سوء استفاده از شهدا علیه دانشگاه

دانشگاه پلی تکنیک در روزهای گذشته دستخوش بحرانی دیگر شد و باز آماج هجوم وحشیانه کسانی قرار گرفت که حق طلبی و ایستادگی دانشجویان این دانشگاه در مقابله با استبداد ، جهل و تزویر را چون خاری درچشمان خود می بینند.
مخالف جانانه و اعتراض گسترده دانشجویان در برابر اجرای سناریوی امنیتی ” قبرستانی کردن دانشگاه” چنان عمله استبداد دینی را به خشم آورد که بدون توجه به هزینه ها و عواقب سنگین ماجرا ، بی پروا به دانشجویان بی دفاع با سلاح های سرد حمله کردند تا بدینرتتیب پوشالی بودن داعیه شان در دفاع از ارزش ها را نشان دهند! دفاع از ارزش ها و آرمان ها با قداره کشی ، ضرب وشتم و فحاشی حاصل نمی شود و کسانی که به چنین روش های سخیف و شنیعی مبادرت می کنند ، پیشاپیش بی اعتقادی و مشی منافقانه خود را آشکار ساخته اند .
بی تردید این اولین باری نیست که دانشگاه پلی تکنیک ، آوردگاه ترکتازی گروه های فشار و اصحاب قلدری و زورگویی می شود . حافظه این دانشگاه مملو از چنین روزهای پر آشوبی است که در پهنه زمان، نهایتا دانشجویان سربلند از تمامی بحران ها بیرون آمده اند و سیاهی زغال بر چهره دشمنان آزادی و کرامت انسانی پا برجا مانده است.
اما آنچه تلخی فاجعه اخیر را بیشتر می کند ، سوء استفاده از شهداء و استفاده ابزاری از آنان برای مقاصد سیاسی حاکمیت پادگانی است. بسی مایه تاسف است حیثیت شهدا که سرمایه های ملی و اجتماعی کشور هستند و پاکبازانه جان خود را به خاطر ایمان و دفاع از عزت و شرف کشور فدا کردند ،این چنین از سوی کسانی که کمترین نسبتی با آنان ندارند به بازی گرفته می شود.
آنچه د رعرصه عمل اتفاق افتاد بیش از همه چیز حرمت شهیدان را لکه دار کرد و البته زخمی دیگر بر پیکره دانشگاه افزود.
طرح بی مبنا و غیر منطقی دفن شهدا در دانشگاه ها ، چند سالی می شود که درحال اجرا است . این طرح که به موازات گسترش حضور نظامیان در سیاست ، شدت یافته است ،دراصل یک سناریوی امنیتی رابازتاب می دهد که توسط دستگاه سرکوب طراحی و اجرا شده است و از سوی دیگر سطوحی از حاکم شدن دهنیت نظامی در عرصه های تصمیم گیری کشور را نمایان می سازد.
انگیزه شکل گیری این سناریو را نخست باید در شدت یافتن بحران مشروعیت و افول ایدئولوژی نظام سیاسی در جامعه جستجو کرد. وقتی حکومت دریافت که ارزش و نماد های مورد نظرش در جامعه اقبال ندارد و تحولات در درون لایه های اجتماعی منجر به فاصله گیری مردم شده است ، کوشید در سطوح مختلف به سمت مناسبات آئینی و شعائر گرایی حرکت کند تا با تکید بر فرمالیسم و ظاهر گرایی و نمایش گسترده در جامعه ، فضا های عمومی را در اختیار گیرد.
به عبارت دیگر وقتی جلب رضایت مردم و پذیرش درونی آنها امکان پذیر نبود ، لذا تصرف فضا های عمومی و ظواهر جامعه مورد توجه قرار گرفت . بر سر عمده میادین شهر ها و بخصوص تهران پارچه ها، بیلیبورد ها و پلاکارد های نماد ها ی تبلیغات حاکمیت نصب شد. تصاویر شهیدان و ارزش های جنگ ، انقلاب ، امام بر تمامی جاهای اصلی خیابان ها نقش بست.
در این استراتژی هژمونی سازی ، نقش اصلی را شهیدان داشتند که در این نماد سازی ها ، سعی شد تصویری وارونه از انها ترسیم شود که انگیزه و فعالیت انها صرفا تبعیت از اوامر ولی ففیه و مبارزه در راه اهدافی بوده است که رهبری و نهاد های تحت نظرش در حال حاضر مطرح می کنند . بدینترتیب با تحریف وقایع جنگ و مبانی اعتقادی شهدا ، آنان چونان ابزاری در خدمت سیاست تبلیغاتی حکومت قرار گرفتند. استفاده از شهدا پوشش خوبی برای آنها فراهم می کرد تا مخالفان با تعرض به حقوق ملت و منافع ملی ایران را به ضدیت با خون شهداء متهم کنند و برخورد با آنان را مشروع جلوه دهند.
