نگاهی دوباره به انقلاب

فرارسیدن ۲۲ بهمن فرصتی است تا نگاهی دوباره به پدیده انقلاب بیفکنیم. بخصوص که حال و هوای بهمن ۸۸ شباهت هایی با بهمن ۵۷ دارد و این سئوال در فضای سیاسی ایران و جهان به طور جدی مطرح است که آیا ایران انقلابی دیگر را تجربه خواهد کرد؟ در فراسوی دیدگاه های موافق و مخالفی که با انقلاب مطرح می شود شایسته است تا آخرین تحولات و نظریه پردازی ها در خصوص این مفهوم سیاسی و اجتماعی بررسی شود. جدیدترین ابعاد سیاسی ، جامعه شناختی و روانشناختی آن وا کاوی گردد تا بتوان با ذهنی پویا به داوری منصفانه کارنامه انقلاب ها در گذشته و چشم انداز آن در آینده کشور های در حال توسعه پرداخت. بدینرتیب ارزیابی ها دچار آفت برخورد های کلیشه ای و جزم اندیشانه نمی گردد .
انقلاب بهمن ۵۷ حکایت انقلاب نیمه تمامی است که سرنوشتی مشابه نیایش انقلاب مشروطه پیدا کرد. این انقلاب نیز به اهدافش نرسید و منجر به جابجایی حاکمان شد. استبداد در شکل خشن تر و مخرب تر دینی تداوم پیدا کرد و نظام تمامت خواه بازتولید گشت. حکایت ناکامی انقلاب ، بخشی از نوستالوژی ملت ایران در تاریخ معاصر است که تکاپو های گوناگون آن در دستیابی به مطالبات تاریخی اش شکست خورده است. رهبران و گروه های مردمی و آزادی خواه پیش از آنکه فرصت یابند تا موانع را از پیش پا بردارند ، قربانی شده و از ادامه راه وامانده اند.
انقلاب ها در طول چهار قرن گذشته تاثیرات بسیار زیادی در بر مناسبت ها و تحولات جهانی گذاشته اند. قرن بیستم قرن تبلور انقلاب ها بود . به جرات می توان گفت که شالوده مناسبات و اصول رفتاری نظام بین الملل کنونی بر پایه های انقلاب های بزرگ تاریخ شکل گرفته است. توجه به نقش انقلاب ها در معماری دنیای کنونی چنان زیاد است که پس از دهه ۷۰ قرن گذشته ، تعداد آثار تحقیقی در مورد انقلابها رشد چشمگیری یافته که می‮توان از یک شاخه مستقل علوم انسانی در این باب صحبت کرد.
شتاب گرفتن موج دموکراسی سازی در سه دهه اخیر و افزوده شدن بر شمار کشور های دموکرات و فروپاشی بلوک شرق باعث تقویت رویکرد رفرومیستی در برابر انقلاب شد.
همچنین تجربه مشکلات و ناکامی های پس از انقلاب در کشور باعث شد تا عمده نیروهای سیاسی و اجتماعی ایران از انقلاب رویگردان شده و ایده اصلاحات را تبلیغ و ترویج کنند. بار سنگین ناکامی انقلاب ،هزینه های سنگین و بد تر شدن وضعیت کشور و مردم در مقایسه با پیش از انقلاب باعث شد که عده ای از انقلاب کاملا روی گردان شده و ریشه مصائب و مشکلات را در ذات انقلاب و انقلابیگری جستجو کنند.
به گمان آنان” انقلاب به دلیل خصلت خشونت طلبش با دموکراسی سازگارنیست”.” انقلاب ها در مجموع مخرب هستند و به کار نابودی می آیند اما در باب پیشرفت ، رفاه ، آزادی و سعادت شهروندان چیزی در چنته ندارند و بر عکس مردم را در وضعیت سخت تری گرفتار می سازند”. استقبال از رویکرد اصلاحات پارلمانتاریستی و سر برآوردن آن در جامعه و حمایت بخشی از جناح های میانه روی نظام سیاسی باعث شد تا رفورم و اصلاح ،دست بالا را در تحولات دو دهه اخیر جامعه ایرانی پیدا کند. بنابراین درست بر عکس ۳۱ سال پیش که نگرش غیر انقلابی درخور سرزنش، شماتت و محکومیت بود، امروز اصلاحات و رفورم از سوی عده ای تقدیس می گردد.
