تداوم بحران دولت و نا کامی تند رو ها از تصرف قوه مجریه

نبرد رسانه ای و حملات لفظی تند رد و بدل شده بین مخالفان و مدافعان حلقه یاران احمدی نژاد از بعدی بحران دولت سازی در ایران را بازتاب می دهد و از سوی دیگر ناکامی گرایش افراطی در تسخیر قوه مجریه را نشان می دهد. برخی از صاحبنظران معتقدند فقدان دولت مدرن و وجود چارچوبی مورد توافق برای حل و فصل منازعات قدرت علت اصلی نا آرامی ها و بحران های کشور است که به صورت مستمر بر بستر جدال نیروهای باقی مانده از سنت در مقابل الزامات ساختار مدرن دولت باز تولید می شود.
انقلاب مشروطه آغاز تولد تجدد گرایی در ساختار حکومت بود. این تمایل به دلایل مختلف به سامان نرسید وبه دولت مطلقه رضا شاه منتهی شد که کوشید به ساختار حکومت مطلقه پادشاهی و فردی، رنگ ولعاب مدرن و ناسیونالیستی ببخشد. این ترکیب نا متوازن و متعارض به فرزند وی به میراث رسید ولی وی نیز نتوانست بحران دولت را درمان کند و سرانجام در تضاد بین سیاست های نو گرایانه در عرصه اقتصاد و فرهنگ و اجتماع با حفظ شاکله سنتی حکومت که متعلق به دو قرن پیش دنیا بود ، قربانی شد.
امواج انقلاب ، سنت گرایان ایدئولوژیک را بالا کشید که از سر مقاومت در برابر امواج تجدد در ایران به صف مبارزات سیاسی پیوسته بودند. تاسیس نهاد ولایت فقیه و تبدیل کردن آن به مرکز اصلی قدرت تمهید آنان برای مهار کردن دولت و قوه مجریه بود که بنا به جایگاه بالادستی در انتخابات ، از اهمیت برخوردار بوده و رئیس جمهور حداقل در ظاهر مقام دوم کشور است.
اما نا سازگاری های اسلامیت و جمهوریت در قانون اساسی عملا در نا هماهنگی بین رئیس جمهور و ولی فقیه تجلی یافت. اولین رئیس جمهور کارش به رویارویی کشید و مجبور به ترک کشور شد. مرگ زود هنگام به رئیس جمهور دوم فرصت نداد تا فرجام وی در اعمال حقوق قانونی مشخص شود. آقای خامنه ای در تصادم استفاده از حق خود و دخالت های ولی فقیه میدان را خالی کرد و نقش حاشیه ای تحمیلی را پذیرفت. در اصل وی نقش یک مقام تشریفاتی را داشت.
اما حکایت هاشمی رفسنجانی در ابتدای کار متفاوت بود. اصلاح قانون اساسی .منافع مشترک در نظم سیاسی جدید پس از درگذشت آیت الله خمینی به وی اجازه داد تا در مقام رئیس جمهوری مقتدر ظاهر شود. ولی حذف رقبای درون حکومتی و تفاوت بینش ، به ماه عسل وی و رهبری پایان داد.
دور دوم ریاست جمهوری وی عمدتا به چالش با گسترش نفوذ بیت رهبری در اداره کشور و عقب نشینی های پی در پی گذشت. سید محمد خاتمی بر بستر نه گفتن مردم به نظرات ولی فقیه رای آورد. قدرت یافتن گرایش های تجدد خواه در عرصه عمومی ، نتیجه انتخابات ر ا بر خلاف خواست آقای خامنه ای رقم زد. تمام هشت سال ریاست جمهوری وی به برنامه ریزی و ترفند های مختلف بیت رهبری برای خنثی سازی برنامه اصلاحات سپری شد.
پیروزی محمود احمدی نژاد ، با خوشحالی بخش انتصابی و نیروهای ولایت مدار همراه شد که حضور فردی همسو و بزرگ شده در دامان عنایت و پشتیبانی رهبری سرانجام به بحران دولت و تعیین تکلیف مساله قدرت در ایران پایان می بخشد. از منظر آنان تبعیت رئیس جمهور از ولی فقیه ، وفاداری به حاکمیت یکپارچه و اجتناب از دوگانه کردن ساخت قدرت ، قوه مجریه ورئیس جمهور ایده آل نظام ولایت فقیه را تحقق بخشیده و تثبیت می سازد.