از این رو است که می بینیم د رتمامی اتفاقات دهه اخیر، هر بر خوردی که با گروه های مختلف مردم و آزادی ها صورت گرفته ، عکس ها و تصاویر شهیدان مورد بهره برداری قرار گرفته است.
از پیش از دوم خرداد سال ۱۳۷۶ تا کنون هر بار که گروه های فشار به دانشگاه ها حمله کرده اند ، دفاع از شهداء را پشتوانه و بهانه غوغاسالاری های خود کرده و در پشت نقاب آنها مخفی شده اند و فعالان دانشجویی منتقد را به پایمال کردن خون شهیدان محکوم کرده اند!
پس از آنکه روش ها و ترفند های مختلف حکومت در کنترل دانشگاه ها جواب نداد و نیروهای مدافع حکومت نتوانستند فضاهای دانشجویی را در اختیار بگیرند، سناریوی ” دفن شهید در دانشگاه” در دستور کار قرار گرفت.
پیگیری این طرح زمانی جدی تر شد که پس ازروی کار آمدن دولت پادگانی احمدی نژاد سیاست هایی چون گماردن روسای انتصابی در دانشگاه ها، تعطیلی دفاتر انجمن و انحلال انجمن های اسلامی منتخب دانشجویان، محرومیت ا زتخصیل دانشجویان منتقد ، پلیسی کردن دانشگاه ها و تقویت نیروهای شبه نظامی ، هم نتوانست کفه قوا را به نفع حاکمیت و شخص رهبری در دانشگاه ها بچرخاند و کماکان کنش های اعتراضی و نیروهای منتقد حرف اول را در دانشگاه زدند و با مقاومت خود اجازه ندادند که تک صدایی در دانشگاه ها حاکم شود.
نخستین بار این ماجرا دردانشگاه شریف به بحرانی سنگین بدل گشت اما حاکمیت با اعمال فشار گسترده و آوردن نیرو از بیرون دانشگاه توانست تقشه خود را عملی سازد. این روند در دانشگاه های دیگر هم ادامه یافت و در همه جا با مقاومت و مخالفت دانشجویان مواجه شد . سرانجام آخرین پرده این سناریو در دانشگاه امیرکبیر برگزار شد . البته حاکمیت از دو سال پیش به دنبال اجرای این طرح بود اما به دلیل مخالفت دانشجویان آن را به عقب انداخت و نهایتا در روز دوشنبه ۴ اسفند ، آن را عملی ساخت. اما نکته متفاوت این رویداد ، محالفت گسترده تر دانشجویان پلی تکنیک و زحمت بیشتر حاکمیت بود که مجبور شد تمامی منابع خود را بسیج کند و هزینه بسیار بپردازد. موضعگیری صریح رهبری نشان داد که قدرت حرکت اعتراضی دانشجویان به حدی بوده است که حاکمیت مجبور شد تا بالاترین سرمایه خود را به صحنه بیاورد و از این طریق به نیروهایش کد دهد تا آماده یورش به دانشگاه امیرکبیر شوند.
بانیان این طرح می پندارند که با دفن شهداء گمنام در دانشگاه ها که معلوم نیست واقعا تکه استخوان های جمع آوری شده به شهیدی تعلق دارد یا نه ، می توانند مراکز علمی کشور را پاتوق نیروهای وابسته ای کنند که در شرایط عادی نمی توانند وارد دانشگاه ها شوند چون دانشجو و یا استاد نیستند. تا بدینترتیب موازنه قوا در محیط های دانشجویی به نفع آنان تغییر یابد .
همچنین نیروهای غیر دانشجویی که از بیرون دانشگاه می آیند از توان تخریب گری و خشونت بیشتری نسبت به نیروهای بسیج دانشجویی برخوردار هستند. تحولات سالیان اخیر جنبش دانشجویی ، هوشیاری نسل های جدید دانشجویی و ویژگی های محیط دانشگاه و فرهنگ دانشجویی اجازه نمی دهد تا دانشجویان مدافع حکومت در دانشگاه ها در خشونت ورزی از حد خاصی جلو تر روند.