اما آیا چنین برخورد مطلق انگارانه ای درست است؟ آیا انقلاب ها سراسر منفی بوده اند و تبعات ویرانگری را برای انسان به بار آورده اند؟
مروری اجمالی بر تاریخ تحولات چند قرن گذشته ، چنین ادعایی را باطل می سازد. انقلاب ها مثل هر پدیده اجتماعی دیگر آثار مثبت و منفی داشته اند ولی در مجموع ویژگی های مثبت آنها می چربد.
خوش خیال ترین و رویا پرداز ترین افراد هم تا پیش از انقلاب فرانسه تصور نمی کردند که روزی بیاید که همه افراد به برابری سیاسی دست پیدا کنند و در تشکیل حکومت مشارکت داشته باشند. مفاهیمی چون آزادی، حقوق بشر و برابری از دروازه انقلاب فرانسه وارد تاریخ جهان شد. بدون انقلاب کرامول و گلوریوس ، اندیشه مشروط کردن قدرت سیاسی حکومت های مطلقه شاهنشاهی و حاکمیت قانون ، جز خوابی آشفته نبود.
طلوع دموکراسی در آمریکا و تولد نظم سیاسی ” جمهوری” با عملی انقلابی آغاز شد. دستاورد هایی چون خدمات تامین اجتماعی ، افزایش رفاه کارگران ، تثبیت سندیکاهای کارگری و برابری فرصت ها بدون انقلاب اکتبر از بخت بسیار ناچیزی برای عملی شدن برخوردار بودند.
البته این مزیت های طی یک فرایند پر فراز و نشیب حاصل شده اند که با پاره ای از مشکلات و ناملایمت ها نیز همراه بوده است. به عبارت دیگر انقلاب ها سپیده دم فصل های نوین در حیات ملت ها بوده اند که پژواکی بین المللی نیز یافته اند. درمقام داوری باید تمامی جوانب را در نظر گرفت. همانگونه که برای محقق شدن ثمرات رفورم بر صبر و شکیبایی و طولانی بودن راه تاکید می شود، منطقی نیست از انقلاب ها انتظار داشت تا فورا دنیا را بهشت کرده و تمامی شعار ها و اهداف آنها به یکباره تحقق یابند.
البته انقلاب ها ایرادات عمده ای نیز داشته اند اما خدمات زیادی را نیز نثار جامعه بشری کرده اند که کمک به خلق و تثبیت دموکراسی ها و ساختار های مردم سالار ارزنده ترین آنها است. احتراز از برخورد سیاه و سفید و مواجهه عقلانی و علمی، شرط ضروری داوری پیرامون انقلاب ها است.
این موضوع اهمیت بسیار زیادی در شرایط کنونی جامعه دارد زیرا شکست استبداد دیرپا نیازمند خلق جنبش اعتراضی نیرومندی است و شکل گیری چنین جنبشی، نیازمند تدوین راهبرد سیاسی کارامد است. بحث و تبادل نظر پیرامون انقلاب و اصلاح و تطبیق آنها با شرایط کنونی جامعه نقش بسیار مهمی در شکل گیری برنامه سیاسی موثر دارد. در اصل انقلاب و اصلاح دو راه حل و بدیل برای مبارزات سیاسی هستند که هیچکدام برتری مطلق بر یکدیگر ندارند. نه انقلاب و نه اصلاح هیچکدام مقدس نیستند و برای تمامی شرایط صدق نمی کنند. در شرایطی اصلاح می تواند چاره ساز باشد و در شرایط دیگری گریزی از انقلاب نیست. سخن شاعر شهیرانگلیسی کنت نیل کامرون به خوبی حقیقت مسئله را روشن می سازد که می گفت: ” با توچه به شرایط انگلستان اولین اقدامات لازم این است که بطور مسالمت آمیز در مجلس رفرم ایجاد کنیم واگر چنین چیزی میسر نشد در صورت لزوم این امر توسط انقلاب باید صورت گیرد” بنابراین انقلاب و اصلاح می توانند مکمل همدیگر باشند و یا دو درمان مختلف برای مراحل گوناگون یک درد باشند. در مرحله اولیه اصلاح توصیه می شود و در صورت عدم مداوا، به ناگزیر انقلاب تجویز می گردد.
در اصل انقلاب نه آن چهره سراسر درخشان، ستایش انگیزی و باشکوهی است که رهایی ابدی انسان ها را نوید می دهد و نه آن چهره سیاهی است که طغیان فرومایگان،جابجایی خودکامگان، خشونت نفرت انگیز و هرج و مرج را به بار می آورد. در اصل انقلاب ها خاکستری بوده اند. اما برآیند تاثیرات آنان، نقشی مثبت در حرکت رو به جلوی جهان و کاستن از مشکلات و رنج های بشر داسته است.