اما نا فرمانی های محمود احمدی نژاد و علنی شدن اختلاف وی و رهبری در منازعه بر سر ماندن و یا رفتن حیدر مصلحی این تصور را نقش بر آب ساخت. در اصل این تصور یک آرزو را بازتاب می داد نه واقعیت. گسترش شکاف ها و تجزیه اصول گرایان به گروه های مختلف بر این واقعیت دست می گذارد که بحران دولت و فیصله بخشی در ساختار قدرت ادامه دارد و نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه ناتوان از حل این بحران است. فصل الخطاب بودن رهبری ادعایی در سطح حرف است و در عمل نشانی از آن نمی توان جست فقط در سایه دخالت های مکرر رهبری و تهدید های امنیتی و قضایی به صورت مقطعی و گذرا امکان عملی کردن تصمیمات ولایی وجود دارد. به عبارت دیگر حاکمیت یکپارچه و مطیع در اوامر ولایت فقیه افسانه ای بیش نیست. تلاش های آقای خامنه ای در کنترل و هدایت منازعات جناح های نظام در مسیر غیر مخرب و بهداشتی برای نظام سیاسی تا کنون نا فرجام بوده است. برخلاف توصیه های موکد وی نهاد های قانونی نظام و همه گروه های مختلف ابایی از کشاندن تفاوت نظر های شان به عرصه عمومی ندارند و به داوری های وی نیز در عمل تمکین نکرده و از هر اقدامی برای کنار زدن رقیب استفاده می نمایند. از دید بخش مسلط قدرت هنوز اطمینان به دولت وجود ندارد و مرتب باید توسط نهاد های انتصابی و در راس آنها رهبری و همچنین گروه های فشار کنترل و مراقبت شود. چنین نگرشی مرتب دولت و ارتبط نهاد ولایت فقیه با آن را بحرانی می سازد. همچنین ساز و کاری نیز جز به صحنه آوردن نظامیان ، تهدید های اهانت بار گروه های فشار و برخورد های امنیتی برای حل منازعات قدرت وجود ندارد. نا پایداری و خصلت موقت و آرام بخش این راه حل ها آن ها را از درمان بحران عاجز می سازد و نا خواسته خود بدل به عامل تداوم بخش بحران می گردد.
اما از زاویه ای دیگر تحولات اخیر در بلوک قدرت باز دولت و وقوه مجریه را در جایگاه مقاومت و چالش با نیروهای تنرو نشاند. گفتمان انقلابی دهه شصت که دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و خاتمی را انحراف از اصول ارزشی جمهوری اسلامی و گرفتار شدن در توطئه استحاله دشمنان می دانست ، با روی کار آمدن احمدی نژاد می پنداشت که قوه مجریه در خدمت ترویج اطاعت پذیری از ولایت ، بسط اسلام فقاهتی و موعود گرا ، مبارزه با فرهنگ غرب ، استکبار ستیزی ، عدالت منهای آزادی و .. قرار می گیرد. اما برخی از مواضع احمدی نژاد ، امید های آنان را بر باد داد. هشدار فاطمه رجبی به احمدی نژاد و بیان اینکه ۲۵ ملیون رای به شخص وی داده نشده است ، در حالی که چند سال پیش وی را “معجزه بزرگ هزاره سوم “نامیده بود ،وجه نمادین این روی گردانی و سرخوردگی را به خوبی آشکار می سازد .
در تمامی حوزه های نزاع و اختلاف بین احمدی نژاد با رهبری و بخش های نظامی و روحانی ، موضع حلقه یاران وی از نیروهای افراطی و سنتی ملایم تر بوده و در مجموع از نظر نسبی به مطالبات مردم نزدیک تراست. البته باید متذکر شد که مواضع سیاسی گرایش های مختلف اصول گرا بیشتر از آنکه متکی به باور های شکل یافته سیاسی و اقتصادی و انگاره های هویتی باشد ناشی از دوری و نزدیکی به قدرت است.
ضدیت با روحانیت سالاری و عدم اعتقاد به لزوم تبعیت از روحانیت در قرائت از مذهب و کسب بینش دینی ویژگی است که با برایند نظرات نیروهای تحول خواه در ایران همخوانی دارد. حلقه یاران احمدی نژاد جدیدترین گروهی هستند که به منهائیون ( اسلام منهای روحانیت) پیوسته اند البته آنان بخش سنتی ، دولت ساخته و موعود گرای این جریان را تشکیل می دهند. استفاده از نماد های ملی و تاکید بر مکتب ایرانی در مقابل مکتب اسلامی ، راهبرد فعال در سیاست خارجی و استقبال از ایجاد رابطه با آمریکا و گسترش مناسبات دیپلماتیک با کشور های منطقه مثل اردن ، تاکید بر دوستی با ملت اسرائیل ، موافقت با فضای باز فرهنگی ،عدم دخالت در حوزه خصوصی افراد ، حمایت از هنرمندان اعم از هنر پیشه ها و خواننده ها ، موافقت با ورود زنان به استادیوم ، حضور مشایی در مجالسی که در آنها رقص های سنتی زنان برگزار شده است ، تاکید بر استفاده حداکثری از اختیارات دولت و بی توجهی به لزوم اخذ نظر رهبری در همه امور ، عمده موارد اختلافات دولت با نیروهای اصول گرا است . تمامی این موارد موضع منتقدان اصول گرای احمدی نژاد تند تر و نزدیک تر به موضوعات مورد اعتراض افکار عمومی است.