بنابراین بزرگترین بی حرمتی و توهین به شهدا از سوی کسانی صورت می گیرد که در حرکتی خوارج وار در پی دفن شهدا در دانشگاه ها هستند که به نوعی “قران به سر نیزه کردن” را تداعی می کند. از این حضرات باید پرسید اگر دفن شهدا باعث معنوی شدن مراکز علمی و عمومی می شود چرا در حوزه های علمیه این کار ها را انجام نمی دهند؟ چرا د رمجموعه های وابسته به نهاد های سه قوه ( مجلس ، ریاست جمهوری و وقوه قضائیه ) شهید دفن نمی کنند؟ ار اینان باید پرسد چرا در دوران جنگ و در کوران نیاز به نیرو برای اعزام به جبهه ها ، خواهان دفن شهداء دانشجو دردانشگاه ها نشدند؟
اینان اگر در ادعای خود صادق هستند چرا تا کنون در باب این مسئله از خانواده های شهداء نظر خواهی نکرده اند؟
وقتی می توان با روش های موثر تر و فرهنگی به تکریم و پاسداشت شهدا در دانشگاه ها پرداخت چرا باید این مراکز علمی را به گورستان تبدیل کرد؟
آقایان پاسخ دهند که چرا با صرف میلیارد ها تومان هزینه در پای طرح هایی چون کنگره های سالیانه شهدای داشجویی و … هنوز به زعم آنان فرهنگ شهادت در دانشگاه ها غریب است؟ این واقعیت ضعف و ناکارآمدی استفاده ابزاری از شهیدان را نشان می دهد که تصویر سازی تبلیغی حاکمیت از شهدا مورد پسند و قبول نسل های جدید دانشجویی قرار نمی گیرد و بیشتر ظاهر سازی ها و جعل واقعیت هایی به نظر می رسد که با ماهیت دلاوری های این قهرمانان پاسداری از میهن و ملت تعارض دارند.
این سئوالات به خوبی پوشالی بودن ادعاها و ماهیت ابزار انگارانه این برخورد را آشکار می سازد که فقط محملی برای مقابله با اعتراضات دانشجویی است.
آنهایی که در صددند دانشگاه را قبرستان کنند در اصل می خواهند قبر های شهداء گمنام ،نماد و نشانه های سمبولیک سکوت و آرامش قبرستانی د ردانشگاه باشد. قبر علامتی است برای گسترش و تعمیم شرایط قبرستانی به تمام دانشگاه . تا دانشجویان در برابر سیاست های مملکت بر باد ده حکومت اعتراض نکنند ، مجیزه گو و مطیع رهبری شوند، نظاره گر منفعل ظلم ها و ستم ها باشند و حقوق خود را طلب نکنند. اینجا است که شهید در فرایندی دردناک ،دوباره به شکلی مضاعف در پای قدرت قربانی می شود تا به بهانه او، قبح ایجاد قبر در دانشگاه ها شکسته شود و سیاست حاکم کردن تک صدایی در دانشگاه ها و تحمیل اطاعت از فرامین ولی فقیه بر دانشجویان با برنامه دفن شهداء در دانشگاه ها پیوند یابد.
اما اراده مستحکم دانشجویان امیرکبیر ، استقبال آنان از هزینه برخورد و نهراسیدن از زندان و شکنجه نشان می دهد که این ترفند فریبکارانه و پلشت نیز ره به جایی نمی برد. دانشگاه قبرستان نخواهد شد بلکه پایان بخش حیات نگرش هایی خواهد شد که انسان را اسیر ساختار سلطه و قدرت حاکمانی می خواهند که همه سرمایه های مادی و معنوی جامعه را برای خود خواهی ها و منفعت طلبی های خود قربانی می کنند.
حمایت از دانشجویان آزادی خواه و مبارزی که اینک در سلول های انفرادی بازداشتگاه ۲۰۹ اوین با فشار بازجویی و شکنجه دست و پنچه نرم می کنند ، وظیفه همه کسانی است که انسان را آزاد می خواهند و سوء استفاده ا زمقدسات و ارزش ها را بر نمی تابند. در این میان خانواده شهداء نقشی ممتاز دارند تا پیشگام این حرکت گردند و اجازه ندهند مشتی منفعت جو و بی اخلاق فرزندان شان را ملعبه اغراض سیاسی خود قرار دهند و آنها را وسیله ای برای ظلم و ستم به دانشجویان مظلوم قرار دهند.
این مطلب در تاریخ ۷/۱۲/۱۳۸۷ در روزنامه اینترنتی روز منتشر شده است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.