خدمت به انقلاب و مردم و واکنش به سابقه منفی آمریکا در برخورد با خواسته های ملت ایران، دست به این کار زدند. سخن بر سر تداوم حرکت، نتیجه کار و پیامدهای مخرب ناخواسته آن است.
ایشان آنقدر از سیر تحولات و رویداد های سیاسی دهه اخیر بی اطلاع هستند که نمی دانند نزدیک به هشت سال است که دفتر تحکیم وحدت برنامه سالانه خود در ۱۳ آبان را ملغی کرده و رویکرد انتقادی نسبت به این رویداد تاریخی داشته است. نسل جدید دفتر تحکیم وحدت با تجدید نظر در آمریکا ستیزی ، ضرورت تعامل منطقی و سازنده با آمریکا در چهارچوب منافع ملی و سرزمینی ایران و فروپاشی دیوار بی اعتمادی را مطرح کرده است.
در شرایطی که حکومت با ایجاد انحصار رسانه ای از جریان آزاد اطلاعات و افزایش آگاهی های عمومی جلوگیری می کند، حضور در رسانه ای که مخاطب بالایی دارد و پرداختن به بیان درد ها و مطالبات مردم ایران در آن، کجایش خیانت است؟ استقبال گسترده مردم از صدای آمریکا که در برخی برنامه ها به ۱۴ میلیون نفر می رسد، خود محکمترین گواهی است که مردم ایران حضور در صدای آمریکا و بیان دیدگاه های مستقل را نه تنها خیانت نمی دانند بلکه در نظر آنها مطلوب و مفید نیز به نظر می رسد.
از آنجاییکه چهره های اصلی نقش آفرین در اتفاق موسوم به انقلاب دوم به طیف چپ و اصلاح طلب تعلق دارند و جریان اصول گرای فعلی و راست سابق به دلیل معلوم نبودن حمایت آیت الله خمینی قبل از تسخیر سفارت، با این حرکت مخالفت کردند و در آن مشارکت نکردند ، لذا این جریان که در مقطع فعلی نیاز به استفاده تبلیغاتی از این موضوع دارد ، به سراغ چهره های حاشیه ای می رود تا از آنها در راستای برنامه های خود استفاده کند.
داستان این خانم که در روز های اولیه اشغال و جمع چهار صد نفر اولیه حضور نداشت و سرانجام به دلیل نیاز به مترجم به جمع دانشجویان خط امام پیوست از این گونه است.
البته این خانم که نه خودش و نه خانواده اش سابقه انقلابی داشتند بعد ها با حضور در مصادر قدرت پاداشش را گرفت و میراث خوار انقلاب شد و عجب آنکه همین نقش در دوران اصلاحات نیز تکرار شد. این فرد بدون اینکه ثانیه ای در ستاد خاتمی حضور یابد، عضو کابینه شد و در تمامی بحران هایی که بر علیه مردم و جنبش اصلاحات به وقوع پیوست، لب از لب باز نکرد تا مبادا مورد غضب راس هرم قدرت قرار گیرد.
کسی که در خانه شیشه ای نشسته است، شرط عقل نیست که سنگ در دست گیرد. سمپاتی امثال گری سیک که شایعات در مورد نزدیکی وی به دلال های تسلیحاتی و کمپانی های نفتی آمریکایی اظهر من اشمس است با ادعاهای آمریکا ستیزی ایشان چگونه سازگار است؟ می توان با یک سیاستمدار آمریکایی که در دوران اشغال سفارت مسئولیت دولتی داشته است مصاحبه کرد و این خیانت به دفتر تحکیم وحدت نیست؟ ، اما مصاحبه با صدای آمریکا در مقام یک تحلیل گر مستقل ،با آرمان های دفتر تحکیم وحدت تعارض دارد!. چطور است که همکاری های امنیتی و اقتصادی و اعلام آمادگی برای مذاکرات بدون پیش شرط با دولت آمریکا خیانت نیست اما استفاده از رسانه صدای آمریکا به منظور افزایش آگاهی های عمومی ، بیان ظلم ها و درد های مردم ایران و روشنگری پیرامون نقض حقوق بشر خیانت است!