البته تشابهاتی بین آنها پیرامون مهدویت آخر الزمانی ، تعلق به اسلام گرایی در حکومت ، نظارت گریزی ،اقتدار گرایی سیاسی ومخالفت با دموکراسی و … وجود دارد. در خصوص مهدویت باید توجه نمود که گرایش خاص آنان با نظر رهبری تعارض قابل اعتنایی ندارد. در چند سال اخیر بیت رهبری و نیروهای هوادار نیز در ترویج بشارت ظهور نزدیک امام زمان فعال بوده اند. انتساب سید خراسانی به رهبری بیشتر از معرفی احمدی نژاد به عنوان مصداق شعیب ابن صالح تبلیغ شده است.
در مجموع آیت الله خامنه ای اکنون در موقعیت دشواری قرار دارد . او باید از دولتی روی بگرداند که تا کنون مورد حمایت اکید وی قرار داشته و به صراحت دیدگاه های احمدی نژاد را نزدیک به خود عنوان کرده است . حال کشمکش اخیر و متوسل شدن وی به حکم حکومتی برای رعایت خطوط قرمزش در دولت ، درستی صحت مواضع او را زیر سئوال برده است. اکنون منتقدانش در حکومت به خود حق می دهند تا هشدار آنها نسبت به بی اعتنایی حلقه احمدی نژاد به اطاعت از رهبری را جبران کند و از سیاست های کنونی اش فاصله بگیرد.
اگر چه نا فرمانی احمدی نژاد به لحاظ شکلی و فرمال نقض کننده دولت مطلوب ولایت مداران و حاکمیت یکپارچه است و رفتار خوسرانه و متوهمانه آنان پذیرای وفاداری به هیچ جریان و فردی در نظام نیست و برای رسیدن به اهدافش حاضر به تخریب هر کسی است ولی به لحاظ محتویی مسیر متفاوت ونزدیک تر به منتقدان آقای خامنه ای را در پیش گرفته است. تمایل احمدی نژاد از ابتدا قرار گرفتن درموضع مخالف سیاست های گذشته نظام بوده است و هم اکنون نیز نمی خواهد مسئولیتی در سرکوب جنبش سبز و مخالفان بر عهده بگیرد. این مساله ممکن است باعث شود که رهبری به مانند چالش هایش با هاشمی و خاتمی در فکر پیدا کردن فردی همسو با مواضع نیروهای افراطی و گفتمان انقلابی باشد و چونان سوابق گذشته بدون اعتنا به حمایت های قبلی ، موضع انتقادی در برابر دولت در پیش بگیرد . بخصوص که شدت یافتن اوضاع نابسامان اقتصادی و ناتوانی دولت در مهار بحران های اقتصادی فرصت مناسبی را نیز در اختیار وی قرار می دهد. اما در عین حال آرایش جدید نیروها در حکومت ممکن است وی را به تعدیل مواضع بکشاند.
همچنین در آنسوی میدان اگر چه فاصله حلقه یاران احمدی نژاد با گرایش های غالب در مردم زیاد است و نیروهای تحول خواه بدبینی و مخالفت زیادی با این گروه دارند اما ممکن است اتکاء آنها به جذب آراء لایه های خاکستری جامعه و بخصوص بخش هایی از جامعه مدرن که نا رضایتی شان جنبه فرهنگی و غیر سیاسی دارد ، منجر به تحولات دیگری در این جریان بشود. همانگونه که کارگزاران از جریان راست سنتی جدا شد و به مرور مواضعش به مردم نزدیک تر شد و یا جریان خط امام پس از خانه نشینی و تلاش برای جلب آراء مردم جهت حضور در صحنه سیاسی به تدریج دگرگونی های چشمگیر هویتی ییدا کردند ، ممکن است حلقه یاران احمد نژاد نیز دگردیسی های حیرت انگیزی پیدا کنند!
درعین حال این حالت نیز متصور است که در برابر رهبری و اکثریت نیروهای اصول گرا تسلیم شوند و بپذیرند که مهمان موقت خوان قدرت بوده اند. آینده نشان خواه داد که در به کدام پاشنه خواهد چرخید اما ویژگی های احمدی نژاد نشان می دهد که وی بسادگی عرصه را ترک نخواهد کرد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.