نظریه پردازی های جدید در مورد انقلاب برخوردی واقعبینانه را جایگزین داوری های مطلق گرایانه اعم از نفی یا تقدیس کرده اند. در رویکرد جدید آخرین تحولات در زمینه تعریف انقلاب مورد تاکید قرارمی گیرد و بمثابه روش و مدلی برای تغییرات سیاسی نگریسته می شود. بر این اساس شایسته است تا نکات زیر در اظهار نظر ها پیرامون انقلاب در شرایط کنونی جامعه مورد توجه قرار گیرد:
۱- بر خلاف نظر عمده مخالفان، انقلاب ها پدیده اراده گرایانه نیستند. تصمیم هیچ فرد و یا گروهی فی نفسه و به تنهایی منجر به انقلاب نمی شود. شکل گیری انقلاب ها محتاج شرایط مختلفی است. از سوی دیگر وقتی چنین شرایطی حاصل شود، از وقوع انقلاب ها نمی توان جلوگیری کرد. به قول خانم نیکی کدی ” انقلاب ها می آیند آنها نمی شوند. انقلاب پروژه نیست که بتوان طرح آن را مهندسی کرد و سپس اجرا نمود. انقلاب ها زمانی رخ می دهند که بین وضع موجود و وضع مطلوب تضادی حل ناشدنی بوجود می آید و تحول در ساختار های موجود ناممکن می گردد. در اصل حکومت های مستبد ،لجوج و انعطاف ناپذیر علت بروز اعمال انقلابی هستند. اندیشمندان زیادی پیرامون شرایط تکوین انقلاب نظریه پردازی کرده اند ، اما فصل مشترک آنان شامل مواردی است چون وجود نارضایتی گسترده در بین مردم ، نابودی مشروعیت حکومت، ناتوانی حکومت ها در سرکوب مخالفین ، تضعیف قوه قهریه حکومت، شکل گیری ائتلافی از نخبگان مخالف وطرح مطلبات و برنامه های مشخص برای قبضه قدرت سیاسی ، تغییر ارزش های جامعه، گسترش حس نافرمانی و طغیان در مردم و حمایت از ائتلاف مخالفان و تعارض بین ویژگی های محیطی و رسمی با خواسته ها و مطالبات نیروهای اجتماعی
البته این موارد بیشتر تشریح کننده وضعیت مقدماتی انقلاب ها هستند. اما پیروزی آنها تابع نشانه هایی است که در بین متقدمین لنین به خوبی آنها را درقالب گزاره های زیر توصیف کرده است:
۱-وقتیکه برای طبقه حاکمه حفظ قدرت بدون ایجاد تغییرات غیر ممکن شده باشد، وقتیکه به این شکل بحرانی در میان „طبقات بالائی“ وجود داشته باشد، بحرانی در سیاست طبقه حاکمه، شکافی بوجود آورد که در آن نا رضایتی و خشم طبقات تحت ستم به خارج فوران کند. برای اینکه انقلابی بوقوع بپیوندد معمولا کافی نیست که طبقات پائینی نخواهند به شیوه گذشته زندگی کنند، باید طبقات بالائی هم قادر نباشند به طریق گذشته زندگی کنند. ۲. وقتی که رنج و نیاز طبقات تحت ستم بیش از معمول حدت یافته باشد. ۳. وقتی که در نتیجه علت های فوق افزایش قابل توجهی در فعالیت توده‮هائی پیدا می‮شود که „در شرایط صلح آمیز“ بدون شکوه اجازه چپاول شدن را می‮دهند اما در شرایط طوفانی، به دلیل شرایط بحرانی و بوسیله خود „طبقات بالائی“ به عمل مستقل تاریخی کشانده می‮شوند.
البته نقص تعریف لنین در جایی است که نیروهای انقلابی را در قالب منازعات طبقاتی محدود می کند. در حالیکه واقعیت عینی انقلاب ها نشان داد که اقشار و شئونات مختلف و در برخی موارد ترکیب های فراطبقاتی و یا بین طبقاتی(کورپراتیستی) می توانند موتور محرکه انقلاب ها باشند. از بین متاخرین چارلز تیلی تعریف کاملی از شرایط پیروزی انقلاب ها ارائه داده است. این شرایط عبارتند از الف. پیدایش مخالفان یا ائتلافی از مخالفان که با طرح مطالباتی ویژه خواستار بدست گرفتن کنترل دولت یا بخشی از آن باشند.ب. حمایت بخش قابل توجهی از شهروندان از این مطالبات. ج. ناتوانی یا فقدان اراده سرکوب مدعیان جدید قدرت یا هواداران آنها توسط دولت.