البته بنده با هیچکدام از موارد فوق مشکل ندارم و آنها را به شرط آنکه در چهارچوب منافع ملی باشد، خیانت نمی دانم. مرادم از بازگویی این موارد بیان تناقض های نهفته در این موضعگیری ها است.
جالب آنکه این تهمت ها و حرکات تخریبی در زمانی بیان می شود که عمده فرزندان و وابستگان چهره های اصلی اصلاح طلبان حکومتی در آمریکا و به قول آنان” شیطان بزرگ” مشغول زندگی و تحصیل هستند و از امکانات اینجا در راستای بهبود موقعیت فردی استفاده می کنند. حال این اقدام مورد اعتراض نیست اما کسانی که در کنار استفاده از امکانات این سرزمین به منظور تحصیل ، کماکان دغدغه های عمومی و رسالت اجتماعی خود را فراموش نکرده اند و بخشی از فراغت و کار خود را فدای تعهدات مردمی می کنند، آماج حمله قرار می گیرند.
سئوال جدی دیگری نیز مطرح است که با توجه به عملکرد ضد ملی صدا و سیما در وارونه نشان دادن وقایع، سانسور، تخریب شخصیت ها و مفاخر ملی، ارائه اخبار دروغ ،تضییع حقوق جنبش های اجتماعی ،نیروهای دگراندیش ، اساتید دانشگاه و روشنفکران ،تحریف تاریخ و نشان دادن ضد قهرمان به جای قهرمان ، آیا مصاحبه با صدا وسیما خیانت به مردم ایران نیست؟ که سرکار خانم برای انجام آن بی تابی می کنند!
به هر حال به قول حافظ
من از آن دم که وضو ساختم از چشمه عشق چهار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
می دانم که تکاپو برای آزادی خواهی و سیاست ورزی در دوران گذار به توسعه سیاسی، هزینه های خاص خودش را دارد. تا جایی که یک برنامه علنی که ده ها روزنامه نگار و دوربین فیلمبرداری در آن وجود داشته است را تحریف می کنند و مدعی می شوند که من در آن برنامه با برخی مقامات سابق سیا و اف بی آی در جلسه ای در بسته گفتگو داشته ام!!
در عجبم که آیا این افراد از واقعیت ها اطلاع دارند یا برای دفاع از جریان و رهبران سیاسی مورد علاقه شان حاضرند از هر وسیله ای استفاده کنند. من نه در جلسه فوق که بحمدالله محوتیاتش به صورت علنی در اختیار افکار عمومی قرار گرفت و نه در تمام مدت اقامتم در آمریکا ، دیدار و ملاقاتی با افراد فوق چه علنی و چه مخفیانه نکرده ام و آنها نیز در جلسه سخنرانی من در یکی از ساختمان های کنگره آمریکا حضور نداشتند.
خوشحال می شوم افرادی که خواستار توضیحات من در این خصوص شده اند، مستندات و مدارک شان را منتشر کنند تا حداقل خودم متوجه شوم که کی با این افراد دیدار داشته ام که خودم از آنها بی خبرم! اساسا همانگونه که برخی از چهره های امنیتی در ایران پس از خروج از کار های اطلاعاتی جذب احزاب سیاسی، دانشگاه ها ،مراکز تحقیقاتی و نهاد های مدنی می شوند ،در آمریکا هم برخی از اعضاء بازنشسته و یا مستعفی سازمان های اطلاعاتی در مراکز تحقیقاتی، اندیشکده ها و سازمان های غیر دولتی حضور می یابند و این حضور را لزوما نمی توان تداوم کارکرد امنیتی و اطلاعاتی آنان محسوب کرد.
در پایان امیدوارم که عرصه سیاسی و اجتماعی میهن مان هر چه بیشتر از آفات تخریب و تهمت دور گردد و انتقاد ها و رقابت ها در فضایی سالم و سازنده بیان شوند که نتیجه کار رشد جامعه و فراهم شدن فرصت برای داوری بهتر افکار عمومی باشد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.