بنابراین عوامل متعددی اعم از ساختاری، سیاسی و اجتماعی باید مهیا گردند تا اراده نیروهای انقلابی شکوفا شده و به ساحل موفقیت برسد.
۲- عمده برخورد های مثبت و منفی با انقلاب بر اساس تلقی از انقلاب های کلاسیک بر می گردد که عمدتا تعاریف کمونیستی از انقلاب ها را مبنا قرار می دهند. امروزه تعاریف جدید از انقلاب ها وجود دارد که با حفظ عناصر ذاتی ، پاره ای از مفاهیم کهن را متحول کرده اند. اگر چه تعریف عام انقلاب ها بر سازماندهی فراگیر توده ها برای تغییر ناگهانی و بنیادی نظام سیاسی از طریق بکار بردن خشونت با هدف نهایی تاسیس نظام سیاسی جدید مبتنی بر ارزش ها و مبانی مشروعیت نوین تاکید دارد، اما تکیه گاه تعاریف جدید بر تغییرات پایه ای در نظم موجود و برپایی نظام های جدید استوار است. سر برآوردن گونه جدید انقلاب های آرام و یا انقلاب های مخملی ثابت کرد که خشونت ،ویژگی ذاتی و انفکاک ناپذیر انقلاب ها نیست. اگرچه در انقلاب ها خشونت نفی نمی گردد اما ماهیت ابزاری دارد نه تعیین کننده. به عبارت دیگر در اصل نیروهای مقابل انقلاب هستند که بروز خشونت و درجه اعمال آن را معین می کنند.
هر تغییر سیاسی که منجر به جایگزینی بنیادین ساختار سیاسی، مبانی مشروعیت و ارزش های حاکم گردد ، حکم انقلاب را دارد. ساموئل هانتینگتون انقلاب را معلول واپسماندگی سیاسی و فقدان توسعه سیاسی در ساختار سیاسی و اجتماعی یک کشور می داند و دو شرط لازم را برای وقوع انقلاب را چنین بر می شمارد:
۱- نهاد های سیاسی موجود نتوانند شیوه ای برای مشارکت گزاره های اجتماعی نو پدید در سیاست و جذب نخبگان جدید در حکومت فراهم سازند.
۲- نیروهای اجتماعی که تا کنون از صحنه سیاست و نفش آفرینی درنظام سیاسی خارج بوده اند به طور جدی حواستار مشارکت در سیاست گردند.
بنابراین هر حرکتی که بتواند اقشار حاشیه ای را به متن بیاورد در خور اطلاق صفت انقلابی است. نمونه انقلاب های نوین ، انقلاب شیلی ، چکسلواکی، لهستان، آفریقای جنوبی و … هستند. از سوی دیگر ظهور پدیده هایی چون انقلاب از طریق مذاکره، اصلاح های انقلابی مانند انقلاب های رنگی که شانه به شانه جنبش های انقلابی هستند ، فایده مندی کنش های انقلابی در شرایطی خاص را آشکار می سازند.
۳- یکی از بزرگترین آشفتگی ها و مغالطه های مطرح در دهه اخیر، برشمردن خشونت به عنوان وجه تمایز انقلاب و اصلاح است. تفاوت انقلاب و اصلاح در دامنه تغییرات در نظام سیاسی و سرعت دستیابی به خواسته ها است. در رفورم تغییرات محدود و تدریجی دنبال می شود و نهاد های پایه ای حکومت حفظ می شوند ، ولی انقلاب به دنبال تغییرات ریشه ای و سریع است و کلیت یک نظام سیاسی را دگرگون ساخته و نظامی جدید را برقرار می کند. همانگونه که تاریخ نشان می دهد انقلاب هایی چون انقلاب گلوریوس و آمریکا و کثیری از انقلاب های متاخر قرن بیستم به طور نسبی آرام و مسالمت آمیز بوده اند و عنصر خشونت در آنها حضور نداشته است اما رفورم هایی بوده که با خشونت عجین بوده اند مانند شکل گیری جنبش های لیبرالی در اروپای نوین پس از جنگ جهانی اول که با جنگ ها و درگیری های نظامی همراه بود. همچنین می توان به جنبش اصلاحی بریتانیا در قرن ۱۶ اشاره کرد که کیسای انگلستان طی سلسله وقایعی از کلیسای کاتولیک رم جدا شد و پادشاه انگلیس مقام عالی و رئیس کلیسای اعظم این کشور شد. نهضت اصلاح دینی مارتین لوتر، دیگر نمونه تاریخی است. بناراین انقلاب ها همیشه با خشونت عجین نبوده اند و اصلاح طلبی نیز اگرچه تاکید پر رنگی در اجتناب از خشونت در عمل ابتکاری دارد ،اما دربرخی موارد با خشونت همراه بوده است.
۴- بر خلاف باور عده ای ، انقلاب ها نمرده اند. موجودیت انقلاب ها تابعی از شرایط و میزان توسعه یافتگی یک جامعه است. به قول کریل برینتون و جانسون انقلاب ها نشانه بیماری و عدم تعادل یک جامعه هستند. ساختار های سیاسی و اجتماعی به میزانی که دریچه های تحول و اصلاح را می بندند و صلب می شوند، زمینه را برای شکل گیری انقلاب مساعد تر می سازند. نظام های باز و منعطف که ساز و کارهای مناسب و کارامد برای تغییر و تحول را فراهم می کنند و می توانند تقاضا های جدید را جذب نمایند ، انقلاب را بلا موضوع می کنند. بنابراین به یک معنا دموکراسی های واقعی و پویا قتلگاه انقلاب ها هستند، چون نیاز به شکل گیری انقلاب را منتفی می سازند.
تا زمانی که توسعه سیاسی و چرخش مسالمت آمیز قدرت سیاسی بوجود نیامده است، شکاف های طبقاتی گسترده و انحصار طلبی ها ، برابری فرصت های اقتصادی را از بین برده است و اراده تحول خواه نیروهای مولد و نو ظهور در قالب نهاد های موجود اسیر شده است، انقلاب ها مجال بروز می یابند. جوامع ماقبل دموکراسی و شبه دموکراسی ها مستعد کنش های انقلابی هستند. از این رو فضای سیاسی ایران از انقلاب مشروطه تا کنون همواره ظرفیت خلق جنبش های انقلابی را داشته است. به عبارت دیگر تاریخ جدید ایران را می توان به نوعی زیست در وضعیت مستمر انقلابی نامید که سخن در این خصوص را به یادداشتی دیگر واگذار می کنم.
۵- انقلاب ها همواره به یک باره و طی یک مرحله به پیروزی نمی رسند. در برخی موارد به صورت مرحله ای به ثمر می نشینند و یا انقلاب های ناکام و یا نیمه تمام ، زمینه ساز شکل گیری انقلاب های دیگر می شوند تا سرانجام انقلاب در انقلاب و یا تداوم انقلاب طی فرایندی پر فراز و نشیب و زمانمند، ارزش ها و نظام جدید را خلق کند. بر این مبنا می توان گفت که کشور ایران در داخل انقلابی قرار دارد که هنوز در نیمه راه بوده و به مقصد نرسیده است. نهضت مشروطه نقطه شروع این حرکت مستمر انقلابی است که با ناکامی به انقلاب اسلامی منتهی شد. ناتمامی انقلاب اسلامی و جابجا شدن تدریجی آن با ضد انقلاب ، علت ساختاری و بستر ساز ظهور دوباره کنش انقلابی در ایران امروز است. شکل گیری دولت دموکراتیک، مدرن ، مقتدر ، توسعه گرا و مبتنی بر حکومت قانون، اعلامیه جهانی حقوق بشر و حاکمیت ملی نقطه پایان انقلاب در ایران است.
۸- در بررسی انقلاب ها و چشم انداز آنها در آینده باید تفکیک قائل شد بین انقلاب به مثابه یک فلسفه و انقلاب بمثابه یک راهبرد سیاسی. پیشرفت بشری ،انقلاب در معنای فلسفی را از گردونه خارج ساخت. اما انقلاب در شکل سیاسی اش حیات خود را تا کنون حفظ کرده است. پیشرفت بشر نشان داد که نمی توان به یک باره و در پر تو یک عمل انقلابی پایان تاریخ را اعلام کرد. نمی توان با گسست از گذشته بشر و اعلام انفصال و جدایی با آن، انسانی طراز نوین و عالمی از نو ساخت. دنیا با همه عیوبش در کل مسیری مثبت را پیموده است و آهنگی رو به رشد داشته است. ما نمی توانیم آینده ای برای خود رقم بزنیم که هیچ نشانه ای از گذشته نداشته است. نسبی بودن فهم و دانش بشری و محدود بودن آن در قالب زمان ، اجازه نمی دهد تا بر فراز تاریخ نشست و حکمی کلی و ابدی برای همه اعصار صادر نمود ختی اگر دانا ترین فرد در عصری خاص چنین احکامی را صادر کرده باشد. در اصل مفهوم تکامل تدریجی((EVOLUTION که بر پیوستگی استوار است جایگزین انقلاب فلسفی(REVELUTION) شد .اما استفاده از انقلاب در مبارزات سیاسی مشمول چنین اصلی نیست و به عنوان روشی ساختار شکن در برابر ساختا رهای حکومتی اصلاح ناپذیر کاربرد دارد.
۷- توجه به مفهوم حق انقلاب ( revolutionary right) اهمیت زیادی دارد. این مفهوم برای اولین بار در چین قبل از میلاد مسیح ابداع شد که بخشی از فلسفه حکومتی سلسله زو بود. آنها معتقد به اصل “الزام آسمان” بودند که بر آن اساس خداوندان و نیروهای ماورائی برای حاکم عادل دعا می کنند و همه باید از فرامین چنین حکومتی تبعیت کنند. اما این تایید و خیرخواهی مشول حاکمان ظالم نمی شود. لذا این اصل پیروی و اطاعت مشروطی را توصیه می کند و ان را منوط به رعایت عدالت و انصاف در حاکمیت می نماید. حاکمان سلسله زو ، حاکمان سلسله شانگ را متهم کردند که از عدالت دور شدند و دیگر مشمول حمایت و تایید آسمان نیستند، لذا با استفاده از حق انقلاب، آنها را ساقط کردند. این مفهوم بار ها و بار ها در جابجایی های سیاسی در چین مورد بهره برداری قرار گرفت . بعد ها این مفهوم الهامبخش رهبران انقلاب فرانسه و امریکا نیز شد و حتی در قانون اساسی امریکا ماده ای نیز به آن اختصاص یافته است . شهروندان امریکا اجازه دارند که هر گاه دولت آمریکا از تعهدات و وظایفش در زمینه پاسداری از آزادی های اساسی و حقوق ملت عدول کرد و حاضر به انجام اصلاحات نشد، آن وقت شهروندان مجاز هستند تا از حق خود برای انقلاب آزادی بخش استفاده کنند.
در اسلام نیز مشابه این مفهوم وجود دارد. پاره ای از آیات بر تبعیت مردم از حاکم اسلامی و یا اولی الامر تاکید دارد اما این تبعیت فقط در مورد خداوند و پیامبر نامشروط است اما برای دیگران مقید به حدودی می شود که در صدر انها اجتناب از گناه و ظلم است. حاکم جائر و معصیت کار نه تنها شایسته اطاعت نیست، بلکه فضیلت در سرپیچی از فرامین چنین حاکمی است.
چنین اصلی سرمشقی ابدی را بازتاب می دهد که می تواند همیشه مورد توجه و استفاده قرار گیرد. به جای انکه حکمی کلی در ابطال و مضر بودن انقلاب ها صادر کرد. باید چهارچوبی برای استفاده از آن تدوین کرد. هرگاه دستان حکومتی به سرکوب حقوق مردم آلوده شد و راه را برای هر نوع اصلاح و ترمیم مسدود کرد و تمامی رویکرد های رفورمیستی آزموده شد و نتیجه مورد نظر را به باور نیاورد،آنگاه می توان از نیروی جنبش انقلابی استفاده کرد و تفسیر و شکلی از آن را مورد توجه قرار داد که با آخرین دستاورد ها و پیشرفت های بشری سازگار باشد. همانگونه که ترقی بشر و گسترش عقلانیت منجر به پیراستن خشونت از انقلاب ها شد و انقلاب های خشونت امیز کلاسیک به انقلاب های آرام و مخملی تحول یافتند .
سخن بر سر این موضوع و بخصوص ارزیابی شرایط کنونی سیاسی ایران از منظر سنجش امکانپذیری انقلاب ابعاد مفصلی دارد که پرداختن به همه آنها از حوصله یک مقاله خارج است. در یادداشت های دیگری صحبت در این باب را ادامه خواهم داد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.